معنای بخت و نگونبختی در فرهنگ ایران
گفتوگو با دکتر شکوفه تقی، پژوهشگر و شاعر مقیم سوئد
دکتر شکوفه تقی در کتاب «معنای بخت، در فرهنگ شفاهی و کتبی ایرانیان» که توسط نشر باران در سوئد منتشر شده، با پرداختن به افسانههای عامیانه و داستانهای حماسی و تغزلی و عرفانی ایران معنای «بخت» را در بنمایههای فرهنگ ایرانی میکاود و به نتایج خواندنی دست مییابد. به مناسبت انتشار این کتاب، «دفتر خاک» با این پژوهشگر و شاعر (سوئد) گفتوگویی انجام داد که اکنون میخوانید:
خانم دکتر تقی! چندی پیش گروهی از روانشناسان آکسفورد پژوهشی منتشر کردند دربارهی بخت. به این نتیجه رسیده بودند که در اروپای مرکزی اگر فرد ماهانه دو هزار یورو درآمد داشته باشد، ممکن است احساس خوشبختی کند. با توجه به بنمایههای فرهنگی ما ایرانیها که شما در کتاب تازهتان، «معنای بخت، در فرهنگ شفاهی و کتبی ایرانیان» به آن پرداختهاید، آیا میتوانیم بگوییم اگر یک ایرانی ماهانه از دو میلیون تومان برخوردار باشد ممکن است احساس خوشبختی کند؟
در فرهنگ کتبی و شفاهی ما بخت در لغت به معنای آن بخش و حظهایی است که به انسان بخشیده شده تا کامیاب زندگی کند. این بخت برای مرد داشتن کار خوب، سلامتی، قدرت خرید مایحتاج، ادارهی خانواده و امکان برخورداری از زندگی جنسی و داشتن احترام است و برای زن، داشتن شوهری است که خواستههای او را تأمین کند، پدری خوب و همسری وفادار باشد. از آنجایی که بخت برخورداری از امنیت مالی و امنیت جانی برای زندگی کردن است نه صرف زنده بودن، چه بسا در ایران امروز هنوز با ماهی دو میلیون تومان کسی کاملاً نتواند خوشبخت باشد. چون با وجود برخورداری از قدرت خرید و رسیدن دست به دهن از تأمین جانی و اجتماعی محروم است.
برخی از بنمایههای فرهنگی که شما با تحقیق در افسانهها و حماسههای ایرانی مطرح میکنید، ظاهراً هنوز هم اعتبار دارد. برای مثال این حقیقت دارد که «اگر فرد فقیر باشد، جنبهی عاشقانهی بخت یا وجود ندارد، یا بسیار ناچیز است.»
از قدیم گفتهاند شکم گرسنه دین و ایمان ندارد چطور میتواند درکی از عشق داشته باشد، مگر اینکه نخست امکانات اولیه فراهم شود. انسانی که هرروزه برای بقایش میجنگد کمتر اتفاق میافتد که به فکر گذشت و ایثار در راه دیگری باشد. نتیجتاً از هر طرف که برود منفعت خود را میبیند. اگر غیر از این باشد عجیب است. بههمین دلیل شما در جوامعی که مردم امنیت اجتماعی و اقتصادی ندارند میبینید همه با ایشاالله ماشاالله زندگی میکنند. پایش هم که پیش بیاید برای برداشتن کلاه یکدیگر به انواع توجیهات شرعی و قانونی متوسل میشوند. در چنین جوامعی از سلام و علیک گرفته تا ازدواج، یک جور بازار مکاره، میشود که در آن حسن کچل قصه به هر حقهای متوسل میشود تا دختر پادشاه را با کمک شیطان و کلکهای عجیب و غریب که از دید خواننده یا شنونده بسیار هم بامزه است به همسری خود درآورد و سپس جانشین پادشاه شود. دختر هیجده سالهی واقعیت هم تمام تلاشش را میکند تا مردی را که پولدار است و میتواند خواستههای او را تأمین کند بهتور بیندازد. حال اگر این مرد پیر باشد و پایش لب گور از دید دختر و خانوادهی او چه بهتر. در همین رابطه جامعه به سوی فساد اخلاقی به نام ازدواج موقت یا قانونی کردن فحشاء پیش میرود و رهبرانش هر روز یک آیه برای توجیه فساد و ناتوانی خود در کنترل آن نازل میکنند. حال آنکه داشتن کار، برخورداری از حقوق مکفی و تأمین مالی و اجتماعی برای زن و مرد میتواند باطلالسحر همهی این جادوها باشد.
