در شانزدهم فوریهی ۱۹۶۵؛ دانشآموز خونسرد و معتمد به نفسی بهنام «ریموند کورزوایل» (Raymond Kursweil)، بهعنوان مهمان در مسابقهی تلویزیونی «I’ve got a secret» از شبکهی CBS آمریکا، حاضر شد. مجریِ برنامه؛ «استیو آلن»، او را معرفی کرد و پس از آن، کورزوایل اقدام به نواختن قطعهای با پیانو کرد. بنا بود که طبق عادت مألوف، او راز نامتعارفی را پوشیده بدارد و هیئت مشاورهای – که متشکل از یک کمدین و نیز یکی از برندگان اسبق مسابقات “دوشیزهی آمریکا” بود – آن را حدس بزنند. در آن برنامه، دوشیزهی زیبا تلاش زیادی کرد؛ اما نهایتاً این کمدین بود که برنده شد: این موسیقی، توسط یک رایانه تنظیم شده بود. ۲۰۰ دلار در آن برنامه به کورزوایل تعلق گرفت.
او رایانهی دستسازش را پس از آن، نشان داد: دستگاهی پرسر و صدا به بزرگی ِ یک میز، که با صفحهکلیدی سرهمبندی شده بودند. هیئت مسابقه اما توجه چندانی به رایانه نشان نداد و سن و سال کورزوایل، بیشتر از اقداماتش، شگفتیشان را برانگیخت. برنامه با شرکت خانم «چستر لونی» از اهالی کالیفرنیا از سرگرفته شد، که راز وی آموزگاریِ کلاس اول رئیسجمهور وقت؛ «لیندون جانسون» بود. اما کورزوایل، بعدترها هم هدف زندگیاش را معطوف به کار بر روی همان ایده در آن برنامه نمود.
خلق آثار هنری، از آن دسته کارهاییست که فقط و فقط آن را محدود به انسان میدانیم؛ چراکه هنر راهی برای بروز تجلیات شخصیست و در فقدان یک شخصیتِ ذاتی، هرکسی ناتوان از ابراز آن خواهد بود. برای تماشای قدرت خلاقیتِ دستهای منحصربهفرد از انسانها که مقهور هنر رایانهی دستساز یک دانشآموز ۱۷ ساله شدهاند؛ بایستی به خط تمایزگر محو و مبهمی نگریست که هرگز نمیتوان تا حد یک مرز مشخص باریکش کرد: مرز مابین هوش زیستی و هوش مصنوعی.
راز حقیقی ِ کورزوایل همین بود و طبعاً در آن سالها کسی بدان پی نمیبرد. شاید او خودش هم از آن بیخبر بود. اما حال، ۴۶ سال بعد از نمایش آن برنامه وی معتقد است که بشر در شُرف رویارویی ِ با لحظهایست که رایانهها هوشمند شوند و نهفقط هوشمند؛ که هوشمندتر از انسان شوند. اگر اینچنین شود، بشریت – جسم ما، ذهن ما، تمدن ما – بهشکل اجتنابناپذیری، تماماً دچار دگرگونی خواهد شد. او معتقد است این لحظهی حساس، نهتنها ناگزیر، که قریبالوقوع است. طبق محاسبات کورزوایل، ما تا نقطهی پایان تمدن بشری، مطابق دانستههای کنونیمان، تنها ۳۵ سال فاصله داریم. رایانهها امروزه نهتنها سریع و سریعتر میشوند و هرکسی این را خوب میداند؛ که نرخ پیشرفت سرعتشان هم رو به فزونی نهاده.
اما باور کنیم؟ باید باور کرد.
با این حساب اگرچنانچه رایانهها چنین سریع و سریعتر شوند؛ قاعدتاً لحظهای فراخواهد رسید که در هوششان شانه به شانهی بشر بسایند. در این مسابقه، هوش مصنوعی تمام توانش را مصروف رقابت بر سر کارکردِ مغز انسان در ایجاد «آگاهی» خواهد کرد، که این آگاهی، نهفقط منحصر به محاسبات و خلق ملودیهای موسیقایی؛ که به رانندگی، نویسندگی، تصمیمگیری اخلاقی، خلق آثار نفیس هنری و … هم ارتباط مییابد.
اگر بتوانید این تصور را هضم کنید و کورزوایل و شمار زیادی از دیگر نوابغ هم موفق به این کار شوند؛ شرط را بردهایم. از آن پس، دلیلی وجود ندارد که بیندیشیم این رایانهها روزی از پیشرویهاشان بازخواهند ایستاد. آنان تا فراسوی مرزهای هوش ما به پیشروی ادامه خواهند داد. نرخ پیشرفتشان هم آرام نخواهد نشست؛ چراکه نهایتاً مسئولیت پیشرفتِ خود را خودشان از دوش انسان نسبتاً کندذهنتر خواهند ستاند. متخصص رایانهای را تصور کنید که خودش روزی یک رایانهی فوقهوشمند بوده. سرعتِ این دانشمند افزون از هر حد و حدودی خواهد شد و قادر به تحلیل خستگیناپذیر حجم سرسامآوری از دادهها میشود. او حتی استراحت هم نمیشناسد.
شاید بشود. نمیتوان رفتار این فوقهوشمندانی که در آیندهای نزدیک همسایهمان خواهند شد را پیشبینی نمود؛ چراکه اگر بتوانیم، دیگر کندذهنتر از آنان نخواهیم بود. اما نظریات فراوانی در اینباره ارائه گردیده. شاید بتوانیم آنها را پیوند داده و با یاری رایانهها، به همان نحوی که به پیشبرد توان فیزیکیمان از طریق ساخت اتومبیلها و هواپیماها نائل آمدیم؛ توان اندیشهورزیمان را هم افزایش دهیم. شاید این هوشهای مصنوعی، به ما در رویارویی ِ با تأثیرات عصر پیشین و امتداد ابدی ِ عمرمان کمک کنند. شاید روزی ما توان آگاهیمان را به رایانهها منتقل کنیم و همچون نرمافزاری در آنها حیاتی نو و جاودانی آغاز کنیم. شاید اصلاً رایانهها نابودمان کنند. اما چیزی که مابین ِ کلیهی نظریات موجود مشترک است، پیشبینی گذار گونههای انسانی از شکل کنونیشان به چیزی ناشناخته است و این گذار، نامی هم برای خود دست و پا کرده: «تکینگی» (Singularity).
مسألهی دشوار در بحث پیرامون تکینگی این است که علیرغم ظاهر علمی-تخیلیگونهی آن؛ این پدیده حقیقتاً چنین نیست، همانطوری که پیشبینی ِ آبوهوا مسألهای علمی-تخیلی نیست. این تصور، انگارهای فرعی و حاشیهای هم نیست؛ بلکه فرضیهای جدی در باب آیندهی حیاتمان بر روی همین زمین است. باید به وجود نوعی واکنش ِ عقلانی ِ مضحک اعتراف کرد که بههنگام تلاشمان برای هضم ایدههای مرتبط با موجوداتِ جاودان و فوقهوشمند، سر و کلهاش پیدا میشود و ما را ناتوان از این کار میکند؛ چراکه هرچند مفهوم تکینگی علیالظاهر حقیقت دارد؛ اما باور به آن، متضمن سنجشی دقیق و هوشیارانه است.
ادامه دارد …
منبع: TIME
توضیح تصویر:
طراحی از Phillip Toledano برای نشریهی TIME