سوریه با فاصلهی زمانی قابل توجهی از سایر کشورهای عربی در مقابل موج اعتراضهای مردمی قرار گرفته است.
در آغاز این بحرانها در کشورهای منطقه، بشار اسد گفته بود که سوریه با این کشورها متفاوت است و چنین اتفاقهایی در آنجا نمیافتد و تقریباً همزمان دست به اصلاحاتی در زمینهی آزادیهای دموکراتیک زد و بعضی از زندانیان سیاسی را نیز آزاد کرد.
این اتفاق سرانجام در سوریه روی داد و امروز ششمین روزی است که مردم سوریه در پایتخت و برخی شهرهای مهم در مقابل مأموران حکومتی قرار دارند و چند تن از آنان نیز کشته شدهاند.
آیا ورود سوریه به جرگهی حکومتهای عربی که در برابر اعتراضهای ملت خود قرار دارند، کیفیت تازهای را در منطقه ایجاد خواهد کرد؟
برای رسیدن به پاسخ شاید درست باشد که تفاوتهای سوریه را از جوانب مختلف با دیگر کشورهای منطقه بررسی کرد. این تفاوتها در کجاست که باعث شد اعتراضهای مردم سوریه دیرتر نیز شکل بگیرد؟
برای این بررسی گفتوگویی کردهام با حسن یوسفی اشکوری، اسلام شناس و تحلیلگر سیاسی در آلمان.
حسن یوسفی اشکوری: یکی از این تفاوتها این است که مصر از قدیم مهمترین کشور عربی بود که پیشتاز ارتباط و آشنایی با غرب بوده است. از آن زمانی که ناپلئون به مصر لشکر کشید و شمال آفریقا را به تسخیر خود درآورد تا بعدها محور و قلب جهان عرب مصر بوده و از جهت تمدنی و حتی از جهت نواندیشی دینی و اصلاح فکر دینی مصر همواره پیشتاز بوده است. در حالی که سوریه، اردن، تونس یا دیگر کشورهای عربی چنین موقعیتی نداشتند. پس این یک تفاوت بسیار مهم است و در رشد فرهنگی و توسعهی اجتماعی هم مؤثر بوده است.
در عین حال تفاوت دیگری که وجود دارد این است که علیرغم این که در سوریه، مصر، تونس و دیگر کشورهای عربی به نوعی حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی حاکم بوده، اما استبداد حاکم بر سوریه مانند استبداد حاکم بر عراق زمان صدام حسین متفاوت است. در اینجا یک استبداد خشن ایدئولوژیک حزبی حاکم بوده و هنوزهم هست و این امر سبب شده که مردمان آنجا، یا احزاب و روشنفکران آن نتوانند چندان فعالیتهای فکری و سیاسی و اجتماعی کنند و این طبعاً در گسترش فرهنگ آزادیخواهی در آنجا مؤثر است. یعنی از این نظر محدودش میکند.
بنابراین در کشوری مانند سوریه، عراق و لیبی از جهات دیگر، امکان فعالیتهای سیاسی و مذهبی چندان وجود نداشته است، ولی در عین حال در مصر با توجه به سابقهی فرهنگیاش، ضمن آن اعمال دیکتاتوری خشن در عین حال این امکان بیشتر فراهم بوده است. یا در تونس نیز با توجه به توسعهیافتگی اجتماعی و پیشرفت و رونق اقتصادیاش این امکان فراهم بوده و فکر میکنم اگر مجموعهی اینها را در کنارهم قرار دهیم، میتوان فهمید که چرا سوریه دیرتر از دیگر کشورهای عربی به کاروان تحولات و تغییرات و جنبشهای اعتراضی پیوسته است.