یکی از نتایجی که شما با بررسی تحلیلی داستانهای حماسی ایران در کتابتان به آن میرسید این است که تصور مردانه از بخت به پادشاه، پیامبر یا پهلوانی تعلق میگیرد که رهبر مردم است. اگر او خوشبخت باشد، مردم هم خوشبخت خواهند بود. در جامعه مدنی ما آیا در این تصور تغییری به وجود آمده است؟
در کتاب «معنای بخت»ِ من حماسههای پهلوانی را به تفصیل شرح کردهام و نشان دادهام که حماسه، قهرمانی را به نمایش میگذارد که باشعور، جوان، درستکار و تواناست و این برخورداری بخت او محسوب میشود. چنین پهلوانی سعادتمند است و با درایتش برای مردم نیکبختی و امنیت میآورد و مردم از او حمایت میکنند، در واقع درستکاری، پهلوانی و شعور قهرمان سبب میشود که آسمانها نیز درهای خجستگی را به روی خاک بگشایند و ثروت و مکنت برای همه زیاد شود. اما اگر حکومت بر مردم به دست پادشاه یا رهبری پیر بیفتد و از بد بخت پیری او با خرفتی روحی و ناتوانی جسمی همراه باشد، از دید حماسه بهخصوص شاهنامه چنین کسی برای مردم جز شوریدهبختی و نگونسری نخواهد آورد.
برای همین در حماسه بخت جوان به پادشاه، رهبر یا پهلوان جوانی تعلق میگیرد که روح بیدار و تن توانا دارد مانند فریدون. وقتی او برای نجات ایران از دست حکومت هزار سالهی ضحاک پیر میآید زمین و زمان از در موافقتش در میآید و پیروزی بخت او نتیجه در پیروزی و سروری ایرانیان میدهد و این پیروزی در بهروزی مردم که به خجستگی و امنیت، احترام اجتماعی و زندگی بهتر میرسند، خود را نشان میدهد.
کتاب شما دو بخش دارد. در بخش نخست با تحلیل افسانهها و داستانهای حماسی ایران، ادبیات صوفیانه و قصص قرآنی معنای بخت را از منظر مردانه به دست دادهاید و در بخش دوم تلاش کردید با پژوهش در قصهها و آئینهای ما ایرانیها از منظر زنانه به معنای بخت برسید. در بخش پایانی کتاب به این نتیجه میرسید که آنچه اساس عشق حقیقی برای عارفان ایرانی قرار گرفته حرکت از منظر زنانه در نگاه به جهان است. با توجه به این که روح نهضت مدنی ایرانی یک روح زنانه است، آیا این بدان معنی است که رویکرد ما از معنای مردانهی بخت به معنای زنانه تغییر جهت میدهد؟
من باورم براین است که هر واقعهای اگر به صرف توسل به زور سعی در ابقای خود کند همان زمان که اعلام وجود میکند در درون خود ضد خود را هم میآفریند و این ضد در یک فرآیند زمانی در جهت خلاف آن واقعه رشد میکند. انقلابی که سی سال پیش در ایران شد از نخستین لحظات اعلام وجود حکومتی خود، ضدیتش را زورگویانه با زنان آشکار کرد و هر حقی که زنان در طی سالیان گرفته بودند را گاه با حیله و گاه با ارعاب از چنگشان بیرون آورد؛ چنان تحقیرشان کرد که گویا زن یعنی شیطان و یگانه خصم انقلاب. وقتی انقلاب با چنین زور بیمنطقی در مقابل زن ایستاد و کوشید از او یک موجود حقیر که ملعبهی دست نیازهای جنسی مرد بود بسازد، هم مرد را کوچک کرد و هم زن را.
طبیعی بود که هیچ انسان شرافتمندی به این حقارت رضایت نمیدهد. طبیعی بود که زن، آنهم زن ایرانی که بیش از هر زنی در منطقه از حقوق فردی و اجتماعی خود درک داشته بیکار ننشیند.
