مجتبی سمیع‌نژاد – خشونت، خشونت می‌آفریند؛ چه این خشونت، خشونتی دولتی باشد که بر مردم تحمیل شود و چه در رابطه با یک کشور و دولت دیگر باشد و یا انسانی آن را به انسان دیگر روا دارد. گزینه‌های زیادی در هر جامعه در به وجود آوردن و آفریده شدن خشونت موثرند: شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و یا دلایل سنتی و مذهبی. در کل مجموعه‌ی نیروهای موثری که در جامعه وجود دارند می‌توانند باعث گرایش انسان‌ها به آفرینش خشونت ‌شوند.

محیط و مولفه‌های پیرامونی آن و شرایطی که در جامعه ایجاد می‌شود خشونت را پدید می‌آورد و به آن تداوم نیز می‌بخشد. «خشونت» در انسان‌ها را بر اساس نظریه‌های مختلفی که اندیشمندان ارائه می‌دهند چه «ذاتی» و چه «اکتسابی بدانیم، نمی‌توانیم نقش «محیط»را در به وجود آمدن آنها در هر دو حالت انکار کنیم.

روز گذشته شاهد اجرای حکم اعدام مردی بودیم که در چند هفته‌ی اخیر از پرونده‌ي او به عنوان «قاتل میدان سعادت آباد» تهران یاد می‌شد. روز شش آبان‌ماه یعقوب، قاتل پرونده در میان حضور «مردم» و نیروهای انتظامی با چاقو فردی را زخمی و محمدرضا (مقتول) را در همان حال در میان «نظارت» نیروهای انتظامی و «حضور» مردم نگاه می‌دارد تا جان بدهد و کشته شود.

فیلمی که از این حادثه منتشر شد و سبب جنجال در این پرونده شد دارای صحنه‌هایی است که از خود جنایت انجام گرفته هولناک‌تر است. به طور طبیعی حاضران در صحنه به ویژه نیروهای انتظامی «باید» در حفظ جان مقتول می‌کوشیدند که با توجه به تعداد حاضران و توان نیروهای انتظامی اتفاق غیر ممکنی نمی‌توانست باشد. در توجیه آمده بود که قاتل در صورت نزدیک شدن دیگران به مقتول تهدید به «خودکشی» کرده است. در حالی که چه بر اساس قانون و چه بر اساس منش انسانی، دفاع و حفاظت از جان مقتول در اولویت بوده است.

این اتفاق به خوبی «کوتاهی» جامعه را در جلوگیری از «خشونت» می‌رساند؛ چه افرادی که در جامعه به عنوان اعضا حضور دارند و چه کسانی که به نام «نیروهای انتظامی» وظیفه‌ای سوا و مخصوص در این زمینه دارند، هیچ‌کدام تلاشی در جهت عقیم ماندن یک «خشونت» تمام عیار و عریان به خرج نمی‌دهند.
 

به فاصله‌ی دو ماه بعد، پرونده‌ی قاتل به سرانجام می‌رسد و او حکم اعدام می‌گیرد. اتفاقی که در ششم آبان‌ماه به صورت یک «جنون آنی» و یا «فشارهای روانی» و «هیجانی» صورت گرفته بود، به صورتی کاملاً سیستماتیک و بر اساس روال قانونی در ۱۵ دی ماه این‌بار «تکرار» و یا بهتر بگوییم «بازتولید» می‌شود.
صحنه‌‌ای که دیروز در میدان سعادت‌آباد اتفاق افتاد، همان صحنه‌ای بود که در ششم آبان ماه اتفاق افتاده بود. این بار حاضران و بازیگران صحنه تنها از نظم بهتری برخوردار بودند و در اجرای «خشونت» نفش فعال‌تری را ایفا کردند.

به جای چاقو، از چوبه‌ی دار استفاده شد، قاتل از صورت شخصیت حقیقی به صورت حقوقی تغییر چهره داد و مردم و نیروهای انتظامی به جای «تماشا» این‌بار به تشویق و کمک کردن به بازتولید صحنه خشونت کمک کردند.

