شهزاده سمرقندی ـ امروز از موزه- خانهی صدرالدین عینی برایتان مینویسم؛ موزهای که چندی پیش خبر بسته شدن آن در رسانههای آسیای میانه بازتاب یافت و مردم ادبدوست آن منطقه را نگران کرد؛ خبری که البته دیرتر تکذیب شد، اما نگرانی آن همچنان بین مردم باقی ماند. صدرالدین عینی، سردفتر ادبیات تاجیک و ازبک است. او دهها اثر ادبی خود را با این دو زبان نوشته است تا به این دو ملت، هویت جداگانه بدهد.
او ازبکها را از ترکهای ترکیه و تاجیکهارا از فارسیزبانان دیگر کشورها جدا میکند تا هویت خودرا با نام دیگر نگهدارند. روسها میگفتند که ترک در ترکیه داریم و فارس در ایران و از اینها دیگر در کشورهای ازبکستان و تاجیکستان نمیخواهیم. آثار او مدرکی موثق برای زنده نگهداشتن این دو زبان و فرهنگ در زیر سلطهی «امپراطوری روس» بود.
صدرالدین عینی از آن دسته روشنفکران تاجیک بود که با اینکه به ادبیات کلاسیک فارسی- تاجیکی افتخار میکرد، اما معتقد بود که پایبندی به ادبیات اصیل فارسی، باعث مرگ مردم فارسی زبان در آسیای میانه میشود.
بسیاری از فارسیزبانان برونمرزی از نوشتههای صدرالدین عینی آگاهند و خدمات او را خوب میدانند. در واقع آثار او بعد از یک قرن کمک کرد تا قوم «تاجیک» در آسیای میانه زبان و فرهنگ فارسی را زنده و برجا نگهدارد.
تاریخی که صدرالدین عینی جاودانه کرد شاید چهرهی خوبی از امارت بخارا و اسلام در آسیای میانه نشان ندهد، اما این نویسنده با نوشتن خاطرات خود و آفریدن رمانهایی مثل «مرگ سد خور»، «جلادان بخارا»، «آدینه» و «نمونهی ادبیات تاجیک» برای میلیونها مردم فارسیزبان دلیل و مدرک آورد که لازم است از نام و تاریخ خود جدا نشوند.
در یک جمله او با سیاست قوی «پان ترکیسم» در آسیای میانه، خردمندانه مبارزه کرد و تا حدی نیز بر آن غالب شد. حالا چرا موزه- خانهی این فرد باید تخریب شود؟ این سئوالی است که جواب روشنی دارد: گرایش پانترکیسم در آسیای میانه دوباره رخ نموده و سال به سال تقویت میشود. این اما موضوع بحث امروز ما نیست.
امروز با این موزه شما را آشنا میکنم که بسیاری از مردم محلی معتقدند وجود آن در منطقه غنیمت است. موزه- خانهی صدرالدین عینی در سمرقند است. در نزدیک چهار راه ریگستان که میدان تاریخی این شهر محسوب میشود. قبلاً پیکر بزرگی از او در سر خیابان اصلی قد افراشته بود، اما حالا دیگر نیست. جای آن را پیکرهی کوچکتری گرفته که در داخل حیاط رو به دروازه ایستاده است.
مردم محلی میگویند این یکی از نشانههای زدودن نشانههای تاریخی و ریشههای مردم فارسیزبان در این شهر است. محمدکریم غنیوف، سالهاست مسئول این موزه است و تلاشهای زیادی برای حفظ این موزه کرده است.
در سفری که به سمرقند داشتم از این موزه دیدن کردم. آقای غنیوف از در و دیوار تا صندلی و عکسهای این موزه گفت. روایت وی هیچ فرقی با سالهای پیش نداشت. سالهایی که طلبهی دبیرستان بودم و بعدها که دانشجو شدم و با دوستان وهمکلاسیها به دیدن این موزه آمدیم و وی برایمان از تاریخ این خانه گفت.
در این موزه چیزهای کوچکی عوض شده است؛ مثل اضافه کردن یادداشتها و اطلاعات موجود به زبان ازبکی. قبلاً با دو زبان بود: یکی تاجیکی و دیگری روسی. حالا به جای روسی، ازبکی هم مینویسند.
خط فارسی اما هیچجا به چشم نمیخورد. خطی که صدرالدین عینی تمام عمر با آن نوشت.
روایتهای محمدکریم غنیوف از گذشتهی نزدیک نوعی اندوه غربت و آرمان در خود دارد.
غنیوف میگفت: «دیدن مسافران خارجی و مردم محلی از این خانه کمتر از قبل شده است. دیگر روشنفکران تاجیک از کشورهای همسایه به این جا سر نمیزنند.»
وی از نویسندگانی نام میبرد که حالا دیگر در حیات نیستند و آنانی هم که هستند دیگر کاری نه به عینی دارند و نه به خانهی او.
گل سرخ
صدرالدین عینی سال ۱۸۷۸ در بخارا به دنیا آمد و سال ۱۹۵۴ در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان درگذشت. او بیشتر سالهای عمر خود را در همین خانهی سمرقندی به سر برد و بیشتر آثار خود را نیز در همینجا نوشت.
این خانه میهمانان زیادی را دیده، اما غزل «گل سرخ» او که در پیشتاق موزه، با دو زبان «تاجیکی» و «ازبکی» نوشته شده است، از تنهایی این نویسنده میگوید. عینی، نوشتن را از سرودن غزل شروع کرده بود، اما بعدها به این نتیجه رسید که «چهارچوب غزل برایش تنگ است» و به همین دلیل در نهایت به رماننویسی گرایش پیدا کرد.
«گل سرخ» از بزمهای نوروزی و بهاری مردم خراسان است که در حال حاضر در سمرقند و بخارا از بین رفته است. در این بزم مردم به دامان طبیعت میروند و شعر و غزل میخوانند و گل سرخ را به نشانهی بهار دست به دست میگردانند.
در غزل «گل سرخ»، صدرالدین عینی برای مردم تاجیکزبان، به این سنت عمر جاوید داده است.
محمدکریم غنیوف به خطهای درشت روی دیوار نگاه کرد و این غزل را برای چندمینبار برایم خواند؛ غزلی که زمانی همهی کودکان تاجیک در سمرقند و بخارا آن را از بر بودند:
راز دل میگفتم ار یک محرمی میداشتم
شکوهها میکردم از غم همدمی میداشتم…
از تماشای گل سرخ از چه میماندم جدا
گر به کف چون اهل عالم درهمی میداشتم
this is an excellent report about Aini and Samarkand. Thanks to Shahzada and to you for introducing us to the house and the man himslef.
amir mahjoub
amir mahjoub / 28 December 2010