همزمان با فاجعه «پلاسکو» در تهران یک اتفاق دیگر هم افتاد: در ایتالیا بهمن سنگینی هتل ریگوپیانو در نزدیکی کوههای گرانساسو در روستای فاریندولا را زیر خود مدفون کرد. در حالیکه خبرگزاریهای معتبر جهانی به طور مداوم گزارش میدادند که چگونه امدادگران مدفونشدگان را از زیر بهمن بیرون میکشیدند، در رسانههای داخلی فقط تصاویری از فداکاری آتشنشانان ایرانی منتشر میشد و خبر میرسید از تشکیل ستاد مدیریت بحران، و صدور مجوز برای هلیکوپترهای امدادرسان در منطقه پرواز ممنوع، بدون آنکه اطلاعی از تعداد دقیق مجروحان و کشتهشدگان به دست داده شود. ما فقط جان داریم که فدا کنیم، دیگران اما هم جان دارند هم آسایش جان. اهل تعارف هم هستیم. واژه «شهادت» را ارزان میتوان بخشید. حرف مفت این روزها «ایثار» است. اگر راست میگویید آتشنشانها را از مزایای سختی کار برخوردار کنید.
محمد رضا نیکفر در مقاله «دولت ضعیف، ملت قوی – نمونه پلاسکو» درباره همدستی ملت و دولت مینویسد:
«دولت از ملت همدست میسازد و ملت دولت را همدست خود میکند. این اتفاق در ساختمان پلاسکو افتاده است و در هزاران ساختمان دیگر، نهاد دیگر، شهر و ده دیگر.»
محمد باقر قالیباف، شهردار تهران در شورای شهر تهران در سال ۹۳ جلوهای از این همدستی را نشان داده بود. او گفته بود: «اگر وارد پلاسکو شوید، وحشت میکنید. این ساختمان اما همین امروز باید تعطیل شود.»
او اما به خاطر اینکه کسبه را از نان خوردن نیندازد، ساختمان پلاسکو را به حال خود واگذاشت. به یک معنا ما همه دست در جیب هم داریم و آخوند هم دست در جیب ما. راه رودخانه زهره را سد کردند که اردکان و ممسنی از آب برخوردار شوند، غافل از آنکه در پاییندست، هندیجان در خوزستان تشنه میماند. دریاچه ارومیه چرا خشک شد؟ زایندهرود چرا خشکید؟ به همان دلیلی که «پلاسکو» فروریخت. بالادست و پاییندست چشم به دست دولت دوخته که بحران را مدیریت کند: دست در جیب کسی بکند و پول را به جیب دیگری بریزد. آب را بر جایی سد کند که جایی دیگر سیراب شود.
در فاصله بین سرفههای خشک
در نمایشنامه «باغ آلبالو» نوشته آنتون چخوف درخت آلبالو در باغی که به یک خانواده اشرافی تعلق دارد، به نمادی از زوال یک دوران تبدیل میشود. فاجعه «پلاسکو» فقط یک حادثه نیست. میتوان گفت مظهر فروپاشی یک تمدن و نشانه زوال است. روایت دیگریست از «شازده احتجاب» که در فاصله بین سرفههای خشکش، فخری را فخرالنساء میبیند.
ساختمان پلاسکو زمانی احداث شد که خیابانهای تهران را به نام عرضشان مینامیدند: «چهل و پنج متری سید خندان»، «سی متری نارمک»، «شانرده متری مجیدیه» و غیره. بیش و کم در همان زمان بود که جلال آلاحمد، غربزدگیاش را نوشت و آخوندها را به قلمرو روشنفکران درآورد و اعلام کرد که به تجدد رضا شاهی نمیتوان دل بست.
مردمی که آب را در کوزه نگه میداشتند، صاحب یخچال وستینگهاوس، آدامس خروسنشان، آبجوی مجیدیه، کاباره مولنروژ، کولر ارج و اتوموبیل پیکان و مینیژوپ شده بودند. آخوند که بر سر کار آمد، اول از همه این وسایل آسایش و جلوههای تمدن را مصادره کرد. اگر میخواهی صاحب کولر ارج بشوی، باید در نماز جماعت شرکت کرده باشی. کسی میتوانست به تمدن دسترسی پیدا کند که شهید داده بود. تجدد به مسیر دیگری افتاد. او که تا دیروز امل قلمداد میشد، به ریاست رسید. او که تا دیروز رئیس بود، خانهنشین شد. مدیریت جهادی بر تخصص و درایت غلبه پیدا کرد. اگر میخواستی لقمهای نان بخوری، میبایست جا و بیجا دو کلمه عربی هم لای حرفهایت بگنجانی. هنوز عبارت «میراث فرهنگی» ابداع نشده بود و ایرانی، فراموش کرده بود که آریاییست. «سید» بودن بر «شازده» بودن غلبه پیدا کرد.
