در شانزدهم آذرماه احمد غلامی، روزنامهنگار ادبی و سردبیر روزنامه شرق بازداشت شد. تاکنون قوه قضائیه اتهامات احمد غلامی را اعلام نکرده است. در شرایط کنونی، وقتی یک چهرهی فرهنگی مانند احمد غلامی، با پیشینهی حضور مداوم در مطبوعات اصلاحطلب و یکی از نویسندگان دفاع مقدس که ویرانههای روزنامهی شرق را پس از انتخابات سال گذشته در دست گرفت و بهتدریج این روزنامهی مهم را بازسازی کرد، بازداشت میشود، این واقعه دارای پیامهایی است چندمعنایی که میبایست به حدس و گمان از آنها رمزگشایی شود.
بازداشت چهرهای مانند احمد غلامی فقط بازداشت یک نفر نیست؛ نوعی هشدار است و مانعی است بر سر راه یک حرکت فرهنگی که از خرداد ۷۶ آغاز شده و تاکنون همچنان، با همهی افت و خیزهایش ادامه دارد. بازداشت غلامی در این معنا از حذف و از ارادهی به غصب دستاوردهای این حرکت فرهنگی نشان دارد.
در کوچه پسکوچههای اطراف میدان ونک
دقیقاً یادم نیست چه سالی بود که برای نخستین بار احمد غلامی را دیدم. به اغلب احتمال میبایست سال ۸۰ بوده باشد، یعنی اگر اشتباه نکنم جریان اصلاحطلبی فرهنگی کاملاً شکل گرفته بود. من در آن سال به ایران سفر کرده بودم. سینا مطلبی را هنوز بازداشت نکرده بودند، هوشنگ گلشیری درگذشته بود، اما ماهنامهی کارنامه هنوز در محاق توقیف نیفتاده بود. سه سالی هم از قتلهای زنجیرهای میگذشت؛ عباس معروفی و رضا براهنی تبعید شده بودند، تکاپو و گردون و آدینه و دنیای سخن توقیف شده بودند و روزنامههای اصلاحطلب به رغم همهی فشارها به کار خود ادامه میدادند و صفحات فرهنگی آنها رونق داشت.
در آن سفر، به وساطت دوستی قرار شد که من با آقای احمد غلامی آشنا شوم. گمانم اوایل پاییز بود. شب بود که در یکی از کوچههای پیرامون میدان ونک نخستین بار احمد غلامی را دیدم که در اتوموبیل پیکان تمیز اما فرسودهای به رنگ نخودی نشسته بود، از پنجره دست تکان داد و من متوجه او شدم.
ممکن است شما سالها در خارج از ایران با دوستی مکاتبه داشته باشید، اما او را ندیده باشید. با اینحال در همین نخستین دیدار به سرعت او را در میان هزاران انسان دیگر بازمیشناسید. این یکی از ویژگیهای ایرانیهای مهاجر است که ندیده، دوستانشان را میشناسند. کل دیدار ما شاید حتی نیم ساعت به درازا نکشید. احمد غلامی آن زمان هنوز ریش داشت. ما به هم بدبین بودیم. من از فرهنگی میآمدم که قائل به نوعی مرزبندی میان کسانی بود که پس از انقلاب و بهویژه در سالهای دههی ۶۰ با حکومت همراهی کرده بودند.
سایهی بیاعتمادی و واهمه
ما در آن شب از مطبوعات اصلاحطلب صحبت کردیم. من از تلاشهای نویسندگان مهاجر و تبعیدی و از نشریهها و فصلنامههای ادبی در خارج از ایران صحبت کردم و احمد غلامی هم پیشینهی مطبوعات اصلاحطلب را برایم تعریف کرد. دیدار کوتاه بود، شب بود و من حتی بهسختی میتوانستم چهرهی احمد غلامی را ببینم. تمام مدت مقابلم، به آمد و شد مردم در خیابان نگاه میکردم و احمد غلامی هم به جای نامعلومی نگاه میکرد. ما حتی یک بار هم در چشمان هم نگاه نکردیم. نوعی بیاعتمادی و واهمه بر دیدار ما سایه انداخته بود. بعدها این ارتباط فرهنگی در حد گفتوگوهای کتبی در فضای عمومی ادامه پیدا کرد، و بهتدریج در طی سالها جای خود را به سکوتی توأم با احترام متقابل داد. پس از آن دیدار، من نوشتههای احمد غلامی را پیگیری کردم. به گمانم غلامی روزنامهنگار آزاده و باانصافیست. داستانهایش را اما زیاد نمیپسندم.
فرهنگ غصب دستاوردها در ایران
اعتقاد دارم که از انقلاب مشروطه تا امروز زندگی اجتماعی ما بر محور «غصب» اتفاق میافتد. با خلع احمد شاه قاجار از سلطنت اتفاق عجیبی در ایران روی داد: ناگهان مردم متوجه شدند که یک قزاق میتواند پادشاه را که تا آن زمان در ناخودآگاه فرهنگ ایرانی سایهی خداوند بهشمار میآمد، از قدرت برکنار کند، و قدرت و ثروت و مکنت او را «غصب» و تصاحب کند. در آن زمان روحانیت شیعه و ملیگرایان ایرانی سهم خود را میطلبیند، اما رضا شاه با سرکوب روحانیت و ملیگرایی همهی دستاوردها را برای خودش و خانوادهاش حفظ کرد. نهضت ملی و انقلاب سفید را هم میتوانیم از منظر همین فرهنگ غصب توضیح دهیم. اصولاً در تاریخ معاصر ایران، «غصب» عاملی است که به حرکتهای تاریخی جهت داده است. شاه با اصلاحات ارضی بهترین زمینهای مزروعی ایران را غصب کرد و با شعار تمدن بزرگ، این زمینها را در اختیار وابستگان خود قرار داد. روشنفکران و تحصیلکردگان در زمان پهلوی دوم نظام آموزش و پرورش و دستگاه دادگستری را غصب کردند و این دو ستون حکومت را از انحصار روحانیت بیرون آوردند. پس از انقلاب روستاییان و حاشیهنشینان شهرهای بزرگ همهی این دستاوردها را غصب کردند و از چنگ تکنوکراتهای ایرانی و روشنفکران بیرون آوردند.
