تحولات دنیای عرب بالاخره به سوریه هم رسید. شباهتها و تفاوتهای میان جنبش مردم مصر و تونس با جنبش مردم سوریه، چه بسا ممکن است موجب رقم خوردن سرنوشت مشابهی برای این کشور عربی در قلب تحولات خاورمیانه نشود.
در گفتوگو با دکتر علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار و کارشناس دنیای عرب، نخست پرسیدهام: به طور کلی ارزیابی شما از جنبش اعتراضی مردم در سوریه تا امروز چیست؟
دکتر علیرضا نوریزاده: با توجه به وضع خاص و ویژهای که سوریه دارد، باید این نکته را در نظر بگیریم که وضعیت این کشور بالمآل عین مصر و تونس نخواهد بود. حتی مثل لیبی هم نخواهد بود. چون در سوریه یک نظام متمرکز وجود دارد که تکیهاش روی ارگانهای امنیتی و همینطور ارتش است. ارتش بخش بخش شده و احتمالاً اگر دولت سوریه بخواهد همین کاری را که لاذقیه کرد در جاهای دیگر هم ادامه دهد، میتواند منجر به ازهم پاشیده شدن ارتش سوریه شود. بنابراین تکیه عمده روی نیروهای سرکوبگر و امنیتی است و نیروهایی که با عنوان “سرایا الدفاع” یا واحدهای دفاع از ریاست جمهوری هستند؛ همانهایی که قبلاً رفعت اسد، برادر حافظ اسد فرماندهاش بود و با تکیه بر آنها مردم شهر حما را قتل عام کرد.
الان در سوریه ما به نقطهای رسیدهایم که اگر دولت با یک سلسله اقدامات ضربتی- اصلاحی وارد میدان شود که در چشم مردم واقعی جلوه کند، ممکن است بتواند این موج خشم را که همه جا را هم گرفته تا حدی آرام کند، اما اینها موقت خواهند بود. یعنی الان بعد از ۴۰ سال مردم به نقطهای رسیدهاند که از ریخت خاندان اسد بیزارند و دیگر نمیخواهند آنها را ببینند. ۱۰ سال بشار اسد فریبشان داد. او بهعنوان یک تحصیلکرده انگلیس بازگشت و در مقابل برایشان یکسری مافیای اقتصادی، امنیتی و مالی در کشور آورد که همه هم برادر و قوم و خویش و برادر زن و پسرعمو و افراد خودش هستند. این است که مردم واقعاً یک تغییرات بنیادین میخواهند. فعلاً به نظر میرسد حکومت مسلط است. فعلاً به نظر میرسد حکومت با تکیه بر نیروهای امنیتی، بخشهایی از علویها و طرفداران خودش، میتواند سلطهاش را حفظ کند، اما اگر شورش عمومیتر شود، همانطور که مثلاً روز جمعه در مسجد اموی در دمشق و یا در لاذقیه دیدیم، آن وقت به نظر من قادر به کنترل اوضاع نخواهد بود.
اپوزیسیون داخل یا خارج از کشور سوریه دارای چه گرایش سیاسی هستند؟ در صورتی که این جنبش با این اپوزیسیون موجود پیروز شود و بشار اسد سقوط کند، آیا حکومت جانشین نزدیک به غرب خواهد بود یا ممکن است بازهم متمایل به دنیای اسلام انقلابی و تندرو باشد؟
اخوانالمسلمین در سوریه خیلی قوی بود؛ تا همان دههی ۸۰، تا زمانی که حافظ اسد سرکوبشان کرد. بعد از آن اخوانالمسلمین دچار ازهم پاشیدگی شد. مثلاً آقای بیانونی علیه دولت موضع تند گرفت، ولی حامیای جز مثلاً عربستان سعودی نداشت و عربستان سعودی هم بعد که روابطش با سوریه خیلی بهبود پیدا کرد و گسترده شد، اگرهم حمایتی میکرد در حد دادن حقوق و خانهای به اینها در عربستان بود. همینطور پایگاههای داخلشان را هم از دست دادند. بههرحال علاوه بر این که جهشی صورت گرفت که در واقع فرهنگ غرب را وارد کشور کرد؛ بهویژه در دهسال گذشته و اقتصاد باز باعث شد که مردم با زندگی غربی الفت پیدا کنند. در این صورت میتوان گفت اخوانالمسلمین فقط میتواند روی لایههای مسنتر در بعضی از شهرهای سوریه مثل همان حما، حمص و حلب حساب کنند.
اپوزیسیونی که در خارج از کشور است، یعنی جبهه نجات سوریه آقای قدری و همین طور گروههای سوسیالیست و ناصریهایی که اینجا و آنجا هستند و لیبرالهایی که در فرانسه بهخصوص متمرکزند، قدرتی به آن معنا ندارند. اگرچه در بین مردم معروف هستند. نویسندهای هست که در داخل کشورش دارای اعتبار است، ولی قادر نیست که جمعیتی به خیابان بیاورد یا کابینه تشکیل بدهد. این است که خیلیها هنوز چشم امیدشان روی گروههایی است که در درون نظام بودند و بعد جدا شدهاند. مثل عبدالحلیم خدام که هنوز اعتبار اندکی دارد و یا گروههای دیگر مثل آقای عمادی که زمانی وزیر اقتصاد بود و پروژههایی بسیار انقلابی وارد صحنه کرده بود.