ساختمان «پلاسکو» در همان ایام شروع به فروپاشیدن کرده بود. ریزش این ساختمان که زمانی بلندمرتبهترین عمارت تهران، پایتخت حکومت پهلوی بود، ۳۸ سال به دراز کشید. وقتی فروریخت که گفته بودند آتش مهار شده است، غافل از آنکه آتش تازه سر برآورده که به خاکستر بنشیند. زیر آن خاکستر تمدن و فرهنگ فلات ایران دفن شده. آیا چیزی باقی مانده؟
اقتصاد مقاومتی و متکا
نقش جهان یک میدان است، میدان شهیاد هم یک میدان. شهیاد را که بعداً به آن «آزادی» گفتیم حسین امانت ساخته بود. موزه هنرهای معاصر را کامران دیبا ساخته است. آرامگاه ابوعلی سینا را هوشنگ سیحون. کی؟ در همان زمانی که تجدد را به ایران «تحمیل» کرده بودند. یخچال وستینگهاوس، آدامس خروسنشان و ساختمان پلاسکو.
فروپاشی این ساختمان یادآور یک نکته اخلاقی هم هست: در کشورهایی مثل ایران و ترکیه و سوریه و مصر نباید زیاد به جلوههای این چنینی دل بست. همواره آنچه که باقی میماند چیزیست که خودت ابداعش کردهای. کوزه، خانههای سفالی. تپاله به عنوان سوخت زمستان، قالی و چراغ گردسوز. اگر زمانی از تمدن ایرانی جز برهوتی باقی نماند، میتوان امید داشت که با همینها زنده بمانیم.
پرونده واگذاری زمینهای شهرداری. اختلاس ۱۷۰۰ میلیارد تومانی رئیس قوه قضائیه. حقوقهای نجومی. فروش نفت ایران. خبرگزاری میزان همین چندی پیش گزارش داده بود که یکی از اطرافیان بابک زنجانی نفت را به آب بسته و صادر کرده و شرکت خریدار هم به همین دلیل پول نفت را نپرداخته است. یک راه سهلالوصول اقتصاد مقاومتی این است که به نفت آب ببندی. اینکه گمان برند، دیگران احمقاند، این هم یک پدیده ایرانیست. ما البته تنها نیستیم.
محمد رضا نیکفر در توضیح دقیقتر این معنا مینویسد:
«میگوییم دولت ما علاوه بر مستبد بودن این ویژگی را هم دارد که نفتی است، یعنی به پول نفت وابسته است و با این وابستگی از ملت مستقل است. اما چرا ملت را هم نفتی نمیدانیم؟ مگر فرهنگ و اخلاق ما نفتی نیست؟ مگر مشخصه آن این نیست که مسئولیت پذیرفته نمیشود و این گمان بر آن سنگینی میکند که یک چیزی از یک جایی بالاخره میآید و مشکلگشا میشود؟ مگر تلاش عموم ما متمرکز بر این نیست که سهممان را از این چیز بگیریم؟»
پاسخ میدهیم پیش از پلاسکو، چیزی در ایران فروریخت: باور عمومی به اینکه مردم میتوانند به خودشان متکی باشند. به مدت چند قرن، اسب را زین کردیم و بستیم دم دروازه با این امید که امام زمان اگر ظهور کرد بیمرکب نماند. وقتی دیدند ظهور نکرده است، خودشان سوار آن مرکب شدند. برخی نگرانند که شایعه قتل «آیتالله» به دست «رفیق» مردم را سرگرم کند و باز هم فراموش کنند که میبایست به خودشان متکی باشند.
یکی از اسباب آسایش ما از قدیم «متکا» بوده است: محل اتکا. تکیهگاه.
لینک این مطلب در تریبون زمانه
بیشتر بخوانید:
مقاله کیهان امروز حجت است
تا کی لج و لج بازی
تا کی جهاد جوب وجدول
تا کی انتظار 4 سال بعد یه نفر
احمد نزاد بد بود روحانی هم بده با شهردار ؟
دولت رییس راه اهنش را استعفا داد ان بار رییس اتش نشانی را بر کنار کردید این بار خود شهردار باید برود
انش نشان تو کپسوا اکسیزن نداشت اخرین نفر که امد بیرون گفت نداریم نداشتیم نردبان کوتاه لج بازیه دولته یا کسبه پاساز؟
این بابا را بندازید جایی که بتونه جهاد کنه یا نهضت را ادامه بده لج بازی تا کی
میر / 23 January 2017
پاسخ میدهیم پیش از پلاسکو، چیزی در ایران فروریخت: باور عمومی به اینکه مردم میتوانند به خودشان متکی باشند.
ناامیدی ناامیدی و ناامیدی بقول قدیمی ها حکومت به کفر میماند اما به ظلم خیر . زهی خیال باطل امروز مشخص شد حکومت ظالم کافر حتما میماند.
علی / 24 January 2017