ترجمهی علی تهرانی- اُدره لودره شاعر و فعال اجتماعی، در این مقاله، در تلاش برای توضیح مبارزهی خود در برابر اجبار جامعه بر بدن زنانه پس از ابتلا به سرطان پستان است.
یکی از روزهای ماه می سال ۱۹۷۸ در حال انجام معاینهی ماهیانهی پستانهایم متوجه تودهای در پستان راستم شدم؛ تودهای که به سرطانی بدخیم انجامید. از دست دادن یکی از پستانهایم از من انسان بزرگتری ساخت و در مراحل مختلف بیماری علاوه بر غم، درد، خستگی و درماندگی، رشد را نیز تجربه کردم.
پس از برداشتن پستانم، من هم مانند بسیاری از زنانِ همدرد میخواستم به عقب بازگردم. حس تعلق به گذشته با وسواس برای زیبایی و توازن از دست رفته گره خورد، اما به عنوان یک زنِ سیاهپوست، فمنیست و همجنسگرا، دغدغهی زیبایی در اولویت نبود، بلکه مسئله، مسئلهی زنده ماندنم بود و اینکه چه کنم تا سرطان دوباره برنگردد.
تاکید بر زیبایی از دسترفته پس از جراحی، نگرش غالب و انتظارات جامعه از بدنِ زن را یادآوری میکند. در اجتماع امروزِ ما «خود» نه به عواطف و احساسات درونی ما که به بدن فیزیکی ما اطلاق میشود. به عبارت دیگر هویت زن از سرطان گریخته به عوامل بیرونی و ظاهری پس از جراحی گره خورده است. این تاکید بر زیبایی دو اشکال عمده دارد: اول این که زن را به جای سوق دادن به آینده به گذشته میبرد و او را به عزای بدن از دست رفتهاش دعوت میکند؛ عزایی که نباید و نمیتواند علنی شود و فقط درون زن اتفاق میافتد. دوم این که زن را تشویق میکند که بر جراحیاش به عنوان یک اتفاق زیبایی شناسانه تمرکز کند و واقعیت زنده ماندن از یک بیماری مهلک را نادیده بگیرد.
توقع اجتماع
ده روز پس از برداشتن پستانم به مطب دکترم در نیویورک رفتم تا بخیههایم را بکشم. پرستار دکتر از من پرسید: «چطوری؟» جواب دادم:«خوبم.» انتظار جملهی دلگرمکننده ای از او داشتم که پرسید:
«نمیخواهی پروتز کنی؟» جواب دادم: «نه. به نظرم خوب نمیآید.» پرستار از مهربانیاش کم کرد و با تعجب گفت اگرچه مثل پستان طبیعیات نیست، اما «از هیچی که بهتر است» و میتواند «واقعی» به نظر بیاید. او ادامه داد:«بعد از پروتز احساس بهتری خواهی داشت و البته ما خیلی دوست داریم حداقل وقتی به مطب میآیی چیزی به جای پستانت داشته باشی. این شکل تو برای آبروی مطب خوب نیست.»
او راست میگفت در مطبی که همهی بیمارانش از سرطان پستان جان سالم به در برده بودند و تو کسی را با یک پستان نمیدیدی، زنی که نمیخواهد بیماریاش را پشت پروتز مصنوعی پنهان کند و از این که از سرطان به سلامت جسته خوشحال و مفتخر است تهدیدی برای آبروی مطب است.
چرا در روزگاری که موشه دایان، نخست وزیر اسراییل، با چشمبند چرمی روی یکی از چشمانش در پارلمان ظاهر میشود کسی به او نمیگوید که برود و چشم مصنوعی بگذارد و همه او را به چشم یک قهرمان جنگ با یک زخم افتخارآمیز میببنند. من نیز یک جنگجو هستم؛ جنگجویی که در جنگی سخت با سرطان پیروز شده است. من برای این که جهانِ زن- ترس را مکان راحتتری کرده باشم پنهان کردن بدنم را نمیپذیرم. بعدها به این نتیجه رسیدم که رفتاری که آن روز در مطلب دیدم برآیند رفتار و نگرش کل جامعه به پروتز است که پستان زن را یک دکور و وسیلهی جنسی خارجی تعریف میکند و من با بدنم میخواستم با این طرز تفکر مقابله کنم.
