ایرج ادیبزاده- اظهار نظر آیتالله علی خامنهای در رد رأی دادگاه بینالمللی رسیدگی به ترور رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، موجی از واکنشها را در این کشور بهوجود آورده است. رهبر جمهوری اسلامی، دادگاه بینالمللی رسیدگی به ترور رفیق حریری را فرمایشی خوانده و گفته است: «رأی آن مردود است.»
در ۱۴ فوریهی سال ۲۰۰۵، رفیق حریری در یک انفجار مهیب بیش از یک تن تیانتی به همراه ۲۲ تن دیگر در مرکز بیروت ترور شد.در پی این ترور سازمان ملل مسئولیت تحقیق و تشکیل دادگاه بینالمللی رسیدگی به ترور را بهعهده گرفت.
پیش از این و در آستانهی صدور رأی مقدماتی این دادگاه بینالمللی، گفته شده است افرادی از حزباله در ترور رفیق حریری دست داشتهاند که البته واکنش تند حزبلله و همپیمانان آن را در پی داشته است.
بیش از همه حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله، این دادگاه را یک اهرم فشار اسراییلی علیه حزبالله خوانده و گفته است: «دستی که به طرف مقاومت حزبالله دراز شود، قطع خواهد کرد.»
در این میان موضعگیری صریح آیتالله خامنهای در دیدار با امیر قطر واکنشهای گستردهای را در لبنان به دنبال داشته است.
سعد حریری، نخست وزیر لبنان، موضعگیری آیتالله خامنهای را خط مشی ایران دانسته و گفته است: «اما این موضوع به لبنان ارتباطی ندارد، لبنان در این زمینه نظر خود را دارد.» برخی محافل داخلی لبنان و تحلیلگران گفتهاند: «با این اظهارات آقای خامنهای دستور جنگ داده است.»
در این زمینه پرسشی را با علیرضا نوریزاده، نویسنده، روزنامهنگار و کارشناس سیاسی در لندن، در میان گذاشتهام: چرا آیتالله خامنهای خود را وارد ماجرای دادگاه بینالمللی رسیدگی به ترور رفیق حریری کرده است؟
علیرضا نوریزاده: آقای خامنهای طبیعتاً بهعنوان حامی حزبالله و نظامی که آن را از نظر مالی، سیاسی و تسلیحاتی حمایت میکند، در شرایطی باید از حزبالله حمایت کند. کما اینکه پیش از این نیز کرده است. اینبار اما آقای خامنهای بهنوعی آلوده بودن دست جمهوری اسلامی در این ماجرا را اعلام کرده است. به این معنا که دادگاه بینالمللی رسیدگی به قتل رفیق حریری و دیگر شخصیتهای لبنانی، نه به تقاضای دولت لبنان تشکیل شده، نه به تقاضای خانوادهی مقتولان. یعنی فردا آقای سعد حریری نمیتواند بگوید که این دادگاه تشکیل نشود. دادگاه، خونخواهی و انتقام نیست. مهمترین مجمع بینالمللی که شورای امنیت باشد، تصمیم به تشکیل این دادگاه گرفته و هدف هم این بوده است که دیگر در لبنان قتل سیاسی اتفاق نیفتد. دیگر در لبنان، سوریه و متحدانش نتوانند به راحتی آدمها را بکشند. کما این که در طول ۳۰ سال گذشته این کار را کردهاند.
نتیجهی تشکیل دادگاه اولاً متوقف شدن قتلها در لبنان بود. یعنی وقتی دادگاه جدی شد و وارد مرحلهی عملی شد دیگر در لبنان آدم نکشتند. بعد از قتل حریری ۱۷ نفر دیگر هم کشته شدند، ولی زمانی که دادگاه به صورت یک امر جدی درآمد دیگر این اتفاق نیفتاد. این یکی از مزایای دادگاه بود. نکتهی بعدی این که دادگاه هنوز اعلام نکرده است که چه کسانی را به عنوان متهم میشناسد، اما چون حزباله آلوده است و خودش این را میداند، جلوجلو سروصدا راه انداختهاند که از حالا در مشروعیت دادگاه تشکیک کنند و مدعی شوند که اسراییل پشت آن است. در حالی که اسراییل هیچ ارتباطی با دادگاه ندارد. دادگاه توسط شورای امنیت و با تصویب همهی اعضای آن ازجمله پنج عضو دائم تشکیل شده است که دو عضو آن روسیه و چین، دوستان جمهوری اسلامی هستند. تا زمانی که شورای امنیت تصمیم نگیرد که این دادگاه باشد یا نباشد، این دادگاه به قوت خود باقی است و مشروعیت خود را هم دارد.
