در این بخش از گزارش از اسناد دیپلماتیک به تازگی علنی شده دولت بریتانیا به بازتاب مسائل مربوط به گروگانگیری ۵۲ دیپلمات آمریکایی در تهران در این اسناد میپردازیم. این اسناد را آرشیو ملی بریتانیا در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ از حالت سری خارج کرد. آنها مربوط به سی سال پیش یعنی سال ۱۹۸۰ میشوند. در بخش نخست گزارش در مورد این سندها، توضیحاتی در مورد آنها داده شد و شیوهی پژوهش آنها تشریح گردید.
اشغال سفارت آمریکا
حادثه گروگانگیری ۵۲ دیپلمات آمریکایی و اشغال سفارت آن کشور در تهران، توسط گروهی که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مینامیدند، در چهارم نوامبر ۱۹۷۹/ ۱۳ آبان ۱۳۵۸ رخ داد و به مدت ۴۴۴ روز تا ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱/ ۳۰ دی ۱۳۵۹ ادامه یافت.
بنابراین بخش اصلی تحولات این بحران در سال ۱۹۸۰ قرار داشت و مراحل اصلی اعمال فشار آمریکا و جامعه بینالمللی به ایران و بخش اصلی مذاکرات برای آزادی گروگانها و اقدامات بعد از آن نیز در همین سال صورت گرفت.
گزارش از کنفرانس مطبوعاتی بنیصدر
واکنش عمومی در قبال گروگانگیری در فرازی از گزارش محرمانه تودیعی جان گراهام سفیر بریتانیا در تهران در تاریخ ۴ ژوئن ۱۹۸۰/ ۱۴ خرداد ۱۳۵۹ این گونه بازتاب یافته است: “در نوامبر گذشته [زمان آغاز اشغال سفارت آمریکا]، تعداد کمی از ایرانیان این اقدام را غلط شمرده و بیشتر آنان آمریکا را سزاوار آن میدانستند. بنی صدر از کسانی بود که علنا مخالف این اقدام بود، ولی او راهی برای پایان بخشیدن به گروگانگیری جز اقداماتی برای کاهش احساسات عمومی نداشت.”
دیوید ردوی، دیپلمات جوان ولی تاثیرگذار که در ابتدای انقلاب دبیر اول سفارت بریتانیا در تهران بود، گزارشی جالب از نشست مطبوعاتی روز ۲۷ ژانویه ۱۹۸۰/ ۷ بهمن ۱۳۵۸ ابوالحسن بنی صدر نخستین رییس جمهور ایران درباره مسایل داخلی کشور، از جمله بحران گروگانگیری و حواشی آن جلسه ارسال کرد.
به گفته ردوی، در حالی که قرار بود نشست مطبوعاتی بنی صدر در ساعت سه و نیم بعد از ظهر آغاز شود، تا ساعت چهار و نیم هنوز احمد سلامتیان مدیر کمپین بنی صدر مشغول نوشتن نطق رییس جمهور بود و نهایتا جلسه در ساعت پنج آغاز شد.
ردوی ضمن اشاره به پوشش شدید امنیتی این نشست، متذکر شده که برای حضور در آن نشست معرفی نامهای از وزارت ارشاد ملی دریافت کرده، ولی او به دلیل جو ناشی از اتهام جاسوسی به بری روزن (Barry Rosen) گروگان و وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا، ترجیح داده بود که احتیاط کرده و به نام وابسته اطلاع رسانی سفارت بریتانیا در این نشست حاضر نشود.
در این نشست بنی صدر ضمن آن که برخلاف دیگر مسئولان ایرانی از “سفارت آمریکا” و نه “لانه جاسوسی” سخن میگفت، در واکنش به گسترش تحریمها علیه ایران و پیوستن ژاپن به آن، در سخنانی با ادبیاتی آشنا گفت: “تحریمها در کوتاه مدت مشکلاتی را برای ایران ایجاد میکند، ولی در دراز مدت به سود کشور خواهد بود و ایران را مجبور به توسعه و اقتصاد متکی به خود خواهد کرد.”
بنی صدر همچنین با تشکر از دولت پاناما برای همکاری در موضوع تقاضای ایران برای استرداد محمد رضا شاه افزود: “حل مساله گروگانگیری تنها برعهده ایران نیست و آمریکا نیز نقش مهمی در این راه دارد. آمریکا باید تصمیم بگیرد که سیاست توسعه طلبانه خود را کنار بگذارد و به ایران اجازه دهد که جنایتکاران را در هر جا که هستند محاکمه کند، مشکل حل خواهد شد.”
سفیر کانادا
گزارش سری ۲۹ ژانویه ۱۹۸۰/ ۹ بهمن ۱۳۵۸ جان گراهام سفیر بریتانیا که یک روز پس از خروج مخفیانه شش تبعه آمریکا از ایران تهیه شده، به مرور وضع پرداخته است.
بر اساس گزارش ۲۹ ژانویه گراهام هنگامی که سفارت آمریکا اشغال شد، چهار تن از کارکنان آن به همراه دو تن از همسران آنان که همگی در بخش کنسولی سفارت کار میکردند موفق به فرار شدند. چهار نفر از آنها در مجتمع تابستانی سفارت بریتانیا در باغ قلهک پناه گرفتند، ولی به دلیل احساس ناامنی در آن جا، با کمک کارکنان سفارت نیوزیلند به سفارت کانادا منتقل شدند و بعدا دو نفر دیگر نیز به جمع آنان افزوده شدند.
در این گزارش فاش شده که در واقع خروج شش آمریکایی مخفی شده در سفارت کانادا در صبح روز نهم بهمن، آخرین اقدام آن سفارتخانه در تهران در آن مقطع بود و بعد از ظهار همان روز با خروج کن تیلور (Ken Taylor) سفیر کانادا از تهران، نمایندگی دیپلماتیک کانادا در تهران به کلی تعطیل شد.
