محمود احمدینژاد در نامهی خود خطاب به نمایندگان مجلس، ضمن اشاره به اختلاف صورت گرفته بر سر تعیین رئیس بانک مرکزی و ارجاع آن به مجمع تشخیص مصلحت، صحبت از تخلف از قانون اساسی کرده و انتقادات شدیدی را متوجه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس و همراهی و همسویی رئیس قوهی قضاییه کرده است.
از احمد سلامتیان، تحلیلگر سیاسی در پاریس ابتدا پرسیدهام: در این فرایند چه کسی کار خلاف قانون اساسی انجام داده است و مخاطب اصلی و اعتراض اصلی محمود احمدینژاد خطاب به کیست؟
احمد سلامتیان: آقای احمدینژاد در مقدمهی اول نامهی خود، قوهی مقننه و قوهی قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت نظام را متهم میکند که در نوعی تبانی، در صدد تغییر قانون اساسی و مخدوش کردن مدیریت کشور هستند. چنین اتهامی، به این سنگینی، به حداقل دو قوهی دیگر از قوای سهگانهی جمهوری اسلامی و مجمعی که علیالاصول، مجمع اساسی طرف مشورت رهبری است، چندان شدت دارد که به این سه ارگان محدود نمیشود. در واقع، گفتوگوی اصلی آقای احمدینژاد در نامهی خود که در بقیهی نامه هم به طور مفصل آن را شرح میدهد، نوعی گفتوگو در ملاءعام و حتی بسیج سیاسی با شخص رهبری است.
اختلافات بین مجلس و دولت و قوهی قضاییه، بیش از یک سال است که شدت گرفته است. در این مدت یکسال، رهبری یک گروه ویژهی کاری را از نمایندگان دولت، نمایندگان مجلس، قوهی قضاییه و شورای نگهبان معین کرد که بنا بر اعضایش، بیش از ۱۴ جلسه تشکیل داده است. آن گروه کار، کارش به آنجا رسید که ناگهان دبیر شورای نگهبان، به امضای خودش، نظراتی را به رهبری منتقل کرد، به عنوان اینکه این نظریات گروه کار است. بهدنبال آن، نمایندگان مجلس عضو گروه ویژهی کار گفتند که این نظرات گروه نبوده است. آنها هم نظرات خودشان را به رهبری دادند.
پس آنچه مربوط به بند هفتم اصل ۱۱۰ قانون اساسی، راجع به تنظیم قوای سهگانه میشود، آقای رئیسجمهور و قوای دیگر، در مورد حل اختلافات، باید منتظر نظر نهایی رهبری باشند. رهبری اما پس از یک سال و بهخصوص پس از گذشت چندماه از دریافت این نظرات، هنوز گویی گرفتار تردید است و نظر خود را بیان نکرده است.
اخیراً مسئلهی جدیدی مطرح شده است. آقای مصباحی مقدم گفتهاند که در مورد مسئلهی رئیس کل بانک مرکزی، با توسل به بند هشتم اصل ۱۱۰ قانون اساسی که مربوط به معضلاتی است که برای نظام پیش میآید و بر مبنای این بند، نظر دادن راجع به این معضلات بر عهدهی مجمع تشخیص مصلحت نظام گذاشته شده است، به طور مستقیم از جانب رهبری به مجمع تشخیص مصلحت مراجعه شده و مجمع تشخیص مصلحت در جلسهای، نظرات خودش را بنا بر اصل ۱۱۲ قانون اساسی داده است.
اعتراض اصلی آقای احمدینژاد در نامهاش، در مورد نحوهی برگزیدن رئیس بانک مرکزی به عنوان معضل و احالهی آن به مجمع تشخیص مصلحت است. این کاری است که به طور انحصاری در اختیار رهبری است. آقای احمدینژاد در نامهاش تا آنجا پیش میرود که به طور مشخص بیان میکند: «هیچ مصلحت ویژهای وجود نداشته که چنین مسئلهای را در شرایط کنونی، معضل قلمداد کند.» بنابراین صلاحیت رهبری را برای احالهی این مسئله به مجمع تشخیص مصلحت نظام، زیر سئوال میبرد.