حال که آقای خامنهای آمده است وسط، در واقع دارد میگوید که نگران است. نگران این که سردار علیرضا عسکری، معاون سابق وزارت دفاع، فرماندهی سابق سپاه در لبنان، یکی از شهود دادگاه است. او از کسانی است که دادگاه به حرفهای او استناد میکند. مدارکی که او به دادگاه داده، جزو مستندات دادگاه است. اینها نشان میدهند که الان به شدت نگران این وضعی هستند که در دادگاه بهوجود آمده است. غیر از آقای علیرضا عسکری، یکی، دو تن دیگر از سرداران سپاه و نهادهای جمهوری اسلامی در این دادگاه حاضر شدهاند و شهادت دادهاند. همهی اینها را شما کنارهم بگذارید، طبیعتاً درمییابید که چرا آقای خامنهای نگران است، ولی سیاست حکم میکرد که حداقل ایشان آن عقل و درایت رژیم سوریه را میداشت. آنها هم نگران دادگاه هستند و علاقهای به تشکیل آن ندارند، ولی در عین حال خیلی هوشمندانهتر با مسئله برخورد کردند.
به این ترتیب مواضع سوریه و جمهوری اسلامی در این مورد کاملاً باهم تفاوت دارد. اینطور نیست؟
سوریه هم نگران است از این که پیامدهای دادگاه و اعلام ادعانامهی دادستان چه باشد، ولی خیلی سیاستمدارانهتر عمل کرده است. خیلی با دیپلماسی عمل کرده است. آنها کاری کردهاند که نشان دهند خودشان در این مسائل مشارکتی نداشتهاند، اما جمهوری اسلامی با این روشی که در پیش گرفت، به اعتقاد من خود را در جایگاه متهم قرار داد. چون نمیشود قبل از این که دادگاه نتیجه یا ادعانامهی خود را اعلام کند، آن را قلابی و غیرمشروع بدانید.
آیا در شرایط کنونی، دخالت آیتالهت خامنهای به مصلحت جمهوری اسلامی هست؟
من تصور میکنم نه تنها به مصلحت جمهوری اسلامی نیست، به مصلحت خود آقای خامنهای هم نبوده است. شما نگاه کنید به واکنشهایی که در لبنان هست. درست است. آقای سعد حریری که اخیراً هم از تهران بازدید کرد، خیلی با دیپلماسی برخورد کرده است، ولی کسان دیگر اینطور نبودهاند. کافی است به روزنامههای دیروز لبنان مراجعه کنیم؛ به سایتهای اینترنتی و رادیو و تلویزیونها توجه کننیم. گروه ۱۴ مارچ به شدت واکنش نشان داده و از آقای خامنهای خواسته است به جای اینکه در امور داخلی لبنان دخالت کند، به مردم کشورش برسد، به زندان کهریزک (که مخصوصاً عنوان یک مقاله بود) رسیدگی کند، و اینکه به زندانیان و دانشجویانی برسد که آنها را در شکنجهگاه قرار داده است و به این ترتیب لطف کند و دست سر از لبنان بردارد.
