نقشه سفر را به یادتان میآوریم: ما، که گروهی هستیم که کارمان فرهنگی و اجتماعی است و در زمینه تئاتر کودکان و نوجوانان تخصص داریم، رفتیم لیما، پایتخت پرو، از آنجا رفتیم به سانتا رزا، محلهای فقیر، و اولین فعالیتمان را با بچههای این محله پیش بردیم. سپس رفتیم به قلب آمازون. در آنجا با شاگردان مدرسه هنر “نی” کار کردیم. کارمان موفق بود و با بچههای آنجا دعوت شدیم به ایکیتوس، مرکز ایالت آمازون. پس از برگزاری یک نمایشگاه و یک اجرای موفق با بچههای “نی” وداع کردیم. هنوز در ایکیتوس هستیم، در محله بلن (Belen).
محله بلن در ایکیتوس آخرین ایستگاه گروه تئاتر ما (Tombuctú Teatro) در پرو است.
وقتی که برگزاری یک کلاس ده روزه تئاتر را برای کودکان و نوجوانان کارگر در این محله فقیرنشین برنامهریزی میکردیم، تصور نمیکردیم که بیش از سه ماه در آنجا خواهیم ماند. گرچه از زمانی که در لیما با این کودکان اعجوبه آشنا شدیم، شور و هیجان خاصی برای آشنایی عمیقتر با آنها، شناخت تشکیلات و چگونگی سازماندهی جمعی کودکان و به ویژه کار کردن با آنها پیدا کرده بودیم.
در نخستین بخش گزارشم − لیمای رنگارنگ و جنبش کودکان کار − توضیح داده بودم که در سال ۱۹۷۰سازمانهایی برای تجمع کودکان و نوجوانان کار در پرو پا گرفتند تا از آنها در برابر استثمار، خشونت، بیاعتنایی و نادیده گرفتن حمایت کنند. اکنون در پرو، جنبش سراسری تکثرگرای کودکان کار فعالیت میکند که از به هم پیوستن پانزده سازمان مستقل کودکان کار (MNNATSOP) در مناطق مختلف، به وجود آمده است.
از آنجایی که “کار” ستون اصلی هستی این کودکان را تشکیل میدهد، بحث و تأمل روی حقوق کار، مرکزیترین موضوعی است که در مجامع تشکیلاتی آنها پیگیری میشود. پایهایترین اصلِ توافق در تشکیلات کودکان و نوجوانان کار، احترام و ارجگذاری متقابل و مسئولیت فردی است. در این تشکیلات به کودک کارگر به عنوان قربانی بیپناه، ترحم نمیشود؛ بلکه به او آموخته میشود که خودش رابه عنوان سوژه فعال و اندیشهورز درک کند و سرنوشت خودش را در دست بگیرد.
روشن است که کودکان با یکدیگر متفاوت هستند، مشکلات متفاوتی دارند و سرعت آنها در فرآیند یادگیری متفاوت است. برخی از آنها به گونهای باورنکردنی، بیدار و آگاه هستند، به سرعت به سخنگوی سازمان ارتقا یافته و میتوانند سازمانشان را در افکار عمومی نمایندگی کنند. اما برای برخی دیگر از بچهها حتی بیان مشکلات شخصی خودشان به شدت دشوار است. آنها به روند خودآگاهی طولانیتری نیازمند هستند.
جنبش کودکان کار با جدیت برای جلب حمایت بزرگسالان کوشش میکند، اما از حمایتگران بزرگسال خود میخواهد که استقلال آنها را به رسمیت بشناسند و حقوق مساوی با آنها را رعایت کنند. بسیاری از یاران و همراهان بزرگسال جنبش کودکان و نوجوانان کار، کسانی هستند که کودکی مشابهی داشتهاند. از کودکی، بر اثر فقر و تنگدستی ناگزیر به کار مزدوری شدهاند. این گروه از حمایتگران که زندگی سخت و پر رنج کودکان کار را با گوشت و پوست خود تجربه کردهاند، خویشاوندان واقعی کودکان کارگر محسوب میشوند. آنان با جان و دل، تجربههای خود را به نسل پسین جنبش کودکان کار انتقال میدهند و از هدفهای گروهی آنها صمیمانه پشتیبانی میکنند. برخی از این “خویشاوندان کودکان کار” موفق به تحصیلات دانشگاهی و کسب مشاغل با کیفیت در سیستم اداری کشور پرو شدهاند.
پس از مستقر شدن در ایکیتوس، دوست خوبمان ادواردو آراگون (Eduardo Aragón)، یکی از فعالان سازمان کودکان و نوجوانان کار، که با او در لیما آشنا شده بودیم، راهنمای ما در بلن شد تا از وضعیت این محله تصویری واقعی به دست آوریم.
