در ستون «شعر و داستان زمانه» بیش از ۱۰۰ شعر و داستان منتشر شده است. بیژن بیجاری، از اعضای کانون نویسندگان ایران و نویسنده آثار به یاد ماندنی مانند مجموعه داستان «عرصههای کسالت» و رمانهای «تماشای یک رؤیای تباه شده» و «باغ سرخ» از میان ۳۴ داستان کوتاه زمانه، ۱۰ داستان را برگزیده است.
با این گزینشها، کار ما نه تنها به انجام نرسیده که میتوان گفت تازه آغاز شده است. ۱۰ داستان برگزیده زمانه به این شرح است:
بهرام مرادی: لوکیشن عشقناباوری
داستانی درباره عشق و مرگ. بیزن بیجاری مینویسد:
نویسنده این داستان با انتخاب یک زاویه دید “لغزان” (گاهی سوم شخصِ معطوف به ذهن هر دو راوی؛ گاهی معطوف به دانای کل مطلق و نهایتاً انگار راوی یک دوربین فیلمبرداریِ حاضر در درون و بیرون راویان و…)، خواننده را به چالشِ با متن فرامیخوانَد. بهرام مرادی عمداً با انتخاب چنین زاویه دیدِ لغزانی یک حُسن و قدرتِ عمده ساخته است. او خواننده را نه فقط تا پایانِ داستانش با خود همراه دارد؛ بلکه، حاصلِ اثرش، جدای مضمونِ بدیع و درونی شده داستان، گریبانِ ذهن خواننده را رها نمیکند ــ حتی بعد ازبازخوانیِ پایانِ داستان.
محمد کشاورز: روز متفاوت
داستانی درباره وعدههای فریبنده.
محمد کشاورز، سابقه سالها نوشتن داستان کوتاه دارد. پس چندان هم دور از انتظار نیست نوشتن این ” تمثیل” در”قالبِ” یک داستان خوشخوان، که برخلافِ معمولِ داستانهای تمثیلی، در بستر/ فضایی جریان دارد که رسماً پایابشان “واقعیّت”های روزمرّهی زندهگیِ شخصیّتهای همین داستان و خوانندگانش است. داستانی درباره واقعیت شوخوار ” شیطان/ فرشته” با انسانِ رانده شده از بهشت دروغینی که سگهای درنده، پاسدار حریمش هستند.
مهدی مرعشی: جایی نرفته شاعر
داستانی درباره مفهوم “غیبت”.
مهدی مرعشی در این داستان، سوای حذفهای بجا، با انتخاب زاویه دید دقیقِ “گفت وگوی درونیِ راوی”، به روانی توانسته است که، ضمن روایت خبرِ درونی شده محتوای متن، داستانش را در بستر فضایی باورپذیر به خواننده بنمایاند ــ بخصوص، آن شخصیت “غایب از نظر”، که همانا شاعر و محتوای شعرِ کامل نشدهاش است.
محمد بکایی: پاتختی
داستانی درباره مرکز مشاوره ازدواج و طلاق.
در این داستان، بیشتر زاویه دیدِ دانای کل، بر مضمونِ خبر داستان غالب است. و معمولاً هم انتخاب زاویه دانای کل برای داستان کوتاهی که، بخصوص نویسندهاش اِکراه دارد از نوشتنِ اطلاعات ضروی ــ برعکس رمان که معمولن انتخابِ زاویه دید دانای کل برای آن است که رماننویس با آزادی هرچه تمامتر با اطلاعاتِ نامحدود رمانش را کامل کند ــ طبعاً یک ریسک بهشمار میروَد. بخصوص که برای نزدیک شدنِ به “مضمون/ خبرِ” جاری در متن، خواننده باید، سفیدی سطرها رانیز بخوانَد ــ بسکه محمد بکایی خسیس است در نوشتن اطلاعاتِ صریحِ داستانش. داستانی خوشخوان که نمایانگر قدرتهای تکنیکیِ نویسندهاش است.
علی امینی: یک ایرانی بیعرضه دنبال کار میگردد
داستانی درباره مشکلات اجتماعی یک مرد مهاجر ایرانی.
عمدهترین حُسن این داستان در همان خوانش نخست، برانگیختن حسِ همذاتپنداریِ خواننده ست ــ به خصوص خوانندهای که مهاجرست. اغلب مهاجران، با مفاهیم و مسایل مطرح شده در این داستان آشنایی دارند. و اگر خود شخصن هم با این مضامین درگیر نبودهاند، با این “زخمها” آشنایند. داستان در یک بسترِ افقی/ خطیِ زمانی جلو میرود و به پایان میرسد؛ اما در واقع، نویسنده با “فلاش بَکها/ ارجاع به گذشته” و تداعیهای بجا، وضعیّتِ خودش و خانوادهاش را نیز روایت میکند. پایان بسیار صمیمی، طبیعی و اندوهبار داستان، بی که داستان به رمانتیسمی سانتیمانتال ــ برخلاف عنوانِ ظاهرن طنزآمیزش ــ بلغزد، بیانگرِ گیراییهای دیگرِ این داستان، و آشنایی نویسنده با بعضی از کارکردهای عناصر اصلی نوشتن داستانِ کوتاه است.