نکتهی دیگری که در میان این کشورها قابل مشاهده است، این است که همهی این دیکتاتوریها به نوعی روابط پایداری با غرب و بهخصوص با آمریکا داشتند. لیبی در گذشته نه، ولی اخیراً در دوران رابطهی خوب با آمریکا بود. سوریه از این قاعده مستثنی است و ازجمله کشورهایی است که حتی از جانب آمریکا به همکاری با تروریستها متهم میشود. این به چه معناست؟ آیا این بحرانها به لبنان و به ایران هم کشیده خواهد شد؟
اینجا یک پیش فرض وجود دارد و آن پیش فرض این است که واقعاً این موج برخاسته واقعاً از بطن تودهی مردم است و ثانیاً دنبال آزادی و نظامهای دموکراتیک و حقوق بشری هستند؟ اگر این دو فرض را بپذیریم، بنابراین مردم دنبال راه تحقق حاکمیت ملی و آزادی و دموکراسی هستند. اگر این چنین باشد، بنابراین با کل نظامهای این منطقه که استبدادی هستند، در هر شکل و تحت هر عنوانی، طبعاً مخالفند و میخواهند به آزادی خودشان برسند و این نظامها یا این ساختارها را تغییر دهند.
لذا در مصر این اتفاق افتاد، در تونس این اتفاق افتاد تا به قذافی رسید. این کشور، کشوری ضد غربی بوده است. نه تنها متحد غرب نبوده، بلکه در واقع یک حکومت چپرو ضد غربی بوده که حدود بیش از چهار دهه در آنجا شعارهای ضد غربی داده شده است. من خودم در سفری که در حدود ۳۰ سال پیش به آنجا داشتم، با جلود و نخست وزیر زمان دیدار کردم. اینها به شدت به ما ایرانیها انتقاد داشتند که شما چرا قانون اساسی نوشتهاید، چرا صحبت از دموکراسی میکنید، چرا صحبت از پارلمان میکنید؟ همه اینها غربی و فاسد است و دموکراسی اساساً فاسد و ضد اسلام است.
اکنون این جنبش آزادیخواهی آنجا هم پدید آمده و طبعاً به سوریه هم میرسد. امروز به بحرین میرسد که مثلاً آمریکایی است، فردا ممکن است به ایران برسد که ضد غربی است و پس فردا نیز ممکن است به لبنان برسد و در نهایت به عربستان سعودی که بازهم غربی است. بنابراین شرقی، غربی بودن و وابسته بودن به این بلوک و آن بلوک، در حرکت مردم چندان مهم نیست، یعنی تعیینکننده نیست.
حکومت ایران تقریباً از تمام این اعتراضها در همهی کشورهای عربی حمایت کرده است. سوریه شاید تنها موردی است که جمهوری اسلامی در مقابل آن سکوت کرده است. به نظر شما در صورت پیشرفت این اعتراضها در سوریه، سرانجام جمهوری اسلامی چه موضعی خواهد گرفت؟
واقعیت این است که به لحاظ سیاست خارجی جمهوری اسلامی اکنون در شرایط بسیار سخت و دشوار و متناقضی قرار گرفته است. از یکسو حتی در بالاترین سطح آقای خامنهای آمد و با پیام عربی از جنبش مردم مصر و تونس حمایت کرد و آن حکومتها را بهعنوان حکومتهای دیکتاتوری به شدت مورد انتقاد قرار داد و مردم را تشویق کرد به جنبش و اعتراض و حرکت علیه آن حکومتها و درست چند روز بعد از آن در داخل کشور جنبش اعتراضی ظاهراً خفته در ۲۵ بهمن و بعد از آن اتفاق افتاد. خب یک تناقض بسیار عظیمی در داخل، منتهی در ارتباط با سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهوجود آمده است.
حالا رسیده است به قذافی و لیبی که در طول این ۳۲ سال از متحدان جمهوری اسلامی بوده و بههرحال در بلوک جمهوری اسلامی قرار میگرفته است، برای این که یک حکومت چپگرای ضد غربی و ضد امپریالیسم بوده است. آنجا هم دچار تناقض است، ولی در عین حال در آنجا هم بههرحال با احتیاط تا حدودی موضع روشنی گرفتهاند و قذافی را هم محکوم کردهاند. در مورد سوریه اما به طور خاص جمهوری اسلامی بسیار در شرایط دشوارتری قرار میگیرد. چون در طول این ۳۲ سال دولت سوریه شاید تنها کشور عربی بوده که با تمام قد و تمام امکانات و ابزارهایش در کنار جمهوری اسلامی بوده است. البته در مقابل از همهی امکانات جمهوری اسلامی و از امتیازاتی که جمهوری اسلامی به آنها میداد استفاده میکرده است.
