سکس ابزاری برای انتقاد و قضاوت دربارهی ابعاد مهم زندگی است. در این مقاله بهطور مختصر اشاره میکنم که سانسور سکس در کل آثار ایرانی چاپ داخل از امتیاز هنری برخورد با سکس عاری هستند. یعنی با مطالعهی آنها نمیتوان به جهانبینی و توان هنری نویسنده در ایجاد یک فلسفه در باب زندگی نظریهای مطرح کرد. به بیان روشنتر: چون این آثار برخورد تحمیلی با مقولهی سانسور سکس دارند نمیتوان فلسفهی زیباشناختی نویسنده را با متد داستاننویسی آنها تبیین کرد. برای تعمیق بحث لازم است ابتدا انواع سانسور سکس را مطرح کنم.
حکومت میخواهد کشور را مثل دامن پاکی نشان دهد که لکهدار نیست و نباید به آن لکهای نسبت داد. از اینرو سانسور را ابزار موجهای قرار داده که با آن مانع از فساد اخلاقی شود ولی در حقیقت با سانسور دایرهی استبداد را گستردهتر میکند. چون اعتقاد شخصی من این است که با بیان سکس میشود روابط قدرت و سیاستهای سرکوبگرانه (اعم از طرز فکر خود مردان یک اجتماع تا مشی دینی هر جامعه) را به پرسش کشید. کسی در دنیای آزاد یا استبدادی نیست که در روابط سکسی با افراد مشکل پیدا نکرده باشد و در حقیقت جریان سکس تمام روابط انسانها را فاش میکند. برای همین است که در آثار تقریباً همهی نویسندگان بزرگ دنیا یک وجه مهم از داستان به روابط سکسی میان افراد اختصاص مییابد. اما علیرغم تلاش حکومت ایران در نشان دادن یک جامعهی بیغریزه، صفحات حوادث روزنامههایی همچون کیهان، ایران و اطلاعات و احکام سنگسار برای زنان و مردان زناکار حاکی از واقعیتی دیگر است.
ادبیات میخواهد با خلاقیت روابط انسانها را تصویر کند و در این جریان آنچه را میان انسانها میگذرد به خودشان نشان دهد. به این طریق تز من این است که سکس ابزاری برای انتقاد و قضاوت دربارهی ابعاد مهم زندگی است. دو اثر مهم ادبیات فارسی، یعنی «بوف کور» و «شازده احتجاب» بخش مهمی از داستانهایشان را به سکس اختصاص دادهاند. اما در جریان این مقاله به طور مختصر اشاره میکنم که سانسور سکس در کل آثار ایرانی چاپ داخل از امتیاز هنری برخورد با سکس (چه در قالب تصویر کردن آن، چه در شکل سانسور آن) عاری هستند. یعنی با مطالعهی آنها نمیتوان به جهانبینی و توان هنری نویسنده در ایجاد یک فلسفه در باب زندگی نظریهای مطرح کرد. به بیان روشنتر: چون این آثار برخورد تحمیلی با مقولهی سانسور سکس دارند نمیتوان فلسفهی زیباشناختی نویسنده را با متد داستاننویسی آنها تبیین کرد. برای تعمیق بحث لازم است ابتدا انواع سانسور سکس را مطرح کنم:
مقدمتاً اشاره میکنم که فرض من بر این است که سانسور سکس یک شگرد زیباشناختی است که تکنیکهای خاص خود را دارد. سانسور سکس به چند شکل در آثار ادبی و هنری دیده می شود:
الف) سانسور ماهوی سکس
صحنههای سکسی در هنر و ادبیات گاهی میدان جدال هنر و ادبیات با ارزشهای اخلاقی- سیاسی- دینی هستند، بهعبارتی جدال میان هنرمند در تجسم سکس و نیروهای ممیزی نهادهایی مانند وزارت ارشاد را میبینیم. این نوع تحمیلی سانسور در کل آثار هنری (اعم از ادبیات و هنرها) بعد از انقلاب دیده میشود و بنابراین منتقد ادبی را از تحلیل دربارهی تکنیکهای زیباشناختی هنرمند در برخورد با سکس محروم میکند. اما وقتی سانسور به یک امر مسلم تبدیل میشود، این جدال میان هنرمند و ممیزی درونی میشود و در ضمیر خود هنرمند و نویسنده عمل میکند. آثار پیش از انقلاب در ایران حاکی از چنین تزی هستند: «میدانم که این قوائد قراردادی است ولی چه کنم. مجبورم تن بدهم»(زبان حال هنرمند).
