مریم جعفری از ۱۹ سالگی رمان می‌نویسد. او حدنصاب تازه‌ای در بنگاه آثار عام‌پسند از خودش به جای گذاشته و رکورد نگارش هفت رمان در طی فقط یک سال و نیم را به ثبت رسانده است. با تنگ‌تر شدن عرصه بر رمان‌ها و مجموعه‌داستان‌هایی که در بطن خود نشانی از اندیشه و خلاقیت دارند، خوانندگان کتاب نیز به محدودیت در گزینه‌های انتخاب خو گرفته‌اند.

همه‌ی این نویسنده‌های ادبیات به اصطلاح عام‌پسند در گفت‌وگو با یوسف علیخانی، به ذوق عامه و خواست خوانندگان اشاره می‌کنند. ترجیع‌بند استدلال آنها این است:«چون خواننده می‌خواهد، خواننده این طور می‌پسندد، خواننده‌ها گفتند که این‌طور بنویس، خواننده‌ها گفتند مثل‌‌ همان رمان قبلی بنویس و…»
تکرار کلمه‌ی «مردم» در کتاب «معجون عشق» که در واقع مجموعه‌ی گفت‌وگوهای یوسف علیخانی با نویسندگان عام‌پسند است که نشر آموت چندی پیش منتشر کرده، فقط با مصاحبه‌های مسئولان سیاسی، نمایندگان مجلس و مربیان فوتبال برابری می‌کند.

علیخانی برای اینکه جنس‌اش جور شود، حتی امیر عشیری ( نویسنده‌ی هم‌دوره با حسینقلی مستعان) را در آستانه‌ی ۹۰ سالگی پیدا کرده است. عشیری که بسیاری از مخاطبان بچه مدرسه‌ای‌اش هم دیگر در قید حیات نیستند، در پایان مصاحبه می‌پرسد اصلاً این حرف‌ها به چه دردت می‌خوره؟
علیخانی در پاسخ می‌گوید: «خب این حرف‌ها باید در تاریخ ادبیات ایران بمانند.»
خیلی خوب هم از پسش برآمده

ادوارد داکس نویسنده‌ی انگلیسی که رمان «کمک به خود» او در فهرست اولیه‌ی نامزدهای جایزه من بوکر ۲۰۰۷ قرار داشت و آثارش را پیکادور منتشر می‌کند، در یادداشتی که گاردین منتشر کرد، نویسندگان عام‌پسند‌ را به باد انتقاد گرفت.

داکس در یادداشت خود، با اشاره به حقارت افق فکری نویسندگان عام‌پسندی مثل جان گریشام، رابرت هریس، تام کلنسی و استیگ لارسون، بخش‌هایی از یادداشت هموطنش لی چایلد که یکی از سر‌شناس‌ترین بفروش‌هاست را آورده و در داخل پرانتز، کنایه‌هایش را بار او کرده است.

لی چایلد و بقیه نویسندگانی که ادوارد داکس هدف گرفته از خوان پربرکت دموکراسی ارتزاق می‌کنند و رونق بازارشان، در گروی استمرار وضع موجود (آزادی بیان و اندیشه) در کشور‌هاشان است.
اما عموم نویسندگان عام‌پسند‌ در ایران، راه خود را از مسیرهایی که ممکن است به برخورد با نظام مستقر بینجامد، جدا کرده‌اند. جایی نمی‌خوانیم که کتاب آن‌ها در ارشاد گیر افتاده (زیاد هم گیر نمی‌کند). اغلب آن‌ها به دلایلی که در پاره‌های زیر آمده است، تیراژ حیرت‌آور کتاب‌هاشان را مدیون روند موجود و ممیزی و سانسور کتاب هستند. این‌گونه نویسندگان به اتفاقاتی مثل انتخابات ۸۸ که عرصه فرهنگ را به تمامی درگیر خود می‌کند، واکنشی نشان نمی‌دهند و در عرصه‌ی نمادین، نقدی بر اوضاع دهشتناک سیاسی ندارند. آنها اعضای جامعه ادبی هستند اما مستمع آزاد. هیچیک از این نویسندگان امضایی پای بیانیه‌های معترض و بشر‌دوستانه نمی‌گذارند و در طومارهایی که درخواست آزادی نویسنده‌ای دیگر را مطرح کرده، نامی از آن‌ها دیده نمی‌شود. جالب آنکه تنها موضع روشن از جانب نویسندگان عام‌پسند در برابر انتخابات ۲۲ خرداد را فرهاد جعفری نویسنده‌ی« کافه پیانو» گرفت. او با صراحت اعلام کرد سرسپرده‌ی محمود احمدی‌نژاد است. در پی این موضع‌گیری، جمع گسترده‌ای از خوانندگانش با مراجعه به نشر چشمه، کتاب‌های خریداری شده را پس دادند. شدت اعتراضات به حدی رسید که این نشر ناگزیر شد قرارداد همکاری با جعفری را لغو کند.

