حسین نوشآذر-دهمین دورهی جایزهی بنیاد گلشیری و یازدهمین دورهی جایزه ی ادبی نویسندگان و منتقدان مطبوعات برگزار شد و بدین ترتیب بهرغم همهی بحثها و حاشیههایی که این جوایز ادبی بهوجود آورده بود، فصل جوایز ادبی مستقل و غیردولتی به پایان رسید و اکنون نوبت رسیده است به جوایز دولتی مانند جایزهی ادبی پروین اعتصامی و جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران که بر گرتهی مهرگان ادب برگزار میشود و با این جایزه رقابت میکند.
از مهرگان ادب سخن به میان آمد: ناگفته نگذاریم که این جایزهی معتبر ادبی اعلام کرد که ازین پس به دلیل فراهم نبودن زمینههای مناسب به طور دو سالانه برگزار میگردد. روزی روزگاری هم برگزار شد و برندگانش را اعلام کرد.
برنامهی رادیویی این هفتهی خاک به مناسبت به پایان رسیدن جوایز مستقل ادبی در ایران به چالشهای جوایز ادبی و بحرانهای این نهادهای فرهنگی اختصاص دارد.
چرا جایزهی ادبی اهمیت دارد؟
در سراسر جهان متمدن جوایز ادبی واقعاً بیشماری به مناسبتهای گوناگون برگزار میشوند. نهادهای جایزهدهنده همه بخشی از نهادهای مدنی هستند و در کنار ناشران متعدد و همچنین مطبوعات، ادبیات خلاق را به میان مردم میبرند و رابطهی نویسندگان با خوانندگانشان را شکل میبخشند. ازین نظر هرگاه از جوایز ادبی سخن به میان میآید، نباید فراموش کنیم که پیش از آنکه فینفسه بحث ادبیات در میان باشد، از یکی از ارکان جامعهی مدنی سخن میگوییم. مخالفت حکومت با جوایز ادبی مخالفتی چندسویه است: از یک سو حکومت در ۳۰ سال گذشته در پی نوعی از هنر و ادبیات ایدئولوژیک بوده و طبعاً چشم دیدن اقبال کتابهای غیرمکتبی را ندارد.
از طرف دیگر سیاستهای فرهنگی حکومت بعد از ماجرای قتلهای زنجیرهای این بوده که تلاش کند هیچ نویسندهای، هرگز به یک چهرهی شاخص و دست و پاگیر تبدیل نشود. و این هم هست که از مشروطه تا امروز، یعنی در یکصد سال گذشته روحانیت اصولاً با روشنفکران و نویسندگان در رقابت قرار داشته، گاهی ایندو به هم نزدیک شدهاند و گاهی از هم فاصله گرفتند. سرگذشت روشنفکرانی مانند احمد کسروی و علی دشتی که آخوند بودند، اما ترک لباس کردند و به جرگهی روشنفکران درآمدند بهخوبی بیانگر رقابت تاریخی آخوند و نویسنده است.
بخشی از سانسور و دعواهای بین هنرمندان و حکومت را به گمانم باید از چشمانداز رقابت مخرب و ویرانگر روحانیت با روشنفکران و هنرمندان بررسی کرد. به همین دلیل هرگاه روشنفکری ایران، بعد از انقلاب به دستاوردهایی دست پیدا کرده، بلافاصله قشریون که این روزها به آنها اصولگرایان میگویند تلاش کردهاند این دستاوردها را غصب و از آن خود کنند. آنجا که موفق نشدهاند به خشونت روی آوردهاند. رقابتی که بین نهادهای جایزه دهندهی دولتی و غیردولتی وجود دارد، بهخوبی بیانگر این کشاکش آشکار و پنهان در جامعهی ما هست. حساسیتها دقیقاً بهدلیل چنین اهمیتیست.