بنابراین عجیب نیست که جنبش مدنی امروز ایرانیان به سردمداری زنان باشد، شناسنامهی زنانه داشته باشد، نخستین شهیدش زن باشد و مانند یک مادر بیشتاب و خشونت کودکانش را در گهوارهی فلسفهای که ضدخشوننت است بپرورد. مادری که مانند گیسو سفیدان و بیبیها، از قضاوتکردن و کوتهنظری باید به دور باشد و با خردمندی کودکانشان را اعم از دختر و پسر به یکسان برای رسیدن به تساویهای انسانی بپرورد و در جهت داشتن زندگی بهتر و برخورداری از شادی و زندگی سوق بدهد و مانند زنی جوان و روشنفکر با جهان امروز برخوردی مدنی داشته باشد. از این رو در تفسیر معنای بخت همانطور که در کتاب هم گفتهام باور من بر این است که سعادت حق انسان است؛ و این وقتی محقق میشود که دو منظر زنانه و مردانه با قدرت و درایت در کنار هم حرکت کنند و با هم به تحلیل و تفسیر جهان و ساختمان ایدههای نو بپردازند.
شما در بخش دوم کتابتان به این نکته اشاره میکنید که «از دید زن [ایرانی] یافتن شوهر بهتنهایی بازشدن بخت محسوب نمیشود. برقراری رابطه دلخواه و کامیابی جنسی نیز اهمیت دارد. و زن میخواهد خود را به مردی ببخشد که او را دوست دارد و لیاقت عشق او را دارد.» پژوهشهای بیولوژیک دانشمندان دربارهی عشق و همسریابی این نظر را تأیید میکند، در حالی که ممکن است از مطالعهی کتاب شما این تصور به وجود بیاید که پژوهشگر بیشتر نافی قدرت در مناسبات اجتماعی و خانوادگی است.
من قصد نفی اهمیت قدرت در مناسبات اجتماعی و خانوادگی را ندارم. مشاهدهی زندگی و کامیابی در یک انسان برای همه جذاب است. کسی که این را برای ما تأمین کند در چشم ما زیبا و خواستنی جلوه میکند و به زیبایی عشق تعلق میگیرد. پس عجیب نیست زنی در مردی خصوصیات مردانه ببیند و پشت آن خصوصیات مردانه خانواده، حمایت و زندگی خوب ببیند و عاشق آن مرد بشود و با شوق خودش را به مرد ببخشد، اگرچه همهی تصوراتی که از مرد دارد محصول خیال خودش باشد و چندی بعد به اشتباه خود پیببرد. یا یک مرد دیدی مشابه به زن داشته باشد. معمولاً آن بخشی که زن و مرد جذابیتها را در هم میبینند، کمتر در حوزهی خودآگاه اتفاق میافتد. و گاهی برای اینکه خود را قانع کنند آن جذابیتها را به فرد نسبت داده و بعد از خواب بیدار میشوند. نکته این است که چه بیدار بشوند چه نشوند، نمیتوان منکر شد که همیشه این مشاهدهی جلوههای زندگی است که در ما ایجاد عشق میکند، منتها هر کس این را در چیزی میبیند. کمتر کسی عاشق یک جسد در تابوت میشود مگر اینکه بیمار باشد، یا مثل زیبای خفته موقتاً مرده باشد که آنهم در افسانه اتفاق میافتد.
اما در پاسخ سؤال شما باید گفت انگیزههای مادی معمولاً نقش بزرگی در ایجاد عشق دارند؛ عیبی هم ندارد و این همان عشقی است که مولوی آن را عشق مجازی میداند که با پایان گرفتن انگیزه عشق هم تمام میشود، این خیلی بهتر و زیباتر است از اینکه زن و مرد بنشینند نقشه بکشند و با هدف کلاهبرداری با هم ازدواج کنند. اما برای اینکه افراد بتوانند در دوام با هم زندگی کنند و از بودن با هم خوشبخت شوند شاید باید در شرایطی همسرانشان را ملاقات و انتخاب کنند که علاوه بر انگیزههای مادی، که در هر حال نمیتوان منکرشان شد، دو نفر با توجه به خصوصیات روحی و ارزشهای فردی، و درک از این ارزشهای انسانی بههم نزدیک شوند.