حال که چنین جنبشی در آنجا بهوجود آمده، طبیعی است که دچار تناقض میشود و در این تناقض نمیتواند از جنبش مردم سوریه حمایت کند. ولی تا کجا میتواند این راه را ادامه دهد؟ نمیدانم.
برمیگردد به تحولات روزهای آینده و این که جنبش اعتراضی در سوریه به کجا برسد. اگر واقعاً حکومت در معرض سقوط قرار گیرد، بههرحال جمهوری اسلامی هم چارهای ندارد جز آن که سکوتش را بشکند و ظاهراً هم چارهای ندارد که به نوعی از جنبش مردم حمایت کند. منتهی این در صورتی است که مطمئن شود بشار اسد یا حکومت حاکم بر سوریه رفتنی است و دیگر باقی نخواهد ماند، ولی بههرحال فکر میکنم فعلاً با به نعل و به میخ زدن و همچنین سکوت مدتی ادامه دهد.
ولی اگر چنین اتفاقی بیفتد و مجبور به چنین موضعگیری حتی در آن مقطع شود، فکر نمیکنید که به مشروعیتش در ذهن هوادارانش لطمه میخورد، چه در ایران و چه در خارج از ایران؟
قطعاً این طور خواهد شد. تاکنون هم خورده. اصولاً در این دو سه ماه اخیرا که این جنبشهای اعتراضی در کشورهای عربی و اسلامی بهوجود آمده، جمهوری اسلامی را دچار تضاد و تناقض بسیار عمیقی کرده است. در کشوری حمایت میکند، در کشوری سکوت میکند و بعد در مقابل جنبشهای مردم خودش به سرکوب متوسل میشود و طبیعی است که در نهایت از رژیم مشروعیتزدایی میکند. عامهی مردم که حالا میدانند، ولی در نهایت حتی در میان همان پیروان اندک خود مسئولان جمهوری اسلامی، آنهایی که تاکنون مدافع جمهوری اسلامی بودهاند نیز مسئله ایجاد میکند و آنها را هم دچار ابهام و هم سردرگمی خواهد کرد.
ولی بههرحال این تضاد و تناقضی است که جمهوری اسلامی گرفتارش هست و کاری هم نمیتواند بکند. چون حکومت و نظامی که با مردمش صادق نیست، با مردمش درست و صحیح و روشن و شفاف سخن نمیگوید، اعتراضهای مردم خود را سرکوب میکند، ولی میخواهد که پرچمدار آزادی و عدالت در سطح جهان شود و در مدیریت جهانی هم شرکت کند، خب پیداست که این تناقضهای وحشتناک در روابط خارجی و سیاست خارجی و یا سیاست داخلی تبعاً بروز خواهد کرد. این اجتنابناپذیر است.
نکتهی دیگری که شاید بازهم به جمهوری اسلامی مربوط شود، این است که سوریه هم مانند ایران روابط نزدیکی با حزبالهه لبنان دارد. در صورتی که حکومت فعلی سوریه سقوط کند مثل تونس و مصر، چه تأثیری در وضعیت حزبالهب در لبنان خواهد داشت؟
سقوط سوریه هم بر جمهوری اسلامی و سیاست خارجی آن اثر بسیار مخرب و ویرانگری خواهد داشت، و هم به طور خاص در سیاست لبنان. در لبنان مسئله فقط حزبالهس نیست. البته سوریه و ایران از حامیان جدی حزبالله در لبنان هستند، ولی در عینحال در سیاست کلی لبنان هم تأثیر دارند؛ بهخصوص سوریه که بههرحال از گذشته مسائل و دعواهای مشترکی با لبنان داشته و هنوزهم بسیاری از مسائل گذشته و سنتی و دیرینهشان با لبنان حل نشده است. بنابراین اگر نظام سوریه تغییر کند، بهویژه اگر در آنجا یک حکومت و نظام غربگرا و متحد غرب بهوجود آید، طبیعی است که بر غربگرایان لبنان تأثیر مثبت خواهد گذشت و جنبش مثلاً سعد حریری و گروههای جنبلاط و امثال اینها را تأیید و تقویت خواهد کرد، ولی در مقابل جناح حزبالهر و جناح حامیان جمهوری اسلامی را به شدت تضعیف خواهد کرد. بههرحال در معادلات سیاسی کل منطقه ازجمله لبنان اثر بسیار بسیار مهم و مؤثری خواهد گذاشت.
