جدا شدن دیپلمات‌ها از نظام‌های سیاسی و پیوستن به جبههٔ مخالفان، نه تنها علامت خوبی برای حاکمان آن دولت متبوع نیست، بلکه می‌تواند به معنی بحران مشروعیت آن سیستم سیاسی محسوب شود.

احمد ملکی دیپلمات شاغل در کنسولگری جمهوری اسلامی در میلان، پنجمین دیپلماتی است که به جنبش سبز پیوسته است و با کمپین سفارت سبز همکار می‌کند.

در سفری که این دیپلمات سابق به پاریس داشت با او گفت‌وگویی کرده‌ام که می‌خوانید. ابتدا از سابقهٔ اداری خود در وزارت خارجه ایران گفته است.

احمد ملکی: پیش از شروع انقلاب، از سال ۱۳۵۴، با توجه به این‌‏که پدرم روحانی و در جریان مبارزات سیاسی فعال بود، در بعضی برنامه‏‌های سیاسی شرکت داشتم. دو سال قبل از انقلاب، در قم در تظاهرات و فعالیت‏‌های انقلابی شرکت می‌‏کردم. تا این‏که انقلاب پیروز شد.

بعد از شروع جنگ از پشت میز مدرسه به جبهه رفتم. قریب هفت سال، به‏‌طور داوطلب به عنوان یک بسیجی در جبهه بودم و بار‌ها هم مجروح شدم. نزدیک به دوسال در بنیاد شهید فعالیت داشتم. در سال ۱۳۷۰ هم به وزارت خارجه آمدم و در آن‌‏جا استخدام شدم. در این مدت، در یک مأموریت به پرتغال رفتم، مأموریت بعدی‏‌ام در کنیا بود و آخرین مأموریتم همین بود که حدود یک‌سال و نیم بود که به کنسولگری جمهوری اسلامی در میلان آمده بودم و در آن‏جا خدمت می‌‏کردم.

هنوز حدود یک سال و هشت ماه از مأموریتم در میلان باقی مانده بود، اما با توجه به شرایط و رخدادهایی که برای مملکتم اتفاق افتاد، به مردم پیوستم و پشت کردم به حکومتی که احساس کردم حکومتی فرعونی است.

یعنی با تمام ظلم و ستم و کشتاری که پیش آمد و با توجه به اهدافی که در انقلاب داشتیم، احساس دین می‌‏کردم. چون نزدیک به ۲۰۰ تن از دوستان‏ خود من جلوی چشمم پرپر شدند. چه در جبهه و چه در جریان انقلاب شهدایی بودند که در کنار من شهید شدند. به این علت احساس دین می‌‏کردم. چون به آن هدفی که آزادی بود، اسلام بود، عدالت و حکومت مردم بر مردم بود، نرسیدیم و این بار سنگینی بر دوش ما بود.

من و ما در انقلاب شرکت داشتیم و هزینه داده بودیم. احساس دین می‌‏‌کردم که برای خون شهدایی که رفته بودند، مجدداً دست از تلاش برندارم. تلاشی فقط و فقط به‌‏خاطر مردم و در آن مسیری که مردم حاکم بر سرنوشت خودشان باشند و به کشوری آباد و سازنده دست یابیم.

جو وزارت خارجه، به‌‏ویژه در طول دو سال اخیر به چه شکل بوده است؟ چه تفکری بر کارمندان، رسته‏‌های اداری و سیاسی و دیپلمات‏‌ها حاکم است؟

اکثر همکارانی که ما با آن‌ها ارتباط داریم و دوستان‏‌مان بودند، جزو طیفی هستند که منتقد سیستم هستند. بچه‏‌های وزارت خارجه، با توجه به این‏که بیرون می‌‏آیند و اخبار و اطلاعاتی دارند، آگاهی‏شان نسبت به کسانی که داخل هستند بیشتر است و به همین دلیل نسبت به وقایع و رویدادهایی که اتفاق می‌‏افتد، مقداری روشن‏‌تر هستند.

از طرف دیگر، طیف عظیمی از بچه‌‏های وزارت خارجه رزمنده و جانباز هستند. در وزارت خارجه ما نزدیک به هزار رزمنده داریم که اکثر آن‌ها منتقدند. یعنی هر انسانی که مقداری وجدان داشته باشد و عقلش را قاضی قرار بدهد، نمی‌‌‏تواند بپذیرد که مردم خودمان را به این طریق سرکوب کنیم، هر منتقدی را بخواهیم نابود کنیم و زندان و شکنجه داشته باشیم.