ر. اعتمادی از معدود نویسندگان عام‌پسندی است که چه در سال‌های قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب کتاب نوشت و فروخت؛ نویسنده‌ی خستگی‌ناپذیری که به گفته خودش از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۶ «ممنوع القلم» بود و در ارشاد عطاالله مهاجرانی نوشتن و منتشر کردن را از سر گرفت.

فرهیختگی این پیشکسوت مطبوعاتی از خلال پاسخ‌هایش نمایان است. اعتمادی که در روزنامه‌ی اطلاعات کار می‌کرد، در ۲۲ سالگی (حدود نیم قرن قبل) داستانی با عنوان «گور پریا» را‌‌ همان جا منتشر کرد. از آن پس تا بگیر و ببندهای اول انقلاب، ماشین رمان‌نویسی‌اش هیچ وقت خاموش نشد.

او درباره‌ی بی‌تفاوتی منتقدان ادبی دهه‌های ۳۰ و ۴۰ به آثارش معتقد است، آن موقع تکلیف ادبیات به وسیله‌ی نحله‌های سیاسی روشن می‌شد. گروهی که متصل به اردوگاه اتحاد جماهیر شوروی بودند، در فصل‌نامه‌ها و روزنامه‌ها پایگاه داشتند و غیر خودی‌ها را به بازی نمی‌گرفتند.
به اعتقاد اعتمادی، رسانه‌های جماهیری غیر از هدایت و چوبک و یکی دو تای دیگر، موفق به جذب بقیه شده بودند.

اعتمادی آداب و مقدمات خاصی برای فراهم کردن مواد لازم جهت تهیه یک عدد رمان پرفروش داشت. برای نوشتن «ساکن محله غم»، او با لباس و سر و وضع لات‌های تلکه‌بگیر، دو ماه را در شهرنو سپری کرد. برای «شب ایرانی» و شناخت دقیق‌تر شخصیت اصلی این رمان، راهی هامبورگ شده بود.

اعتمادی درباره فروش بی‌نظیر «هری پا‌تر» نکته جالبی را طرح می‌کند. او می‌گوید:«اگر هری پا‌تر را من می‌نوشتم، همین متولیان ادبیات جلو آفتاب کبابش می‌کردند که فلانی دارد جادوگری تبلیغ می‌کند.»
اعتمادی با پاورقی‌هایش در سال ۱۳۵۶، تیراژ مجله جوانان را به ۴۰۰ هزار نسخه رساند. امروز اما محصولات پر تعداد مؤسسه‌ی اطلاعات، سر جمع هم چنین تیراژی ندارند. نشریات جوانان امروز، اطلاعات هفتگی، دنیای ورزش، ادبستان و بقیه نشریات این مؤسسه، به معنای دقیق کلمه ورشکسته هستند. یارانه‌هایی که برای رسانه‌های حکومتی هرگز هدفمند نخواهند شد، به خزانه‌ی حجت‌الاسلام سید محمود دعایی، رهبر تغییرناپذیر مؤسسه‌ی اطلاعات واریز می‌شوند. حاصل حیف و میل پول ملت، تولید نشریاتی است که همین تیراژ چندهزارتایی را مدیون شرکت‌های هواپیمایی، راه‌آهن، پایانه‌های مسافربری و اداره‌های دولتی هستند که ناگزیر، باید رسانه‌های دولتی را بخرند و رایگان بین مسافران و مراجعه‌کنندگان توزیع کنند!