چرا با رنگهای دیگر؟ آقا یا خانم ایراندوست گرامی! چرا هر گاه که در کشور امید تازه ای پیدا می شود ما به یادمان می افتد که ساز دیگری بزنیم؟ من البته منظور شما را از کد هایی که آوردید نفهمیدم. اما از این جمله آخرتان که : به امید تحولات ریشهای در ایران با رنگهای دیگر !؟ نگران شدم….
کاربر مهدی / 26 March 2011
سعی میکنم که از کد سبز فام استفاده نکنم، به افکار و عملکردهای گذشته آقای اشکوری باور و اعتماد ندارم. چاقو، دسته خود را نمیبرد، از تاریخ باید درس گرفت !
ایراندوست / 27 March 2011
رژيم ديکتاتور از سقوط ديکتاتور های ديگر وحشت ميکند مهم نيست دوست باشد يا دشمن..ولی استقرار دموکراسی در سوريه بد جوری دستهای اينا را در منطقه محدود خواهد کرد تا نوبت خودشان برسد
mehrdad / 29 March 2011
ایراندوست، بدبينی شما از تحولات تاريخی منطقه قابل احترام است ولی رنگی نشان بده که دنبالت راه بيفتيم ..اميدوارم رنگ قرمز نباشد؟!
کامران / 29 March 2011
دموکراسی واقعی به شکل رنگینکمان است !
ایراندوست / 30 March 2011
استبدادی که سالها در این کشورها بوده، ریشه در ۱)یک فرهنگ دینی بسته با تاثیرات اخلاقی- اجتماعی ویژه خود بر فرد و جامعه و ۲)استعمار دقیق برنامهریزی شده غرب دارد. لیبی با ۴۲ سال حکومت قذافی که اگر سیبیل کارتلهای نفتی ایتالیا و اروپا را چرب نمیکرد، ۴۲ روز هم در قدرت نمیتوانست باشد. مصر با شباهتهای اجتماعی بسیار با ایران، جولانگاه ناسیونالیسم عرب، اسلام آکادمیک و منطقه ژئوپلتیک خاص خود. تونس، کشوری کوچک، پلی بین جهان غرب (فرانسوی زبان) و کشورهای عرب زبان که نوعی سوئیس عربی بوده و در تجارت بینالمللی و شستشوی پولهای سیاه به سفید نقش مهمی داشته، ….. با وجود عصر دیجیتالی و اطلاع رسانی سریع در جهان امروز، شورشها و جانفشانیهای مردم برای آزادی و رفاه قابل ستایش است. توافق بخشی از نخبگان نظامی- سیاسی این جوامع با غربیها ، دگرگونی ظاهری در مدیریت سیاسی این کشورها بوجود آورده که فاقد تغییری بنیادی و رادیکال است. روند این حوادث، لحظهای، احساساتی و بدون اتحاد یا همکاری گروههای سیاسی با هم است. تشنج و آشوب، بهانهای برای سرکوب حقوق حقه مردم از طرف دولتمرداران است، نتیجه آخر اینست که اگر صورت مسله عوض شد، راه حل مسله همچنان باقی است ! به امید تحولات ریشهای در ایران با رنگهای دیگر !؟
ایراندوست / 25 March 2011