در سال ۶۸ در رابطه با صحبت‏‌های آیت‏‌الله منتظری، با دوستان‌‏مان که صحبت می‌‌‏کردیم، یک سری می‌‏‌گفتند که ایشان درست نمی‌‏‌گوید. ما می‌‌‏گفتیم وقتی دهن‏ مخالف را بسته‏‌اند و از طریق همه‏‌ی روزنامه‌‏‌ها و رادیو‌ها و از طریق تمام امکانات سیستم، علیه ایشان تبلیغ می‌‌‏شود و به ایشان فحش داده می‌‌‏شود، ولی ایشان حق هیچ نوع دفاعی از خودش ندارد، ما احساس می‌‏کنیم اتفاقاً حق با اوست. چون تنها اگر در یک برابری باشد، بگذارید ایشان هم حرفش را بزند و از خودش دفاع کند می‌شود به نتیجه درست رسید. نه اینکه ما همه‏‌ی منابع و امکانات ایشان را از بین ببریم و امکان دفاع را از وی بگیریم.

در وزارت خارجه هم همین تفکر هست. بالاخره افراد وقایعی را که اتفاق می‌‏‌افتد، می‌‌‏بینند. منتها در بخش‏‌های مختلف، رئیس ادارات و غیره را در طی یکی، دو سال اخیر عوض کرده‏‌اند.

گفته شده که وزارت خارجه تعدادی نیرو از جاهای دیگر وارد کرده است. همین‌‏طور است؟

نیروهای خودشان را از سپاه، دانشگاه امام حسین و… وارد کرده‌‏اند. بچه‏‌های سابق یا حتی کسانی که در جبهه و جنگ بوده‏‌اند، طیف تفکرات‏‌شان با مردم است، اما طیف جدید نه حتی یک ساعت سابقه‏‌ی جبهه دارند و نه بچه‏‌های انقلاب هستند. بیشتر کسانی هستند که در دانشگاه امام حسین و جاهای دیگر روی آن‌ها کار کرده‏‌اند.

این جابه‌‌جایی‌‏‌ها در چه سطحی صورت گرفته است؟ در سطح سفرا، کاردار‌ها و سرکنسول‏‌گر‌ها هم نیروهای وارداتی وزارت خارجه داشته‏‌اید؟

کمابیش داریم. یعنی این اتفاق دارد می‌‌‏افتد. یک‏سری آمده‏‌اند و کسانی که جدیداً، طی یکی، دو سال اخیر انتخاب شده‏‌اند، بیشتر کسانی هستند که مایه‏‌های علمی یا سیاسی از خودشان ندارند و با توجه به شرایط فکری و سیاسی‏‌شان وزنه‏‌ای نیستند.

نیروهای جدید بیشتر کسانی هستند که هرچه آن‌‌ها بگویند، عمل می‌‌‏کنند. هرچه برای‏‌شان دیکته کنند را صددرصد می‌‌‏پذیرند. یعنی بیشتر دنبال قدرت و برنامه‏‌ای هستند که این مدت را بگذرانند و از امتیازاتی استفاده کنند و برگردند.

در دوره‌‏ی اصلاحات و حتی در دوره‏‏‌ی اول دولت محمود احمدی‌‏‌نژاد به‏نظر می‌‌‏رسید وزارت خارجه و سفارتخانه‌‏‌ها کمتر در فعالیت‏‌های تروریستی برای از بین بردن فیزیکی مخالفان شرکت داشته باشند. شایعاتی هست که این فعالیت‏‌‌ها مجدداً در دستور کار قرار خواهد گرفت. آیا اطلاعی در این زمینه دارید؟

اطلاعی نداریم که الان این‏‌طور هست یا نه. ولی روی‏‌هم‌‏رفته اصلاً این کار جواب نمی‌‌‏دهد. یعنی قبل‏ از این هم که چنین کارهایی کردند، با توجه به جو تبلیغاتی و… جزو کارهایی است که جواب نمی‌‌‏دهد. الان با توجه به ارتباط داخل و خارج و با توجه به شرایطی که هست، بعید می‌‏‌دانم چنین کاری بکنند. در هر صورت اطلاعی هم ندارم.

