هواداران آیتالله خامنهای، متن سخنرانی وی را که مدتی پیش (ششم آبانماه سال ۱۳۸۹) در جریان سفر به قم و دیدار با جامعهی مدرسين حوزهی علميهی قم ایراد کرده است منتشر کردهاند.اینجا ببینید
رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار در میانهی سخنان خود، به اینکه در امور اقتصادی صاحبنظر نیست اذعان کرده است اما اظهار این عدم تخصص با عدم تداخل هم همراه شده که غیر واقعی به نظر میرسد.او گفته است: «البته یک زمینههایی است که من دخالت نمیکنم در مسائل اقتصادی بنده اصلاً دخالت نمیکنم. من خودم را در این مسائل صاحبنظر نمیدانم.»
آنچه در این سخنان جلب نظر میکند تلاشی است که برای القای عدم دخالت در صورت عدم علم به موضوع اقتصاد شده است. این اظهارات هم با عملکرد ۲۲سالهی ایشان ناسازگار است، هم با شرح وظایف و اختیارات «رهبری» ناخواناست.
اولاً در قانون اساسی ایران «تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی» از وظایف رهبری است که سیاستهای اقتصادی بخش مهمی از سیاستهای کلی نظام را تشکیل میدهد.
ثانیاً هر سه قوهی جمهوری اسلامی «زیر نظر ولایت مطلقهی فقیه» قرار دارند که این سه قوه یکی بودجهی مملکت را تصویب میکند. یکی بودجهی مملکت را تامین و مصرف میکند و آن دیگری بر نحوهی تعیین، تصویب، تامین و خرج کردن ان اشراف میکند و البته هر سه هم «زیر نظر ولایت مطلقه فقیه».
کارشناس نبودن آقای خامنهای در امور اقتصادی دور از ذهن نبود و نیست، اما عدم دخالت او در این امور، غیر واقعی مینماید.اگر معیار تخصص باشد این جهل شامل سایر مسئولین از جمله مسئولین سه قوه هم خواهد شد که هرکدام میتوانند ادعای مشابهی داشته باشند. همچنین این معیار تخصص شامل سایر امور مرتبط با اختیارات رهبری (فرماندهی کل قوا، تعیین سیاست خارجی و کنترل رسانهی ملی) هم هست. آقای خامنهای در هیچکدام از این محورها کارشناس نیست. آیا تنها «اظهار جهل» برای توجیه کاستیهای احتمالی کافی است؟
از دیگر سو کارنامهی عملی آقای خامنهای این عدم دخالت را زیر سئوال میبرد. در تازهترین و مهمترین رویداد اقتصادی کشور (هدفمند کردن یارانهها) رهبر ایران بارها به تائید این سیاست اقتصادی دولت پرداخته و حتی مخالفان آن را متهم به کارشکنی در امور دولت کرده است. حال اگر این پروژهی اقتصادی اشتباه از آب درآمد کارشناس نبودن رهبری چه میزان از مسئولیت وی در این اشتباه خواهد کاست؟ اگر این پروزه موفق باشد نباید پرسید چرا سالها پیش عدم تخصص ایشان به عدم دخالت ختم نشد تا در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و یا محمد خاتمی این پروژهی موفق اجرا میشد؟
اقای خامنهای فرماندهان ارتش و سپاه پاسداران را منصوب میکند و ارتقا میدهد. اگر در یکی از این انتصابها و ارتقاها اشتباهی روی دهد،ادعای «البته من کارشناس امور نظامی نیستم…» چه اندازه وارد خواهد بود؟
اگر فردی که چندی پیش از سوی رهبر جمهوری اسلامی به درجهی سرلشکری و به عنوان فرمانده سپاه قدس منصوب ارتقا یافت مرتکب اشتباهی شود آن هم در بیرون از مرزهای ایران، مثلاً جایی که حوزهی مانور نیروی قدس است، آقای عزیز جعفری بیشتر مسئول خواهد بود یا آقای علی خامنهای؟
برخلاف ادعای محمود احمدینژاد، مجمع جهانی اقتصاد، جایگاه اقتصاد ایران را در جهان نه بر کرسی۱۷ بلکه بر پلهی ۶۹اعلام کرد. در این اشتباه احتمالاً تایپی کدام یک بیشتر مسئولند؟ آقای احمدینژاد یا آقای خامنهای؟
واقعیتهای دنیای سیاست و اقتصاد ادعای رهبر ایران را نمیپذیرد. تونس نمونهی داغ و زندهی این واقعیتهاست. در تحولات تونس اشتباه وزیر کشور در برخورد نادرست با مردم، تنها به عزل وزیر ختم نشد. سیاستهای اشتباه اقتصادی دولت تنها به سقوط کابینه منجر نشد. تعیین قوانین اشتباه فقط به انحلال پارلمان نینجامید . همهی اشتباهها یکراست گریبان «فرد اول مملکت» را گرفت. در ایران هم فرد اول مملکت رهبر جمهوری اسلامی است که آقای رفسنجانی به نیابت از ایشان شهادت میدهد که «رهبر از همه امور اطلاع دارد.»