با توجه به موضعگیری صریح حزبالله و حمایت آشکار جمهوری اسلامی، شما چشمانداز این مسئله را در روزهای آینده که رأی دادگاه اعلام میشود، چگونه میبینید؟
در برابر حزبالله طبیعی است که دو راه وجود دارد. اینطور که شایعات و اخبار درز کرده میگوید، دادگاه حزباله را متهم نمیکند، بلکه افرادی از حزباله، متهم هستند. مثل عماد مغنیه که کشته شده است یا مصطفی بدرالدین. احتمالاً اسم اینها بهعنوان متهم ذکر میشود. همانطور که آقای سعد حریری پیشنهاد کرده بود، حزبالهف میتواند این افراد را، چنان قتلهای زنجیرهای در ایران افرادی خودسر اعلام و سعی کند از کنار آن بگذرد، اما اگر آلودگی حزبالله فراتر از اینها باشد و دادگاه مدارکی فراتر از این پیدا کرده باشد، در آن صورت در گوشه قرار میگیرد و مثل گربهای در این موقعیت، پنجه خواهد زد. به این صورت است که خیلیها نگران هستند، این که فردا حزبالله دوباره سعی در نشان دادن زور بازو کند و قلب بیروت را تسخیر کند، اسباب نگرانی امروز محافل سیاسی لبنان است.
در همین زمان خبر تشکیل دادگاه قذافی هم پیش آمده است. خانوادهی امام موسی صدر قذافی را متهم به دست داشتن در ناپدید کردن امام موسی صدر میدانند. مواضع جمهوری اسلامی در قبال این دادگاه چه خواهد بود؟
این نکته خیلی جالب است که جمهوری اسلامی تا زمان روی کار آمدن آقای خاتمی که همسرش خواهرزادهی امام موسی صدر است، اصلا انگار نه انگار چیزی به نام موسی صدر وجود داشته است. چون به قولی غیبت ایشان هم به مصلحت آقای خمینی بود و هم به مصلحت جمهوری اسلامی که در ولایت تشیع دو امام نمیگنجند. طبیعی است ایشان به دست قذافی پنهان شد و آقای خمینی هم بهرهبرداری فراوانی از این ماجرا کرد؛ گو این که عروسش خواهرزادهی امام موسی صدر بود. بههرحال، بعد از آقای خاتمی البته توجه بیشتری نسبت به این ماجرا مبذول شد. چند کنفرانس در رابطه با شخصیت موسی صدر در ایران برگزار شد که آقای خاتمی پیگیر آن بود. آقای صادق طباطبایی، خواهرزادهی دیگر ایشان پیگیر قضیه شدند و البته رباب خانم صدر، خواهر ایشان که ۳۱ سال است که در پی برادر خود است.
در حال حاضر جامعهی بینالمللی با پذیرفتن دوبارهی قذافی، بعد از دست کشیدن از برنامههای تروریستی و اتمیای که داشت، در ظاهر بیاعتنا به این که شخصیتی مثل موسی صدر گم شده، میخواهند به گونهای پرونده بسته شود. خانوادهی صدر پیگیر کار و خواستار این است که همانطور که جنایتکارهای دیگر محاکمه میشوند، آقای قذافی هم محاکمه شود. چون جنایت ربودن امام موسی صدر تنها جنایت او نیست. امام موسی صدر، عباس بدرالدین (روزنامهنگار لبنانی) و محمد یعقوب (دستیار امام موسی صدر) در لیبی گم شدند. اینها باید پیدا شوند و یا سرنوشتشان مشخص شود. خانواده موسیصدر بیشتر میخواهند تکلیف امام موسی صدر روشن شود و قذافی اعتراف کند که با ایشان چه کرده است. روایتهای متعددی وجود دارد.
دولت ایران تا به حال هیچ اعتنایی به قضیه نکرده است و الان هم به نظر من هیچ اعتنایی نخواهد کرد. چون برای دولت ایران، وجود امام موسی صدر تولید مشکل میکند. اصولاً اندیشهی صدر برای رژیم ایران مشکل است. آن اندیشه خواستار تعامل و تعایش برادرانه و دوستانه بین همهی ادیان است. اندیشهای که امروز داریم، به گونهی دیگری است که آقایان نمایندگیاش میکنند. بعدهم اندیشهی صدر مخالف با ولایت فقیه است.