در تاریخ جمهوری اسلامی، مواردی که رؤسای جمهوری که خودشان را متکی بر آرای عمومی میدانستند، به اشکال مختلف گلایههایی بکنند از اینکه به عنوان برآمده از آرای عمومی، بعضی از نحوههای تفسیر و عمل رهبری را نمیپذیرند، کمسابقه نبوده است. در مورد یک رئیسجمهور، آقای بنیصدر، منجر به آن شد که ایشان برکنار و ناگزیر به تبعید از کشور شد. در مورد آقای خاتمی، منجر به این شد که آقای خاتمی گریه کند و بگوید هر هفت روز، یک بحرانی علیه او ایجاد میشده است.
به نظر شما، این روند و این تقابل، آیا منجر به تضعیف حمایت رهبری از محمود احمدینژاد نخواهد شد؟
یک نوع تفاهم استثنایی بین رهبری و رئیسجمهور، به عنوان رئیس قوهی مجریه هست که هردو گویی به همدیگر اعتماد کامل دارند. این شرایط، تناسب قوای جدیدی در نهادهای جمهوری اسلامی بهوجود آورده است. اگر رهبری و رئیسجمهور، بدینترتیب مکمل یکدیگر، بخواهند نهادهای دیگر را تحت انقیاد خودشان درآورند، در آن صورت، دیگر جمهوری اسلامی دارای ماهیت دیگری میشود. در طول تاریخ، به این اندازه قدرت متمرکز در دست یک گروه و یک جناح سابقه نداشته است.
امروز نحوهی ارسال نامهی آقای احمدینژاد برای نمایندگان مجلس و نحوهی اعتراضی که در این نامه به معضل شناختن مسئلهی تعیین رئیس بانک مرکزی توسط رئیس جمهور انجام میشود، نشاندهندهی آن است که آقای احمدینژاد هم مانند رؤسای جمهور دیگری که وقتی نظری متفاوت با رهبری داشتند، به یاد این میافتادند که مستظهر به آرای عمومی و پشتیبانی مردم باید باشند (صرفنظر از اینکه در مورد این مستظهر بودن حق داشتند یا فقط مدعی آن بودند)، به همین شکل، برای اینکه وزنهی خودش را به رخ رهبری بکشاند، حتی به یاد آرای عمومیای که برایاش داده شده نیز میافتد.
متناسب با این، باز ما مواجه با رودررویی مشخص یکی از سران قوا، تحت عنوان اتکا به آرای عمومی و رهبری به عنوان قیم بر کلیهی نهادهای جمهوری اسلامی میشویم. اگر رهبری در چنین شرایط و اوضاع و احوالی، گذشتی را که در گذشته در برابر آقای خاتمی یا حتی آقای بنیصدر نشده انجام بدهد، امری بعید، عجیب و بدیع در داخل جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است که رهبری ناگزیر نظر رئیس جمهوری که خودش را متکی به پشتیبانی عمومی میداند و خواستار نوعی تغییر رفتارها و تغییر بخشهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی، یعنی تحت انقیاد قوهی مجریه درآوردن مجلس و مجمع تشخیص مصلحت و قوهی قضاییه باشد را پذیرفته و چنین کاری را امضا کرده است.
اگر چنین امری انجام بشود، دیگر مسئله عبارت از این نیست که رأس امور مجلس است یا رئیس جمهور؟ دیگر مسئله عبارت از این است که آیا رأس امور رئیس جمهور است یا رهبری؟ این مرتبه، انتخاب آقای خامنهای، انتخاب بین ذوبشدگان در ولایت ایشان یا کسانی نیست که با ایشان اختلاف سلیقه، اختلاف تحلیل یا اختلاف نظر دارند. نوعی انتخاب در مورد تعیین کردن جایگاه رهبر و جایگاه رئیس جمهور است.
