سالار آبنوش، فرمانده سپاه صاحبالامر استان قزوين، عصر پنجشنبه (دهم اسفند)، با اشاره به نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۰، خطاب به شورای نگهبان گفته است، «باید اسناد و مدارک و اطلاعات صحيح» دربارهی کسانی که قصد حضور در این دوره را دارند، جمعآوری و کسانی را که «بايد پذيرفته نشوند»، رد صلاحيت کنند.
سخنان وی در همايش ناظران شورای نگهبان در شهر قزوین، از جنگ قدرتی حکایت میکند که به نظر میرسد با نزدیک شدن انتخابات آینده مجلس، شتاب بیشتری به خود گرفته است.
در گفتوگو با دکتر بیژن افتخاری، تحلیلگر سیاسی از او پرسیدهام: فرمانده سپاه صاحبالامر استان قزوین، هشدار داده است که اگر نتیجهی انتخابات مجلس شورای اسلامی، در راستای ارزشهای جمهوری اسلامی نباشد، سال ۱39۱ سالی خطرناک و خونین خواهد بود. به این مفهوم که شرایط جامعه خیلی تهدیدآمیزتر و بحرانیتر شده است. نظر شما در این زمینه چیست؟
دکتر بیژن افتخاری: من کاملاً موافقم و فکر میکنم سخنان سالار آبنوش را باید هم جدی گرفت و هم تلاش کرد تا از او رمزگشایی کرد. چون این پیام بیشتر پیامی داخلی و در درون خود مجموعه داده شده است. جمهوری اسلامی امروز با پنج بحران اصلی روبهرو است.
بحران اول بحران مشروعیت در نزد مردم است که میتوانم بگویم کلید آن به صورت جدی از ۲۳ خرداد ۸۸ زده شده و همینطور ادامه دارد. بحران دوم، بحران اقتصادی است که دو موضوع روی آن تاثیر دارد. یکی مسئلهی تحریمهاست و دیگری سوء مدیریت انباشته شده در مجموعهی جمهوری اسلامی و عدم کارآیی این مجموعه است که اقتصاد کشور را دچار بحران کرده است.
بحران سوم، بحران خارجی است. مهمترین آن شاید موضوع اتمی شدن ایران است و البته از گذشته مسئلهی دخالت ایران در امور سایر کشورها و حمایت از گروههای مسلح نیز در میان بوده که برای ایران نیز دردسرآفرین شده است.
بحران چهارم بحران ایدئولوژیک است. همانطور که میدانید این حکومت یک حکومت ایدئولوژیک بوده و هست و امروز با عملکرد خودش به طور جدی این ایدئولوژی را به زیر سئوال و مورد تردید برده است. بحران پنجم، بحران اختلافات داخلی است. ریشهی این اختلافات داخلی، شاید از همان روزهای اول جمهوری اسلامی شکل گرفته است. بحران دو جناح که بعدها آرام آرام برای اینها اسم در نظر گرفته شد و اعلام شد: گروهی بهعنوان گروه اصولگرا و گروهی هم بهعنوان جناح اصلاحطلب؛ که به علت کمبود وقت وارد جزییات آن نمیشوم.
حذف اصلاح طلبان
بحران اختلافات داخلی روزبهروز شدت میگیرد. علتش هم این است که به نظر میرسد بقای جمهوری اسلامی یکی از پیششرطهای اصلی وجود یک مرکز قدرت است. این به گونهای است که جناحهای درون حاکمیت که دارای قدرت هستند متوجه آن شدهاند و سعی میکنند قدرت را یک کاسه کنند. ما همیشه اختلاف اصولگرایان و اصلاحطلبان را داشتیم، اما از بعد از ۲۳ خرداد ۸۸ مشخص شد که اصولگرایان اصولاً در جهت حذف جناح اصلاحطلب عمل میکنند. دیگر بحث کم دادن امتیاز یا آنها را در موضع ضعیف قرار دادن در میان نیست. بحث اصلی کنار گذاشتن آنها از مجموعهی جمهوری اسلامی است که خیلیها بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ بهعنوان کودتا از این حرکت اسم بردهاند.