درست سی سال بعد از این حادثه، رابرت رایت مورخ کانادایی و استاد دانشگاه ترنت با انتشار اسناد مختلفی در کتابی به نام “مامور ما در تهران” فاش ساخت که مناسبات سفیر وقت کانادا در دوران انقلاب و گروگانگیری با دولت آمریکا فراتر از مناسبات دوستی و هم پیمانی بوده است. رایت فاش ساخت که سفیر کانادا در تهران، رسما جاسوس سازمان سیا بوده و سالها از این بابت از آمریکاییها حقوق دریافت میکرده است.
ارتباط سیستماتیک و سازمانی سفیر کانادا با سازمان سیا در حالی برقرار بود که مقامات کانادایی به شدت از پنهانکاری آمریکاییها در موضوع گروگانگیری و خودداری از اطلاع رسانی به دولت اتاوا ناخرسند بودند. یک گزارش سری از دیدار جان فورتسکیو (Adrian John Fortescue) دیپلمات بریتانیایی با تام بوهم کنسول سفارت کانادا در تاریخ ۷ فوریه/ ۱۸ بهمن، در این باره چنین میگوید: “آقای بوهم با شرمندگی آشکاری با اشاره به خوش خدمتی سفارت او و کل کاناداییها نسبت به آمریکا، به تفصیل و با تلخی قابل ملاحظهای از خودداری غیرقابل توجیه دولت آمریکا در اطلاع رسانی به کانادا درباره تلاشهای خود برای حل مشکل گروگانگیری سخن گفت.”
بوهم همچنین شکایت داشت که هنری پرشت (Henry Precht) رییس میز ایران در وزارت خارجه آمریکا، همواره او را به دستیارانش حواله میداد و گری سیک (Gary Sick) معاون شورای امنیت ملی آمریکا حتی حاضر به پاسخ تلفن دیپلمات نبود. به گفته بوهم، این موضوع به مشاجره بین او و پرشت و اعتراض رسمی کانادا نیز منجر شده بود.
مسئله بروس لینگن
مساله دیگر در این بحران، موقعیت بروس لینگن (Bruce Laingen) کاردار آمریکا بود که به هنگام اشغال سفارت در محل وزارت خارجه ایران به همراه دو تن از همکارانش به رایزنی با مقامات ایرانی مشغول بود. در طول مدت گروگانگیری لینگن تحت حفاظت دولت ایران باقی ماند، ولی در عمل و به عنوان حفظ امنیت او حق خروج از محل اقامتش نداشت و موقعیتش، به جز محل نگهداری و افراد کنترل کننده او، چندان تفاوتی با دیگر گروگانها نداشت. البته لینگن از طریق دیپلماتهای بریتانیایی، سوییسی دانمارکی و هلندی در تماس مداوم با واشینگتن بود.
در این مدت، چه دولت آمریکا، چه شرکای اروپایی آنان و چه شخص لینگن، بارها خواستار اجازه خروج او از وزارت خارجه و حتی ایران شدند، ولی ایران چنین اجازهای را به لینگن نداد. این خواسته تا جایی پیش رفت که بر اساس سند سری ۱۲ فوریه ۱۹۸۰/ ۱۳ بهمن ۱۳۵۸، لینگن در روزهای سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم گرفته بود تا شخصا نامه ای به آیتالله خمینی نوشته و تقاضای آزادی خود را مطرح کند. این تصمیم با مخالفت سفرای دانمارک و بریتانیا صورت نگرفت.
افشاگریهای اشغالکنندگان سفارت آمریکا
یکی از مواردی که هر از چند گاهی به شدت بحران گروگانگیری میافزود، افشاگریهای دانشجویان و انتشار برخی از اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا بود.
برای نمونه پرشت که اواخر اکتبر ۱۹۷۹ و تنها چند روز قبل از اشغال سفارت به تهران آمده و با شماری از سیاستمداران و روحانیان سرشناس ایرانی از قبیل مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، حسن نزیه، رضا صدر، حسینعلی منتظری و محمد بهشتی دیدار کرده بود نگران چاپ گزارش این دیدارها بود.
در دیدار روز ۲۸ فوریه ۱۹۰/ ۹ اسفند ۱۳۵۸، رییس میز ایران در وزارت خارجه آمریکا با نیکلاس هنرسون سفیر بریتانیا در واشینگتن، پرشت از یک سو از عدم انتشار گزارش این دیدارها متعجب بود و از سوی دیگر از کشف و انتشار برخی از دیدارهای محرمانه وی در تهران به خصوص دیدارش با اعضای شورای یهودیان و یکی از رهبران بهایی در ایران اظهار نگرانی کرد.
موضوع اُلتیماتوم آمریکا
تقریبا از نیمه مارس ۱۹۸۰، گزارشهایی از واشینگتن درباره احتمال یک اقدام نظامی غافلگیر کننده برای آزادسازی گروگانها به گوش میرسید. این در حالی بود که سیاست آمریکا در آن زمان به سوی عدم مشورت و تعامل با شرکای اروپایی و قرار ندادن خود در شرایط مشاورههای بی پایان در حرکت بود.
در گزارش سری ۱۹ مارس/ ۲۸ اسفند گراهام، از طراحی عملیات نظامی مخفی برای حمله هوایی آمریکا به فرودگاه مهرآباد و اقدام برای آزادی گروگانهای داخل سفارت آمریکا و همچنین لینگن و همراهانش در وزارت خارجه ایران خبر داده شد.
در این گزارش اعلام خطر شد که چنین اقدام نظامی از سوی آمریکا “موجب لطمه خوردن و نابودی روابط ایران و آمریکا برای مدتی بسیار طولانی خواهد شد” و در منطقه نیز “هیچ دولتی علنا آن را تایید نخواهد کرد، ولی حتی اگر با دادن تلفات به پیروز منجر شود، در خفا موجب رضایت منطقه ای شده و نشان میدهد که آمریکا بالاخره نشانی از ابرقدرتی خود نشان داده است.”
