در فضای سیاسی داخل ایران، انتقاد به محمود احمدی‏‌نژاد، رئیس‌جمهور اصول‌گرا، به‏ویژه در میان اصول‌گرایان شدت یافته است. به نظر می‌رسد زمینه‌های این رویکرد جدید، عزل و نصب‏های او در دستگاه‏های مختلف دولت باشد. البته پیش از آن، اظهار‏ نظرهای او در مورد موقعیت و جایگاه مجلس، بردن لوایحی در مورد شهریه‌ای کردن دانشگاه‏ها و مدارس خصوصی به مجلس شورای اسلامی زمینه‏های انتفاد از او را در مطبوعات اصول‏گرا، البته در اشکال محدودتری فراهم کرده بود.




مضمون واقعی چالش‏های درون اصول‏گرایان چیست که بخش‏هایی از آن متوجه محمود احمدی‏نژاد و همراهان اوست؟
در گفت‏وگویی با علیرضا رجایی، نویسنده و تحلیل‏گر سیاسی در تهران، به بررسی این مسئله پرداخته‏‌ام.
این تحلیل‌گر سیاسی، علت وجودی و زمینه‏ی بروز این تضادها را به سه دسته تقسیم می‌کند.


علیرضا رجایی: بحث‏ها و اختلاف نظرهایی که به جناح راست برمی‏گردد، به دو موضوع تقسیم می‌شود: یکی بحث انحصارطلبی است. یعنی بخشی از جناح راست، هر روز از مراکز اصلی قدرت دورتر می‏شود و این دور شدن هم شکلی مکانیکی ندارد. بلکه‏ به‏طور خیلی ارگانیک دور می‏شود و در کنار آن، نقدها و حتی اتهاماتی هم به آنها وارد می‏شود. برخی مواضع آنها را شریک جرم چیزی می‏دانند که در سی‌ساله‏ی اخیر اتفاق افتاده و همه‏ی آن هم اتفاق‌های منفی بوده است؛ یا مثلاً در کنار اصلاح‏طلب‏ها، و نیروهای هوادار بازشدن جامعه و دمکراسی‏خواه و مسائلی از این قبیل …


بنابراین یک بخش به‏خاطر انحصارطلبی‏هایی است که جناح حاکم دارد و تصور گرایش دیگر جناح راست این است که از مراجع قدرت به‏دور افتاده است.


بخش دیگری از آن به‏خاطر نگرانی‏ای است که از اوضاع جاری وجود دارد و چنین تصور می‏شود که دولت فعلی ناتوان از اداره‏‌ی امور و مدیریت امور جاری است. آمار و ارقام متفاوت و متعددی که ارائه می‏شود هم البته دال بر همین داستان است. بنابراین یک‏سری نگرانی‏ها از اوضاع جاری، بی‏کفایتی‏ها، سوءمدیریت‏ها و آینده‏ای که چندان روشن نیست هم وجه دیگری از جریان است.


در کنار این دو مورد، موضوع دیگری هم مطرح است و آن هم یک بحران سیاسی عمومی است که صرفاً ربطی به اختلاف‏نظرهای سیاسی جناح راست ندارد. برای این‏که بحث وسیع‏تری است و تصور گرایشی از جناح راست این است که با نوعی مصالحه و گفت‏وگوی ملی و تا حدودی حتی شاید مشارکت دادن گروه‏های ناراضی به‏طور نسبی می‏توان بر این بحران سیاسی غلبه پیدا کرد. در حالی‏که جریان مسلط، نه تنها به هیچ نوع گفت‏وگویی باور ندارد، بلکه روزشماری می‏کند برای محاکمه‏ی کسانی که آن‏ها را فتنه‏گر و مسبب این بحران سیاسی می‌داند.


به این‏که جریان داخلی اصول‌گرایان به راست افراطی و راست میانه تقسیم می‏شود، چقدر باور دارید و نشانه‏هایش را در کدام طیف‏ها باید جست‏وجو کرد؟


من خاطرم نیست که خود جناح راست، اصطلاح راست افراطی را با همین صراحتی که شما می‏‌گویید، به کار برده باشد.