ملینمایی محمود احمدینژاد
این یک بخش از اختلاف است که همهی ما روند حرکت آن را میبینیم و من توضیح خواهم داد که به نظر من این روند به کجا خواهد رسید، اما یک اختلاف دومی هم در میان هست که آن هم بر سر تصاحب منابع قدرت و ثروت است. این اختلاف هم در درون خود اصولگراها وجود دارد. من برای این که این دو جریان اختلاف در درون اصولگراها را که به نظر من بیشتر در دو جناح درون سپاه معنا پیدا میکند، ساده کنم، آن را به دو جریان خامنهای و احمدینژاد تقسیم میکنم. با این تصور که بخشی از حاکمیت و بهخصوص بخشی از سپاه هوادار خامنهای و بخشی دیگر از حاکمیت و سپاه هوادار احمدینژاد هستند.
جریان خامنهای به نظر من در ۲۹ خرداد و پس از سخنرانی او، تمام اعتبار خودش را در اختیار جناح احمدینژاد قرار داد. در نتیجه الان لبهی تیز تمام انتقادات به سمت آقای خامنهای است. به نظر من این یک اشتباه استراتژیک بود. خامنهای به مرور متوجه شده که ممکن است جریان احمدینژاد قصد کنارگذاشتن او را هم داشته باشد. اتفاقاً جناح احمدینژاد هم متوجه شده که نفرت و کینهی مردم نسبت به آقای خامنهای خیلی بیشتر از حتی نفرت به جناح احمدینژاد است و از همین هم سوءاستفاده یا استفاده میکند و بلافاصله ملاحظه میکنید که مسائلی را از قبیل ملیگرایی و کورش کبیر مطرح میکند و سعی دارد به این ترتیب از جوی که بهوجود آمده بر ضد روحانیون و بهخصوص آقای خامنهای استفاده کند و خودش را بهعنوان جناح ملی جا بزند.
به نظر میرسد جریان خامنهای هم بعد از این که متوجه اشتباه عظیم خودش در این زمینه شده، تصمیم داشته یا میخواسته نگذارد جریان اصلاحطلب، یعنی به طور مشخص آقایان رفسنجانی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به کلی از زاویهی سیاسی کشور خارج شوند. به نظر میآمد که در خفا قرار بود هماهنگیهایی هم انجام شود. به نظر من آقای خامنهای تلاش داشت که آن جناح را به نفع خودش وارد مبارزه کند و به جان جناح آقای احمدینژاد بیاندازد تا احمدینژاد را ضعیف کند و ضمناً خودش را در موضع بالاتری قرار دهد.
شکاف در اصولگرایان
حالا ببینیم آقای آبنوش صحبتهایش چه معنایی میدهد. با توجه به مطالبی که گفتم، آقای آبنوش به نظر من خیلی روشن پیام میدهد. میدانیم که انتخابات بعدی مجلس در اسفند ۱۳۹۰ است و بنابراین در ۱۳۹۱ یک مجلس جدید خواهیم داشت. او میگوید آن مجلس باید مجلس یکدستی باشد و معنایش را هم میگوید. میگوید باید با ما هماهنگ باشد. پس مجلس باید در اختیار بخشی از سپاه پاسداران باشد که ایشان به اصطلاح بخشی از آن را نمایندگی میکند یا بخشی از آن جریان است. میگوید اگر چنین اتفاقی نیفتد، آنوقت ما مجبوریم خودمان باهم بجنگیم.
این حرف خیلی معنی میدهد. من چندبار مصاحبهی ایشان را خواندم و دیدم همه جا همین مطلب است که میگوید: ما آنوقت مجبوریم باهم بجنگیم، جنگ خونینی هم خواهد بود و جریان «فتنه» سر برمیآورد. حالا از این میشود رمزگشایی کرد. مجلس آینده که قرار است تحت نظر شورای نگهبان انتخاب شود. آقای آبنوش از حالا به شورای نگهبان میگوید اگر آنهایی که ما میگوییم نیایند، با شما درگیر خواهیم شد و اصلاً آن مجلس را نمیگذاریم بهوجود بیاید. ما هم که آمدیم و اگر یک چنین اتفاقی نیفتد، آن وقت درگیری میشود. درگیری با چه کسی میشود؟ درگیری با خودمان میشود.