در تمدنهای دیگر هم غصب دستاوردها به حرکتهای تاریخی جهت داده است. جنگهای تاریخ آلمان و پیدایش امپراطوری سوم، همه بر محور غصب اتفاق افتاده است. اما در ایران فرهنگ مصادرهی دستاوردها در نبود نهادهای مدنی تا همین امروز ادامه دارد. بیجهت نیست که میگویند هر ۳۰ سال یکبار میبایست در ایران کودتا یا انقلابی روی دهد. وقتی در اجتماع جایی برای اعتراض و نافرمانی مدنی در نظر نگرفته باشند، میل و ارادهی به غصب تنها راه باقیمانده برای ادامهی حیات اجتماعی است.
هر کس که قلمی دارد باید سکوت کند
رویدادهایی مانند سرکوب کانون نویسندگان ایران، توقیف ماهنامههای ادبی معتبر و قتلهای زنجیرهای در دو دههی نخست انقلاب را دقیقاً از طریق فرهنگ غصب میتوان توضیح داد. در ایران رقابت سالم وجود ندارد. نه در عرصههای پولساز مانند صنعت و ساخت و سازها و نه در عرصههای فرهنگی. کل درگیریهای میان سینماگران ایران را از طریق فرهنگ غصب میتوانیم توضیح بدهیم. همواره کسانی هستند که به شهرت، قدرت و ثروت نظر داشته باشند، اما تواناییهاشان اجازه ندهد که در رقابت برابر و آزاد بتوانند به خواستههای خودشان برسند. آنها در پوشش ایدئولوژیها و با شعارهای عوامفریبانه در پی غصب دستاوردهای دیگران برمیآیند. مسعود دهنمکی بیرون از دایرهی غصب جایی در تاریخ سینمای ایران ندارد. دهنمکی فقط یک نمونه است. نمونههای زیادی را میتوان در عرصههای گوناگون مثال آورد.
بازداشت احمد غلامی بهعنوان سردبیر روزنامهی شرق و بهعنوان یک نویسندهی دفاع مقدس حامل این پیام است: «غصب و مصادرهی دستاوردهای فرهنگی اصلاحطلبان ادامه دارد.» هر کس که قلمی دارد باید سکوت کند و قلم او در محاق بیفتد تا فضای کافی برای دیگرانی که به دستاوردهای او چشم دارند گشوده شود. رقابت در ایران معنی ندارد. آنچه را که نمیتوانیم از طریق رقابت آزاد بهدست بیاوریم با تخریب و تحقیر دیگران بهدست میآوریم و وقتی که این تحقیرها و تخریبها ما را به هدفمان نرساند، از ابزارهای سرکوب و از دستگاه اطلاعاتی و از زندان و مجازات برای مصادره استفاده میکنیم. تاریخ ۳۰ سالهی انقلاب، تاریخ غصب و مصادره است.
اصلاحطلبی دینی تلاش کرد که در بستر فرهنگ شهری با به وجود آوردن نهادهای مدنی و با نوعی دموکراسی هدایتشده فرهنگ غصب در ۱۰۰ سال گذشته را به رقابت نسبتاً آزاد و هدایتشده در چارچوبهای تعریفشده و پذیرفتهشده تبدیل کند، اما از طریق نهادهای اطلاعاتی، با قتلهای زنجیرهای این حرکت سرکوب شد.
«به تغییر امیدوار نباشید»
بازداشت احمد غلامی به این معناست که در قلمرو فرهنگی هیچگونه امیدی به تغییر نمیتوان داشت. همچنان غصب و مصادرهی دستاوردها ادامه دارد. این مهمترین پیام کسانی است که تاریخ تمدن را از طریق نظامیگری و رویکرد به خشونت تحلیل میکنند. آنها میگویند تنها با خشونت، با شکنجه، جنگ و سرکوب میتوان مسیر تاریخ را به سود خود تغییر دهیم.
روزنامهی شرق به سردبیری احمد غلامی داشت بازسازی میشد. من هر روز میدیدم که چگونه رونق سابق خود را بازمییابد. بازداشت احمد غلامی به این معناست که این روزنامه همچنان میبایست مهجور بماند. واقعاً دردناک است که عدهای در ایران از طریق سرکوب اندیشه و حذف رقبای قدر میخواهند در فضای فرهنگی ما درخششی داشته باشند. وقتی تاریکی همه جا را فراگرفته باشد، کورسوی نور شمعی به چشم میآید. بازداشت احمد غلامی به این معناست که تاریکی همه جا را باید فرابگیرد تا سیاهی، سپیدی و بلاهت، نبوغ به نظر برسد. آیا روزی این فرهنگ غصب و تفکر مافیایی و شبکهای جای خود را به رقابت سالم و آزاد خواهد داد؟
در همین زمینه:
«احمد غلامی را آزاد کنید»، رادیو زمانه، بخش خبر