در اواخر مارس، دولت آمریکا برای آخریم بار با متحدان آمریکایی خود مشورت کرد تا التیماتومی جدی به جمهوری اسلامی برای آزادی گروگانها بدهد. وزرای خارجه سه کشور مهم اروپایی (هانس دیتریش گنشر (Hans Dietrich Genscher) از آلمان، پیتر کرینگتون از بریتانیا و ژان فرانسوا پونسه (Jean Francois Poncet) از فرانسه با این تصمیم مخالفت کردند.
به گفته کرینگتون، “زمان برای چنین التیماتومی مناسب نیست” و اعلام چنین التیماتومی به تهران، موجب تضعیف اقدامات رییس جمهور جدید بنیصدر در و وزیر خارجه قطب زاده میشد که برای حل ماجرا و آزادی گروگانها تلاش میکردند. هر چند به قول کرینگتون، بنی صدر و قطب زاده “، به خصوص با واگذار کردن سرنوشت ماجرا به نمایندگان مجلس، در به کرسی نشاندن دیدگاه خود با مشکل مواجه هستند.”
بریتانیا معتقد بود که تلاش آمریکا برای شدت عمل به دلیل مشکلات داخلی در واشنگتن بود، ولی این اقدام ناشی از گرفتاری قابل فهم آمریکا، در صورت عدم موفقیت تبعات غیرقابل کنترل و گستردهای به همراه خواهد داشت.
به اعتقاد جان گراهام و دولت بریتانیا، واشینگتن هیچ راهی برای پایان بخشیدن موفقیت آمیز به بحران گروگانگیری به جز “دیپلماسی آرام” در پیش روی خود نداشت.
تلاش برای آزادی گروگانها
درست در همین زمان (میانه مارس ۱۹۸۰)، سفرای اروپایی مقیم تهران که از یک سو نگران اقدام نظامی آمریکا بودند و از سوی دیگر به موفقیت تلاشهای به جای این التیماتوم، نامهای محرمانه به سید احمد خمینی نوشتند و از طریق او از آیت الله خمینی خواستار مداخله شخصی و انسان دوستانه او برای حل مساله گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا و دست کم اجازه ارتباط و دیدار با گروگانها شدند.
نگارش این نامه در شرایطی میسر شد که بر اساس توافق بین شرکای ایران با آمریکا و شرکای اروپایی آن کشور ,و پس از دیدار بنی صدر با رهبر انقلاب و پسرش، قرار شد برای نخستین بار کنترل و نگهداری گروگانها از دست دانشجویان خارج و به دولت ایران منتقل شود. هر چند این مساله با انجام حمله نظامی نافرجام آمریکا به ایران مسیری دیگری یافت و با تاخیر عملی شد.
روز ششم آوریل/ ۱۷ فروردین، جیمی کارتر در یک نامه خصوصی خطاب به مارگارت تاچر تاکید کرد که اگر چنا که ایرانیها قول دادهاند، کنترل گروگانها به شورای انقلاب منتقل نشود، “من پس از آن قصد دارم تا اقدامات اضافی که قبلا به شما گفتهام را عملی خواهم کرد.”
در آن هنگام در بریتانیا بر هیچ کس (به جز تاچر) معلوم نبود که منظور کارتر از این تهدید چیست، ولی در میانه ماه آوریل منظور کارتر بر همگان روشن شد.
روز ۱۲ آوریل/ ۲۳ فروردین بنیصدر در یک نشست خصوصی با سفرای کشورهای اروپایی و ژاپن ضمن ابراز مخالفت خود با تداوم گروگانگیری و مغایرت آن با منافع ملی ایران گفت: “اگر میتوانستم امام را قانع کنم، این ماجرا امروز خاتمه مییافت.”
رییس جمهور ایران در توجیه ادامه مخالفت آیتالله خمینی با آزادی گروگانها گفت: “از نظر امام، گروگانها تضمینی علیه مداخله آمریکا در مخالفت با تثبیت کامل جمهوری اسلامی است که اکنون با استقرار پارلمان مستقر شده است.”
بنی صدر همچنین گفت که آیت الله خمینی باید نمایندگان مجلس را ملزم کند که در نخستین اقدام خود، دستور آزادی گروگانها را صادر کنند. این در حالی بود که بر اساس برنامه اعلام شده، هنوز دو ماه از زمان این دیدار و آغاز به کار مجلس وقت باقی بود.
گراهان در گزارش خود از این دیدار و تحلیل سخنان بنیصدر نوشت: “تعیین وقت برای آزادی گروگانها جزو اختیارات بنیصدر نیست. ما قبلا هم شاهد تعیین وقت بوده ایم و باید تاکید کنم که تمهیدات آمریکا و دورنمای اقدامات وسیعتر، ایرانیان را آب دیده کرده است. با این همه و با وجود این که در گذشته او پارتیزان و خرابکار بوده، من شخصا به نیات بنیصدر اعتماد دارم.
روز ۲۱ آوریل/ اول اردیبهشت، سفیر بریتانیا به درخواست خود به ملاقات قطب زاده وزیر خارجه و بهشتی رییس دیوان عالی کشور شتافت. دیدار با قطب زاده بیشتر درباره وضعیت نگهداری کاردار آمریکا و همراهانش سپری شد. ولی در دیدار با بهشتی مسایل مختلفی از جمله انگیزههای اشغال سفارت آمریکا مطرح شد.
بهشتی در این دیدار به ضرورت درک روان شناسی مردم ایران اشاره کرد و دشمنی مردم پس از هر انقلابی با کسانی که در رنجهای قبلی آنان دخیل بودهاند را طبیعی دانست. بهشتی درادامه عنوان کرد که مسئولان ایرانی پس از انقلاب تلاش کردند تا احساسات مردم علیه بریتانیا و دیگر قدرتهای غربی را کنترل کند، ولی تصمیم کارتر در پذیرش شاه در آمریکا یک اشتباه اساسی بود.
به گفته بهشتی: “پذیرش شاه در آمریکا نشانه آشکاری به مردم ایران بود که آمریکا خواستار برقراری روابطی جدید با یک ایران واقعا مستقل نیست. این تصمیم بود که بحران را آفرید و مسئولان ایرانی را با این مشکل مواجه کرد که چگونه مساله را حل کنند.”