 بیرون از جبهه‏ی اصول‏گرایی، از منظر جبهه‏ی منتقد اصول‏گرایی، این تقسیم‏بندی گاهی به‏کار گرفته شده است.


اگر منظورتان از نگاه بیرون است که این خیلی واضح و روشن است که یک گرایش افراطی وجود دارد که اصولاً قائل به هیچ گفت‏وگویی نیست و تصویری از رابطه‏ی دولت و جامعه‏ی مدنی در برنامه‏های خودش دارد که جامعه‏ی مدنی را و اجزای جامعه را ادامه‏ی یک کالبد کلی‏تری می‏داند که در رأس آن دولت و حاکمیت قرار دارد. این تصور، افراطی‏ترین شکل یک نگاه سیاسی راست‏گرایانه در همه جای دنیا هست که در ایران هم به‏چشم می‏خورد.


در حالی‏‌که در گرایش‏های میانه‏روتر، چنین تفکیکی بین دولت و جامعه‏ی مدنی را حداقل در عالم نظر قائل هستند و به‏شکل کنترل شده به آن باور دارند. یعنی این‏طور نیست که جامعه‏ی مدنی با هر ضلعی از اضلاعی که دارد می‏تواند همه‏ی منویات یا گرایش‏های خود را از هر جنسی که هست، به منصه‏ ظهور برساند یا در جامعه تعین داشته باشد. ولی بالنسبه برای برخی از گرایش‏هایی که لزوماً حاکمیتی و دولتی نیستند، جایی قائل است و موجه می‏داند که جامعه آن را به ظهور برساند.


بنابراین واقعیت این است که ما راست افراطی و راست میانه داریم. البته در بین هرکدام از اینها می‏شود شقوق مختلفی را قائل بود.


تیم رئیس‏جمهور، آیا به روشنی در یکی از این طیف‏های اصول‌گرا جای می‏گیرد یا بین این دو طیف رفت‏وآمد می‏کند؟


چون‏که الان دستگاه اجرایی را در اختیار دارد، چندان هم تیم منسجمی نیست. همین‏که ما شاهد کنار گذاشتن‏ها هستیم- همین مورد به‏خصوص بارز آخر که آقای منوچهر متکی بود، هم‏چنین کنار گذاشتن‏های آقای رامین و آقای بذرپاش- حاکی از نوعی عدم انسجام است.


ولی به‏هرحال در این مجموعه‏ی نه‏چندان منسجم، به‏نظرم همه‏ی این گرایش‏ها دیده می‏شود. حتی شاید بتوانیم بگوییم که در بین خود اجزای دستگاه اجرایی کشور هم نوعی رقابت بین این گرایش‏ها به‏چشم می‏‌خورد.


نقدهایی که از درون اصول‌گرایان متوجه این تیم یا گروه است، از کدام وجه است؟ از جانب جریانی است که به عنوان راست میانه معرفی شده‏اند یا جریان راست افراطی؟


جناحی از راست یا حداقل بخش‏هایی از آنها که منتقد دستگاه اجرایی و احمدی‏نژاد هستند، متعلق به راست میانه‏تر هستند، ولی همه‏ی آنها لزوماً راست میانه نیستند.


برخی نقدها صرفاً از موضع ایدئولوژیک هستند. یعنی برخی گرایش‏هایی که از احمدی‏نژاد در انتخابات سال گذشته حمایت کردند، اگر نقدی دارند، یک نقد ایدئولوژیک به مواضعی است که مشایی دارد و علی‏رغم این مواضع، هم‏چنان از نزدیکان احمدی‏نژاد است. بنابراین هر نقدی به آقای احمدی‏نژاد، لزوماً از موضع راست میانه نیست.


