در هر دوره برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران شاهد اتفاقات تازه و تغییر شیوه بازی حکومت هستیم اما در مقابل، تمام بخشهای منتقد و مخالف حکومت ایران سالها یک بازی تکراری و یکنواخت را در انتخابات پیش گرفتهاند.
اخباری که تاکنون از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ موجود است نشان میدهد در این دوره نیز فعالان سیاسی ایران هیچ تغییری در روشهای نادرست، ناکارآمد و تکراری خود ندادهاند.
الف: تحریمیها
بخشی از نیروهای سیاسی در ایران سالها (یا بنا به دلایلی به صورت دورهای) اقدام به تحریم انتخابات در ایران کردهاند. صورتبندی مسئله به هر ترتیب که باشد، تصمیم این گروه پیشاپیش تحریم انتخابات است. این گروه را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
یک: در بخشی از این گروه تحریم انتخابات نه یک تاکتیک برای پیشبرد یک استراتژی که خودِ استراتژی است. این عده انتخابات را تحریم میکنند چون به جز تحریم انتخابات، کار دیگری نمیتوانند در زمین سیاست ایران انجام دهند چرا که مخاطب و اثری در جامعه ایران ندارند.
دو: در بخش دیگر این گروه، استراتژی عبارت است از تغییر با اعمال نیرو از خارج ایران. تحریم انتخابات نیز تاکتیکی برای کاهش مشروعیت مردمی جمهوری اسلامی و تسهیل آمادهسازی افکار عمومی برای حمله نظامی به ایران است.
سالهاست گزینههای پیشنهادی برای شرکت در انتخابات – از سوی معتقدان به این امر- یک سری اسامی تکراری شامل هاشمی، خاتمی و موسوی است. نتیجه این سبک کار سیاسی، سوختن یک به یک مهرههای این جریان است.
این گروه نیز مدتهاست در یک دور باطل گرفتار شده است. اول به این دلیل که جمهوری اسلامی در زمینه تخریب چهره خود در جهان و نزد افکار عمومی، نیاز به کمک هیچ کس ندارد و این کار را به خوبی و به تنهایی انجام داده است. اگر وقوع حمله خارجی “فقط” وابسته به کاهش مشروعیت مردمی حکومت ایران بود، جنگ تا کنون دهها بار روی داده بود.
دوم اینکه خط قرمز بسیاری از نیروهای سیاسی در ایران مسئله دخالت نظامی است و بخش بزرگی از مردم ایران که تجربه زندگی تحت فشار جنگ ایران و عراق را دارند با وجود همه سختیها و مشکلات امروز ایران، با حمله خارجی به شدت مخالف هستند.
باید اذعان کرد که گزینه حمله خارجی در ایران طرفدارانی نیز دارد که یا عموماً روشنفکران مایوس و به بن بست رسیده هستند، یا اندک مردمی که ویژگی مشترک آنها برخورداری از حداقل آگاهیهای سیاسی است.
سه: بخش دیگری از تحریمکنندگان انتخابات، آن دسته از فعالان سیاسی هستند که دغدغههای جدی نسبت به جامعه ایران دارند اما از آنجا که ساختارهای جمهوری اسلامی را متصلب و غیرقابل اصلاح میدانند، به دنبال ایجاد تغییر بنیادی در حکومت ایران هستند و منشا این تغییر را نیز از داخل جامعه ایران و با نیروی مردمی متصور هستند. این دسته، انتخابات فرمایشی در جمهوری اسلامی را مسئله خود نمیداند و به دنبال تحقق اهداف خود از راههای دیگر است.
ب: اصلاحطلبان
شرکت در انتخابات برای اصلاح طلبان، خودِ استراتژی است. این افراد تحت هر شرایطی در تمامی انتخابات شرکت میکنند و نیروهای تحریم کننده انتخابات را کسانی معرفی میکنند که به آمدن افرادی نظیر احمدینژاد کمک میرسانند. مهمترین اصل در فعالیت سیاسی اصلاحطلبان حرکت در مسیری است که همواره از سوی حکومت ایران مجوز شرکت در انتخابات را داشته باشند. (منابع 1، 2، 3، 4)
مشکل بزرگ این دسته از نیروهای سیاسی در انتخابات پیش رو، دو شقه شدن به دلیل اتفاقات بعد از انتخابات سال ۸۸ است. عدهای از اصلاحطلبان به دلیل زندانی بودن نیروهایی از خود و غیرقانونی اعلام شدن احزابشان میگویند، تا زمانی که وابستگان آنها از زندان آزاد نشود و احزاب غیر قانونی اعلام شده آنها بازگشایی نشود حاضر به شرکت در انتخابات نیستند زیرا این خواستها را حداقل ابزار و شرایط لازم برای فعالیت اصلاحطلبانه میدانند.