بلن یکی از فقیرترین محلههای ایکیتوس است و به دلیل انبوهی از معضلات پیچیده اجتماعی، آوازه ویژهای یافته و همواره در مرکز بحث و گفتوگوهای اجتماعی قرار دارد. خشونت گسترده، قاچاق مواد مخدر، فحشا و به ویژه فحشای کودکان در محله بلن ایکیتوس، به موضوع ثابت رسانههای گروهی سراسری پرو تبدیل شده است.عنوانِ Charapita که به معنای فلفل ریز زردرنگ و بینهایت تند است، در معنایی دوپهلو و رایج برای توصیف اروتیک زنان آمازونی به کار میرود. توریسم جنسی به دنبال این “فلفل” است. علاوه بر این آمازون متاسفانه یکی از مکانهای محبوب اشخاص مبتلا به پدوفیلی (کودکخواهی) است.
جنبلوجادو، خزرپنزر و هزار چیز وحشتناک
بزرگترین بازار ایکیتوس در بلن است. در این بازار واقعا همه چیز پیدا میشود.
بازار بلن مکان سحرآمیزی است مملو کالاهای قاچاق و بساط عرضه جادو و جمبل؛ جایی است که در آن از کله کروکدیل تا لاشه میمونهایی که با اره، از وسط دونیمه شدهاند به فروش میرسند، چیزهایی که حتی در خواب هم نمیتوان دید. از لیکورهایی که برچسب ” ۷ بار پشت سرهم، بدون مکث” دارند تا ریشههای گیاهی که مصرفشان، سر به نیست کردن دشمنان و دانههای شگفتانگیزی که دود کردنشان، وصل بی چون و چرای معشوق را وعده میدهند. همه و همه در این بازار یافت میشوند.
اینها اما همه چیزهایی نیستند که بتوانند معرف بلن باشند. هستی بلن آنچنان با رودخانه ایتایا (Itaya) در هم آمیخته که برای دیدن بخشهایی از محله بایستی از روی رودخانه عبور کرد. از آنجایی که رودخانههای آمازون در زمستان طغیان میکنند و آب تا زیر پلههای خانههای بلن، که از چوب ساخته شده بالا میآید، بلن را به طنز “ونیز پرو” مینامند.
و دقیقا همین جنبه ظاهرا رمانتیک طبیعت در بلن، که نگاه رشکآمیز مشتاقان آمازون را به سوی خود میکشد، تماما مسموم و آلوده است.
محیط زیست مسموم
یکی ازعاملهای آلودگی زیستمحیطی در منطقه، فاضلاب شهر ایکیتوس است که مستقیم به رودخانه ایتایا در مسیر بلن سرازیر میشود.
افزون بر این، از آنجایی که در این منطقه خدمات شهرداری برای جمعآوری آشغال وجود ندارد، رسم بر این است که آشغالها را از پنجره به داخل رودخانه پرت کنند، به رودخانهای که بچهها تمام روز در آب آن شنا میکنند، رودخانهای که ساکنان منطقه با آب آن ظرفها و لباسهای خود را میشویند و از آب آن برای آشپزی استفاده میکنند.
یک تانک بزرگ آب که در میانه رودخانه ایتایا برای جمعآوری آب باران تعبیه شده است فقط توسط معدود کودکانی مورد استفاده قرار میگیرد که جسارت شیرجه زدن از ارتفاع ۲۰ متری به اعماق رودخانه را دارند.
معیشت مردم این منطقه از طریق کشاورزی، ماهیگیری، خردهفروشی وحمل و نقل (با کرجیهای موتوری که به عنوان تاکسی و اتوبوس در این جهان آبگرفته استفاده میشوند) تأمین میشود.
با وجود مسمومیت آب رودخانه و شناور بودن دائمی انواع و اقسام آشغال روی سطح آب، ماهیهای متنوعی در این رودخانه زندگی میکنند که توسط ماهیگیران منطقه شکار و توسط اهالی بلن نوش جان میشوند.
آموزش کودکان کار
بخشی از بلن در حاشیه جنگل قرار دارد، جایی که آب طغیانزده رودخانه به آن نمیرسد. مردم این منطقه، که در دورترین فاصله از ایکیتوس زندگی میکنند، از کشت نیشکر و یوکا (سیبزمینی آمازونی) معیشتشان را تأمین میکنند.
کودکان بلن بایستی به خانواده خود کمک کنند تا از پس تأمین حداقل زندگی برآیند. بخشی از کودکان در خانواده مسئولیت خانهداری، آشپزی و نگهداری از خواهر و برادرهای کوچکتر را بر عهده دارند، و بخش دیگر بایستی مادر و پدرشان را در کسب و کار کمک کنند.