یعنی ما دو جناح هستیم که هر دو هم قدرت داریم: یک جناح، جناح آقای خامنهای است که شورای نگهبان زیر نظرش است. شورای نگهبان هم قرار است بر انتخابات مجلس نظارت کند. بنابراین اگر شورای نگهبان بخواهد افرادی را تأیید کند که مورد نظر آقای خامنهای است ولی مورد نظر یک جناح دیگر از سپاه نیست، آن وقت درگیر میشویم و درگیری خونینی هم میشود. ایشان پیشبینی میکند که نتیجهی این جنگ به نفع جریان به اصطلاح خودشان «فتنه» است. جریان «فتنه» ظاهراً این روزها به آقایان کروبی و موسوی برمیگردد. وقتی ایشان این صحبت را میکند، به نظر میرسد که یک، پیام میدهد که این حکومت با تمام مشکلاتی که دارد، تا سال ۱۳۹۱حتماً خواهد ماند.
نمیدانم چقدر میشود این صحبت را جدی گرفت، اما آن بخش را که میگویند اگر با ما هماهنگ نشود، آن وقت جنگ خونین خواهیم داشت، موضوعی است که امروز آرام آرام معنا پیدا میکند. معنایش چیست؟ معنای اولش این است که در آیندهی سیاسی ایران دیگر چیزی به نام اصلاحطلبی وجود نخواهد داشت. این مسئلهی بسیار مهمی است. این حرف نشان میدهد افرادی که هنوز فکر میکنند در ایران میشود با حرکتهای حتی مردمی جریان اصلاحطلبی را برگرداند، هنوز جمهوری اسلامی را نشناختهاند.
چرا باید قدرت در ایران یک کاسه شود؟ به نظر میرسد یکی از راههای باقیماندن جمهوری اسلامی، اگر هنوز بتواند مبارزات مردم را سرکوب کند، از نظر کشورهای خارجی ثبات قدرت در درون است. این پیش شرط هر نوع مذاکره با آقای خامنهای یا آقای احمدینژاد است. آقای احمدینژاد به دنبال این جریان است تا بتواند قدرت را یک کاسه کند، در اختیار خود قرار دهد و آن وقت بتواند بقای حکومت خود و دوستانش را حفظ کند.
این داستان چند بعد دارد: یکی حذف اصلاحطلبها به طور کلی از صحنهی سیاسی ایران. دوم برخوردی است که با ولی فقیه خواهد شد. من معتقدم این مطالب بسیار جدی است. این جو پلیسی و این صحبت از خون و خونریزی را هم بسیار جدی میبینم. البته امیدوار هستم که به اینجاها نرسد و مبارزات مردم ثمر دهد ولی آنچه از طریق آقای آبنوش تصویر میشود، تصویر بسیار ترسناکی برای آیندهی سیاسی ایران است.
واکنش به سخنان سالار آبنوش
سالار آبنوش، هواداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی را «گوساله» و خود آنها را نیز «سامری» نامیده است. به همین دلیل سخنان او بازتاب منفیای در رسانهها و شبکههای اجتماعی مستقل داشت. مسئول روابط عمومی سپاه- سردار رمضان شریف- نیز گفته که این صحبتها تحریف شده است.
دکتر افتخاری در این زمینه میگوید: البته سخنگوی سپاه صحبتهای ایشان را رد نکرده، فقط گفته است که این نظر سپاه نیست. راست هم میگوید، برای این که در سپاه یک نظر خاص برقرار نیست، حداقل دو نظر وجود دارد. بعد هم گفته است ایشان نظرات خودشان را گفتهاند، ولی توجه بفرمایید که بیخود و بیجهت چنین شخصی به وسط نمیآید و چنین صحبتی نمیکند. این صحبتها پیشزمینه است و مطالبی را به جناح مقابل خبر میدهد که ما برای رسیدن به قدرت آمادهی درگیری هم هستیم. من فکر میکنم مهمترین موضوع پیش رو این است که در درون جناح پرقدرتی از رژیم تصمیم گرفته شده که جریان اصلاحطلب به کلی در جامعهی ایران تعطیل شود و من انتصاب «ضد انقلاب» به آقای موسوی و آقای کروبی را مقدمهی حذف فیزیکی بسیاری از اینها میبینم.