در مقابل اصلاحطلبانی که به دنبال شرکت در انتخابات ریاست جمهوری هستند، اعلام میکنند با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ مجدداً به درون ساختارهای حکومت باز خواهند گشت و شرایط برای آزادی زندانیان سیاسی اصلاح طلب آماده خواهد شد. البته این گروه مایل نیست پاسخ دهد که سرنوشت آقای کروبی و موسوی به عنوان “سران فتنه” چه خواهد شد و برای آزادی آنان چه برنامهای دارند زیرا یکی از شروط جمهوری اسلامی برای شرکت اصلاحطلبان در انتخابات، اعلام برائت آنان از “فتنه ۸۸ ” است.
عدهای از خاتمی میخواهند بعد از حماسه دماوند دوباره کاندیدای ریاست جمهوری شود. این بدان معنی است که طی ۱۶ سال گذشته هیچ چهره سیاسی دیگری برای ورود به این عرصه پرورش نیافته، در حالی که چهرهسازی اصولی یکی از وظایف هر جریان سیاسی برای ادامه حیات خویش است.
چرا فعالان سیاسی ایران رویکرد تولیدی ندارند؟
سالهاست گزینههای پیشنهادی برای شرکت در انتخابات – از سوی معتقدان به این امر- یک سری اسامی تکراری شامل هاشمی، خاتمی و موسوی است. افراد دیگر نیز گزینههای درجه دوم و سوم هستند که بیشتر برای گرم شدن فضای انتخابات و سرگرم شدن اصلاحطلبان و نیروهای اپوزیسیون مناسب هستند. افراد درجه دوم و پائینتر، چهرههای شناخته شده برای مردم نیستند و به دلیل آنکه به جز در روزنامهها، سایتها و دیدارهای خصوصی حضور نداشتهاند، وزن تاثیرگذاری در جامعه ایران ندارند.
نتیجه این سبک کار سیاسی، سوختن یک به یک مهرههای این جریان است. میرحسین موسوی سالها و در چند انتخابات ریاست جمهوری به عنوان گزینه جدی در انتخابات مطرح میشد. او بلاخره بعد از چند دوره راضی به شرکت به انتخابت شد و به قدری فشار بر او وارد آمد که بالاخره تبدیل به مهره سوخته شد. رهبری همزمان نیروهای طرفدار نظام و اپوزیسیون در ایران با هیچ منطق و استدلالی همخوانی نداشت و نمیتوانست نتیجهای جز حذف موسوی از عرصه سیاست داشته باشد.
اکنون نیز دوباره عدهای از آقای خاتمی میخواهند بعد از حماسه دماوند دوباره به عرصه بیاید و کاندیدای ریاست جمهوری شود.(منبع) این بدان معنی است که طی ۱۶ سال گذشته هیچ چهره سیاسی دیگری برای ورود به این عرصه پرورش نیافته است. این اشتباه بالاخره باید از جایی تصحیح شود.
در وضعیت فعلی، مسئله اصلی پیدا کردن یک مهره شناخته شده و دارای میزان قابل توجهی رای برای ورود به عرصه انتخابات نیست، مسئله اصلی ساختن مهرههایی با چنین ویژگیهایی است. تجربه نشان داده است چهرهسازی اصولی یکی از وظایف هر جریان سیاسی برای ادامه حیات خویش است.
تحلیل اشتباه
در حال حاضر عدهای فکر میکنند که جمهوری اسلامی ایران زیر فشار تحریمهای سنگین بینالمللی و فشار در موضوع پرونده هستهای، برای خروج از بنبست به وجود آمده به افرادی مانند آقای هاشمی یا خاتمی احتیاج دارد تا سر و سامانی به بحرانهای بینالمللی داده و مقداری از فشار اقتصادی ناشی از تحریمها بکاهد.
سوال این است که به فرض آن که خامنهای از سیاستها و تصمیمهای ۸ سال گذشته پشیمان بوده و قصد داشته باشد این سیاستها را تغییر دهد، چرا الزاماً باید برای چنین تغییری به افرادی مانند هاشمی و خاتمی و در کل به حذف شدگان از قدرت رجوع کند؟ به چه دلیل تصور میشود خامنهای برای اینکار مهرههایی درون اصولگرایان معتدل وفادار به خود ندارد؟ اگر خامنهای به راستی قصد چنین کاری را داشته باشد میتواند با صدور فرمان لازم، نشان دادن یک چراغ سبز، سکوت در برابر تلاشهایی که در جهت سازش ایران و آمریکا صورت میگیرد و یا یک پیام مخفیانه از طریق کانالهای امنی مانند عمان، قطر و غیره این کار را انجام دهد.
