شکوفه تقی- خضر که با سر و روی مقدسین زرتشتی در فرهنگ عوام پدیدار می‌شود در تصوف نماد پیر، معلم بی‌واسطه و صاحب دانش لدنی است. کسانی که می‌خواهند با او ملاقات کنند معمولاً با ریاضت و سلوک و شکستن عادات به جستجویش می‌روند. چنین رسمی را هنوز هم زنان کوچه و بازار که بزرگ‌ترین وفاداران سنت هستند نگاه داشته‌اند و هم از قدیم تا امروز در میان عرفا و متصوفه ایران معمول بوده است. اشعار فراوان و روایات بسیاری که در آثار متصوفین بزرگ ایرانی یافت می‌شود گواه مطلب فوق است.

در رساله قشیریه می‌آید که ابراهیم ادهم در بیابان با مردی ملاقات می‌کند و آن مرد به ابراهیم نام بزرگ خداوند را می‌آموزد. ابراهیم خضر را می‌بیند و خضر به او می‌گوید: «برادر من داود، ترا نام مهین بیاموخت.»(۱) داستان مورد نظر را عطار هم درتذکرةالأولیاء آورده است.(۲)

در رابطه با راهنمایی خضر و یافتن راه در بیابان‌های مکه در ذکر بشربن‌الحارث الحافی یاد می‌شود، که بلال خواص، در بیابان می‌رفته و با خضر ملاقات کرده است. او به الهام درمی‌یابد مصاحبش خضر است. از او سؤالاتی می‌کند که یکی درباره‌ی بشر حافی است و از خضر می‌پرسد که خودش یعنی بلال چه کرده، که به لیاقت ملاقات با خضر نائل آمده است؟(۳) او جواب می‌دهد که در حق پدر و مادرش نیکویی کرده است. امام قشیری در باب پنجاه و یکم از رساله خود تأکید بر آن دارد که مرید می‌باید دل شیخ را نگاه دارد و خلاف آن عملی انجام ندهد. در این رابطه مثال قرآنی موسی و خضر را می‌زند، مبنی بر اینکه موسی در همراهی با خضر هرچه دید دم نزند تا جوابش به او برسد. (۴)

در‌‌ همانجا می‌آید که دو تن از عرفا مشغول کنکاش در امری علمی بودند، عقلشان به جایی نمی‌رسید. گفتند اگر خضر اینجا بود می‌توانست پاسخ آن‌ها را بدهد. به محض اینکه این را می‌گویند پیری از هوا در می‌آید و پاسخ آن‌ها را می‌دهد. آن‌ها در می‌یابند که خضر است.(۵)

در رابطه با آموختن، بی‌واسطه‌ی مدرسه و کتاب، در ذکر محمدبن‌علی الترمذی می‌آید، او هم می‌خواست به نیت و طلب دانش به سفر به پردازد، مادرش مانع می‌شود. روزی الترمذی گریان در قبرستان نشسته بوده از جهل خود و به دانش رسیدن یاران با سوز یاد می‌کرده که خضر بر او وارد می‌شود و به مدت سه سال او را به پاس آنکه حرمت دل مادرش را نگاه داشته دانش می‌آموزد.(۶)

در رابطه با شفابخشی نیز در ذکر محمد بن ‌سماک می‌آید که او سخت مریض بود. پیروانش می‌رفتند تا طبیبی را برای معالجه او بیاورند. خضر در راه بر آن‌ها وارد می‌شود و شفای محمد بن‌ سماک را به او می‌رساند.(۷)

ابن‌عربى در فص موسوى داستان ملاقات موسی و خضر را به طور کامل نقل می‌کند. می‌گوید موسی نماینده‌ی علم ظاهر و خضر علم باطن است. خضر سه اتفاق مهم زندگی موسی را پیش رویش می‌گذارد؛ یکی تولدش که مادرش از ترس فرعون او را به تابوتی می‌نهد و به آب می‌اندازد و خدا او را حفظ می‌کند. دیگر کشتن قبطی که از دید دیگران خلاف جلوه می‌کند و سبب گریز موسی از دربار می‌گردد. سوم کشیدن آب برای دختران شعیب، بی‌آنکه طلب اجرتی کند. خضر در برابر چشمان موسی یک کشتی را سوراخ می‌کند. بچه‌ای را می‌کشد و دیواری را در شهری که مردمش بدو آزار رسانده بودند بدون مزد بنا می‌کند و موسی برای هر سه کار خضر را مؤاخذه می‌کند.(۸)

در فتوتنامه چیت‌سازان می‌آید که اگر بپرسند که استاد پیر محمد هندوستانی از کجا ارشاد یافته جواب از حضرت خضراست.(۹)

نسفی خضر را نماد انسان کامل می‌داند. می‌گوید: «چون انسان کامل را دانستی اکنون بدان که این انسان کامل را اسامی بسیار است. به اضافات و اعتبارات به اسامی مختلفه ذکر کرده‌اند و جمله راست است.‌ای درویش انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی گویند و دانا و بالغ و مکمل گویند. و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند و جام جهان‌نما و آیینه گیتی‌نمای و تریاق بزرگ و اکسیر اعظم گویند و عیسی گویند که مرده زنده می‌کند و خضر گویند که آب حیات خورده است.»

پانویس‌ها:

۱- ترجمه رساله قشیریه ٢۵.
۲- تذکره الاولیاء ٨۶.
۳- ترجمه رساله قشیریه ٣٢.
۴- ترجمه رساله قشیریه ۵٨۴.
۵- ترجمه رساله قشیریه ۶٨٢.
۶- تذکره الاولیاء ج: ٢، ٩٢.
۷- تذکره الاولیاء ج: ٢، ٢٣٧.
۸- شرح فصوص‌الحکم ٧٣۶ـ٧۵۲.
۹- رسائل جوانمردان ۲۳۱.