حسام میثاقی، سپهر عاطفی- «ببار باران، بتاب آفتاب» (Come Rain, Come Shine) اثر کرهای شرکتکننده در بخش مسابقهی شصت و یکمین جشنواره فیلم برلین، به کارگردان لی یون کی (Lee Yoon-ki) است. این فیلم بر اساس داستان کوتاه «گربهای که هیچوقت نمیتواند بازگردد» نوشتهی نویسندهی ژاپنی، اینوئه آرنو ساخته شده و معنی نام کرهای آن، «دوستت دارم، دوستت ندارم» است.
بهجز سکانس ابتدایی فیلم، تمامی آن در نماهای داخلی فیلمبرداری شده و بارانی که همواره از پشت پنجره میبینم با نور و فیلمبرداری سرد اثر، همخوانی مناسبی دارد. این اثر کمخرج در سه هفته فیلمبرداری شده و در تمامی طول آن، از موسیقی متن استفاده نشده است.
دیدگاه اول: حسام میثاقی
فیلم با یک سکانس طولانی آغاز میشود. زن و مردی به فرودگاه میروند و زن در میان صحبتهایشان به مرد میگوید با شخص دیگری وارد رابطه شده و قصد ترک او را دارد. مرد بدون اینکه بپرسد آن شخص کیست تنها سکوت میکند. باقی فیلم، در آپارتمان شیک این زن و شوهر سپری میشود. روایت یک زوج طبقهی متوسط جامعهی کُره که شاعرانگی آثار سینمایی شرق آسیا را با خود بههمراه دارد.
در طول فیلم، شخصیت زن بهآرامی دچارتغییر و تحول میشود. زنی که قصد ترک همسرش را دارد به مرور زمان، ماندنی میشود و این تغییرِ آرام، در بطن شخصیت زن رشد مییابد. همین تغییر است که شخصیتهای سینمایی را از انسانهایی تکبعدی و تیپیکال به شخصیتهایی قابل لمس و چندبعدی تبدیل میکند. اگر بخواهیم بر اساس اصول پایهای شخصیتپردازی به این فیلم نگاه کنیم، باید زن و مردی را ببینیم که برای رسیدن به یک نیاز دراماتیک تلاش میکنند و در این میان، با کشمکشهای مختلف روبرو میشوند. اما بتاب باران، خود را از قواعد از پیشتعیینشده جدا کرده است.
مرد آرام است و در مقابل خیانت همسرش، با اینکه بهنظر میرسد حال خوبی ندارد، هیچگونه عکسالعملی که ناشی از عصبانیت یا مخالفت باشد، نشان نمیدهد. وی حتی با بستهبندی وسایل زن، به او برای ترک خانه کمک میکند. زن اما به دنبال چیست؟ در ابتدا ترک خانه هدف اوست اما در طول فیلم در مسیر تحولی قرار میگیرد که وی را به ماندن و نرفتن ترغیب میکند.
مسیر تحول زن، با پرداخت خوبی از سوی خالق اثر بهتصویر کشیده شده است. در بخشی از فیلم زن به مرد میگوید: «تو همیشه همهچیز را بستهبندی میکنی و من همیشه دور میریزم.» مرد پاسخ میدهد: «شاید روزی بهدرد بخورند.» چنین گفتوگوهایی در عمقبخشی به شخصیتهای فیلم موثر است. زنی که صورت مساله را همواره پاک میکند و دور میریزد و مردی که با همهچیز کنار میآید. در بخش دیگری زن میگوید: «چرا اینقدر خوبی؟ چرا از من عصبانی نیستی؟» مرد پاسخ میدهد: «چون فقط تو را مقصر نمیدانم.» این دیالوگها در حال خوردن قهوه شنیده میشوند و زن در ادامه میگوید: «شاید به خاطر باریدن باران است که این قهوه برایم خوشطعم شده.» باران در این فیلم، عنصری بازدارنده برای نرفتن زن است. باران دو شخصیت را مجبور کرده که روزی دیگر در کنارهم بمانند. در طول فیلم، شخصیت زن مسیر تحول از اجبار به اختیار را طی میکند و در بخشهای پایانی فیلم که باران قطع میشود و آفتاب نیز میتابد، دیگر تمایلی در او برای جمعکردن وسایلش دیده نمیشود.