این سئوال مطرح می‌‌‏شود که چرا شما بعد از دو سال به جنبش پیوستید؟ به‏‌هرحال این جنبش شرایط بسیار خشونت‏‌بار و دردناک‌‌تری را هم پشت سر گذاشته و الان حدود یک سال است که در فاز اعتراض‌‌های خیابانی دچار آرامشی شده است. چرا شما بعد از دو سال به آن پیوستید؟

البته بگویم که من از ابتدا که به وزارت خارجه آمدم، منتقد بودم. یا در صحبت‌‏هایی که می‌‌‏شد، از آیت‏الله منتظری دفاع می‌‌‏کردم، در سال ۷۶ که به بیت او حمله کردند. بعد هم در دوره‏‌ی اول که احمدی‏‌نژاد به عنوان رییس جمهور انتخاب شد، من در نایروبی بودم. در انتخابات شرکت نکردم و اصلاً به هیچ‏‌کدام رأی ندادم. گفتم به نتیجه نمی‌‌‏رسیم.

حتی بعضی از دوستان می‌‏گفتند که بیا به فامیلت رأی بده. من می‌‏گفتم که نه؛ نتیجه‏‌ای ندارد. ما هرچه رأی دادیم، به نتیجه نرسید. در دولت اصلاحات، آقای خاتمی هم نتوانست، یعنی نگذاشتند که آقای خاتمی هم اصلاحاتی انجام بدهد. در بحثی که بود، وقتی از من می‌‏پرسیدند چرا رأی نمی‌‏دهم، می‌‏گفتم: اتفاقاً به‏خاطر حفظ خون شهدا رأی نمی‌‏دهم. چون به آن‏چیزی که ما می‌‏خواستیم نرسیدیم.

بنابراین این برنامه‏‌ها بود تا وقایع انتخابات سال ۸۸ روی داد. در‌‌ همان کنسولگری میلان من جزو مخالفین بودم. در بحث‏‌ها و صحبت‏‌هایی که می‌‏شد، صحبت می‌‏کردیم و همه می‌‏دانستند. در مورد زمان آن، با توجه به شرایطی که داشتیم، احتمال می‌‏دادیم شرایط بهتر بشود یا انتخابات مجددی صورت بگیرد. به همین دلیل صبر کردیم.

اما دیدیم نشد و تصمیم قطعی گرفتیم که بودن ما آن‏‌جا دیگر فایده‏‌ای ندارد و ممکن است این تصور هم بشود که ما داریم به ظالم کمک می‌‏کنیم. اولین قدم در راه مبارزه با ظلم هم ترک ظالم است. به این نتیجه رسیدیم که بیرون بیاییم و این کمکی است که می‌‏توانیم به ملت بکنیم. به پاس هزینه‏‌هایی که این انقلاب داد تا کشورمان آباد باشد، به دمکراسی برسد و مردم اسلام داشته باشند، فکر کردیم می‌‏توانیم در بیرون بهتر خدمت کنیم. چون الان همه چیز بالعکس شده است.

بار سنگینی هم روی دوش‌‏مان بود و به بچه‏‌ها می‌‏‌گفتم اگر بین محل کار و خانه مرگ برسد، احساس می‌‌‏کنم که فردا باید پاسخگو باشم که چرا این کار را نکردم. چون ظاهراً این‌ها اصلاحات را نمی‌‏پذیرند. در ‌‌نهایت من می‌‏توانم ظالم را‌‌ رها کنم و از بیرون کاری برای مردم انجام بدهم.

آیا همکاران دیگری هستند که به این کمپین بپیوندند؟ فکر می‌‏کنید در آینده، بازهم دیپلمات‏‌هایی باشند که جمهوری اسلامی را به صورت انتقادی ترک کنند؟

در صحبت‏‌هایی که می‌‏شود، دوستان و همکاران دیگر ما احساس می‌‏کنند که الان نوری روشن شده است. بالاخره ما نباید بگذاریم این نور خاموش بشود. مسیر، یک مسیر مشخص و روشنی است. مسیری است که در آن همه‏‌ی انقلابیون ایران و هر منتقدی حتی خود مراجع را دارند از بین می‌‏برند.