مردم حاضر با در دست داشتن عکس و سر دادن شعار، این «خشونت» را که دو ماه قبل به گونه‌ای دیگر نگاه کرده بودند «تقدیس» کرده و وجود آن را در جامعه «لازم» دانستند. نیروهای انتظامی «آرامش و نظم و امنیت» را برای قاتل فراهم کردند و حتی مورد تشویق کسانی قرار گرفتند که دو ماه قبل آنها را به خاطر کوتاهی‌شان مورد شماتت قرار داده بودند!

قاتل اما این‌بار و برخلاف دوماه قبل نه تنها مورد پیگرد قرار نگرفته که حتی در دید حاضران صحنه مورد تشویق و حمایت هم قرار گرفت و ایمان پیدا کرد به خشونتی که دوماه قبل آن را با ترس انجام داده بود.

خشونت چه در ششم آبان و چه در پانزدهم دی‌ماه، فرقی با یکدیگر از لحاظ محتوا ندارند و هر دو یک حادثه را رقم زدند. مفهوم هردوی آنها یکی است. تنها تفاوت‌شان این است که خشونت اولیه مورد خشم و نفرت قرار گرفت و همان خشونت دو ماه بعد با آغوش باز پذیرفته شد.

این بازتولید خشونت در ایران همواره تکرار شده است. محیط پیرامون شهروندان ایرانی از خانه گرفته تا خیابان‌های شهر شاهد صحنه‌هایی خشن و سخت است. صحنه‌هایی که آن‌قدر بازتولید شده‌اند که دیگر یا با آغوش باز پذیرفته شده‌اند و یا دیگر همگان فراموش کرده‌اند که آن‌چه اتفاق می‌افتد چیزی است به نام خشونت. این خشونت چه ذاتی باشد و چه اکتسابی فرقی نمی‌کند، یا به صورت مداوم در حال «فعال» شدن است و یا در حال «تقویت» شدن.

این خشونت استمرار دارد و در همه‌ی مظاهر زندگی شهروندان ایران دیده می‌شود: خشونت علیه زنان، چه قانونی، چه دولتی و چه سنتی، خشونت علیه کودکان، خشونت علیه مردم از سوی دولت، خشونت مردم با یکدیگر.

خشونت، خشونت می‌آفریند را بارها شنیده‌ایم، اما خشونتی که محصول خشونت دیگری است، همواره به اندازه‌ی خشونتی که بار اول اتفاق افتاده است، فاجعه‌بار نیست و یا بهتر بگوییم به اندازه مرتبه‌ی اول مورد نفرت و دوری قرار نمی‌گیرد و تبدیل به عادت می‌شود.

جمهوری اسلامی خود در جایگاهی قرار گرفته است که هم خشونت می‌کند و هم آن را می‌آفریند و هم آن را بازتولید می‌کند. اعدام در ملاء عام و در میان مردم دقیقاً همان بازتولید خشونت است. هر اندازه که اجرای حکم اعدام محکوم است و عملی است خشونت‌آمیز، اجرای آن نیز خشونت‌آمیز و فاجعه است. هدف از اجرای حکم اعدام در ملاءعام «شاید برای عبرت» باشد، اما ثمره‌ی آن همان چیزی است که روز گذشته بار دیگر در میدان سعادت‌آباد تهران به تلخی اتفاق افتاد؛ «وجود مردمی که خشونت را حمایت می‌کنند.»

در این شرایط است که هم باید علیه آفرینش خشونت گام برداشت و هم در برابر بازتولید آن قد برافراشت. واقعیت این است که خشونت ریشه‌کن نمی‌شود و نمی‌توان انواع مختلف آن را از جامعه دور نگاه داشت، اما می‌توان در کاهش آن کوشید. خشونت علیه زنان ممکن است به خشونت علیه کودکان منجر شود و به شکل دیگر بازتولید شود و همین خشونت بازتولید شده در یک قتل خود را نشان دهد.

می‌توان با آگاهی رسانی به اقشار آسیب‌پذیر جامعه که زودتر خشونت می‌بینند و زودتر به آن دست می‌زنند و به بازتولید آن می‌رسند، دست کم به جایی نرسید که مانند روز گذشته خشونتی عریان مورد حرمت قرار گیرد.

دوستی نوشته بود؛ همان‌گونه که اعدام در ملاء عام بد است و نباید انجام شود، انتشار عکس و فیلم صحنه‌ی اعدام هم به همان اندازه بد است. شاید باید از همین‌جا شروع کنیم.