استفاده از گربه، به عنوان یک متافور در فیلم قابل توجه است. گربهای که در باران مانده و مرد او را به خانه میآورد، به دست او آسیب میزند. زن در این بین میگوید: «چرا تو را که اینقدر خوب با او برخورد کردی چنگ زد؟» شاید گربه استعارهای از زن باشد. گربهای که گم شده و در پایان فیلم نیز برای خوردن غذا سروکلهاش پیدا میشود و زن به او میگوید: «همهچیز خوب است، نگران نباش.» جملهای که مرد همواره بر زبان میآورد اینبار از زبان زن شنیده میشود.
دیدگاه دوم: سپهر عاطفی
فیلم با موقعیتی خاص آغاز میشود. زن به مرد در حالی که به سمت فرودگاه حرکت میکنند میگوید میخواهد او را ترک کند. به علت باران شدید، سفر کاری زن به ژاپن لغو میشود. و حالا آنها باید یک روز دیگر در زیر یک سقف زندهگی کنند.
فیلم با شاعرانهگی خاص فیلمهای شرقی عجین شده است. هرگاه این فیلمها خود را از داستانهای کلیشهای جدا کردهاند، روایتگر حسی و موجی بودهاند که این روزها کمتر از آن خبری هست. نمونهی آن را پیش از این و در فیلم «در حال و هوای عشق» دیدهام.
اگر داستان فیلم ببار باران، بتاب آفتاب در غرب اتفاق میافتاد شاید هیچ نکتهای برای نقل کردن نداشت. اما شرق، جایی که هنوز در آن میتوان برای ماندن و به یادآوردن تلاش کرد، داستان تازهای را رغم میزند. داستانی از جنس جفا کردن معشوق و وفاداری عاشق، در دوران مدرن. نه در اسطورهها و نه در شعرها، همینجا میان شهرهای آهن و دود.
فیلم با تمرکز بر احساسات دو شخصیت اصلی، داستان شکست یه رابطه را تصویر میکند. اما نه گذشتهاش را روایت میکند و نه آیندهی آن چیزی میگوید. تصویر یک روز، روز آخر برای مردی که به نظر میرسد همسرش را عاشقانه دوست دارد. شاید همین دوست داشتن باعث میشود در مقابل خواست او برای جدایی سکوت کند و بیمقاومت به او کمک کند، وسایلش را جمع کند تا با مرد جدیدی که میخواهد برود.
در فیلمهایی با موضوعاتی از این دست شاید موسیقی بتواند نقش پررنگی را بازی کند، اما تنها موسیقی این فیلم نوای باران است که گاهی به گوش میرسد. در صحنهای از فیلم مرد صدای گربهای را که در حیاط خانه و زیر باران مانده است میشنود. او را به داخل خانه میآورد و در حین خشک کردن او، گربه دستش را گاز میگیرد. کاری که شاید زن نیز پیش از این با او کرده بود.
جشنواره فیلم برلین در رادیو زمانه:
– در بخش خبر:
جدایی نادر از سیمین برلیناله را فتح کرذ
هشتمین روز جشنواره فیلم برلین
هفتمین روز جشنواره فیلم برلین
ششمین روز جشنواره فیلم برلین
پنجمین روز جشنواره فیلم برلین
چهارمین روز جشنواره فیلم برلین
سومین روز جشنواره فیلم برلین
پیام جعفر پناهی به جشنواره فیلم برلین
گشایش جشنواره فیلم برلین
در بخش فرهنگ:
ماندن یا رفتن، مسأله این است، حسام میثاقی، سپهر عاطفی
سبکی تحمل ناپذیر هستی، محمد عبدی
تصویری از بیتفاوتی یک نسل، حسام میثاقی، سپهر عاطفی
رقیب اصغر فرهادی در برلین کیست؟
در جست و جوی سیمون، حسام میثاقی، سپهر عاطفی
تروریست ها، سپهر عاطفی، حسام میثاقی
بیباک، ساخته برادران کوهن، فیلم افتتاحیه جشنواره فیلم برلین