پدر من، پدر همسرم، باجناقم، دایی‏‌هایم، پدر بزرگم و… روحانی هستند. این است که خود روحانیتی که در قم هستند، روحانیت مخالف خاموشی هستند. خاموش هم به این دلیل که ۶۰، ۷۰ یا ۸۰ سال بین مردم آبرویی داشته‏‌اند. به محض این‏که یک انتقاد می‌‏کنند، وصله‏‌ای به آن‌ها می‌‏چسبانند و تهمتی به آن‌ها می‌‏زنند. آنان مقداری از این تهمت‏‌‌ها وحشت دارند و به همین دلیل مخالفت‏شان را اعلام نمی‌‏کنند و علناً چیزی نمی‌‏گویند، ول مخالف هستند.

در میان دیپلمات‏‌های ما هم بچه‌‏های زیادی هستند که مخالفند. ولی این‏طور کار‌ها مقداری ریسک دارد و شهامت می‌‏خواهد. باید تا حدی جسارت این کار را داشت. ما باید بالاخره این کار را امروز یا فردا انجام بدهیم. منتها اگر می‌خواهیم آن را فردا یا بعد‌ها انجام بدهیم، هرچه زود‌تر باشد بهتر است و ملت هزینه‏‌ی کمتری می‌‏پردازد. به‏خاطر خود ملت، به خاطر این‏که خدای نکرده خون از دماغ کسی نیاید، اگر زود‌تر جدا بشویم و تکلیف‏مان را با مردم روشن کنیم، به تسریع پیروزی آن‌ها کمک می‌‏‏کند.

دوستان ما هستند؛ حالا این‌‏که کی تصمیم بگیرند، تشخیص با خودشان است، ولی نگاه‏ آن‌‌ها به فضای داخل هم هست. اگر مردم بیشتر در تظاهرات شرکت کنند و صدای‏شان را به طرق مختلف برسانند و اگر مخالفت مراجع و روحانیونی که داخل هستند، انعکاسی در بیرون داشته باشند، به تصمیم این‌ها برای خروج از حاکمیت سرعت می‌‏دهد.

آقای مهدی کروبی دایی شماست. از او یا نزدیکان و اقوام‏‌تان خبری دارید؟

بر مبنای اخباری که ما داریم، ایشان را به مکان دیگری منتقل کرده‏‌اند. حال این‌‏که حشمتیه یا جای دیگری باشد، معلوم نیست. آن‏‌چه مسلم است، چه ایشان و چه آقای موسوی در زندان هستند. بچه‏‌های آن‌ها هم تحت فشار و محاصره هستند. یعنی الان نه فرزندان‏‌شان شرایط خوبی دارند و نه خودشان. آن‌ها را به زندان برده‏‌اند و هیچ خبری از آن‌ها در دست نیست.

با توجه به اینکه بیشتر اعضای خانواده‏، فامیل و نزدیکان شما از قشر مذهبی و روحانیون هستند، واکنش آن‌‌ها به تصمیم شما چگونه بود؟

به‏‌طور قطع و صددرصد می‌‏دانم که اخلاق و روحیات من را می‌‏شناسند که چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، کلاً با ظلم‌‏پذیری مخالف بوده‏‌ام و همیشه پیرو آن‏ نکته‌‌ای بوده‌‌ام که حضرت علی گفته است: «دشمن ظالم باشید و یار مظلوم.». این است که به‏طور قطع هم فامیل و هم دوستانم از کاری که من کرده‏ام، خوشحالند.

شاید مقداری سختی داشته باشد، اما مسیر، مسیر کاملاً مشخص و روشنی است که دیر یا زود ملت به پیروزی می‌‏رسد و همیشه راه درست و حق اصلاً شکستی ندارد. در مسیر انسان حق که باشد، اگر مرگ ما هم برسد، چون در مسیر درست هستیم، پیروزیم.

در واقع آن‌هایی شکست خورده‏‌اند که در مسیر ظلمت و تاریکی‌‏اند. ولی مسیر حق، مسیر دفاع از حقوق مردم، مسیر روشنی است و هرکسی مقداری عقلش را قاضی قرار بدهد، خوشحال است از کاری که ما کرده‌‏ایم.