با فراخوان «شورای هماهنگی راه سبز امید»، روز سه‌شنبه دهم اسفندماه خیابان‌های تهران و دیگر شهرهای ایران به‌ویژه شیراز، تبریز، اصفهان و مشهد شاهد حضور هزاران نفر از مردم معترض به بازداشت دو تن از رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی و مهدی کروبی بود.

بنابر گزارش‌های رسیده صدای «مرگ بر دیکتاتور» و «الله اکبر» از همه‌جا، شنیده می‌شد. به گفته‌ی شاهدان عینی، این تظاهرات حتی از تظاهرات روز ۲۵ بهمن هم گسترده‌تر بود.«شورای هماهنگی راه سبز امید» در اعتراض به بازداشت آقایان موسوی و کروبی و همسران‌شان از مردم ایران خواسته بودند درهر سه شنبه دست به تظاهرات بزنند.


در گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های مخالف دولت، از درگیری میان تظاهرکنندگان و نیروهای بسیجی و لباس شخصی گفته شده است و نیز شاهدان از پرتاب نوع جدیدی از گاز اشک‌آور از سوی نیروهای امنیتی خبر داده‌اند.

هنوز آماری از تعداد مجروحان احتمالی و بازداشت‌شدگان منتشر نشده است. سایت اینترنتی «سجانیوز» از بازداشت بیش‌ از ۵۰ نفر در تهران و ۱۰ نفر در مشهد و شماری نیز در شیراز خبر داده است. تصاویر موجود در وب‌سایت یوتیوب جمعیت تظاهرکننده را پرشمار نشان می‌دهد.

برای بررسی و ارزیابی بیشتر حرکت اخیر جنبش سبز، از ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران که در حومه‌ی پاریس به سر می‌برند، ‌پرسیده‌ام: تحلیل شما از حرکت مردم در روز دهم اسفند در شهرهای مختلف ایران به‌ویژه تهران، مشهد، شیراز و اصفهان چیست؟

ابوالحسن بنی‌صدر: اول این که این رژیم خالی از هدف است. این امر روشنی است. برای چه هست، چه کاره است، چه می‌کند؟ هیچ پاسخی برای این پرسش‌ها نیست. آن هدفی که روز اول داشته، از دست داده است. آرام آرام از حیات هم خالی شده. آثار حیاتی جز خشونت از این رژیم مشاهده نمی‌شود. به این ماجرای یارانه‌ها و آن تقلب بزرگ انتخابات سال ۸۸ به این‌سو نگاه کنید! اثری حیاتی کسی از این رژیم ندیده است. تازه این هم وبالی شده است نه تنها بر گردن خود این رژیم، بلکه بر گردن مردم ایران از لحاظ سختی زندگی.

به مرده‌ای می‌ماند که جلوی آفتاب بگذاری. نه در سردخانه، جلوی آفتاب بگذاری. این مرده در حال گندیدن و متلاشی شدن است. جامعه این را حس می‌کند. مسئله‌ای که برای جامعه‌‌ی امروزی هست، این نیست که این رژیم باید برود و شعارها حالا به این مرحله رسیده است. مسئله این است که جانشین این رژیم چه باید بشود. این مسئله یک مقداری ترس و تردید ایجاد کرده است؛ ترس‌هایی که طی ۳۰ سال القاء شده است. به تدریج که این جنبش جلو آمده، به آن لحظه‌ی تصمیم نزدیک شده است و می‌شود. البته هنوز از دید من شعار «مرگ بر …» اراده‌ای را بیان نمی‌کند. بیزاری و تنفری را بیان می‌کند. این نه معنای تصمیم است. هر وقت مردم ایران به‌خصوص جوانان رسیدند به این که «نه» به ولایت فقیه بگویند، «آری» به ولایت جمهور مردم بگویند، آن وقت رسیدن به تصمیم است.

چون وقتی شما می‌گویید «آزادی آری، استقلال آری، جمهوری آری» این‌ها یعنی تصمیم گرفته‌اید، اما وقتی می‌گویید «مرگ بر …»، خب تنفری را اظهار کرده‌اید. حالا بهتر این است که هموطنان ما از این تنفر بکاهند و بر آن تصمیم بیافزایند. بنابراین ارزیابی من از جنبش و ادامه‌ی آن چنین است که گرچه هنوز زود است برای این که بگوییم این جنبش همگانی شده، اما دست‌کم می‌توانیم بگوییم آنهایی هم که در آن شرکت نکرده‌اند، دل‌شان با‌ آنهایی‌ست که شرکت کرده‌اند. نه این که بی‌تفاوت باشند، نه؛ بی‌تفاوت هم نیستند. دل‌شان با جنبش است و این به ما می‌گوید که ما داریم می‌رویم به طرف رها شدن از این استبداد و در این بین‌الملل انقلاب جای کشوری که خود آغازگر بوده، انصافاً خالی‌ست. امیدوارم که نسل جوان امروز این جای خالی را پر کند.

