روزانه قریب صد و پنجاه تا صد و هفتاد مرده را در بهشت زهرای تهران به خاک می‌سپارند. بنا به آمارهای رسمی، مردان بدون آنکه خود بخواهند بیش از زنان از مرگ و حتا از زمین بهشت زهرا سهم می‌برند. از ساعت هشت و نیم صبح مرده‌ها را پس از شست‌وشو و غسل یکی یکی تحویل خانواده‌ها می‌دهند تا آخوندهایی که از کارمندان روحانی بهشت زهرا به حساب می‌آیند، برایشان نماز میت بخوانند. پول نماز میتِ روحانی و قاریِ سر قبر را هم از پیش به پای صاحبِ مرده می‌نویسند. با این رویکرد همزمان در سالن برگزاری نماز به تفکیک شش نفر از مرده‌ها را به خط می‌کنند تا زنده‌ها برایشان نماز میت بگزارند. به واقع برای شش نفر، آن هم از جنس روحانی و آخوند، کار ایجاد کرده‌اند. کاری که از ساعت هشت و نیم صبح الی سه و نیم بعد از ظهر بی‌وقفه ادامه می‌یابد. مگر آن یک ساعتی که به بهانه‌ی ظهر همه به سراغ نهار و نماز می‌روند.

بهشت زهرا. هر گوری منبع درآمدی است برای آخوندها
بهشت زهرا، گورهای آماده. هر گوری منبع درآمدی است برای آخوندها

در سازمان اداری بهشت زهرا هیچ‌گاه کارمندی از مراجعان خود نمی‌پرسد که میتِ او چه دین و مذهبی دارد. چون همین که مرده‌ای را اینجا ‌آوردند، به این معنا است که او باید شیعه باشد. مگر کسی جرأت دارد که سخنی غیر از این بر زبان بیاورد؟ همچنان که گورستان را بهشتِ زهرا نام نهاده‌اند. ناگفته نماند که شیعیان باور دارند که زهرا دختر پیامبرِ اسلام برایشان در آخرت شفاعت خواهد کرد تا همه بی‌کم و کاست به بهشت بروند. همین کارکرد را زردشتیان برای سپندارمذ به کار می‌گیرند تا زردشتیان نیز همه به بهشت بروند. گفته می‌شود که سپندارمذ در نقشی از فاطمه‌ی زهرا انتظار دارد تا در بهشت از گروه پرشمار زردشتیان، بر خود ببالد.

در کتاب‌های فقهی شیعه پول گرفتن برای خواندن نماز میت را از شغل‌های حرام شمرده‌اند. همان گونه که احکام و قرآن یاد دادن و پیشنمازی در قبال مزد و یا پول گرفتن برای اجرای صیغه‌ی عقد را هم از مشاغل حرام دانسته‌اند. اما روحانیان شیعه در عمل توصیه‌های این فقیهان را نمی‌پذیرند و برای تمامی آن‌ها از مردم پول می‌گیرند، حتا برای پیشنمازی. آنان هرچند در مسجد نماز خودشان را می‌خوانند، اما پولش را از مردم ساده دل می‌گیرند.

نویسنده و هنرمند مقبول: کسی که مرده باشد

طول سی و هشت سال پیدایی پرماجرای جمهوری اسلامی هنرمندان و نویسندگانی بودند که حکومت همواره حضورشان را در کشور تاب نمی‌آورد. چون متهم می‌شدند که با جمهوری اسلامی “زاویه” دارند یا دگراندیش و سکولار‌اند. ضمن آنکه مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در ذهن افراد دگراندیش و سکولار هم کارکردی از ارتداد را سراغ می‌گیرند. اما چه بسا پس از مرگِ بسیاری از این هنرمندان و نویسندگانِ زاویه‌دار، دگراندیش و سکولار، وزارت ارشاد بر بستری از تبلیغات عوامانه برایشان دل می‌سوزاند. حتا برای خانواده‌اش اعلامیه‌ی تسلیت می‌فرستد و به تظاهر شخصیت فرهنگی او را ارج می‌گذارد. به واقع مدیران فرهنگی حکومت انتظار دارند تا همگی رفتارهای ناصواب حاکمیت را به فراموشی بسپارند.

کارکرد محمود دعایی

در این آشتی‌کنانِ پس از مرگ، محمود دعایی را هم می‌فرستند که برای مرده نماز میت بگزارد تا بر همسویی مرده و میت با دین و مذهب آقایان و و حضرات دولتی پای فشارند. شکی نیست که محمود دعایی بنا به دعوت بستگان مرده سر جنازه‌ی او حاضر نمی‌شود، بل‌که او میهمانی خودخوانده به حساب می‌آید که حضور خودمانی‌اش ناگفته عافیت حکومت را برای مرده و خانواده‌‌اش به همراه خواهد داشت. ضمن آنکه گردن نهادن به این قرار و مدارهای ناگفته و نانوشته موجب خواهد شد که از خرج و هزینه‌ی مراسم کفن و دفن هم اندکی بکاهند. مناسب‌ترین این کاهش هزینه‌ها آن است که خانواده‌ی مرده از پرداخت بهای قبر معاف خواهد شد. چون در قطعه‌ی هنرمندان و یا نام‌آوران بهشت زهرا گوری رایگان در اختیارش می‌گذارند. در عین حال همین خانواده به کسی هم پول نماز میت نمی‌پردازد.