فهیمه رحیمی، نویسنده عام‌پسند خاطره‌ای را تعریف می‌کند. او می‌گوید: «فرج سرکوهی سردبیر مجله آدینه خودش آمده بود تا ببیند اصلاً این فهیمه رحیمی وجود خارجی دارد نه. همسر ر. اعتمادی است یا خود ر. اعتمادی که با اسم مستعار فهیمه رحیمی می‌نویسد؟ در حین صحبت بودیم که بچه‌ها از پستخانه، دو تا گونی نامه را خرکش کردند و آوردند بالا. همه‌اش نامه‌هایی بود که خوانندگان آثار من فرستاده بودند.»

نشر چکاوک ناگزیر شده بود دو نفر را استخدام کند که فقط نامه‌های خوانندگان به فهیمه رحیمی را به ترتیب حروف الفبا و نام شهرستان‌ها، دسته بندی کنند. دو خط تلفن را هم به صورت اختصاصی در اختیار خوانندگان آثار رحیمی گذاشته بودند.

پس از انقلاب در ایران هیچ نویسنده تیراژساز دیگری نتوانسته مانند فهیمه رحیمی با استمرار دو دهه‌ای در فروش آثارش، در کانون توجه عام‌پسند‌ها باقی بماند. وقتی او رمان «زخم خوردگان تقدیر» را نوشت، سیلاب اشک بود که از دیدگان خوانندگانش جاری می‌شد. آن‌ها در اعتراض به پایان رمان و اینکه چرا آقای نظام دشتی و هنگامه خانم به هم نرسیده‌اند، آن قدر نامه نوشتند، تلفن زدند و «مراجعه حضوری» کردند تا بالاخره رحیمی ناگزیر شد، رمان «هنگامه» را هم در ادامه «زخم‌خوردگان تقدیر» بنویسد. او در رمان هنگامه، چند بیت شعر هم به نقل از شخصیت خیالی مرد رمان یعنی نظام دشتی می‌نویسد. پس از چاپ، خوانندگان بسیاری در تماس با ناشر، سراغ دیوان کامل اشعار نظام دشتی را گرفته بودند!
رحیمی همچنین ماندانا را نیز در ادامه‌ی رمان «پنجره» (محبوب‌ترین رمان رحیمی از نظر خوانندگانش) نوشت.
اتوبوس هم دارد از راه می‌رسد!

اقتصاد نشر در خدمت نویسندگان عام‌پسند است. خواننده‌ها مثل جارو برقی این کتاب‌ها را می‌بلعند. نه گلایه‌ای از قیمت کتاب هست، نه انتقادی از نحوه‌ی توزیع. چرخه‌ی پخش این کتاب‌ها و نشریاتی مانند خانواده سبز، توزیعی سیستماتیک و مدرن در شهرستان‌ها دارند و شبکه‌های ریلی، جاده‌ای و هوایی را با برنامه‌ریزی دقیقی، در خدمت مخاطبان تشنه‌ی کتاب‌های عام‌پسند قرار داده‌اند.

هنگامی که متقاضی هست، بازار رونق می‌گیرد و رقابت شرکت‌های پخش در خدمات جنبی به مشتری نیز افزایش می‌یابد.

نازی صفوی رمان ۴۴۸ صفحه‌ای «دالان بهشت» را نوشته که تا الان ۳۲ چاپ خورده. او به یوسف علیخانی می‌گوید: «یک روز دیدم دمِ کتابفروشی‌ها نوشته‌اند بامداد خمار رسید. با خودم گفتم اگر آدم کتاب می‌نویسد باید این‌طوری باشد. بعد از انتشار دالان بهشت، بار‌ها دیدم که کتابفروشی‌های مختلف نوشته‌اند دالان بهشت رسید!»