گراهام در پاسخ ضمن اذعان به اشتباه بودن پذیرش شاه در آمریکا اعلام کرد که رسم پذیرش حاکمان تبعیدی در غرب سنتی باستانی و شرافتمندانه است.
در ادامه این گفتگو، بهشتی با تکرار این عبارت که “مشکل حل خواهد شد” تاکید کرد” رهبری افکار عمومی نیازمند صبر است.”
سفیر بریتانیا در پایان به بهشتی هشدار داد: “آمریکا زمان بسیاری صبر کرده و منتظر شدن تا دو ماه دیگر [برای افتتاح مجلس در ایران] درخواستی ناممکن است و محتمل به نظر میرسد تا آمریکا را به اقدام نظامی سوق دهد.”
در همین ارتباط یک گزارش تفصیلی محرمانه بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به تاریخ دوم مه/ ۱۲ اردیبهشت و با موضوع مواضع مختلف در قبال این بحران تهیه شده، درباره موضع بهشتی چنین اظهار نظر کرده است: “رقبای سیاسی بنیصدر همچون بهشتی و گروهش میخواهند مساله گروگانها را به وسیلهای به حذف بنیصدر تبدیل کرده و حاضرند بدون توجه به لطماتی ممکن است وارد شود، از این موضوع بهره برداری کنند.”
اقدام نظامی آمریکا
آمریکا در شرایطی در تدارک عملیات نظامی آزادسازی گروگانهایش بود که آیتالله خمینی احتمالا تحت تاثیر نامه سفرای اروپایی با دیدار هیاتی از مقامات بین المللی به همراه هیلارین کاپوچی (Hilarion Capucci) اسقف فلسطینی سابق بیتالمقدس موافقت کرد. این دیدار که در روز هفتم آوریل/ ۱۸ فروردین انجام گرفت، در محافل بین المللی به عنوان مقدمهای برای پایان ماجرا و آزادی دیپلماتهای آمریکایی تلقی و حتی منجر به انتشار یک بیانیه رسمی امید بخش از سوی کارتر شد.
سفرای اروپایی گفتگوهای فشردهای را در تهران برای انتقال گروگانها به دولت و فراهم کردن آزادی آنان فراهم میکردند و از واشینگتن نیز خواسته بودند تا برای مدت کوتاهی از پیگیری اعمال تحریمهای دیگر خودداری کند. ظاهرا عملیات نظامی آمریکا در ایران از اغلب متحدان غربی آن کشور مخفی نگاه داشته شده بود. برای مثال در دیدار ۱۸ آوریل/ ۲۹ فروردین هندرسون سفیر بریتانیا در واشنگتن با برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) که شش روز قبل از آغاز عملیات دلتا برای آزادی گروگانها انجام شد، برژینسکی ضمن کتمان وجود نقشه نظامی “در پاسخی مبهم” تاکید کرد که هنوز هیچ چیزی درباره ایران قطعی نشده است. حتی گزارش ۲۴ آوریل (روز آغاز عملیات) هندرسون نیز تنها به بیان شایعات و گمانهزنیهایی درباره احتمال یک اقدام نظامی از سوی آمریکا پرداخته است.
نیروهای آمریکایی با حمله نافرجام ۲۴ و ۲۵آوریل/ ۴ و ۵ اردیبهشت خود به ایران، ضمن تخریب کل روند گفتگوها، عملا آزادی گروگانها را نیز برای حدود ۹ ماه دیگر به تاخیر انداخته و موجب شکست جیمی کارتر در انتخابات بعدی ریاست جمهوری شدند.
یکی دیگر از تبعات حمله نظامی آمریکا به ایران، متفرق کردن گروگانها به گروههای کوچکتر و استقرار آنها در شهرهای مختلف ایران بود. به این ترتیب، عملا آگاهی منظم خانوادهها از وضع آنان و دسترسی مستمر ناظران بینالمللی به شدت محدود و نامنظم شد.
حمله نظامی به ایران برای آزادی گروگانها موافقان و مخالفانی در هیات حاکمه آن کشور داشت. مهمترین مخالف این اقدام سایروس ونس (Cyrus Vance) وزیر خارجه بود که پیش از عملیات دلتا در دیداری با کارتر، مخالفت اصولی خود با این اقدام را اعلام کرد. پس از مذاکرات طولانی، نهایتا ونس ضمن تاکید بر استعفا تحت هر شرایطی و بدون توجه به نتیجه عملیات، تنها این توصیه کارتر را پذیرفت که استعفایش بعد از عملیات اعلام شود تا تاثیر منفی بر موضوع نگذارد.
ظهر روز ۲۵ آوریل و پس از اعلام رسمی شکست عملیات نظامی، هارولد براون وزیر دفاع به همراه چند تن از فرماندهان نظامی آمریکا در جلسهای سفرای کشورهای غربی در واشینگتن را در جریان جزییات عملیات و نحوه شکست آن قرار داد. متن اظهارات براون از عملیات و فرجام آن، تقریبا همان روایت رسمی آمریکایی است که طی سه دهه مکررا منتشر شده است. با این همه در بخش پرسش و پاسخ این نشست نکات قابل توجهی مطرح شد.
براون ضمن اعتراف به این که تصمیم قطعی برای انجام عملیات دو هفته قبل به تایید کارتر رسیده بود، درباره انگیزه اجرای این عملیات گفت: “همه تلاشهای دیپلماتیک تاکنون شکست خورده و دلیلی وجود ندارد که باور کنیم گروگانها در آینده قابل تصوری آزاد خواهند شد. وخیم شدن وضع امنیتی ایران و وجود تنش بین ایران و عراق و اغتشاش در خیابانها به خطرات موجود علیه گروگانها افزوده بودند … نیاز بود که بحران حل شود … امکان صبر بیشتر وجود نداشت، چون هوای منطقه گرمتر و شبها کوتاهتر میشد.”