محمود دعایی در مراسم تدفین عباس کیارستمی
محمود دعایی در مراسم تدفین عباس کیارستمی

اما بین این همه روحانی قد و نیم قدی که گرد سفره‌های دولتی جمع شده‌اند، چرا محمود دعایی اصرار دارد برای مخالفان نظام جمهوری اسلامی نماز میت بخواند؟ بی‌تردید او تلاش می‌ورزد تا در رسانه‌های همگانی برای مردم نقشی از اصلاح‌طلب تمام‌عیار را به نمایش بگذارد. تا شاید مردم بپذیرند که جمهوری اسلامی چندان هم تنگ‌نظر و خودبین نمی‌تواند باشد. حتا او چنان می‌پندارد که مردم خواهند پذیرفت که ذات اسلام و خط خمینی از آنچه که اکنون در جامعه می‌گذرد، دوری می‌جوید. به همین دلیل هم می‌خواهد برنامه‌ای از آشتی‌کنان بین مردم و حکومت راه بیفتد تا حکومت بپذیرد که در جامعه مردمی هم حضور دارند. با این رویکرد لابد مردم هم باید قبول کنند که برای روحانیان حکومت‌چی به عنوان “بچه‌های حرف شنو” ایفای نقش نمایند.

مردگان هم از حکومیتان اکراه دارند

راستی فکر می‌کنید که اگر کسی به این بازی دولتی تمکین نکند مرده‌اش از کجا سر در خواهد آورد؟ به طبع اگر زمانی گفته شود که برای مرده‌ای نماز میت نخوانند، میت و خانواده‌اش را به ارتداد و لامذهبی متهم خواهند کرد. آن وقت باید به دنبال پاره زمینی بگردند تا مرده‌ را در آنجا به خاک بسپارند. اگر هم در خرابه و ده‌کوره‌‌ای چنین زمینی را بیابند به حتم کارگزاران دینِ دولتی تمامی داغ دل خودشان را با گور او هم شده تلافی خواهند کرد.

در سال‌های اخیر عده‌ای از هنرمندان و نویسندگان به منظور رهایی از دام و دانه‌ی حکومت صلاح کار خود را در آن دیده‌اند که پس از مرگ در گورستانی از آرامگاه‌های حاشیه‌ی شهر تهران بیارامند. بی‌بی‌سکینه، امام‌زاده طاهر، امام‌زاده عبدالله، امام‌زاده محمد یا گورستانی از لواسان و کردان. بسیاری از مردم هم چنین راهکاری را برای مردن خویش مناسب یافته‌اند. در نتیجه گروهی از سوی حکومت مأمور شده‌اند تا بر کار و بار این سری از قبرستان‌ها هم نظارت داشته باشند. گفتنی است که در همین راستا حتا همانند بهشت زهرا نوشته‌های سر قبرها را کنترل می‌کنند که مبادا واژه‌ای برخلاف میل حکومت در متن آن راه یابد. چون در بهشت زهرا سنگ‌نوشته‌‌ی سر قبر را از پیش باید به تأیید سازمان اداری آن برسانند و سپس برگه‌ی تأیید را به دست سنگ‌کار بسپارند. آنان تجربه‌ی حقارت‌بار سانسور و حذف خود را در وزارت ارشاد، اینجا هم به کار می‌بندند.

گروهی از نویسندگان و هنرمندان هم به تجربه یاد گرفته‌اند که در رسانه‌های دولتی چندان آفتابی نشوند. پس از مرگ‌شان هم بدون آنکه کسی بو ببرد در همین بهشت زهرا یا جایی دیگر به خاک سپرده می‌شوند. تازه پس از دفن و پایان مراسم است که از گوشه و کنار کسانی می‌فهمند که او را در گمنامی به خاک سپرده‌اند. راهکارهایی از این دست، از تبعات و آسیب‌های حکومت‌‌چی‌ها نیز می‌کاهد تا خانواده‌اش مجبور نشوند که تنش و چالش با کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی را تاب بیاورند.

در تدفین هم آزاد نیستیم و باید نقش بازی کنیم

مردم عادی نیز از چالش‌های فرهنگ حکومتی در خصوص کفن و دفن مردگان‌شان در امان نمی‌مانند. به تازگی مادر یکی از همسایه‌هایم مرد. به همراه دو نفر از پسرانش و همسایه‌ای یهودی جنازه را به بهشت زهرا رساندیم. مراحل نماز، تلقین و خاکسپاری را چهار نفری به پایان رساندیم. در طول این مدت همسایه‌ی یهودی ما در همه جا سر تابوت را گرفته بود و من و دو تن از فرزندانش نیز در همیاری با او طرف‌های دیگر را. او می‌گفت: بلند بگو لااله الاالله. ماهم در پیروی از او به ناچار می‌گفتیم: لااله الاالله. در پایان مراسم از پسرانش شنیدم که ‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بهایی‌اند و نخواسته‌اند موضوع فاش شود، تا بتوانند مادرشان را دفن کنند. البته جای محمود دعایی در این مراسم هم خالی بود تا نماز میتی برایش بخواند. لااقل می‌توانست بر شمار شیعیان جهان یک نفر دیگر هم بیفزاید!

در ایران جمهوری اسلامی هرچند شهروندان را از زندگی آزادانه و دخالت در سرنوشتشان بازمی‌دارند، ولی کارگزاران حکومت همچنان اصرار دارند که چنین رویکردی را حتا به دنیای پس از مرگ مردم هم گسترش دهند. به عبارت روشن‌تر از شهروندان ایرانی کسی اجازه ندارد که ضمن سفارش به خانواده‌اش، نوع و جنس مراسم خاک‌سپاری خود را آزادانه برگزیند. چون جمهوری اسلامی به منظور نمایش اقتدار خویش، بر جهان مردگان نیز حکم می‌راند.


از همین نویسنده