پیش از پاگرفتن سازمان حمایت از کودکان کار، “اینفانت”، کودکان این منطقه بسیار منزوی بودند و بیشتر اوقات خود را در خانههای کوچکی که چند خانواده در کنار هم زندگی میکنند، میگذراندند. اتاق جداگانهای برای کودکان وجود نداشت و خشونت نسبت به آنها بسیار رایج و متداول بود. اکنون به پشتوانه تلاشهای “اینفانت” در هریک از چهار منطقه اصلی بلن، یک مرکز فرهنگی برای کودکان و نوجوانان تأسیس شده است.
در این مراکز ساده و متواضع که با نقاشیهای دیواری کودکان جلوه سرزنده و رنگارنگی پیدا کردهاند، فعالیتهای فرهنگی و هنری گوناگونی انجام میشود. در کنار جلسات و اجتماعات، کودکان و نوجوانانی که عضو سازمان “اینفانت” هستند، در باغ این مراکز سبزیکاری میکنند. کلاس آشپزی هم برای کودکان آشپز وجود دارد. بچههای ناآشنا با شنا، در اینجا شنا کردن و فن نجات غریق میآموزند.
حفظ محیط زیست هم از مواد آموزشی مراکز “اینفانت” است: کارگاههایی برگزار میکنند برای بازیافت مواد مصرف شده، همچنین مراقبت از گیاه و قلمه زدن برای تکثیر درختانی که در معرض نابودی قرار دارند. بچهها در بطریهای پلاستیکی جمعآوری شده قلمه میزنند و به این ترتیب محیط زیستشان را حفاظت میکنند.
کودکان کار بلن، رابطه تنگاتنگ و مسئولانهای با طبیعت و محیط زیست دارند و خودشان را ” محافظان رودخانه” مینامند. کامیلا، یکی از سخنگویان خردسال کودکان کار، یقین دارد که درختها و رودخانهها نیز مثل کودکان در مقابل آزار و آلودگی گریه میکنند. چنین آگاهی زیستمحیطیای را در لیما ندیده بودیم.
اقامتگاه ما در بلن
ما قبل از انجام پروژه تئاتر در مدرسه “نی” چند روزی در بلن سپری کرده بودیم. آن موقع هنوز مرکز فعالیتهای فرهنگی کودکان کار “اینفانت” در محاصره آب نبود. اما اکنون درست در آغاز کارمان در بلن فقط با قایق میتوانیم به مرکزفرهنگی برسیم. ما علیرغم این وضعیت پذیرفته بودیم که در این خانه که در مرکز بلن قرار دارد و نقطه خطرناکی محسوب میشود، زندگی کنیم تا بتوانیم، برواقعیتهای پیچیده این منطقه بهتر و عمیقتر احاطه پیدا کنیم.
زندگی در بلن مملو از تجربیات تلخ و شیرین بود. ما در واقعیتهایی غوطهور شدیم که سحرآمیز و در عین حال تکاندهنده بودند. تقریبا پس از چند هفته موفق شدیم تصویری واقعی از مردم و شرایط زندگی در این منطقه به دست آوریم.
بلن در گذشته، سرزمینی بهشتی همچون یاراپا (Yarapa)، جایی که مدرسه هنر “نی” در آن قرار داشت، بوده است. پس از سرازیر کردن همه آشغالها و فاضلاب شهر ایکیتوس به تنها رودخانه بلن، این منطقه به یکی ازآلودهترین نقاط محیط زیست در آمازون تبدیل شده است.
بیشتر بچههایی که به کلاس تئاتر ما میآمدند، لاغر و نحیف بودند. زیر چشمشان گود افتادهشان را حلقه کبودی گرفته بود. غالبا دل درد و سرگیجه داشتند. دوستان ما در سازمان کودکان کار به ما گفته بودند که آب این منطقه مسموم و به شدت بیماریزا است. آنها به همین دلیل برای اقامت ما در بلن، مرکز تجمع “اینفانت” را در نظر گرفته بودند.
زندگی در این خانه کوچک در مقایسه با زندگی ساکنان بلن، لوکس و اشرافی محسوب میشد. این خانه مجهز به تختخواب، یک آشپزخانه کوچک، یک حمام که آب آن از جمعآوری آب باران در یک تانک روی سقف خانه تأمین میشد، یک توالت منطبق بر ابتکارهای محیط زیستی سازمان “اینفانت” بود. کانال توالت ما به بشکهای از پوست درخت منتهی میشد. محتویات این بشکه، پس از فعل و انفعالاتی، به کودهای مورد استفاده کشاورزی تبدیل میگشت. رویای “اینفانت” برای پاکیزگی آب و محیط زیست سالم، ایجاد چنین سیستمی در سراسر آمازون است.