آن‏چه به رحیم مشایی برمی‏گردد، آیا بیان‌گر یک جریان سیاسی مشخص است که می‏تواند در یکی از دستگاه‏های جبهه‏ی اصولگرایی قد علم کند یا به نوعی در آینده‏ی سیاسی ایران مطرح باشد؟ آن‌هم با توجه به مسائلی که در زمینه‏ی ملیت، قومیت و فرهنگ ایرانی طرح کرده‏اند و به‏هرحال بحث‏انگیز هم شد.


در مورد آقای مشایی، تصور من این است که ما هیچ تشخصی از ایشان که بتوانیم تحت عنوان یک هویت سیاسی از آن اسم ببریم، سراغ نداریم. شاخص‏هایی که شما به آن اشاره کردید و در جامعه هم یکی، دوماه پیش مطرح شد و در بین خود جناح راست، به‏خصوص گرایش‏های ایدئولوژیک آن، خیلی هم سروصدا کرد، شاخص‏های سیاسی روشنی نیستند. یعنی ما نمی‏توانیم با یکی دو تا عبارت از قبیل ایران‏گرایی و … برای یک جریان، هویت سیاسی قائل شویم.
آن‏چه از شواهد برمی‏آید و ما هم به‏طور دقیق نمی‏توانیم در مورد آن اظهار نظر کنیم- چون اطلاعات‏مان دقیق نیست- تا جایی که به بحث آقای مشایی برگردد، بیشتر یک فرد بانفوذ و مطرح است که به‏نظر می‏آید، می‏تواند افرادی را که متمایل به گرایش او هستند، در نقاط و مصادر به نسبت حساس دولتی و حاکمیتی بنشاند و بیش از این نیست.


و این نفوذ فقط روی رئیس‌جمهور است؟


همین‏طور به‏نظر می‏آید. چون همان‏طور که گفتم، آقای مشایی واجد یک هویت سیاسی خیلی واضحی نیست که ما بتوانیم تحت یک عنوان یا جریان از او اسم ببریم.


در حد ایجاد یک موج اجتماعی- سیاسی، آیا شعارهایی که رحیم مشایی از آن استفاده می‏کند، نمی‏تواند موفق باشد؟


با توجه به تجربه‌های سختی که جامعه‏ی ایران طی این سال‏ها داشته و چه بسا در سال‏های پیش رو هم‏چنان خواهد داشت، تصورم این نیست که چنین گرایش‏هایی بتواند یک موج دقیق سیاسی و معنادار ایجاد کند.
مگر این‏که در یک حصر و محدودیت حضور جریان‏های سیاسی، برخی از شدت استیصال بخواهند به این شعارها دلخوش کنند و امیدوار باشند که بلکه چیزی از آن دربیاید.


این را چگونه می‏شود تفسیر کرد که با اوج گرفتن انتقادات، حتی از جانب اصولگرایان نسبت به آقای رئیس‌جمهور، ما می‏بینیم که او پرقدرت‏تر از گذشته برخورد می‏کند. چه در عزل و نصب‏ها و چه در مجموعه‏ی موضع‏گیری‏هایی که می‌کند؟


از کسی که رئیس‌جمهور است، اتفاقاً این انتظار می‌رود که از موضع قدرت برخورد کند. به‏نظرم، اگر صرف برخورد از موضع قدرت بود، اگر انتقادی هم بود، انتقاد نابه‌جایی بود.


بر اساس تفسیر شما، آیا می‏شود این‌طور نتیجه گرفت که حداقل تا پایان دوره‏ی ریاست جمهوری محمود احمدی‏نژاد این مجموعه یکدیگر را تحمل خواهند کرد؟


به‏طور ناگزیر بله. یعنی مجبورند همدیگر را تحمل کنند. چون با هر میزان اختلافی که دارند، به‏هرحال همه در یک قایق نشسته‏اند و نمی‏توانند ‏آن‏قدر به این قایق تلاطم بدهند که همه به طور مشترک وارد آب شوند. در مجموع با هر اختلافی که دارند، نقطه‏ای وجود دارد که آن‏هم نقطه‏ی بقا است که آنها را به توافق‏های نسبی یا انعطاف یا چیزهایی از این قبیل می‏‌رساند.