به نظر شما در ایران، با توجه به دگرگونیهای فرهنگی که در طی دو دههی گذشته اتفاق افتاده است، تا چه حد هنوز این بنمایهی فرهنگی که شوهر زن هر کس باشد، بختی است که بر سر او نوشتهاند اعتبار دارد؟
تا وقتی که زن را نصف مرد حساب میکنند. تا وقتی که زن نمیتواند از نظر شغلی تأمین باشد؛ و اگر شغلی دارد تکافوی زندگی او و فرزند یا فرزندانش را نکرده و طبق قانون بچههایش به شوهرش میرسد، و حق طلاق ندارد؛ البته که مرد سرنوشت زن محسوب میشود. چرا که اگر مرد شوهر مناسبی نبود زن باید یا بسوزد و بسازد و یا اینکه به خانهی پدرش برود و با خفت و فقر زندگی کند، یا اینکه صیغه بشود. در هر سه صورت سیاهبخت است. این را در قصهها هم میبینیم. بهدلایلی شوهر زن را نمیخواهد – مثلاً توله سگ یا پاره آجر زائیده – شوهر بیسؤال و جواب، نصفه شب او را از خانه بیرون میکند؛ و او باید برود در ته چاهی زندگی کرده، یا بماند و کنیزی زنان دیگر مردِ را بکند تا بعد از چهارده سال شوهر بفهمد که زنهای دیگرش به او از روی حسادت نارو زدهاند. این قصه هر روزه در جهان ایران و دور و بر آن تکرار میشود. این وضع عوض نمیشود مگر اینکه شرایط زنان عوض شود و برای این تغییر زنان و مردان هر دو باید کمک و تلاش کنند.
فکر نمیکنید چنین تعریفی از موقعیت زن در ایران که برای مثال در «زن زیادی» و «خانم نزهتالدوله»ی جلال آلاحمد و در «سنگ صبور» صادق چوبک، تجلی داستانی آن را میبینیم، امروز دیگر اعتبار ندارد. بلکه حتی این زنان هستند که در عمل سررشتهی بسیاری از امور را بهعهده گرفتهاند و این البته ربطی به قانون ندارد، بلکه ثمرهی تلاش مدنی زنان در بیست سال گذشته است؟
من فکر میکنم ما وارد دورهی تازهای از تاریخ شدهایم که در آن زور بدنی کمتر حرف اول را میزند، و همین به زنان کمک میکند که با ترس کمتری در صحنه ظاهر شوند. وقتی به رشد تمدنها نگاه میکنیم میبینیم، هر کجا که جامعه بینیاز از جنگ و خونریزی شده زنها وارد میدان شدهاند و تمدنها را بنیان گذاشتهاند. دیگر اینکه ما در عصر اطلاعات هستیم و همه کمابیش به اطلاعاتی که در اطراف ما میچرخد بهسرعت دسترسی پیدا میکنند. دیگر نمیتوان زنان را مثل سارا زن ابراهیم در جعبه گذاشت و با یک تابوت جابهجا کرد برای اینکه مبادا چشم مردی به او بیفتد. زنها حرکت میکنند، میبینند، میخوانند، دیده میشوند و یاد میگیرند. دیگر نمیتوان آنها را با اطلاعات ناچیزی که زن همسایه از مادربزرگش یاد گرفته آموزش داد و از دوزخی ترساند که آنها را اگر به جای پای راست با پای چپ به دستشویی بروند از همان پا در آتش میاندازند. در واقع امروز حتی پیرزنان درس نخوانده هم جلوی خرافات میایستند، در حالی که در گذشته خرافه تنها منبع اطلاعات زنان بوده است.
ترس کسانی که زنان را میخواهند کنترل کنند نیز از همین است که روزی زن بخواند و دیگر هرچه آنها میگویند را باور نکرده و بهقول معروف از راه اطاعت ایشان بیرون برود. به همین دلیل امیدوارم نسل زنانی که در قصهها میخوانیم و غیرستم بر آنها نمیرود، در آیندهی نه چندان دور منقطع بشود.
جای آنها را نسلی یا نسلهایی بگیرد که بینیاز از اعمال خشونت برای رسیدن به حقوق حقهی خودشان هستند. و وقتی به حقوق خود رسیدند، باتدبیر و خردمندی آن را بهرهبرداری میکنند.