واقعا تحلیل مسخره ای بود. اینکه گفته دخالت نمی کند چون تخصصی ندارد نشانه ی آگاهیست نه جهل. یعنی امور اقتصادی را به کارشناسان واگذار کرده است. اینکه آنها کارشان را چطور انجام بدهند مساله ایست علیحده.
کاربر مهمان / 25 January 2011
دوست عزیز، آگاهی در شرایطی است که بحث تخصصی باشد. الان در کشورهای غربی از هر فرد کم سواد هم در مورد اقتصاد بازار بپرسید اطلاعات فراوانی به شما عرضه می کند. به طور مثال، طرح تثبیت قیمت ها که یک سیاست اقتصادی- کمونیستی بود ضررهای جبران ناپذیری به کشور زد و در نهایت طرح سهمیه بندی و حذف ناگهانی یارانه ها رو با هزینه های سرسام آور به مردم تحمیل کرد. به راستی اگه مسئولان ارشد کشور ما از حداقل های علم اقتصاد بهره مند بودند آیا این مشکلات و هزینه ها به مردم تحمیل می شد؟
کاربر مهمان / 26 January 2011
خالق جهان در خلق و اداره جهان متکی به اصول ثابت است . اصولیکه در کوچکترین تا بزرگترین پدید های هستی ، یکسان جاری هستند و یکسان عمل می نمایند .
اگر ادامه بقاء خود و کشور را می خواهیم بایست به تبیعت از خالق ، متکی به ان اصول مدیریت کنیم . این اصول بایست شفاف و صریح منتشر(توسط رهبری حاضر ) شود تا احاد مردم درک مشترکی از نحوه برخورد با امور داشته باشند . هنر رهبری ، حفظ تعادل نسبی بر مدیریت در امور جاری است ، نیازی نیست از جانب خدا باشد کافی است انقدر عقل داشته باشد که امور را متعادل ، و حهت دار ، هدایت کند .
منصوبین وی ( دولت و مسولین ) لازم نیست گدا یا فقیر یا تیر خورده باشند ، کافی به انها اموخته شود که چگونه بر محل مورد مدیریت خود با این اصول ، هماهنگی و حرکت ایجاد کنند . مزایا ، حقوق کلان ، و …نوش جانشان، اگر می توانند .
نقش ما در جهان نیز متناسب با واقعیت های کشور و ملت به نسبت دیگر ملل ، و بدور از هر گونه غلو و زیاده گوئی و زیاده خواهی ، بایست طرح و بدان عمل شود . ایران مسول ایران است و محق به دخالت در امور دیگر کشور ها نیست ( بهر دلیل و توجیه ) و پذیرش مسولیت در حل مشکلات جهانی می بایست در چهاچوب درخواست و توافق کامل و بدون معترض دیگر دیگر کشورها باشد . هر زیاده روی و جسارت در این مورد ، بازتابی ، مشابه و ناراحت کننده دارد . جبری است و اختیاری نیست که بتوان جلوی او را گرفت .
وحدت در سایه تبعیت از * حق ، جاری میشود . تشریح معنای * حق برای احاد مردم توسط رهبر ، راهی است که وحدت اجتماعی را بوجود می اورد . اگر بداند و بتواند ان را منتقل کند . رهبری و برکاتش … نوش جان
در سایه * حق لاجرم همه جمع میگردند به جز زیادی خواهان ، و این اندک را به عنوان بیماران روحی بایست پذیرفت و با انان مدارا کرد و انان نیز ( در کوتاه مدت ) تاثیر خود را بر احاد مردم ازدست میدهند و در حرکت عمومی لنگ لنگان میدوند .
نتیجه اینست ، اداره امور بر افراد نبایست متکی باشد بلکه بر اصول منطبق . تمامی احاد محق و مجاز به موضع گیری در مقابل ناقضین اصول هستند . تا لحظه ایکه او متوقف و جبران تعرض را بنماید . رهبر و منصوبن او بایست از معترض به حق دفاع کنند و نه منصوبن الودهء خود . تا کشور مجددا به ارامش برسد و شیشه و سنگ باهم بنشینند و هر یک کار خود را به انجام برسانند . اگر چنین نیست ، رهبری در تشخیص مشکل دارد . مشاوره و شورای جمعی راه حل است .
کشور بدون رهبری متکی به جمع متکی به حق اداره شدنی نیست و همسایگان ایران نقص را می دانند و جسارت به کشور می کنند . بدون حق ، قدرتی ایجاد شدنی نیست . پس با خیال راحت از هر گوشه به چپاول مشغول و بودجه ائی ناچیز ، فقط برای اینکه . ما به هر موضوعی توجه کنیم جزء اصل اول بقاء یعنی حق .
shahrokh / 26 January 2011
پس جناب خامنه ای خیلی بی جا می کنه که در اموری که درش اصلا صلاحیت نداره دخالت می کنه بی جا میکنه نظرهای کیلویی می ده. مگه ایشون کارشناس انتخابات بودند که بلافاصله بعد از انتخابات اون مزخرفات رو گفتند؟ مگه ایشون کارشناس نظامی هستند؟ مگه ایشان کارشناس مسائل بین المللی هستند؟ اصلا ایشان چه کاره هستند؟ چه تخصصی دارند؟ چه علمی دارند؟
کاربر مهمان / 26 January 2011
روی این حرف گمانه زنیهای زیادی می شود کرد. ولی یکی از محتمل ترینها می تواند علم خامنه ای به اسف بار بودن وضعیت اقتصادی مملکت باشد. با این حرف سعی می کند حساب خودش را از مدیریت نابخردانه احمدی نژاد جدا کند.
کاربر مهمان / 26 January 2011
بسیار تجلیل خوبی بود. طبق قانون اساسی خود حضرات هم ایشان در وظایف رسمی شان خودشان را ناتوان اعلام کرده اند. حالا در این میان کجاست مجلس خبرگان؟
فرهاد راد / 27 January 2011
به باور من سخن کلی یادداشت درست بود. رهبر جمهوری اسلامی همیشه تلاش کرده از اموری که حس می کنه ممکنه براش دردسرساز بشه و او رو مستقیم در برابر افکار عمومی پاسخگو کنه فاصله بگیره و این یک گزینش هوشمندانه ست. درسته که مسول ترین فرد این نظام شخص آقای خامنه ای است اما ادعای عدم مداخله می تونه کارکرد منزه ساز برای ایشون داشته باشه و البته تا امروز هم در میان بسیاری از لایه های متوسط و پایین جامعه کاآمد بوده.
کاربر مهمان پیمان / 27 January 2011
روی این حرف گمانه زنیهای زیادی می شود کرد. ولی یکی از محتمل ترینها می تواند علم خامنه ای به اسف بار بودن وضعیت اقتصادی مملکت باشد. با این حرف سعی می کند حساب خودش را از مدیریت نابخردانه احمدی نژاد جدا کند.
کاربر مهمان / 27 January 2011
روی این حرف گمانه زنیهای زیادی می شود کرد. ولی یکی از محتمل ترینها می تواند علم خامنه ای به اسف بار بودن وضعیت اقتصادی مملکت باشد. با این حرف سعی می کند حساب خودش را از مدیریت نابخردانه احمدی نژاد جدا کند.
کاربر مهمان / 27 January 2011
من در یادداشت نسبتآ مبهم جناب شاهرخ یک چیز را نفهمیدم چون در واقع نیافتم و آن هم این که خود این جناب رهبر حقانیت خودشان را از کجا آورده اند که حالا می توانند آن را تشریح و بر اساس آن مدیریت کنند؟ دیگر اینکه اگر آن اصولی که بناست بر اساس آن مدیریت حق مدارانه کنیم، خودشان توسط منصوبین رهبر نقض شدند و رهبر هم رسمآ و علنآ از آن ناقضان حمایت فرمودند آن وقت باید دعوا را به کدام محکمه برد که منصوب رهبر نباشد اما رای آن برای رهبر الزام آور باشد؟
پیمان / 28 January 2011