تحلیل بسیار هوشمندانه ای است، اما آنچه روشن است این است که اینها از مدتها پیش جناح اصلاح طلب را حذف شده می دانند و این هشدار نشاندهنده یک درگیری شدید پشت پرده دارد که نمی تواند تازه باشد.
احتمالا در انتخابات مجلس بعدی طیف جدیدی قرار است سر کار بیایند.
ساسان، شیکاگو / 13 March 2011
تحلیل درستی بود، سوال اینجاست با رژیمی که با خشونت و مرگافروزی پا برجاه و استوار هست چگونه میشود با خواندن سرود یار دبستانی و گفتن یا حسین- میرحسین به اصلاحات یا به چالش آن را کشاند ؟ مهمترین مسئله اپوزیسیون، نبود رهبری کاریسماتیک یا شورایی متحد از ملیون و دمکراتها برای سرنگونی حکومت در ایران است !
ایراندوست / 13 March 2011
حکومت اسلامی از روز اولش مثل یک پیاز بود با پره هایش. پره های پیاز از هم جدا بودند ولی در کل پیاز می ساختند. از همان سال اول این پیاز شروع کرد به پره انداختن به بیرون. اولین پره ای که کنده شد دولت محلل مهندس بازرگان بود، معروف به دولت موقت. خوب اگر شما به نقش محلل اشنا باشید در این صورت می توانید تصور کنید که هر داستان محللی سه تا نقش اصلی دارد. یک محلل، یک فاعل و یک معفول (اگه بخواهیم کلمات با ادبی به کار ببریم) دولت موقت نقش محلل داشت ولی فاعل و مفعول نمایش کی بوده اند؟ خوب مفعولش که ملت بود و فاعلش هم حکومت عمامه داران. بعد از این که پره دولت موقت در آبان 58 کنار زده شد، نوبت به ابوالحسن بنی صدر معروف به دانای دهر رسید که یک شبه چهار تا هندوانه زیر بغل زد. دو تا وزارت خانه کلیدی (امور خارجه و اقتصاد) عضو شورای انقلاب و عضو مجلس بررسی قانون اساسی. به پاداش این خدمت به فاعل همان قصه، چند ماه بعد او در یک میدان بی رقیب اصلی رئیس جمهور شد. بنی صدر دیگه مرغش کبک می خواند و فکر که حالا دیگه خودش مرکز پیاز است. به خصوص که مرکز پیاز یعنی خمینی هم سکته کرده بود و بوی حلوایش می آمد. ولی در عمل بنی صدر هم شد پره پیاز بعدی و این پره پیاز هم بعد از مدتی کش و قوس در سال 60 کنار زده شد.
از آن زمان تا به امروز این پیاز مرتب پره انداخته است. سال قبل دو تا از پره مهم سال های قبل یعنی موسوی و کروبی از پیاز جدا شدند و همان طوری که می دانیم معلوم نیست که کجا هستند. هفته قبل پرده اول از پره افکنی هاشمی رفسنجانی انجام شد و فعلا این پره قدیمی پیاز در حالت بی وزنی به سر می برد.
حالا شما فکر می کنید که یک شبه این پیاز تغییر شکل داده و سیب زمینی شده و دیگه قرار نیست پره بیندازد؟ من که این جوری فکر نمی کنم بشود یک شبه پیاز را سیب زمینی کرد!
گیاه شناس اجتماعی / 14 March 2011
درست می گویند. احمدی نژاد قصد دارد خامنه ای را بازنشسته کرده و پسر خامنه ای یعنی مجتبی را که با افکار احمدی نژاد هماهنگ تر است جایگزین پدر کند. لذا دعوا تا داخل بیت خامنه ای هم کشیده شده است. مجتبی و احمدی نژاد بشدت موافق اعدام سران اصلاح طلبها هستد اما خامنه ای مخالف است زیرا می داند آنها آخرین خاکریز در سر راه باند احمدی نژاد-مجتبی برای کنار گذاشتن او هستند. آیا می تواند جلوی این روند را بگیرد؟
داریوش از تهران / 14 March 2011
AFARIN be in Gozaresh. Dastetan dard nakonad
کاربر مهمان / 15 March 2011