وزیر دفاع آمریکا در پاسخ به سوالی درباره این که چرا کشورهای متحد آمریکا قبلا در جریان عملیات قرار نگرفته بودند گفت: “ممکن بود با اطلاع دادن به دیگران درباره قصد آمریکا، سری بودن ماموریت خدشه دار شود. لذا ضروری بود که اطلاعات عملیات بین عده خاصی محفوظ بماند.”
در همان روز نشست مشابهی نیز به درخواست وارن کریستوفر (Warren Christopher) معاون وزیر خارجه آمریکا تشکیل شد. علت اصلی تشکیل این جلسه، رفع دلگیری متحدان آمریکا از بی اطلاعی از عملیات نظامی در ایران بود. کریستوفر تشریح کرد که فلسفه عملیات نظامی اخیر با اقدامات مرسوم اقتصادی، دیپلماتیک یا سیاسی که با مشورت کشورهای دوست انجام میشود تفاوت داشت و انتشار خبر آن، موجب تخریب کل کار میشد.
کریستوفر تاکید کرد که هیچ کشوری در این مورد مورد مشورت قرار نگرفته و در حین آماده سازی عملیات، هیچ خبری به بیرون درز نکرده بود. این در حالی بود که بر اساس اسناد تازه آزاد شده، دست کم از یک ماه قبل مقامات بریتانیایی اطلاعاتی در این باره به دست آورده و بر اساس آن فعالیتهای خود برای حل سریع و مسالمت جویانه ماجرا را شدت بخشیده بودند.
هم براون و هم کریستوفر تاکید داشتند که عملیات شکست خورده آمریکایی به دلیل عوارض طبیعی و اشکالات فنی ناموفق ماند و نیروهای ایرانی نه از ورود بالگردها و هواپیماهای آمریکایی به ایران مطلع شدند و نه برای خنثی کردن آن اقدامی کردند.
تأثیر گروگانگیری بر مردم و حکومت آمریکا
در برخی از اسناد تازه یاب، علاوه بر اصل ماجرای اشغال سفارت آمریکا به تبعات گوناگون آن بر مردم و حکومت آن کشور اشاره شده است.
یکی از این عوارض، ظهور مجدد حس رویارویی طلبی فروخفته پس از ویتنام بود که شاید دلیل دیگری برای انجام عملیات نظامی در ایران بود. در یک گزارش تحلیلی سری که برای نشست شورای عالی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در ماه مه ۱۹۸۰ در آنکارا تهیه شده در باره احساس عمومی آمریکاییان از ماجرای گروگانگیری آمده است: “بحران گروگانها نقطه عطفی برای ایالات متحده بوده و موجب غلبه حس کشتار مصلحت آمیز بر ذهنیت عقب نشینی دوران پس از ویتنام شده و حس ناسیونالیسم و عرض اندامی که سالها از صحنه آمریکا غایب بوده را نمایان کرده است. هنوز تبعاتی از این امر در سیاست خارجی آمریکا ظهور نکرده، ولی میتوان توقع داشت که در آیندهای نزدیک به مراتب بیشتر عرض اندام خواهد کرد.”
دولت آمریکا در ادامه اعمال فشارهای حقوقی بینالمللی بر ایران شکایتی را در دادگاه داوری بینالمللی در لاهه مطرح کرد. پس از چندین نشست و هفتهها بررسی، نهایتا دادگاه در ۲۴ مه/ ۳ خرداد حکمی را علیه ایران این گونه صادر کرد: ایران حقوق متعهد به آمریکا را نقض کرده و همچنان به این نقض ادامه میدهد. حکومت ایران باید بیدرنگ اتباع آمریکایی را که به گروگان گرفته آزاد کرده و محل سفارت را به آمریکا پس بدهد. گروگانها حق شکایت علیه زندانی کردن خود را داشته و دولت ایران باید خسارات وارده به آنها را جبران کند. هر گونه موضوع حقوقی و مالی حل نشده بین دو کشور باید از طریق مراجع قضایی پیگیری شود.
“کنفرانس بینالمللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران”
در این زمان از نظر تبلیغات بین المللی نیز فشار سنگینی علیه حکومت ایران وجود داشت. به همین دلیل در روزهای دوم تا پنجم ژوئن/ ۱۲ تا ۱۵ خرداد، همایشی در جهت توجیه گروگانگیری و با عنوان “کنفرانس بینالمللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران” برگزار شد. برای شرکت در این کنفرانس از بسیاری از نویسندگان و فعالان سیاسی و نمایندگان گروههای منتقد آمریکا از سراسر جهان دعوت به عمل آمده بود. گزارشهای منتشر شده از این همایش نشانگر تاثیر قابل قبول آن بر بخشهایی از افکار عمومی بینالمللی بود.
آنتونی دوریوک استاد روابط بینالملل دانشگاه ساری در جنوب غرب لندن به همراه دو استاد دیگر از دانشگاههای کنت و ساری، از دعوت شدگان به سمینار تهران بودند. دوریوک در بازگشت از تهران و دیدار با میرز و لمپورت دو مسئول بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا همایش را این گونه توصیف کرد: کنفرانس خیلی خوب سازمان یافته و بر اساس زمان بندی بود، مقالات نیز درباره دخالتهای گذشته در امور ایران بود و خلاصه مقالات نیز به انگلیسی سلیسی ترجمه شده بود.
به گفته این استاد بریتانیایی، روز دوم همایش به مباحثات شرکت کنندگان اختصاص داشت و سخنران سی کشور از شصت کشور حاضر در همایش از جمله رمزی کلارک (Ramsey Clark) دادستان کل سابق آمریکا به بیان دیدگاههای خود درباره “مداخلات آمریکا و دیگر قدرتهای بزرگ” در امور داخلی دیگر کشورها اختصاص داشت.
دوریوک همچنین تاکید کرد که احمد سلامتیان دبیر کل همایش موفق شد در مدتی کوتاه ترتیب ملاقات از پیش اعلام نشده میهمانان بریتانیایی را با محمد بهشتی، احمد خمینی و نوه آیتالله خمینی [حسین خمینی؟] بدهد.
