مایکل لهپیج ـ نظریهٔ امروزین ِ فرگشت – هرچند نه تماماً، اما اساساً – بر عقاید داروین استوار بوده و حتی از آن نیز فراتر رفته است.
غالباً فرض بر این است که زیستشناسان، مشتاقانه از زمانِ کشف سترگ داروین، با نظریهاش در خصوص منشأ گونههای زیستی از در ِ موافقت درآمدهاند و دانشمندان، چشمبسته تمامی ِ عقایدش را تا به امروز، پذیرفتهاند. در حقیقت اما فرضیات فراوانی در خصوص فرگشت یافتن ِ حیات؛ مدتها پیشتر از داروین مطرح بوده. مدارک مستدلی حاکی از این است که داروین، کتاب «منشأ انواع»اش را در ۱۸۵۹ میلادی به تألیف درآورد و با اینحال، همین کتاب، اغلبِ زیستشناسان را متقاعد به قبول فرگشتِ نسلبهنسل حیات از مسیر تغییر و تبدیلات جد مشترکی در میان آنها نمود.
زیستشناسانِ مدرن، بزرگترین خدمت داروین به علم زیستشناسی را کشفِ سازوکار بنیادین نظریاتاش؛ یعنی همان «انتخاب طبیعی» میدانند. با این حال زیستشناسانِ فراوانی طی حیات داروین، از قبول اینکه چنین فرآیندی میتواند علت فرگشت را توضیح دهد، سر باز زدند و این فرضیهٔ نوپا را به محاق فراموشی کشاندند.
سرانجام در دههٔ ۳۰ میلادی بود که عدهای از زیستشناسانِ جمعیتی، موفق به اثبات نقش قدرتمند – اما نه کاملاً منحصربفرد – «انتخاب طبیعی» در القای دگرگونیهای فرگشتی شدند و دست به احیای این نظریه زدند. در نهایت، با توسعهٔ علم ژنتیک هم بود که زیستشناسان، رفتهرفته موفق به کشف رفتارهای فرگشتی و نحوهٔ وقوع این پدیده شدند. این کشفیات، برپایهٔ سایر کشفیاتِ بهثمررسیده در دیگر حوزهها و طی اتحادی موسوم به «تلفیق جدید»، به کسب درک نوینی از فرآیند فرگشت انجامید.
تلفیق جدید از بسیاری جهات، امتداد و پالایش همان ایدههای نخستین ٍ داروین است؛ اما در حقیقت تفاوتهای حائز اهمیتی مابین این دو دسته ایدهها بهچشم میخورَد. خصوصاً بخشی مهم از مجموعهعلل ِ وقوع فرگشت، امروزه به «انحراف ژنتیکی» نسبت داده میشود (رجوع کنید به «در کورهراهِ تصادف»).
هرچند در بسیاری موارد، حق با داروین بود؛ اما وی اشتباهاتی را نیز مرتکب شد، که بزرگترینشان فرضیهٔ «پانجنسیس» (Pangenesis) بود. این فرضیه را داروین در سال ۱۸۶۸، در کتابش The Variation of Animals and Plants Under Domestication انتشار داد. طبق این فرضیه، ویژگیهای سودآوری که یک جاندار حین حیاتاش کسب میکند، میتواند طی چندین نسل از طریق ذراتی موسوم به Gemmule که توسط سلولهای جنسی افشانده میشوند؛ به فرزندان منتقل شود. داروین، گمان میبرد که این فرضیه بر فرض مثال، میتواند علت ضخیمتر بودنِ پوستٍ کف پای نوزادانِ تازهتولدیافته را در قیاس با دیگر نقاط بدنشان، آشکار سازد. اما نهایتاً این انگاره در قرن بیستم از رونق افتاد و به فراموشی سپرده شد. با این وجود، نکتهای در این گفتهها خفته که ذکرش خالی از لطف نیست: زیستشناسانِ اندکی امروزه معتقدند که بایستی راههایی برای انتقالِ خصائص ِ اکتسابی ِ یک ارگانیسم از نسلی به نسلهای بعدیاش وجود داشته باشد. هرچند هنوز این پدیده عملاً اثبات نگشته؛ اما در صورت اثبات هم، موردی استثنایی تلقی خواهد شد و نه پدیدهای که بتوان در هرکجای طبیعت آن را دید.
اشتباهاتِ دیگر داروین، جزئیاند. مثلاً او در یکی از نسخههای «منشأ انواع»، مشتاقانه از فسیل «Eozoon canadense» میگوید که گفته میشده بازماندهٔ موجودی آغازیست؛ اما بعدترها مشخص شد این فسیل، چیزی جز آرایش خاص و گولزنندهٔ کانیهای معدنی نیست. داروین همچنین عقیده داشت که سگ، جانوری دورگه با اجداد وحشی ِ متفاوت است؛ حالآنکه مرغ تنها یک جد منحصربفرد دارد. در واقعیت اما دقیقاً برعکس ِ این گفته صادق است. اعتقادش به فرگشت یافتن ِ شُش ِ پستانداران از آبشش ماهیها هم کاملاً برعکس ِ تصور امروزین ازِ این پدیده بود.
برخی زیستشناسان هماکنون خواهان بازبینی ِ «تلفیق جدید» هستند تا کشفیات جدیدی که مثلاً نگرشمان را نسبت به ماهیت ژنها، منشأ جنسیت، میراث اِپیژنتیک و تراز انتخاب و گونهزایی را دچار تحول ساختهاند نیز از این پس در نظریهٔ فرگشت، لحاظ گردند. با اینحال، چنین بازبینیای صرفاً آموختههای چندین دههٔ اخیر زیستشناسان را رسماً آشکار میکند.
اما در این مدت آنها چه آموختهاند؟ در یک جمله، اینکه مفهوم فرگشت از مسیر انتخاب طبیعی، که نخستین بار توسط داروین ارائه گردید، پدیدهای ساده بوده؛ اما طی تاریخ ِ چهارمیلیاردسالهٔ زمین، همین پدیده به دستاوردهای پیچیده و اغلب نامنتظرهای انجامیده است.
منبع: NewScientist
توضیح تصویر:
عکس از Louie Psihoyos/Science Faction
در همین زمینه:
۱- آیا همهچیز، همان سازگاریست؟
۲- آیا انتخاب طبیعی، تنها مسیر پیش روی فرگشت است؟
۳- آیا انتخاب طبیعی، موجب رشد پیچیدگی میشود؟
۴ – آیا فرگشت، صرفاً گونههایی که بیشترین تطابق با محیط را دارند ایجاد میکند؟
۵- فرگشت، خودکشی هم میکند
۶- فرگشت آیا تا ابد به پیش خواهد رفت؟
۷- فرگشت اساساً تصادفیست؟