از آینهها
(۱)
گاه تا صبح،
گوش میدهم
به صدای خیالانگیزِ چکهّی فکر از آینه،
و آینه از فکر…
(۲)
از لب آینه بر میخیزم
تور و قلاب رابر میچینم
و نیز سبدم را
که از تصویر،
لبریز شده است…
(۳)
شعرم
گاه فروکش میکند و گاه
سر ریز میشود؛
این را من از
جذر و مَدِّ آینه،
حدس میزنم….
(۴)
عاقبت روزی
خسته میشود
و از آینه بیرون میآید
آن که سال هاست
در کوچه باغهای آینه
پنهان شده است…
(۵)
باید اندیشید، به روزی که
آینهها
خاطراتشان را،
منتشر کنند!…
(۶)
صدای آینه میدهد دلم،
وقتی که،
میشکند…
(۷)
آینه هم
در این چند ساله،
براستی،
چقدر پیر شده است!..
وزش
از کنارت،
چندان آرام گذشتم که پنداشتی
نسیمی از گیسوانت،
عبور کرده است.
***
دستی به موج موهات میکشی
و مرا از این چین به آن چین
کوچ میدهی!..
سنگلاخ
من اینک دیگر
نیک درک میکنم،
دردِ پنهانِ گیاه را
گاهِ روئیدن…
مرگ ساده
کارگاه ِفکر
تعطیل است
و من،
با تمام مشاغلِ خود،
بیکارم.!
یک تکه از زمان*
… این که من
در این ازدحام بزرگ
گـُم شدهام
و یا نمیدانم که زندگی
پشت کدام ستون پنهان شده است،
چیز غریبی نیست؛
هواپیمای تو
در این سوی جهان،
ناگهانبا ۶۰۰ خاطره
ناپدید میشود
و آن سوی تر
انبوهی تماشاگر
مرگ را
به روی صحنه میبرند.
***
از پنجره
به قطار ثانیهها
نگاه میکنم
که با تخته سنگ هایی بر دوش
از معبر دشوار زمان
لنگ لنگان
میگذرند…
————————
* نام کلیات آثار شاعر در شعر مدرن
سایت نویسنده: www.hazl.com
بیشتر بخوانید: