برنارد دباربیوکس و جیلز روداز، که هردو جغرافیدان هستند، در کتاب «کوه» خاستگاههای مفهوم کوه را پیجویی میکنند و نشان میدهند که چگونه این مفهوم صرفاً ویژگییی جغرافیایی نیست بلکه در اصل یک ایده است، ایدهای که در گذر زمان تغییر کرده و تکامل یافته و از تغییراتی که در اقلیمهای سیاسی و نگرشهای فرهنگی پدید آمده تأثیر پذیرفته است.
نویسندگان استدلال میکنند که برای اینکه کوهها را بهدرستی بفهمیم نباید آنها را واقعیتهای مادی بینگاریم بلکه باید آنها را برساختههای اجتماعی بشماریم، برساختههایی که ممکن است به چشم همه یک جور جلوه نکنند و مردمان در بافتهای گوناگون آنها را به شکلها متفاوت درک کنند.
نویسندگان از شماری از مطالعات موردی از همهی قارهها بهره میگیرند و نشان میدهند که چگونه از عصر روشنگری تا به امروز درک ما از کوهها و درباهی کوهها از دورهای به دورهی دیگر تغییر یافته و چگونه در پیِ این تغییرها طیف گستردهای از سیاستها و خطمشیها نیز -برای مثال، در زمینه تعیین مرز، جنگلداری، پاسداری از طبیعت، و برنامههای اجتماعی- تغییر کردهاند. این کتاب تحلیلی پرمحتوا و میانرشتهای است که جغرافیا و تاریخ و فرهنگ و سیاست را درمیآمیزد. انتشارات دانشگاه شیکاگو این کتاب را در سال ۲۰۱۵ منتشر کرده است.
مارتین ف. پرایس، مدیر «مرکز مطالعات کوه» در اسکاتلند و ریاست بخش «توسعهی پایدار کوهستانها» در یونسکو، بر این کتاب پیشگفتاری نوشته است که در آن میخوانیم.
سیاست کوه و معنای آن
در طیِ سدهها بسی نظریهها درباره منشأ کوهها طرح شده است، از نظریههای یزدانشناختی (آفرینشگرایی) گرفته تا نظریههای جغرافیایی (زمینساخت صفحهای plate tectonics). با این حال، چنانکه برنارد دباربیوکس و جیلز روداز در این کتابِ دلانگیز و پرمحتوا نشان دادهاند، کوهها همچنین برساختههایی فرهنگی هستند که بر طبق معیارهای متنوع علمی، اجتماعی و سیاسی تعریف میشوند. و مردمان کوهستانی هم در طیِ کمابیش سه سدهی گذشته در جای جایِ جهان به بسی شیوهها درک شده یا فهمیده یا بدفهمیده شدهاند. این تشخیصی مهم است که درک انسانها نسبت به کوهها و ساکنان کوهها یکسان نبوده و نیست. اهمیت این تشخیص فقط در رابطه با مردمانی که در کوهستانها میزیند و کسانی که با آنان ارتباط دارند نیست بلکه این تشخیص همچنین پایه و اساسی برای کنش سیاسی و سیاستگذاری است. این کتاب بر این نکته تأکید ویژهای دارد و تحلیلی جامع به دست میدهد هم دربارهی فرایندهایی که با همدیگر بر تعریف کوهها و مردمان کوهستانها تأثیر دارند و هم درباره این مسئله که آیا مردمان کوهستانها در سیاستها و سیاستگذاریها هم در سطح جهانی و هم در قارهی اروپا لحاظ میشوند یا نه.
موضوعی اصلی که در سراسر کتاب مطرح است تنوع و تقابل هم میان کوهها و دیگر جاها و هم میان خود کوهها و حتا درون هر کوه است. در بیان نقشهنگاران و بومشناسان، کوهها -گذشته از اینکه چطور تعریف شوند- با دشتهایی که در پایشان جای دارد تفاوت آشکار دارند و این حرف معمولاً در مورد مردمان کوهستانی هم درست است. از نظرگاه کسانی که در دشتها میزیند، شاید مردمان کوهستانی بیباک و فریبکار و «وحشی» و واپسمانده بنمایند- و با این حال همچنین سختکوش و اعتمادپذیر (بهویژه در جایگاه سرباز) و از نظر معنوی پاک، به همراه بسی خصلتهای خوب دیگر بهویژه آن خصلتهایی که با فرهنگهای دیرپا مرتبطاند.
کوهها غالباً مرزهای واحدهای سیاسیاند و این امر در همهی انواع مقیاسهای مکانی از منطقهها گرفته تا امپراتوریها دیده میشود، و از همین رو کوهها نسبت به جاهای دیگر حاشیهای یا پیرامونیاند. کوهها را غالباً موانعی میشمارند که باید فتح کرد یا ویران کرد یا با مسیرهای ترابری از آنها گذر کرد. با این حال در نمونههایی هم در گذشته (برای مثال امپراتوری اینکا و ساوُی) و هم امروزه (برای مثال در اتیوپی و سویس)، رشتهکوهها -و گاهی هم قلهکوهها- جایگاهی محوری در هویت فرهنگی در سطح ملی و غیرملی دارند.
چون کوهها متنوع اند، تعمیم و یککاسه کردن دربارهی آنها بسیار دردسرساز و حتا خطرناک است. گرچه قلهکوهها یا حتا رشتهکوهها ممکن است در جاهای مختلف جهان کاملاً یکسان به نظر آیند، فرایندهای بومشناختی و فرهنگی که چشماندازهایشان را شکل داده بسیار متنوعاند. زینرو اگر مدلهای «علمیِ» یکسانی برای برنامهریزی درمورد اکوسیستمهای کوهستانی در همهی قارهها به کار گیریم، آنگاه این کار پیامدهای نامنتظره و اغلب بسیار بدی دارد، هم برای این اکوسیستمها و هم بهویژه برای مردمانی که زندگیشان بر این اکوسیستمها متکی است. چنان پیامدهایی بهواقع بارها در دوران استعمار روید داده و شاید هماکنون هم ادامه دارد.
در سال ۲۰۱۱ کتابی به قلم جان مسیو با عنوان «بُعد سوم: تاریخ تطبیقیِ کوهها در عصر مدرن» از سوی انتشارات وایتهورس منتشر شد. کتاب جان مسیو چنانکه از عنوانش پیداست به تحلیل تاریخی بسنده کرده است. اما در کتاب پیشِ رو نویسنده از تحلیلهای تاریخیِ جان مسیو فراتر میرود تا فهمی میانرشتهای در پاسخ به این پرسش فراهم آورد که به چه شیوههایی در جاهای مختلف جهان به کوهها معناهای علمی و اجتماعی و سیاسی داده شده و میشود. کوهها گرچه در طیِ حدود بیست و پنج سال گذشته از موضوعات اصلی در سخنپردازی و سیاستورزی بودهاند، از زمانی بسیار پیشتر ارزش سیاسی داشتهاند؛ برای مثال، در صفحههای این کتاب ما با «سیاستِ کوه» (oropolitics) و فتح قلهها برای هدفهای ملی یا امپریالیستی از سدهی نوزدهم بدین سو آشنا میشویم.
آنچه در سرتاسر کتاب طرح نمیشود نقشی است که افراد در جای دادنِ کوهها «بر روی نقشه» ایفا کردهاند، هم به معنای واقعیِ کلمه -برای مثال، کاوشگرانی چون الکساندر فون هوبولت، هالفورد مکیندر، و فرانسیس یانگهازبند- و هم به معنای زیباییشناختی، ادبی، سیاسی، و علمی. دیگر نامهای آشنا -همچون ژان ژاک روسو، جان روسکین، و کار فون کلاوزویتز و نیز شماری از دانشمندان و نویسندگان فرانسوی که برای بسیاری در دنیای انگلیسیزبان کمتر آشنا هستند- نیز بر درک انسان غربی نسبت به کوهها بسیار تأثیر گذاشتهاند.
در دهههای گذشته، شماری از سیاستمداران، دانشمندانی که در قلمروهای کوهستانی فعالیت میکنند، و روزنامهنگاران مطلع هم در این زمینه تأثیرگذار بودهاند. البته این سخن دربارهی درک هر زیستمحیط یا اکوسیستمی و توسعهی سیاستگذاری درباره آن صدق میکند. با این حال، گرچه چنانکه نویسنده هم گفته است کوهها هیچ گاه مدافعانی چون ژاک کوستو (که بومشناس و کنشگری در زمینهی دریاها و اقیانوسها بود) نداشتهاند، بسیاری هستند که نیرومندانه از کوهها دفاع میکنند و اینان میتوانند از تصویرهای ارزشمند و بهیادماندی که نویسنده در این کتاب از مردمان کوهستان و زیستمحیطشان به دست میدهد بهره ببرند.
این کتاب مجموعهای از ابزارهای پایه و رهیافتهای مبنایی در اختیار ما میگذارد تا ما را قادر سازد دریابیم که چگونه کوهها در بافتهای گوناگون بازنموده شده و میشوند. از این رو، این کتاب برای بسیاری از علاقهمندان در رشتههای گوناگون دانشگاهی سودمند خواهد بود. برای کسانی هم که حامیان کوهها هستند و از سیاستهایی که ویژگیهای کوهستانها را لحاظ کنند پیشیبانی میکنند، این کتاب درسهایی بسیار ارزشمند درمورد آینده دارد.