افرادی هستند که میتوانند دوران گذار را تشکیل دهند. از روشنفکران، نویسندگان، دیپلماتهای سابق و همینطور دولتمردان سابق، ولی بعد از آن واقعاً اپوزیسیون نیاز به زمانی طولانیتر دارد که خود را به مردم بشناساند. برای این که در این دوران غیبت ۴۰ سالهی گروههای سیاسی، غیر از گروه بعث و چند حزب عروسکی که اگر بعث میگفت بله قربان، آنها بله بله قربان میگفتند، در محیط سیاسی سوریه مجالی برای رشد گروه و حزبی نبوده است. این است که همه این کشورهای عربی را که نگاه میکنیم، متوجه میشویم که با این مشکل روبهرو هستند. اگر مصر با این مشکل روبهرو نبود، برای این است که آزادی در مصر اصلاً قابل مقایسه با سوریه و همین طور با تونس نیست. این است که در آنجا گروهها بودند و سریع وارد میدان شدند، ولی در لیبی میبینیم نیست یا در سوریه هم خیلی بهندرت و کم است.
علیرغم این که گفته میشود حاکمیت در سوریه در دست علویها هست و آنها بهنوعی به ایران شیعه و حزبالله لبنان شیعه نزدیک هستند، اما به نظر میرسد که حکومت بشار به نوعی یک حکومت عرفی و سکولار است. چگونه یک حکومت اقلیت علوی با دولتها و نظامهای سیاسی شیعه در دنیا پیوند پیدا کرد، در حالی که بیشتر یک حکومت سکولار است؟
به طور قطع حکومت سوریه یک حکومت سکولار است، منتهی سکولار از نوع فاسد و دیکتاتورش و شاید همین مسئله بود که تا حدودی اسلامگرایی را در سوریه رشد داده است. یعنی وقتی این نوع نظام شکست میخورد، مردم رو به آسمان میکنند که شاید راه حل آنجا است: الاسلام هو الحل. اما این که چه ارتباطی دارد؟ ببینید! سوریه از زمان حافظ اسد هم ارتباط نزدیکی با شیعیان داشت. شاید بتوان گفت اولین کسی که پایه ارتباط نزدیک سوریه را با شیعیان گذاشت، امام موسی صدر بود که روابط بسیار نزدیکی با آقای حافظ اسد داشت. افرادی مثل مرحوم قطبزاده مرتب با سوریه در آمد و شد بودند. قطبزاده گذرنامه سوریهای هم داشت و آقای خمینی هم وقتی از عراق بیرون آمد ، دعوتی از سوریه دریافت کرد برای رفتن به آنجا. سوریه تسهیلاتی میداد به شیرازیها مثلاً به آیتالله شیرازی، آقای آسید حسن شیرازی و برادرش آسید محمد و همینطور برادرزادگانش. اینها همه در سوریه امکانات وسیعی داشتند و هنوزهم دارند. یعنی سوریه این ارتباط نزدیک را حفظ کرد.
اهل سنت به علویها، نصیری میگویند و اصلاً آنها را مسلمان نمیدانند. مراسم مذهبیشان هم به کلی با مسلمانان فرق دارد. گو این که حالا آقای بشار یا حافظ اسد در نمازجمعه میآمدند و پشت سر مفتی سوریه نماز میخواندند، ولی اینها به طور کلی سنتهای خاصی دارند و مثل دروزیها میمانند. آقای خمینی اولین مرجعی بود که گفت اینها هم از خودمان هستند و شیعه هستند. این حرف باعث شد روابط خیلی نزدیکتر شود و بعدهم دشمنی حافظ اسد با صدام و حمایتش از ایران در جنگ ایران و عراق مسئله دیگری بود که بر نزدیکی این روابط افزود. تشکیل حزبالله بدون کمک سوریه محال بود که انجام شود. آقای محتشمی، سفیر ایران در دمشق بود که حزبالله را به طریقه سزارین از شکم جنبش امل بیرون آورد؛ جنبش املی که بسیار به سوریه نزدیک بود. همه اینها را باید در محاسباتمان بیاوریم. آن وقت میفهمیم که چطور یک رژیم سکولار میتواند با جمهوری اسلامی این قدر رفیق و نزدیک باشد.
آیا ممکن است تحولات در سوریه، همچون مصر و تونس پیش نرود و بیشتر به سرنوشت بحرین یا سایر کشورهای عربی دچار شود که وقتی میزان خشونت بالاتر رفت، در عمل جنبشها منجر به پیروزی و موفقیت نشدند؟ آیا ممکن است که در سوریه هم همان اتفاق بیفتد که در بحرین افتاد و تا امروز در یمن با سرکوب خشن حکومتی، جنبشهای مردمی نتوانستند نظام این کشورها را ساقط کنند؟
بله، کاملاً با شما موافق هستم که سوریه حتماً مثل مصر و تونس نخواهد شد. برای این که ازهم اکنون در آنجا میبینیم که مثلاً شدت خشونتی که اینها در لاذقیه بهکار بردند و یا در درعا، نشاندهندهی این است که رژیم سوریه به این آسانیها دست بردار نیست. من گمانم این است که ما با یک نوع لیبیایی شدن اوضاع سوریه روبهرو خواهیم بود، با این تفاوت که در سوریه بههرحال جامعهی مدنی وجود دارد، بدون این که رنگ سیاسی داشته باشد و همین طور بخشهای بزرگی از ارتش از سنیها هستند. این است که میتوان این نگرانی را داشت که در سوریه هم ما به جنگ و درگیریهای داخلی برسیم.