آیا نهادهای جایزهدهنده بد عمل میکنند؟
در این شرایط هرگونه داوری دربارهی چگونگی عملکرد نهادهای جایزهدهنده کاریست بس دشوار. مسأله اینجاست که در شرایط غیرطبیعی چگونه میتوان انتظارات طبیعی و حتی بدیهی را برآورده کرد؟ وقتی میتوانیم انتظار شفافیت داشته باشیم که در جامعه و در ساختار حکومت این شفافیت وجود داشته باشد. همهی تلاش حکومت این است که با به وجود آوردن دشواریها و موانعی کار جشنوارههای ادبی را دشوار کند و آنها را به زیر زمین ببرد، وقتی که حتی یک نشریه پرشمار ادبی در ایران وجود ندارد، وقتی که علوم انسانی زیر ضرب رفته و قصد دارند مبانی نقد و نقد ادبی را جرح و تعدیل کنند، چگونه میتوان انتظار داشت که نهادهای جایزهدهنده و جشنوارههای ادبی با تکیه بر مبانی قابل اعتماد و با استفاده از چهرههای دانشگاهی به داوری دستاوردهای ادبی بپردازند؟
حتی همین پرسشها هم در شرایط کنونی که همه در مضیقه هستند میتواند چالشبرانگیز باشد و عدهای را پریشان کند. تنها ملاک مطمئنی که برای ارزشیابی یک اثر خوب وجود دارد، به غیر از زبان، سرایتپذیری آن اثر است. بلافاصله پس از اعلام نتایج جایزه ادبی گلشیری، خبرگزاری فارس به دست و پا افتاد و بهترین آثار ادبی را به اباحهگری متهم کرد. این اتهامات بهخودی خود نشانگر سرایتپذیری برخی آثار ادبی و وحشت حاکمان از «ویروس» مدنیت است. هر آنچه که تصور خانواده و جامعه خوشبخت و معنوی ایرانی را مخدوش کند و واقعیتهای اجتماعی را به شکل تأثیرگذار آشکار کند، از یک ویژگی متحولکننده برخوردار است و فینفسه ارزش دارد.
جامعه مدنی از خواست مردم جدا نیست
این زندگی ما بوده در طول تاریخ: مدام ساختهایم، ویران کردهاند و باز ما از میان آن ویرانهها بلند شدهایم که باز دوباره بسازیم و در این میان همواره ادبیات خلاق ایران افتان و خیزان رو به پیشرفت داشته است. کتابهایی که در این دوره از جوایز مستقل ادبی بهعنوان آثاری شاخص تقدیر شدند، در اغلب مواقع از نوعی ذهنیت شهری و عصیانگر و فوقالعاده جوان اما کلافه، خسته و پرتنش نشان دارند. اگر تا پیش از انقلاب یک اثر مشخص مانند «سنگر و قمقمههای خالی» نوشتهی بهرام صادقی از سندیت اجتماعی برخوردار بود، اکنون مجموعهای از این آثار، در کنار هم ذهنیت دورهی معاصر را به نمایش میگذارند.
هماکنون حلقههای ادبی از جوانان فوقالعاده روشنفکر با ذهنی پویا و با توانایی تحلیل در ایران به وجود آمده که خود را از قید مخاطب رها کردهاند و در نوعی فعالیت ادبی زیرزمینی بهجستوجوی راهکارهای تازهای هستند. آنها اصولاً نسبت به هر نهادی که خودش را با وضع موجود تطبیق داده باشد بدبیناند. ادبیات آپارتمانی به شکل کنونی آیندهای ندارد. نوعی ادبیات اجتماعی و برونگرا که بهرغم تعهدش نسبت به مردم، از توانایی رفلکسیونهای عاطفی هم برخوردار است، فردگراست اما گرفتار و مبتلای خودش نیست در آینده پدید خواهد آمد. همین نهادهای کنونی ناگزیر خواهند بود در آینده این نوع ادبیات را ببیند. سلیقهی مردم یک امر ثابت نیست، بلکه مدام تغییر میکند. جامعهی مدنی و نهادهایش طبعاً از مردم و خواست مردم جدا نیستند.