سوای از اینکه هنرمندان و نویسندگان ایران با چنین تزی نشان دادهاند که در عرصهی عمومی، آنها هم سکس را مقولهی مهمی نمیدانند، به برنامهی استبداد (چه سنتی- تاریخی چه سیاسی- حکومتی) پاسخ مثبت دادهاند و این محک مناسبی را به من منتقد نمیدهد که اثر او را بیارزش بدانم، چون به هر طریق نویسنده برای خودش جهانبینی دارد. اما در وجه اظهارنظر میتوانم بگویم که نویسنده در این جریان به استبداد پیوسته است. گرچه به این آگاهی دارم که نویسنده و هنرمند ایرانی با سانسور دست به گریبان بوده است، نمیتوانم این را هم نادیده بگیرم که هنرمند به هر طریق نگاهش به سکس را کم اهمیت پنداشته و به سانسور و در نتیجه انتشار آثارش تن داده است. وقتی به سنت ادبی و هنری غرب در زمان سانسور نگاه میکنم، به این نتیجه میرسم که نویسندهای مانند جیمز جویس در شرایط سانسور حاضر نمیشود اثرش را به فرمایش ممیزی «بودلریزه» یا هرزهزدایی کند.
جدال نویسنده و ممیزی در ایران بعد از انقلاب به حذف کامل فیزیکی سکس انجامیده است. مثلاً ما مرز فیزیکی مشخصی را در صحنههای صمیمیت شخصیتها میبینیم، یا شخصیتها همدیگر را لمس نمیکنند. حتی هرگونه اشاره به صورت گرفتن سکس مشمول ممیزی میشود. حتی بستنی خوردن هم برای ممیزی مشکوک به نظر میرسد و از این رو حکم به حذف آن میدهد. بنابراین به گونهای دروغین همهی شخصیتهای ادبی و فیلمی فاقد غریزه نشان داده میشوند.
برای منتقدی مانند من که ادبیات را از فرمالیسم و زبانگرایی محض آن فراتر میدانم، چنین ادبیاتی عاری از یک وجه مهم است.
(ب) سانسور تصویری سکس
گاهی سانسور سکس به این دلیل صورت میگیرد که صراحت وجود نداشته باشد، به این معنا که بیان سکس با استفاده از کنایه، ابهام، تلمیح، جایگزینی و بینامتنیت صورت میگیرد. در این نوع سانسور که خاص مملکت ما هم نیست، هدف ممانعت از آگاهی به سکس است. فرض این آثار بر این است که سکس صورت گرفته است ولی نباید از آن بیپرده سخن گفت. مشخصاً این نوع سانسور از لحاظ زیباشناختی (اگر نگویم برتر از نوع پیشین است) عملاً با سکس مواجهه دارد و بنابراین به خواننده و منتقد این اجازه را میدهد که شخصیتها را با یک نگاه پانورامیک و کلنگرانه ببیند. به عبارتی دیگر انسان را از یک احساس حقیقی تهی نکرده ولی به دلیل تحمیل سانسور یا به دلیل اخلاقیای که به جهانبینی خود نویسنده ربط دارد، تلاش شده تصویر سکسی داستان را گنگ کند. این نوع سانسور به منتقد اجازه میدهد که صناعات نویسنده را در تصویر سکس تحلیل کند. چیزی که برای نویسنده میماند خلاقیت هنریای است که به خرج داده است. بهعنوان مثال کلمات بریده بریده در لحظهی خاصی از داستان که به لحاظ آوایی و فاصلهاندازی میان آنها تداعی آمیزش هستند میتواند به نسبت توان نویسنده نگاه شخصیتها و دلالت عمل آنها را بهخوبی نشان دهد. در عین حال کارگردانی مانند وودی آلن میتواند بر عکس این قضیه عمل کند. وی با تصاویری که سکس را از لحاظ فیزیکی سانسور نمیکنند این توان را دارد (در فیلم خواهران) که قابلیت تحریکآمیز صحنهها را سلب کند و از سکس برای ترسیم ارتباط زوجها استفاده کند. بنابراین وودی آلن هم به نحو هنرمندانهای سکس را سانسور میکند و از صناعت تغریب (defamiliarization) میتواند به این امتیاز هنری برسد.