پروتز یک راحتی توخالی را به بدن من میفروشد: «هیچکسی فرق تو را نخواهد فهمید»، اما من میخواستم فرقم دیده شود و میخواستم این قدرت را با زنان دیگر تقسیم کنم. برای جشن گرفتن این قدرت، قدم اول این است که سکوتی که سرطان پستان را احاطه کرده شکسته شود و زنانی که یک یا هر دو پستانشان را برداشتهاند دیده شوند. این اتفاق تا وقتی ما از تنهایی و استتار خود خوشحال هستیم، نمیافتد.
زمان و مبارزه
البته گذاشتن پروتز اشتباه نیست، اما به شرطی که با آزادی کامل انتخاب شده باشد و تحمیل جامعه بر بدن من و امثال من نباشد. پذیرش بدن جدید به عهدهی زن است و هر تصمیمی که او بگیرد باید مورد حمایت دیگران باشد، اما پستان مصنوعی فقط خاصیت ظاهری دارد و هیچ زنی نمیتواند برای یک بار هم که شده باور کند این پستان واقعی خودش است، اما برای جامعه و مردمی که با او زندگی میکنند واقعی به نظر میآید و این همانی است که اجتماع به بدن او تحمیل میکند؛ چرا که از روبهرو شدن با «متفاوت» و «دیگری» میترسند. این نوع نگاه به زن پس از عمل برداشتن پستان ادامهی همان رویکرد اجتماع ماست که زن را به چشم ابزاری شده وغیر شخصی شده میخواهد. بدن زن باید آن طوری باشد که دیگران دوست دارند ببینند و احساس شخصی زنانه اهمیتی ندارد.
پستان مصنوعی پس از عمل برداشتن پستان با همان مکانیسمی پیشنهاد میشود که به بچه پس از آمپول زدن آب نبات میدهند. هر زنی این حق را دارد که علایق خود را تعریف کند اما پروتز پستان معمولاً از روی علاقه انتخاب نمیشود بلکه از روی عادت اجتماع به ذهن و بدن زن تحمیل میشود و این انکار قدرت شخصی زن است، زمانی که زن باید میان زندگی و زنانگی اش یکی را انتخاب کند.
زمان زیادی از روزهایی که زنان آمریکایی مجبور بودند بارداری خود را مخفی کنند نمیگذرد؛ چرا که بدن زن از شکل «طبیعی» خود خارج میشد، اما امروز لباسهایی طراحی میشود که بارداری را بیخجالت در معرض دید اجتماع میگذارد . طراحی لباس زنان تک پستان هم مسئلهی امروز و به نوعی مبارزهی زنان امروز تبدیل شده است.
با تشکر از ترجمه بی نقص و وزین مترجم، من خودم بشخصه این خانوم لودره رو از نزدیک دیدم ، کلامشون به اینگلیسی کاملا شبهه اون چیزی است که مترجم نستوه به روانی ترجمه کردند.
ZonkedThug / 07 February 2011
رادیو زمانه شماها خجالت نمیکشین؟؟؟ وقتی پابلیش نمیکنین دیدگاه ها رو، چرا اصن این بخش رو گذاشتین؟ اسم خودتونم گذاشتین رسانه آزاد؟؟؟؟ من روی این مقاله یه کامنت گذاشتم که نه حاوی توهین بود نه اتهام نه حمله شخصی و ضمنن با رسم الخط فارسی هم بود، چرا نشون داده نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ZonkedThug / 08 February 2011
بسیار عالی بود. مدتها بود که به دنبال پاسخی برای این قضیه بودم. و هر وقت کسی رو میدیدم که از این سرطان به خاطر بریده شدن سینها بیشتر از خود بیماریه به فکر می رفتم
ممنون بابت ترجمه
majid / 10 February 2011