ماریا تبریزپور: خانه اجارهای
داستانی درباره تنهایی یک زن.
” خانه اجارهایِ” ماریا تبریزپور، داستانیست خوشخوان و با حذفهای بجا و مضمونی بسیار ساده: زنی دارد با تنها پسرش زندگی میکند و با خیالی که انگار همواه با اوست. حضورِ تماشاییِ این خیال یا روح، در این داستان آنچنان واقعی و بیاَدا نقاشی شده که “عینیّت” و باورپذیر بودنش خواننده را ترغیب میکند بارها و بارها این داستان را بخوانَد تا بیشتر با آن “غایب از نظر” آشنا شود: چرا راوی ــ که اینجا هم، اوّل شخص معطوف به ذهن راوی/ زن ست ــ خود و زندگیاش را وقفِ زندهگی با این “روحِ زنده تر از روزمرهگیِ واقعیت پیرامون” و این پدرِ فرزندش کرده است؟ و… و باز حضور عینیِ و پرداخته شدهی این غایب از نظر، آنچنان روحی چشمنواز بر “مضمونِ” ناپیدای متن دمیده که، خواندنِ مکرّرِ داستان را میطلبَد.
خشایار مصطفوی: آغوش باز سگها
داستانی درباره کارکرد ذهن یک انسان دربند.
خشایار مصطفوی، به ایجاز سرنوشت دردناکِ ملوک را از زاویدِ سوم شخصِ محدود/ معطوف به ذهنِ راوی روایت میکنَد. داستانی که از عمدهترین محاسنش، زبان و لحنِ به کار گرفته شده و همخوانِ با مضمون و فُرم آن ست. شروع ِ زیبای داستان، کششی در خواننده ایجاد میکند که تا پایان گریبانِ خواننده را رها نمیکنَد ــ آنطور که در پایان داستان هم، این داستان در ذهنِ خواننده استمرار مییابد
بهرام بهرامی: نوشته بودم ستاره
داستانی درباره تردید درباره آنچه که واقعیتش میپنداریم.
نویسنده موفق میشود کششِ لازمی را برای خواننده فراهم میکنَد، تا خواننده ناگزیر از بازخوانی و بسا که بازخوانیهای مکرّر شود و نهایتاً هم باز در ذهنِ خود هِی به برداشتهایش شک کند: رسیدنِ به همان عدم قطعیتِ داستانیای که در داستانهای کوتاه موفق، چشمگیر به نظر میرسد. یکی از قدرتهای بهرام بهرامی چند صدایی/ دوزبانی بودنِ این داستان است.
محمد رضا شادگار: اخته خان
داستانی درباره مفهوم اختگی و جامعه سترون.
این داستان ” مضمون”ی بدیع دارد. هم بحثِ روز است و هم حضور دو شخصیّت اصلی ــ پدر و پسر ــ در کانونِ خبرِ عمدهی داستان، و چراییِ اینکه، اوّل پسر تصمیم گرفته خودش را عمداً عقیم کند، و از نیمههای داستان به بعد، پدر هم آرام آرام رضایت میدهد که او هم عقیم شود. منتها هر کدام برای این تصمیمشان دلایلی کاملاً متفاوت دارند. این موقعِیت و وجودِ فضای طنزآلودِ داستان، متنی خواندنی را میسازد که بخصوص با اطلاعات دقیقی که هِی از دقّتشان کاسته، و در سطرهای بعدی نادُرستیشان برخواننده معلوم میشود، بر کِشش داستان افزوده میگردد.
فریدا نارین: مزون شماره یک
داستانی درباره رابطه یک زن با جنین ناخواستهاش.
حسن عمدهی این داستان، جدای فُرم دقیقاً انتخاب شده توسط ِ فریدا نارین، که همانا انتخاب زاویه دیدِ واگویهی درونیِ اول شخص/ راوی ست؛ از سوی دیگر، از بابتِ مضمونِ درونی داستان و بیپرواییِ نویسنده در بیان احساسات و عواطفِ جنسی ــ و مثلن بیانِ تمایلات همجنسخواهانهاش و، نهایتن اقدام به نوعی تابوشکنیِ مضمونی، به این داستان تشخصی ویژه بخشیده ست ــ به خصوص که، نویسنده اگرچه خیلّی بیپروا سخن میگوید و شخصیّت داستاناش را کاملن “عریان” مینُمایانَد؛ امّا به ورطه و بیان “اروتیک”نلغزیده ست. حفظِ چنین “مرز”ی در داستان، کارِ چندان سادهای نیست. ضمنِ آنکه، متن دارای لحنی یکدست نیز هست و همین لحن ست که درخدمت فُرم انتخاب شده برای داستان، به نویسنده کمک میکنَد تا بعضی پراکندهگوییهای موجود در متن را از دیدِ خواننده پنهان کُنَد.