چند سال قبل از فتانه حاج سیدجوادی نیز، اعلان «اتوبوس رسید» بر ویترین کتابفروشی‌ها خودنمایی می‌کرد. اتوبوس از پر فروش‌ترین رمان‌های فهیمه رحیمی است.

نگارنده به خاطر دارد اعلان بزرگ «اتوبوس رسید» در کتابفروشی سر نبش منطقه ستارخان واقع در غرب تهران و ازدحام خریداران این کتاب، تا چند روز برای بسیاری از رهگذران این شائبه را به وجود آورده بود که آنجا ایستگاه شرکت واحد است و اتوبوس هم دارد از راه می‌رسد!

گروهی از خوانندگان آثار پر تیراژ ادبیات عام‌پسند، بر این باورند که قریب به اتفاق نویسندگان پرفروش، یا متاثر از ر. اعتمادی هستند و فهیمه رحیمی؛ یا از روی دست عام‌پسندهای خارجی می‌نویسند.
ده سال قبل، پس از انتشار رمان «زنجیر عشق»، دختران دبیرستانی در نامه‌ای از مریم جعفری پرسیدند چرا تا این اندازه تابلو، از اسکارلت معروف کپی کردی و همه چیز‌‌ همان است، فقط اسم اسکارلت را گذاشتی مهتاب؟

خانم نویسنده در جواب گفت: از نظر باطنی، هیچ دو آدمی شبیه هم نیستند!

مریم جعفری پیش از این هم در گفت‌وگو با همشهری جوان، درباره‌ی توانایی‌های خودش گفته بود: «شما یک بیوگرافی ۳۰ صفحه‌ای را جلوی من بگذارید، من آن را می‌کنم ۴۰۰ صفحه. دو جمله را دو فصل می‌کنم. این مهارت ذاتی یک نویسنده در داستانگویی است.»

در ادامه‌ی این گفت‌وگو مریم جعفری از رهنمود به نوآموزان نویسندگی نیز غافل نماند. او گفت: «بهترین توصیه این است که عجله نکنند. بنویسند و پاره کنند. آن قدر بنویسند و پاره بکنند که ته‌نشین بشوند توی خودشان.»

اما مریم جعفری خودش علاقه‌ای به «پاره کردن» و متعاقباً «ته‌نشین شدن» ندارد. چون ایشان در ۳۸ سالگی، ۲۳ عنوان کتاب قطور منتشر کرده‌!
من دو زاری و سفارشی نمی‌نویسم!

تکین حمزه‌لو می‌گوید اگر رمان «همخونه»‌ی مریم ریاحی را به همسایه طبقه بالایی‌مان که دکترای ریاضی دارد بدهید، می‌اندازدش کنار.

در «شب سراب» برخلاف بامداد خمار که راوی ماجرا دختر پولدار است و خوانندگانش را علیه شوهرش (نجار فقیر) می‌شوراند، این بار نجار فقیر است که افسار روایت را علیه‌‌ همان دختر در دست گرفته!
عجیب‌تر از همه، پدیده‌ای به نام مهرنوش صفایی است که رمان «عَشَقه» را منتشر کرده. می‌گوید من ادعا می‌کنم که ادبیات داستانی در ایران را تغییر می‌دهم و پای ادعایم هم هستم. مردم مرا دوست دارند و من مردم را. هرچه بگویند انجام می‌دهم و هر جور که آن‌ها بخواهند می‌نویسم.