کشمکش سیاسیای که امروز آقای احمدینژاد شروع کرده، فقط کشمکش سیاسی با مجلس، مجمع تشخیص مصلحت و قوهی قضاییه نیست. پشت سر آنها، آقای احمدینژاد وارد نوعی کشمکش با رهبری میشود. علیرغم همهی تعارفاتی که این کشمکش در لفافهی آن پوشانده میشود، نتیجهای که در مورد میزان اختیارات، توانایی و وزنهی رهبری و وزنهی رئیس جمهور منتخب یا مدعی منتخب اکثریت آرای عمومی مردم خارج میشود، تعیینکننده خواهد بود. از این نقطهنظر، بهنظر من، بحران سیاسیای که آقای احمدینژاد با این نامه شروع کرده و در آن را باز کرده، بحران سیاسی عمدهای است که با تعارفات معمول، نمیشود آن را بست.
آیا این تقابل و کشمکش میتواند آرایش سیاسی و یا جغرافیای جناحبندیهای سیاسی را هم بهگونهای تغییر بدهد؟
شکی نیست. اگر مسئله در فضای انتخاباتی ماههای آینده در کشور، بدل به این مسئله بشود که رئیسجمهوری صرف نظر از اینکه چه کسی است، مدعی اتکای به آرای عمومی است و میتواند خط خودش را بر رهبری هم تحمیل کند، در آن صورت فضا و جو سیاسی جدیدی در ایران بهوجود آمده است. معلوم نیست بازیگران سیاسی گوناگون، به چه شکل و به چه ترتیبی در مورد این شرایط عمل کنند.
اگر سابقهی جمهوری اسلامی را از ابتدا تا بهحال در نظر بگیریم، میبینیم بدنهی اجتماع در موارد مختلفی که این برخورد تبلور بیشتری پیدا کرده، خواستار وزنه بخشیدن به رأی خودش بوده است. هرچند آن رأی هم در چهارچوب و قالب خاصی بیان شده باشد. حال آنکه نهادهای قدرت و نظامی، بیشتر در صدد حفظ قیمومت ارگانهای فرار از آرای عمومی بودهاند که اصطلاح ارگانهای انتصابی را به آنها میدهند.
اگر در شرایط و اوضاع و احوال کنونی، آقای احمدینژاد مانند بعضی از معاونین خود که اصولاً بحثهای جدیدی را در فضای سیاسی ایران مطرح میکنند (مکتب ایرانی و امثال آن)، یک مسئلهی دیگر را هم که مسئلهی اهمیت و وزنهی آرای عمومی است، مطرح کند و این موضوع دستمایهی بازی سیاسی روز دولت آقای احمدینژاد بشود، هیچ معلوم نیست که در فضای انتخاباتهای آینده، چه تحول سیاسیای در کشور بهوجود میآید.
برداشت من این است که آقای احمدینژاد با منش و روش و رفتارهای گوناگون خود و با اینکه توانسته کلیهی مسائل را بدل به کشمکش سیاسی و در نهایت امنیتی کند، امروز از رأس تا ذیل جمهوری اسلامی را به نوعی به گروکشی کشیده است. در مورد او یا باید برای یک بحران جدی و مقابله با این رئیس جمهور به این ترتیب بسیجی، بسیج شوند و عمل کنند یا اینکه شاید آقای احمدینژاد اولین رئیس جمهوری خواهد بود که در برابر نهادهای انتصابی مختلف، تحت لوای اطاعت و تبعیت کامل از نهادهای انتصابی، نوعی مقابلهی موفقیتآمیز در تاریخ جمهوری اسلامی به اسماش ثبت خواهد شد.