ریاست این همایش با بنی صدر و معاونت آن نیز با قطب زاده بود. قطب زاده با توجه به حضور هیاتهای آمریکایی در همایش اعلام کرد که مساله گروگانها موضوع این همایش نیست. بنیصدر نیز در دیدارش با سفیر بریتانیا، این همایش را اقدامی موفق در جهت “کاهش احساس انزوای ایران و نبود حمایت بینالمللی” اعلام کرد. این دیدگاه توسط گراهام مورد تایید قرار گرفت.
گروگانهای نبرد داخلی قدرت
جان گراهام در آخرین روزهای بهار سال ۱۹۸۰ تهران را ترک کرد. او بخشی از گزارش محرمانه تودیعی چهارم ژوئن ۱۹۸۰/ ۱۴ خرداد ۱۳۵۹ خود را به بررسی مساله گروگانگیری اختصاص داد. “کارکنان زندانی در سفارت آمریکا همچنان به صورت گروگانهای نبرد داخلی قدرت باقی ماندهاند. به باور من، اشغال اولیه تاکتیک تعمدی اجرا شده توسط دانشجویان بود، ولی به تحریک ملاهای اطراف خمینی، ولی احتمالا بدون اطلاع قبلی وی انجام شد. بهشتی نیز دعای خیرش را بدرقهشان کرد. بازرگان و دولتش نه مورد مشورت قرار گرفتند و نه اطلاع یافتند.”
گراهام ادامه میدهد: “این ماجرا موجب پیشبرد قانون اساسی و دور کردن اذهان از تغییر موضعی که قرار بود پس از مذاکره با کردها انجام شود، و شاید مهمترین نتیجه، قادر کردن ملاها به رها شدن از دست بازرگان و در دست گرفتن مستقیم دولت توسط خودشان بود. خشم در مورد پذیرش شاه در آمریکا و داراییهای او بهانه بود، نه انگیزه اصلی. به باور من، قرار بود عملیات کوتاه مدت باشد، ولی محبوبیت آشکار و حمایت کامل خمینی از آن، پایان بخشیدن به ماجرا را دشوار کرد، حتی برای کسانی که بتوانند و بخواهند به آن خاتمه دهند.”
با وخیم شدن حال جسمی یکی از گروگانهای آمریکایی به نام ریچارد کویین، روز ۱۱ جولای/ ۲۰ تیر آزاد شد و پس از یک هفته تحت نظر بودن در یکی از پایگاههای آمریکا، روز ۱۸ جولای وارد واشینگتن شد. آزادی کنسولیار سفارت آمریکا نخستین مورد از آزادی گروگانها در سال ۱۹۸۰ بود. دولت ایران علت آزادی کویین را ملاحظات انسانی و شدت بیماری او اعلام کرد و دیپلماتهای غربی مقیم تهران آزادی کویین به همراه درگذشت شاه و تشکیل قوه مقننه در ایران را نشانههایی از آغاز حل معضل گروگانگیری میدانستند.
نظر منفی به آمریکا
دیدگاه انتقادی نسبت به سیاستهای آمریکا و دیدگاه ضد واشینگتن مختص روحانیان و هواداران حزب جمهوری اسلامی نبود و یا هوداران بنیصدر نبود. برای مثال، در دیدار دوم جولای/ ۱۱ تیر ردوی و رندل دو دیپلمات جوان بریتانیایی در دیدار با شهریار روحانی داماد آن زمان ابراهیم یزدی نیز با همین مواضع رو به رو شدند.
شهرت روحانی در سالهای نخست انقلاب بیشتر به تحویل گرفتن سفارت ایران در واشینگتن از اردشیر زاهدی و انجام اقدامات انقلابی در نخستین ماههای پس از انقلاب در آن جا بود. با این همه در زمان ملاقات با ردوی و رندل، روحانی به عنوان سردبیر روزنامه کیهان معرفی شد.
در این دیدار روحانی سه شرط برای آزادی گروگانهای آمریکایی مطرح کرد: “۱. بازگرداندن شاه و استرداد اموال او به ایران و آزادسازی داراییهای ایران … ۲- پذیرش مشروعیت انقلاب ایران از سوی مردم و حکومتهای جهان … و ۳. تعهد واقعی همه دولتها، به خصوص آمریکاییها درباره خودداری از دخالت در مسایل داخلی ایران.”
به گفته روحانی اسنادی به دست آمده که نشان میداد قبل از انقلاب، سالانه دو میلیارد دلار از درآمد نفت ایران ناپدید میشده است.
ردوی در پایان گزارش این دیدار به گفته روحانی در مورد خوانده شدن کیهان توسط یک میلیون و هفتصد هزار نفر در ایران و همچنین تابلویی در راهروی موسسه کیهان اشاره میکند که هفتاد درصد از مردم ایران روزنامه کیهان را میخوانند. دیپلمات جوان بریتانیایی با کنایه و به عنوان “یک نکته تفریحی” مینویسد: “طرح ادعای مطالعه کیهان توسط یک میلیون و هفتصد هزار نفر و یا هفتاد درصد از ایرانیان نشان میدهد که یا کیهان یا وزارت آموزش و پرورش آمارشان از جمعیت باسواد کشور نادرست است.”
دارا بودن دیدگاه کاملا انتقادی علیه آمریکا در بین سیاستمداران غیرحکومتی درباره خود ابراهیم یزدی نیز صدق میکرد. یزدی که پس از استعفای دولت موقت و کنار رفتن از وزارت خارجه به سرپرستی روزنامه کیهان منصوب و نمایندگی مجلس انتخاب شده بود نیز بیش و کم چنین نظری داشت.
در دیدار روز ۲۷ جولای/ ۵ مرداد بین یزدی و ردوی، یزدی اظهار داشت: “آمریکاییها هرگز انقلاب ایران را نپذیرفتند. آمریکا هنوز به ایرانیها نشان نداده که در تلاش تغییر رژیم کنونی ایران نیست.”