یوسف علیخانی می‌پرسد: پس پفک تولید می‌کنید؟

– می‌کنم.
خودش می‌نویسد و خودش گریه می‌کند

تکین حمزه‌لو، مهندس نرم‌افزار و ویراستار سابق، در ۲۴ سالگی «افسون سبز» را نوشت که تا الان ۶۰ هزارتایی فروخته. از صحبت‌هایش برمی‌آید که کتابخوان‌ترین عضو گروه نویسندگان عام‌پسند ایرانی باشد. او نقدی هم به جوایز ادبی دارد و مدعی است این جایزه‌ها در انحصار چهار نشر مشخص هستند. از ناشران اسم هم می‌برد. حمزه لو می‌گوید: «اغلب آثار جایزه‌بگیر را وقتی می‌خوانید، خیلی نمی‌فهمید. سر در نمی‌آورید منظور این بابا چی بوده. معلوم نمی‌شود اصلا کی به کی شد. یک چیزای عجیب و غریبی است با یک نثر خیلی عجیب و غریب.»

پری‌نوش صنیعی هم نویسنده رمان «سهم من» است که به چاپ بیستم رسیده و جایزه بوکاچیو را در ایتالیا برده. او حدود ۱۵ سال به عنوان مدیر تحقیقات و پژوهش در شورای عالی هماهنگی آموزش‌های فنی و حرفه‌ای ایران کار کرده و پس از بازنشستگی به نویسندگی روی آورده. تجارب حرفه‌ای‌اش رد پررنگی در رمان او دارد.

صنیعی از آغاز روزهای نویسندگی‌اش خاطره‌ی جالبی تعریف می‌کند. او می‌گوید: «پسرم یک‌بار به خانه آمد و دید من گریه می‌کنم. گفت مامان چی شده؟ گفتم هیچی مامان جان. یک چیزی نوشتم، ناراحت شدم. گفت وا! خودش می‌نویسد و خودش گریه می‌کند. مادر من یک چیزی بنویس که گریه‌ات نگیرد.»
با توکل زانوی اشتر بستن

از میان مصاحبه‌ها واضح است که اغلب این نویسندگان، به شدت مذهبی هستند و حتی مصاحبه‌کننده را به سفر حج، برقراری ارتباط با «مولا»، انواع مبهمی از عرفان و… تشویق می‌کنند. توکل کردن و با توکل زانوی اُشتر بستن، به وفور در تعلیق‌ها و گره افکنی‌های آثارشان هم یافت می‌شود. به‌‌ همان نسبت نیز با خوانندگانی که باورهای محکم مذهبی دارند مواجه‌ایم.

در دو کتاب بسیار پر فروش سال‌های اخیر، پسر و دختر با هم زندگی می‌کنند اما تماس جنسی ندارند و مبلغ شیوه‌هایی از عشق‌ورزی چون عشق خالص و عشق عرفانی و یکی شدن با معبود و… هستند. در رمان «دالان بهشت»، مهناز و نامزدش دو سال با هم زندگی می‌کنند اما همخوابه نمی‌شوند.

نویسنده‌ی این رمان درباره علت ساختن چنین فضاهایی، پاسخی به یوسف علیخانی می‌دهد که بی‌شباهت به برنامه‌های اخلاقی روحانیون در صداوسیما درباره‌ی روابط پسر‌ها و دختر‌ها نیست. نازی صفوی می‌گوید: «توی خیابان می‌دیدم دختر پسرهای ۱۶ و ۱۷ ساله با وضعیتی بودند که ناراحت کننده بود. زمان ما این‌طور نبود. این‌طور روابط آزاد نبود. الان هم می‌فهمم که آن‌طور دوست داشتن خیلی قشنگ‌تر بود. فکر می‌کنند که پیشرفت کرده‌اند و آزادی به دست آورده‌اند، حال آنکه چیزی به دست نیاورده‌اند.»

در رمان «همخونه» که در دو سال گذشته ماهی یک چاپ خورده است و نویسنده‌اش، مریم ریاحی فارغ‌التحصیل ادبیات فارسی است، شخصیت پسر و دختر در رمان، شش ماه با هم زندگی می‌کنند اما دست نمی‌زنند به هم!

به نظر می‌رسد صرف‌نظر از غیاب اندیشه که نقیض هنر است، اختگی کاراکتر‌ها مد روز و بفروش در رمان‌های عوام پسند ایرانی باشد.