شما از شعارهای دیروز گفتید؛ این که هنوز «مرگ بر …» همچنان شنیده می‌شود. براساس تصاویر منتشرشده‌ی اینترنتی شعارهای مردم بیشتر «مرگ بر دیکتاتور» بود و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی». شعارهای اصلی هرم قدرت در ایران را نشانه گرفته بود. فکر می‌کنید این رویکرد تازه‌ای در این جنبش باشد؟

کاملاً. تازه که می‌گویم، منظورم این است که در سال پیش هم این شعارها داده می‌شد، اما حالا عمومیت پیدا کرده است. شعار «رأی من کو؟» که جنبش اعتراضی ایران در آغاز حرکت خود، با این شعار شروع شده بود، حالا جای خود را داده است به «حق من کو؟» جامعه حق خود را می‌خواهد و این تحول بسیار بسیار مهمی است. این نشان می‌دهد که ایران و جامعه‌ی ایرانی دارد به لحظه‌ی تصمیم تعیین‌کننده نزدیک می‌شود.

به نظر شما تصمیم بازداشت آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی نقطه‌ی عطفی در جریان این جنبش بود؟ به نظر شما آیا خود آقای خامنه‌ای پس از مدت‌ها این تصمیم را گرفته یا سپاه پاسداران و نظامی‌ها تصمیم‌گیری کردند؟

یک وقتی گفت‌وگویی شده بود. یعنی انتشار پیدا کرد که آقای موسوی اردبیلی رفته پیش آقای خامنه‌ای و راجع به همین بگیروببندها گفته که اینها کار درستی نیست و جوانان را آزاد کنید و از این‌ مسائل صحبت‌ کرده بود. این آقا هم گفته بود که بله یک صورتی آورده بودند، این بار موافقت نکردم. معنایش این است که توقیف‌های معمولی را هم باید به عرض آقای رهبر برسانند و بعد عمل کنند. حالا خودشان می‌گویند که ما اینها را حصر خانگی کردیم، اما این چه جور حصر خانگی‌ست که به قول فرزندان‌شان چراغ خانه‌های‌شان همیشه خاموش است و صدایی هم از آن خانه‌ها بیرون نمی‌آید و زن و بچه‌‌شان هم حق ندارند آنها را ببینند. پس این بدون موافقت و دستور آن آقا نمی‌شود.

آن آقا اما کیست؟ این سئوال مهمی‌ست. آقایی‌ست که حاکم است، اوست که ولایت مطلقه دارد و تصمیم‌ می‌گیرد، یا آلت فعلی‌ست در دست مافیاهای نظامی‌ـ مالی. یک مطلبی از ایشان نقل شد در قم. در سفری که به قم و در گفت‌وگو با این مدرسین قم کرده بود. در آنجا گفته بود که توطئه این بوده که یک‌صدایی بودن رژیم را دوصدایی کنند. یعنی مثلاً یک رئیس جمهوری باشد که او هم صدایی از خود داشته باشد و ایشان فصل‌الخطاب نباشد. گفتم که این رژیم بی‌هدف شده است. حالا هدف این رژیم شده است که این آقا حرف آخر را بزند، اما برای این که این آدم بتواند حرف آخر را بزند، ناچار می‌باید این حرفی که می‌زند دررو داشته باشد. یعنی خود این سخنی که این آقا زده، معنایش این است که با این مافیاهای نظامی‌ـ مالی جورش جور است. اگر نبود، پس حرف بزن. فراوان فرمایش می‌فرمایی، کسی هم اعتنا نمی‌کند. البته مواردی هم هست که ایشان حرف‌هایی می‌زند که هیچ وقت بازتابی ندارد و فراموش می‌شود.

حرف‌هایی هم اما هست که می‌زند یا حرف‌هایی نمی‌زند، ولی عمل می‌شود. این دنباله پیدا می‌کند و به صورت عمل درمی‌آید و وضعیتی پیش می‌آورد که از انتخابات سال ۸۸ به این‌سو پیش آورده است. پس این ماجرای توقیف هم بنابر اطلاعی که به ما داده‌اند در یک شورایی تصمیم‌گیری شده است. در واقع یک کودتای کوچک انجام گرفته. نه این که تنها حصر این دو کودتای کوچکی باشد، نه. کارهای دیگری هم شده است. مثل حمله به خانه‌های دو مرجع تقلید و به‌هم زدن درس آنها در قم، که معنایش شکست سفر آقای خامنه‌ای به قم است. مثل دستگیری عده‌ای از فرماندهان سپاه، مثل تغییرات زیادی که بنا بر همین اطلاعات در خود سپاه انجام گرفته، مثل شدید کردن بازرسی‌ها در فرودگاه. مثل نظامی کردن شهرها که در تهران از حد هم گذرندند. اینها در واقع یک رشته کارهایی‌ست که انجام گرفته و این‌ کارها کار تنها آقای خامنه‌ای نیست. کار آن مافیاهای نظامی‌ـ مالی‌ است که این آقا سرنوشت خودش را در دست آنها قرار داده است.