از آنجایی که بلن، منطقهای نا امن و مرکز درگیریها و حوادث جنایی است، محل اجتماعات سازمان کودکان توسط نگهبانی که دون اسکار (Don Oscar) نام دارد، محافظت میشود. دون اسکار مردی است که با همسر و دو پسرش در همسایگی این خانه سکونت دارد و از طریق صید کروکدیل هزینه زندگیش را تامین میکند.
اما ماجرای ما با او: دون اسکار تنها کسی بود که کلید این خانه را که اکنون برای اقامت ما اختصاص داده شده بود، در اختیار داشت. در اولین شبی که در این خانه رختخوابهایمان را آماده میکردیم، به ناگهان کلیدی در قفل خانه چرخید. از آنجایی که تمامی تذکرات و راهنماییهایی را که به ما توصیه شده بود، با دقت مراعات میکردیم، از صدای غیر منتظره کلید در قفل، به شدت سراسیمه شدیم و در آستانه زهره ترک شدن بودیم که دون اسکار و همسرش در مقابل دیدگانمان ظاهر شدند. نفس راحتی کشیدیم.
داستان از این قرار بود که دون اسکار و زنش در آن وقت شب تصمیم گرفته بودند که برای خواب به این خانه بیایند. آنها که کلید خانه را در اختیار داشتند، در مواقعی که جلسه و فعالیتی در این محل برگزار نمیشد، از امکانات آن استفاده میکردند. از جمله برخی از شبها برای تنوع و تغییر آب و هوا، در این خانه میخوابیدند. روزهای بعد نیز دون اسکار و پسرهایش وقت و بیوقت، به داخل خانه میآمدند و سرکشی میکردند و همه آرامش و تمرکزمان را به هم میزدند. سرانجام مسئله را با گردانندگان سازمان کودکان در میان گذاشتیم و آنها به بهانهای کلید خانه را موقتا از دوناسکار پس گرفتند.
مهربان، فضول، پرسروصدا
مردم بلن بسیار مهربان و مهماننواز هستند، هر روز ما را به غذا دعوت میکردند و یا یک بشقاب از غذای خودشان را برای ما میآوردند. به توصیه دوستانمان میبایست به دلیل مسمومیت ماهیهای رودخانه ایتایا، به هربهانه ممکن، دعوت به غذا را نپذیریم و از گرفتن غذا خودداری کنیم. اما ما غذای این همسایه را میگرفتیم و به آن همسایه میدادیم. نمیشد لطف همسایه را نپذیرفت.
در بلن تصوری از چهار دیواری و پهنه خصوصی وجود ندارد. اهالی بلن بدون دعوت و تعارف به ما سر میزدند، در ننوهای ما دراز میکشیدند، از غذاهایمان میچشیدند و به وسائل شخصی و لباسهایمان سرک میکشیدند. مدتی طول کشید تا با آنها توافق کردیم که در مواقع معینی در طول روز به دیدنمان بیایند و صبحهای زود بیدارمان نکنند.
مردم بلن شیفته دستگاهای صوتی الکترونیک هستند. آنها حاضرند از نان شب صرفنظر کنند، اما کلبه چوبی محقرشان با یک تلویزیون بزرگ استریوفونیک آراسته شود. جوش و خروش کر کننده این تلویزیونهای غولپیکر که هر یک برای به لرزه درآوردن یک دیسکوتک کفایت میکند، لحظهای قطع نمیشود. این شیفتگی به وسایل صوتی الکترونیک، پدیده رایجی در اغلب محلات فقیر نشین کشورهای آمریکای لاتین است.
متأسفانه مسئله فقط به مصرف شبانروزی برنامههای مبتذل تلویزیونهای کشورهای آمریکای لاتین ختم نمیشود. اهالی بلن این دستگاههای عظیمالجثه را از کله سحر تا دیرترین وقت شب با گوشخراشترین صدای ممکن، روشن میگذارند، تا جایی که گاهی تمامی ظرفیت عصبی ما به پایان میرسید و مغزمان از شدت مصرف آلودگی صوتی، سوت میکشید. طاقتمان که طاق شد از آنها خواهش کردیم که قبل از ساعت ۷ صبح، از بلند کردن صدای تلویزیون خودداری کنند. خواهش ما را پذیرفتند. آرامش برقرار شد.
ادامه دارد
در بخش بعد برایتان از تجربه کار با کودکان بلن میگویم.
بخشهای پیشین
۱. لیمای رنگارنگ و جنبش کودکان کار
۲. کودکان رنج، دون کیشوت و مانچیتای او
۳. آموزش تئاتر، بچههای وحشی و نذری مرغ سوخاری
معجون دلچسبی از مشاهدات مردمشناسانه در زندگی تنگاتنگ با ساکنین سرزمین آمازون. خواندن گزارشهای جذابتان بسیار لذتبخش است. خسته نباشید نگار خانم.
مهرانگیز تابنده / 30 September 2016