در قرن ۱۹میلادی، وقتی دوچرخه هنوز یک تکنولوژی تازه بود، وارد مجموعهای از رویدادها و تحولات شد. طراحانش سایزهای مختلفی برای چرخ جلو و عقبش طراحی کردند، برایش زنجیر و رکاب و فرمان گذاشتند و سیستم ترمز طراحی کردند.
اما برای زنان، اختراع دوچرخه به معنای تغییر در سبک لباس پوشیدن و آزادی رفت و آمد بود.
تا دهه ۱۸۹۰ میلادی، آمریکا حسابی غرق در ماجراهای دوچرخه بود؛ دوچرخههایی که به نمونههای امروزی آن شباهت زیادی پیدا کرده بودند. میلیونها دوچرخهسوار در راهها میراندند و فرهنگ تازهای با این وسیله جدید ایجاد شده بود. مردم کلوپهای دوچرخهسواری راه انداخته بودند و مسابقات دوچرخهسواری برگزار میکردند. تور دوچرخهسواری در سراسر کشور برپا میشد و شیرینکاریها و ترفندهای مربوط به آن باب بود.
این شوق پرمعنا بود؛ به خصوص برای زنان. این جمله که هم به سوزان بی آنتونی و هم الیزابت کدی استانتون نسبت داده شده است، بارها در روزنامهها منتشر شد: «زنان دوچرخه میرانند تا حق رای را به دست بیاورند.»
در سال ۱۸۹۵، روزنامه کوریر گزارش داد: «دوچرخه مفهوم کهنه و از مد افتاده “حرکت آرام و ملایم جنس لطیف” را از میان برد. حالا زنان جدیدی پیدا شدهاند که روی اسب فولادی خود سوار میشوند.»
دوچرخه به زنان استقلالی در رفت و آمد بخشید که ستوننویس روزنامه «سانفرانسیسکو کال» در ۱۸۹۵ به آن اشاره میکند:
خیلی مهم نیست که این زن جوان با دوچرخهاش کجا میرود. ممکن است که برود پارک برای تفریح، یا برود مغازه که چند سنجاق سر بخرد یا شاید هم میرود که به دوست مریضش در آن سوی شهر سر بزند. شاید میخواهد الگوی لباس از کسی بگیرد یا شاید هم دستورالعملی برای معالجه لکههای پوست و چین و چروک. هرچه میخواهد باشد. آنچه که همه علاقهمندند بدانند این است که زنان دوچرخهسوار کجا میخواهند بروند؟ آیا دارند سر قرار مهمی میروند که همه به سمتش روانه شدهاند؟ این قرار ملاقات کجاست که اینچنین جهان کهنه ما را از خواب بیدار کرده و دارد آن را با شرایط خود تطبیق میدهد؟
برخی هم مثل نویسنده ساندی هرالد در مقالهای متعلق به سال ۱۸۹۱، چندان ذهن بازی ندارند:
یک زن دوچرخهسوار. فکر میکنم بدترین چیزی که در تمام عمرم دیدهام یک زن سوار بر دوچرخه است. قبلا فکر میکردم که سیگار کشیدن بدترین کاری است که یک زن میتواند انجام دهد اما حالا نظرم عوض شده.
دوچرخه به عنوان یک تکنولوژی جدید تبدیل به یک نیروی اجتماعی و سیاسی شد؛ تمثیلی از حقوق زنان. روزنامه کلمبین در سال ۱۸۹۵ نوشت: «زن دوچرخهسوار یک چیز نوظهور است، محصول دهه آخر قرن. او برای رسیدن به آزادی بیشتر میراند، برای برابری با مردان، برای مراقبت از خود و برای ایجاد دیدگاهی تازه درباره فلسفه لباس پوشیدن.»
دوچرخهسواری نیاز به لباسی بدون محدودیت داشت: بیشباهت به لباسهای پوشیده دوران ویکتوریا. دوران تازهای آغاز شد که در آن مچ پای زنان تا حدی هویدا شده بود. روی کار آمدن کفشهای بنددار باعث شد زنان دوچرخهسوار مورد توجه گزارشگران روزنامهها به خصوص مردان قرار بگیرند.
شماره ماه می ۱۸۹۷ نیویورک سان، یک مثال دیگر از این توجه است. گزارش این روزنامه که همراه تصویر است، سبک لباس پوشیدن زنان را در دوران دوچرخهسواری نشان میدهد و نویسنده آن دبلیو، جی لمپتون، از طریق این گزارش آنچه را که طراحان محلی برای زنان دوچرخهسوار طراحی کردهاند، معرفی میکند.
لمپتون یافتههای خود را به سبک یک درسنامه ارائه میدهد و در طی آن به تصاویر ارجاع میدهد. او مینویسد: «چشمهای من پیروزی کسانی را که چرخها را میچرخانند، دیده است.»
لمپتون نوشته خود را چنین نامیده: «اسناد مربوط به دوچرخه از سواحل آتلانتیک به کسانی که در سواحل اقیانوس آرام هستند- مجموعهای از شگفتی و زیبایی.»
تصاویر این نوشته زیبا هستند و متن آن پر از توصیف شکوفایی و عینیت است.
لمپتون از دوچرخهسواران واشنگتن مینویسد: «واشنگتن مثل یک رویای شاعرانه است، بهشت دوچرخهسوارها که راههای آسفالتش برای آنها به مثابه خیابانهای طلایی اورشلیم است برای فرشتگان.»
او درباره شیکاگو چیزی نمیگوید جز اینکه چقدر مسطح است و چطور زنان دوچرخهسوار بر مناظر زیبای آن افزودهاند.
درباره نیویورک نوشته که سبک بینظیری دارد؛ چیزی که نمیتوان مشابهش را در بخشهای دیگر این قاره پیدا کرد.
آتلانتا را به خاطر دختران موفق الههگونش میستاید که در سکوت سخن میگویند، اما گفتارشان موثر است.
روزنامههای قدیمی پر از این جور چیزهاست، اما این یکی ویژهتر است. با خواندن جوکهای بد و مبالغههای لمپتون، میتوان دریافت که زن بودن و بیرون رفتن، پریدن پشت زین دوچرخه و به سرعت تمام راندن به هر سمتی که میخواهی و جا گذاشتن تمام دنیا با این پرسش که «کجا ممکن است برود»، در زمانهای که در آن زنها هنوز چند دهه تا کسب حق رای فاصله داشتند، چه حسی میتواند داشته باشد.
البته امروزه استفاده از دوچرخه با توجه به آلودگی هوای ناشی از دود اتوموبیلها و مشکل اضافه وزن در نزد شهرنشینان یک امر ضروریست.
سیمین / 20 September 2016
کاش آخوند جماعت همش صدو پنجاه سال عقب بود از جامعه
کاشکی کاشکی کاشکی
سرگالش / 23 September 2016