آخرین پرسشم درباره‌ی این مسئله است که به گفته‌ی برخی شاهدان نیروهای امنیتی روز سه‌شنبه برای سرکوب معترضان از گازهای اشک‌آور غیر متعارف استفاده کرده‌اند که اثر آن فقط محدود به سوزش پوست و چشم‌ها نمی‌شود و روی اعصاب نیز تاثیر می‌گذارد؛ مثل سرگیجه و غیره. جمعی از پزشکان ایرانی نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل در مورد خطر استفاده از این گازها نوشته‌اند. در حالی که منع استفاده از سلاح های شیمیایی در سال 1899 به تصویب سازمان ملل متحد رسیده که استفاده از سلاح های شیمیایی و باکتریولوژی را حتی در زمان جنگ ممنوع کرده است . فکر می‌کنید دنیا باید چه عکس‌العملی درباره‌ی استفاده از این گازهای خطرناک توسط نیروهای امنیتی بر علیه معترضان نشان بدهد؟

عکس‌العملی که دنیا باید نشان دهد، همان عکس‌العملی است که هر بار حقوق انسان در هر جای دنیا زیر پا گذاشته شود، باید نشان دهد. در این مورد خطر بزرگ‌تر است، جدی‌تر است، باید واکنش شدیدتر باشد. به این نکته هم توجه کنید که مردم ایران نباید بترسند از این گونه رفتارهایی که رژیم می‌کند یا می‌تواند به نحو گسترده‌تری نیز اجرا کند. چرا؟ چون وقتی رژیمی کارش به اینجا رسید، یعنی پایه‌هایش لرزان شده است. همان طور که ما در مسئله‌ی لیبی می‌بینیم که وارد جنگ با مردم خود شده است. طبیعی‌ست که انواع سلاح‌ها را به‌کار می‌گیرد و اینها مسائلی نیست که ما ندانیم. وقتی جامعه‌ای پای تغییر می‌رود، رژیم حاکم به آسانی تن به تغییر نمی‌دهد و تمام سرکوب خود را به‌کار می‌اندازد. پس نباید ترسید و نباید نگران انواع اینگونه سلاح‌ها شد.

چرا؟ به لحاظ این که هر مقدار جنبش بزرگ‌تر و همگانی‌تر شود، توان سرکوب رژیم به همان نسبت کمتر می‌شود و آن لحظه‌ی زیبا که قوای سرکوب رژیم میرنده را رها می‌کنند، برای آن که بپیوندند به مردم در جنبش، نزدیک‌تر می‌شود. این گونه روش‌ها مرگ رژیم را زودرس‌تر می‌کند. برای این که نشان می‌دهد هیچ تکیه‌گاهی در جامعه ندارد و بقای خودش را جز در ارتکاب جنایت نمی‌بیند. این لحظه‌ای است که اگر مردم خوب به آن توجه کنند، توانمندتر می‌شوند و خود را دلگرم‌تر و امیدوارتر در وارد شدن به جنبش می‌بینند. برای این که تا وقتی رژیمی به این مرحله که شما می‌گویید نرسیده باشد، از این گونه سلاح‌ها به‌کار نمی‌برد. وقتی به اینجا رسید، یعنی رسیده است به آخر خط و مطمئن است که این جامعه عقب نمی‌زند و در تغییر، مصمم است و او هم هیچ راه‌حل دیگری برایش نمانده.

در صورتی که افکارعمومی دنیا حساسیت‌شان را به حداکثر برسانند، همان طور که ما در مورد جنبش‌های تونس، مصر و بیشتر از آن دو در مسئله‌ی لبیی می‌بینیم، در آن صورت توانایی به‌کاربردن این سلاح و سلاح‌های دیگر هم از رژیم گرفته می‌شود و لحظه‌ی زیبای انقلاب و تحول از یک رژیم استبدادی به یک رژیم مردم‌سالار فرامی‌رسد. من امیدوارم در آستانه‌ی سال نو، نوروز ما همان نوروزی بشود که در روز نخست بود. پیروزی بر ضحاک، جنبش برای زیستن در استقلال و آزادی.