(پ) سانسور اخلاقی سکس
گاهی هنرمندان و نویسندگان میخواهند نیکی و لذت را در دو سوی یک موازنه بگذارند و آنها را ارزیابی و در نتیجه نیکی را برگزینند. به تعبیری هنرمند در اینجا با تصویر سکس، آن را در یک نظام اخلاقی قرار میدهد و به نحوی قضاوت خود را نشان میدهد. مثلاً نابوکوف در لولیتا، هومبرت را فردی بیوجدان و بیمسئولیت نشان میدهد و میان دو فلسفهی لذتطلبی و انساندوستی یک چالش پیچیده برقرار میکند که البته تفسیر آن برای همهی خوانندهها میسر نیست. منع انتشار لولیتا در آمریکا و امروز در ایران حاکی از همین عدم درک مفهوم سکس و هدف هنرمند است. در عین حال که نویسنده خواسته سکس را در یک وجه خاص و در یک رابطهی خاص به تردید بکشاند، ممیزی بهعنوان خوانندهی ناقابل و ناتوان (به معنایی که چامسکی در زبانشناسی به کار میبرد) قدرت درک و تفسیر داستان را ندارد و در نتیجه حکم به عدم انتشار آن میدهد.
(ت) سانسور مفهومی
تصاویر پیچیده و معضلدار سکسی که مردان در آنها به ماهیت رابطهی خود با زنان فکر میکنند و دربارهی خود و زنان قضاوت میکنند (مثلاً در روسپیگری، ازدواج و تولید مثل) و در این تصاویر سکسی در پی نشان دادن زیبایی، بیماری، مرگ وسوسه و شهود یا خلاقیت هستند.
نویسنده ممکن است با تصویر کاملاً محرک یک ارتباط جنسی میان مرد و روسپی، در پی نشان دادن شهود مرد به رابطهی قدرت شود. حتی این شهود ممکن است برای مرد اتفاق نیفتد بلکه با نگاه تراژیکتری له شدن زن را در این رابطه نشان دهد. داستان «زنان بدون مردان» شهرنوش پارسیپور که شیرین نشاط آن را کارگردانی کرده است نمونهی این نوع سانسور است.
برای نتیجهگیری مایلم به ارزشگذاری رمان در نسبت با سانسور سکس هم اشارهی مختصری بکنم:
در مورد سانسور نوع اول، رمان یا فیلم از نظر من به اجبار ممیزیها به انکار یک غریزهی حقیقی میپردازد، محلی برای این بحث نمیگذارد و در حکم جعبهی سیاهی است که هیچگاه قابل مشاهده نخواهد بود، زیرا به عمد ابزار ضبط و ثبت را معدوم کرده است. نوع دوم آثار هنری همگی باب تفسیر زیباشناسی سانسور سکس را باز میگذارند، اما از نظر ارزش هنری، آنهایی اعتبار دارند که به عمد اصل اخلاقی مشخصی را به خواننده تحمیل نکنند. اینکه تا چه اندازه تصاویر را با صراحت نشان دهند در مقیاس ارزیابی من خللی وارد نمیکند، بلکه نحوهی برخورد هنرمندانه و ادیبانه با آن اهمیت دارد. یعنی هنرمند و نویسندهای ممکن است با صراحت در تصویر کردن سکس به آن برسد، هنرمندی دیگر ممکن است با حذف و ابهام به آن برتری رسیده باشد. محتوای نظر من این است که در بیان سکس باید یک انتقاد یا کشف وجود داشته باشد و رمان یا فیلم هنرمندانه نقش خواننده را بیشتر و معضلدار میکند. یعنی ممکن است در آن واحد پیامد تصویر آنها مشعوفسازی و احساسات عمیقی مانند ایجاد نفرت، وسوسه یا تکان ذهنی باشد. با این وصف از نظر من سانسور ساختاری است که برای آثار هنری قیمتگذاری میکند. توجه داشته باشید که من از سانسور تحمیلی و ماهوی از نوع وزارت ارشاد ایران حرف نمیزنم.
بخش نخست: هنر، سکس و ضرورت یک احساس حقیقی
به نظر می رسد تنها نقطه قابل حمله حکومت اسلامی این است که سکس را سانسور می کند. در آن طرف داستان هم انگار مخالفین حکومت اسلامی هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد جز سکس. با این مقدمه اگر بنا به فرض حکومت اسلامی دست از سانسور سکس بردارد، هنرمندان معارض چه حرفی برای گفتن خواهند داشت؟ طبعاً دستاویز اخلاقی «من را سانسور می کنند» که خودش دیگر به یک ژانر تبدیل شده از دست خواهد رفت. آنوقت چه چیزی باقی خواهد ماند؟ هیچ.
کاربر مهمان / 26 December 2010