یزدی با تاکید بر هشدارهای پیشاپش خود به مقامات آمریکایی درباره واکنش محتمل در مقابل سفر شاه به آن کشور گفت: :با وجود این هشدارها، پذیرش شاه به عنوان درمان پزشکی، بلاهت نامعمولی از سوی آمریکا بود.”
به گفته یزدی، آمریکا صرفا در پی پول بود و اگر در میانه بحران گروگانگیری قصد دارد حسن نیت خود را نشان دهد باید داراییهای مسدود شده ایران در بانکها و موسسات مالی آمریکا را آزاد کند: یزدی گفت، وقتی وزیر خارجه بود، بارها از بروس لینگن [کاردار سفارت آمریکا در تهران]، درباره ۲۱ میلیارد دلار دارایی مسدود شده ایران در آمریکا سوال کرده بود، ولی آمریکا هرگز به درخواستهای ایران درباره این حسابها پاسخ قانع کنندهای پاسخ نداد.”
یزدی همچنین از اشغال سفارت آمریکا و شایعه محاکمه گروگانها در ایران انتقاد کرد و گفت، ایران در صورت ناراضی بودن از فعالیت یک دیپلمات فقط باید او را اخراج کند. چنان که به جای محاکمه دیپلماتهای خارجی باید از دولت آنها به دیوان داوری بین المللی شکایت کرد.
این اظهارات یزدی در شرایطی بیان شد که او در اذهان عمومی مکررا از مساله محاکمه گروگانها حمایت کرده بود و حتی قطب زاده در دیدار خداحافظی گراهام با طعنه و کنایه این دیدگاه یزدی را نابخردانه توصیف کرده بود.
در همین ارتباط، زمانی که خبر درگذشت محمد رضا شاه اعلام شد، یزدی در مجلس تازه تاسیس ایران اعلام کرد: “این موضوع نباید موجب امیدواری آمریکاییها شود و جاسوسان آمریکایی باید محاکمه شوند و این محاکمه به منزله محاکمه سیاستهای آمریکا است.
پاسخ رفسنجانی به نامه سفرا
در این مقطع آمریکاییها تقریبا از کارآیی قطب زاده در کمک به حل مشکل گروگانگیری ناامید شده بودند. در جلسه روز سیام جولای/ ۸ مرداد گری سیک با آدریان فورتسکیو دبیر اول سفارت بریتانیا ضمن تمجید از شجاعت قطب زاده در زمان حضورش در آمریکا، از تاثیرگذاری او بر ماجرا اظهار یاس کرد.
سیک با اشاره به ضعف شدید قدرت سیاسی بنیصدر معتقد بود که ارتباط با سید محمد بهشتی برای حل ماجرای گروگانگیری بسیار مهم بود. با این همه معاون شورای امنیت ملی آمریکا تاکید کرد: “اگر بهشتی در نبرد قدرت به پیروزی نهایی برسد، شاید دیگر نیازی به گروگانها نداشته باشد … او [بهشتی] قبلا مطالبی گفته که حاکی از آن است که او بر این باور است که نگهداری گروگانها علیه منافع ایران است. سیک معتقد بود که این ارزیابی خوش بینانه به شدت شکننده بود … مشکل نه عدم ارتباط با بهشتی که نبود نشانهای مبنی بر آن است که بهشتی علاقهای به حل مشکل دارد.
انتخاب محمد علی رجایی به نخست وزیری و تایید آن در بیستم مرداد/ ۱۱ آگوست در مجلس، آرایش سیاسی کشور به خصوص در مساله گروگانها را تغییر شکل داد.
دو روز بعد از تصویب نخست وزیری رجایی در مجلس، روسای هیاتهای دیپلماتیک ۹ کشور متحد آمریکا در تهران (استرالیا، اتریش، فنلاند، یونان، نیوزیلند، نروژ، اسپانیا، سوئد و سوییس) که هنوز سفارتخانههای فعالی در ایران داشتند، به دستور دولتهای متبوع خود، در نامهای مشترک و کوتاه به تاریخ ۱۳ آگوست/ ۲۲ مرداد، خطاب به علی اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی ضمن تاکید و احترام به استقلال ایران، وظایف انسانی و قانونی ایران را یاداوری کرده و خواستار رعایت حقوق گروگانهای آمریکایی، اجازه ملاقات با آنان و نهایتا آزاد کردن هر چه زودتر آنها شدند. این نامه در دیداری خصوصی و به طور حضوری به رفسنجانی داده شد.
در این دیدار رفسنجانی در خطابهای بسیار طولانی و با ادبیاتی صریح، کاملا آشنا و همچنان مورد مصرف، این گونه به نمایندگان امضا کنندگان این نامه دسته جمعی پاسخی شفاهی داد: “من قبلا به نامههایی از این دست در پاسخم به سفیر سوییس و دیگر سفرای اروپایی پاسخ داده بودم. سیاست خارجی بعد از انقلاب ما مبتنی بر عدم اجازه بندگی به ابرقدرتها است. در این ارتباط ما تلاش کردیم تا روابط خود با کشورهای اروپایی را ارتقاء دهیم، ولی اکنون دریافتهایم که شما خواهان اقدام مستقل از آمریکا نیستید. مهمترین درسی که ما از تحریم آمریکا گرفتهایم این است که روی دو پای خود بایستیم. چیزی که شما حقوق بینالملل مینامید، فقط برای تامین منافع ابرقدرتها ایجاد شده است.”