فروید اعتقاد دارد که تلاش برای رسیدن به خوشبختی هدف غائی انسان است. فروید خوشبختی را در نداشتن درد و تجربه کردن لذت میداند. شما آیا اصلاً به بخت اعتقاد دارید؟
این راست است که ما به طور طبیعی و غریزی به انجام کارهایی متمایل هستیم که احساس پاداش گرفتن به ما میدهند و ایجاد لذت میکنند. و از هر چه که مجازاتکننده و دردآور باشد میگریزیم.
بههمین دلیل عدهای که شخصیتهای ضعیفتری دارند و فاقد توانایی لازم مغزی هستند زودتر شرطی و در نتیجه معتاد میشوند. اما افراد بسیاری هم هستند که در زندگی یاد میگیرند سراغ کارهای سخت بروند وقتی موفق به انجام آنها شدند و برایشان آسان شد لذت میبرند. این آسان شدن که محصول شکستن مرزهای ناتوانی ایشان است به آنها احساس قدرت و لذت میدهد. من آرزویم این است که در شمار کسانی باشم که از آسانی و آسان زندگی کردن همیشه پرهیز میکنند و هرگز دنبال زود به نتیجه رسیدن یا کوتاهترین راه نمیروند. در پاسخ شما باید بگویم که خوشبختی برای من شناخت راههای نو و کشف رازهایی است که با زحمت بسیار به آن میتوان رسید ولو اینکه بهای آن کشف، هزینههای سنگین و ایثار بسیار باشد. بخت از دید من رسیدن به آن شعور پنهان است که در زمان درست و مکان درست ما را در جایی قرار میدهد که کامیاب شویم و کامیابی از دید من پاسخ گرفتن سؤالی است که برای آن زندگی میکنم و در هر ملاقاتی گوشهای از آن روشن میشود و به این ترتیب یک گوشه ازچلتکهی من یا پازل زندگیام در جای درست خود مینشیند. این برای من مطلق کامیابی است.
کتاب شما در قلمرو «بازنگری در گذشته» که یکی از مهمترین گفتمانهای فرهنگی تبعید است میآید، و از این لحاظ بیشتر به سرنوشت فرد در یک کلیت فرهنگی و به بنمایههای فرهنگ ایرانی نظر دارد.
در حالیکه در روانشناسی بخت، برای بخت دو سویه قائلاند: احساس خوشبختی آنی که معمولاً معطوف است به یک موقعیت مشخص (state) و احساس خوشبختی که به ساختار شخصیتی فرد و به بیوگرافی او نظر دارد (trait). ما حتی اگر بتوانیم در بنمایههای فرهنگیمان هم تجدید نظر کنیم، باز نمیتوانیم قدرت، که این دو سویه را از خود متأثر میکند، را از مناسبات اجتماعی کنار بگذاریم. نظر شما چیست؟
حرف شما کاملاً درست است. ما چه بخواهیم چه نخواهیم نمیتوانیم بیرون از حافظهی تاریخی و اجتماعی و فردیمان زندگی کنیم. اینها جداجدا و باهم تمامیت ما را میسازند. و بخشی از این حافظه مانند جبر بر ما عمل میکند، مثل دی ان آی ما. من نمیتوانم این را که از کجا میآیم یا بلند و کوتاه هستم عوض کنم، اما میتوانم تا حدودی چاق یا لاغر، ورزیده یا متناسب حتی زشت یا زیبا، سلامت یا مریض بودنام را عوض کنم. این در قدرت من هست و این حیطهی اختیار من انسان را تشکیل میدهد که در جای خود وسعت بزرگی است. ما داخل این محدوده از اختیار میتوانیم پنجرهی زندگیمان را بگشائیم، افکارمان را بتکانیم، روحمان را باد بدهیم، خانهمان را گردگیری کنیم و باور کنیم که میتوان بهتر از این زندگی کرد و خوب زندگی کردن را حق انسان، حیوان و گیاه بدانیم و به صرفاً زنده بودن راضی نشویم. با هر روز یک چیز تازه یادگرفتن قدمبهقدم به این زندگی نزدیک شویم.
مشخصات کتاب:
شکوفه تقی
معنای بخت در فرهنگ کتبی و شفاهی ایرانیان
نشر باران، سوئد، ۲۰۰۹
برای تهیه این کتاب میتوانید با نشر باران تماس بگیرید.
نشانی نشر باران:
Baran, Box 4048, 163 04 SPÅNGA, SWEDEN
دکتر شکوفه تقی در فیس بوک