کاش اقای سلامتیان به این نکته هم اشاره می کرد که اقای احمدی نژاد دارد پا جای پای اقای بنی صدر می گذارد! اقای بنی صدر هم در تمامی ریاستش مرتب شکوه می کرد که دو قوه دیگر دارند چوب لای چرخ رئیس جمهور می گذارند. در ان زمان قوه قضاییه ریاستش در اختبار اقای بهشتی و ریاست مجلس در اختیار اقای هاشمی رفسنجانی بود. ان موقع هم سران ان سه قوه تحت نظر ولی فقیه یعنی اقای خمینی بودند و سران سه قوه هم مرتب شکوه و شکایتشان را برای ولی فقیه می نوشتند که ان دیگری قانون اساسی را درست اجرا نمی کند. اتفاقا ان دوران هم یکی از درگیری بر سر نحوه انتصاب رئیس بانک مبرکزی بود. اقای بنی صدر می خواست که ریاست بانک مرکزی یعنی اقای نوبری منصوب خودش باشد و رئیس مجلس ان زمان یعنی اقای هاشمی عکس ان را استدلال می کرد. حتی ان نامه دیگری که اخیرا اقای احمدی نژاد نوشت که چون رئیس جمهور چون منتخب مستقم مردم است و ان قده هم رای دارد، پس بالاتر از مجلس است هم دقیقا کپی یکی از نامه های اقای بنی صدر بود! به قولی این شکوه ها ژنیتک جمهوری اسلامی است.
کاربر مهمان / 26 January 2011
مطلبی که در بالا نوشته شده خلط مبحث است و این جور نظرها تایید استبداد و دفاع از ان است ولی ممکن است نویسنده خود متوجه نباشد
1 – احمدی نژاد تابع ولایت مطلقه فقیه است و برای بقآء ان ادم می کشد بنی صدر ضد ولایت فقیه بود و برای خاطر ازادی احزاب مبارزه می کرد که اقای خمینی خواسته بود از بنی صدر حزب های مثل حزب توده و فدائیان و راه کارگر و مجاهدین و وو…… منحل ککند
2= بنی صدر از خمینی می خواست تابع رای مردم و قانون اساسی شود احمدی نژاد دستیار خامنه ای در کودتای 88 است و خامنه ای را فوق خدا می داند که می تواند همه احکام دین خدا را تعطیل کند
3- بنی صدر با دو قوه مخالف بود چون ابزار دست خمینی بود برای دور زدن قانون اساسی و اعمال استبداد احمدی نژاد مخالف دو قوه است چون ممکن است این دو قوه کمی اختیارات مطلقه رهبر را تضعیف کنند
4- احمد نژاد با کودتا به ریاست جمهوری رسیده بنی صدر در زمانی رئیس جمهور شد که هنوز نظارت اسیصوابی شورای نگهبان نبود تا انتخابات را برای تقلب مهندسی کند
5- بنی صدر رئیس جمهور مردم بود برای همین هم از خمینی خواست تا رفراندم شود اگر مردم او را نخواستند در خانه می نشیند و خمینی را مجبور کرد تا بگوید 35 میلیون اگر بگویند به بنی صدر بله من می گویم نه – اما ا احمدی نژاد رئیس جمهور همان ولایت مطلقه فقیه است که رای مردم را قبول ندارد با یک رای خود رئیس جمهور تعیین می کند
5- بنی صدر رئیس جمهور مردم بود بر علیهش کودتا شد اما احمدی نژاد رئیس جمهور ولایت مطلقه فقیه است بر علیه مرد کودتا کرد
اگر بخواهیم ادامه بدهیم باز هم از این تقابل ها ی حق و باطل وجود دارد انچه را که بنی صدر ان روز می دید مردم ما تازه امروز فهمیدند و طالب ان هستند و بر علیه احمدی نژاد
امید وارم دوستان و هموطنان وقتی نظر می گذارند دقت کند حق را مساوی باطل قرار ندهند در ان صورت عمر ولایت مطلقه شرک بقول مرحوم منتظر ی را دراز نکیم
کاربر مهما علی محمدی / 27 January 2011
جناب آقای سلامیتان
تا روز جمعه که تربیون نماز جمعه را مشاهده نموده نوشته شده است(( نماز جمعه در راس امور است))) البته با این اوضاع مملکت امروز را نمی دانیم شاید منظور نماز جمعه جناب آقای جنتی با کثرت امام جماعتی ایشان بوده ///
کاربر مهمان / 27 January 2011
اختلاف های بنی صدر و احمدی نژاد خیلی زیاد است. ان سبیل داشت این یکی ریش. ان متولد همدان بود و این یکی متولد سمنان. ولی ساختارهای ژنتیکی جمهوری اسلامی همان است که بود.
کاربر مهمان / 28 January 2011