در ادامه این پاسخ، به حوادث دو جنگ جهانی و نقض بی طرفی ایران توسط ارتشهای روسیه و متفقین و همچنین رویدادهای سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۴۲ اشاره و عنوان شد که هر دو حادثه ۲۸ مرداد و ۱۵ خرداد توسط و یا با نظارت آمریکاییها سرکوب شده است: “از آن زمان تا پیروزی انقلاب ما همیشه توسط آمریکاییها و اخیرا توسط ماموران اسراییلیها در موسسات سیاسی و اقتصادی کنترل میشدیم. من در زندانهای شاه توسط ساواک که توسط کارشناسان آمریکایی هدایت میشد، رنج دیده و شکنجه شدهام. زمانی که شاه دست از حمایت از رژیم شاه کشید، عمر آن به پایان رسید. آیا شما به این مداخله حقوق بین المللی میگویید؟”
رییس مجلس شورای اسلامی همچنین با اعلام “شهادت ۶۰ هزار نفر و زخمی شدن ۱۰۰ هزار نفر توسط رژیم شاه سابق و کشته شدن هزاران نفر در میدان شهدا (ژاله) تهران در جمعه سیاه توسط ماموران اسراییلی تحت فرماندهی آمریکاییها” آمریکا را متهم کرد که به جای پوزش خواستن بعد از انقلاب “تمام ارتباطات و امکانات دیگر خود را برای هماهنگی ساواکیهای فراری ژنرالهای ارتش شاهنشاهی برای طرح نقشه به کار گرفت.”
رفسنجانی افزود: “آمریکا از شاه سابق که مسئول بسیاری از قتلها بود و بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار را دزدیده بود حمایت کرد. این چنین حکومتی بود که به کارشناسان آمریکایی ماهی بیش از پانزده هزار دلار حقوق میداد اجازه میداد … شما از ما توقع دارید با کسانی که میخواستند کودتا کنند چه رفتاری داشته باشیم؟ ما مطمئن هستیم که مقامات آمریکایی به زندگی مردم خود که بسیاری از آنان جان خود را در ویتنام از دست دادند اهمیت نمیدهند. اگر اهمیت میدادند، نقشه یک حمله هوایی ناآزموده را نمیکشیدند و جان ایرانیان و گروگانها را به خطر نمیانداختند.”
رییس مجلس ضمن تاکید بر ضرورت رعایت حقوق گروگانها بر اساس قوانین اسلامی در مورد صدور اجازه ملاقات با زندانیان گفت که در گذشته برخی از دیدار کنندگان با گروگانها حاسوس بوده و با شناسایی و گزارش محل اقامت آنان، در طراحی نقشه حمله به ایران کمک کردهاند. رفسنجانی در پایان قول داد که نامه سفرای خارجی را با دیگر نمایندگان مجلس در میان نخواهد گذاشت.
آزادی گروگانها
روز دهم سپتامبر/ ۱۹ شهریور، ادموند ماسکی (Edmund Maskie) وزیر خارجه جدید آمریکا در نامهای سرگشاده به رجایی خواهان تسریع روند آزادسازی گروگانها شد. ماسکی در این نامه تاکید کرد که آمریکا قصد مداخله در امور داخلی ایران را ندارد. او همچنین ضمن ابراز خوشوقتی از واگذاری سرنوشت گروگانها به مجلس ایران، رسما خواستار معرفی و گشایش راههای ارتباط مستقیم و گفتگو بین تهران و واشنگتن شد.
روز ۲۴ اکتبر/ ۲ آبان، در دیدار با نیکلاس هندرسون (Nicholas Henderson) سفیر بریتانیا در واشینگتن، وارن کریستوفر معاون وزیر خارجه آمریکا به بررسی آخرین تحولات و مواضع مقامات ایرانی درباره آزادی گروگانهای آمریکایی پرداخت.
به گفته کریستوفر: “دیدگاه بنی صدر از مدتها کاملا معلوم و در دفاع از آزادی [گروگانها] بوده، اکنون به نظر میرسد که رفسنجانی هم، هر چند با شرایطی که معلوم نیست، موافق این امر است،. رجایی وقتی به آمریکا آمد نظر منفی داشت، ولی مذاکراتش در نیویورک، ، دیدگاهش را تغییر داد، هر چند این تغییر موضع به موقع انجام نشد و در نطق او در سازمان ملل انعکاس نداشت … بهشتی عامل ناشناخته است. به نظر میرسد که او دیگر مخالف آزادسازی گروگانها نیست، ولی میخواهد گزینههای سیاسی خود را همچنان باز نگاه داشته تا مطمئن شود که آزاسازی، موضع او را تخریب نمیکند. نقش خمینی یک معما است. شرایط چهار گانه او روشنند، ولی چند گزارش اخیر نشانگر عدم اطمینان هستند. حتی اگر این شرایط تامین شوند هم معلوم نیست چه زمانی گروگانها آزاد شوند.”
چنان که پیشبینی میشد، ولی با تاخیر و نه به سرعت، مجلس ایران کار بررسی مقدمات آزادسازی گروگانهای آمریکایی را آغاز کرد. روز سوم نوامبر ۱۹۸۰/ ۱۲ آبان ۱۳۵۹، درست در آستانه نخستین سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران، مجلس شورای اسلامی آمادگی ایران برای رها سازی آمریکاییها اعلام کرد.
هر چند این تصمیم دیرهنگام که پس از مبارزات انتخاباتی و تنها دو روز قبل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گرفته شد، تاثیر مثبتی بر تغییر روند شکست کارتر در انتخابات نداشت، ولی با استقبال گرم رییس جمهور آمریکا مواجه شد. کارتر چند ساعت پس از تصمیم مجلس در یک بیانیه پراحساس از تصمیم مجلس ایران استقبال کرد.
با وجود تصمیم مجلس، ایران در اقدامی تعمدی و انتقام جویانه، روند آزادسازی گروگانها را آن قدر به درازا کشاند تا آنها در ژانویه سال ۱۹۸۱ و تنها چند ساعت پس از خروج رسمی کارتر از کاخ سفید و آغاز ریاست جمهوری رونالد ریگان آزاد شوند.
مجید تفرشی ([email protected])
ادامه دارد
بخشهای پیشین:
بخش ۱: شیوهی پژوهش اسناد و مرور تحولات بینالمللی
بخش ۲: بازتاب مسائل داخلی ایران
بخش ۳: اقتصاد ایران
بخش ۴: محمدرضاشاه، خانواده سلطنتی و اپوزیسیون