افرادی مانند قالیباف، ولایتی و دیگرانی از این دست نیز پتانسیلهای کافی برای ایفای این نفش را دارند. خاویر سولانا در زمان بر عهده داشتن مسئولیت مذاکرات بین ایران و اتحادیه اروپا بعد از چند دور مذاکره اعلام کرده بود که بهتر است به جای مذاکره با دولتها، مستقیماً با رهبر ایران مذاکره شود. عقیدهای که در زمان مسئولیت خانم اشتون بر آن پا فشاری کرد.(منبع)
ایالات متحده آمریکا نیز در چند نوبت قبل و بعد از مذاکرات آلماتی اعلام کرده است حاضر به گفتگو و مذاکره با ایران برای حل دوجانبه پرونده هستهای ایران و مسائل دیگر است به شرط آنکه طرف مذاکره در ایران علی خامنهای باشد. (منبع، منبع)
طرفداران شرکت در انتخابات و مشوقان آقای خاتمی و هاشمی برای کاندیداتوری در انتخابات، چنین وانمود میکنند که تنها راه کم هزینه خروج ایران از بحرانهای بینالمللی موجود، آمدن این افراد است در صورتی که میتوان با قرار دادن گزینهای برابر، ادعای آنان را مورد تردید قرار داد. اگر موضوع اصلی خروج ایران از بحرانهای اقتصادی و سیاسی موجود بدون کشمکشهای داخلی، رفع درصدی از فضای بسته سیاسی و رفع خطر جنگ است شاید بهتر باشد «سازش» و «مذاکره» توسط مهرههای جناح راست در ایران صورت بگیرد تا از میزان تنشهای سیاسی و بحرانهای داخلی احتمالی در پی آن کاسته شود و این اقدام به دلیل پیاده سازی توسط جریان اصلاحطلب در ایران زیر ضرب سپاه و نیروهای ارزشی وفادار به علی خامنهای و جریان راست قرار نگیرد.
ایجاد یک دو قطبی بین تیم سیاسی احمدینژاد و راست سنتی در ایران و حقنه کردن پیروزی قطعی کسی مثل مشائی در برابر چهرههای غیر مردمی و نچسب راست سنتی، همان بازی مطلوب اصلاحطلبان است.
خامنهای در ۸ سال گذشته بیشترین هزینه را برای حذف جریان اصلاحات و تفکر و نگاه آنان پرداخت کرده است. نمیتوان پذیرفت فرد شماره یک قدرت در ایران که چندین سال است قدرت مطلق سیاسی را در دست دارد و از همه اطلاعات و اخبار درون کشور مطلع است، از نتیجه اقدامات و تصمیمات خود آگاه نباشد. به فرض که کمیت و کیفیت پیش فرضهای ایشان با آنچه که در عمل اتفاق افتاده است متفاوت بوده، آیا وی اکنون از عمق بحران و واقعیتهای جاری بی اطلاع است؟
با وجود آنکه ۳۰۰ درصد از ارزش پول ملی کاسته شده است، صادرات نفت خام ایران به زیر یک میلیون بشکه سقوط کرده و به جایگاه هفتم صادرکنندگان نفت تنزل رتبه یافته است، مسئولان اقتصادی و بانکی به صراحت اعلام میکنند زیر فشارهای بی رحمانه دشمن قادر به جابهجائی حتی یک دلار در بانکهای جهان نیستند و موج گرانی و تورم یک نارضایتی عمومی در کشور ایجاد کرده است، خامنهای تنها به اظهار نارضایتی خفیف از وضعیت موجود بسنده کرده و ضمن آنکه همه تقصیرات را بر گردن دشمن میاندازد اعلام میکند که شرایط موجود به دلیل آن است که به تذکرات و رهنمودهای او توجه نشده است!
او معتقد نیست که تصمیم به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و حمایت قاطع از احمدینژاد کار غلطی بوده است، بلکه معتقد است زیر دستان او کارهای غلطی انجام میدهند. گشایش در وضعیت اقتصادی ایران و تدارک یک زندگی قابل قبول برای شهروندان ایران دغدغه اصلی خامنهای نیست. در مقابل بلند پروازیهای سیاسی و مذهبی خامنهای، وضعیت وخیم به وجود آمده در کشور تنها مشکلاتی کوچک در راه رسیدن به قلههایی خیالی است که او در ذهن پرورانده و به آن اعتقاد دارد.
چرا علی خامنهای باید سنگینترین هزینههای سیاسی و اقتصادی را برای حذف اصلاح طلبان از ساختار قدرت در جمهوری اسلامی پرداخت کند و بعد در مقابل آنان با اعتراف به اشتباه تعظیم کند تا آنها کارها را به سامان برسانند؟ بی شک اگر او به این نتیجه برسد که باید تن به مذاکره مستقیم با آمریکا و کوتاه آمدن از فعالیتهای اتمی بدهد، این امر را از طریق مهرههای خود به انجام میرساند و فردی مانند سعید جلیلی در جایگاه دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئول مذاکرات هستهای نیز میتواند چنین کاری را انجام دهد.
چه کسانی میکوشند فضای انتخابات را تند کنند؟
تنها راه حلِ راهیابی دوباره اصلاحطلبان به ساختار قدرت، تند شدن فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات است. اصلاحطلبان تنها در این فضا امکان مانور سیاسی دارند. ایجاد یک دو قطبی بین تیم سیاسی احمدینژاد و راست سنتی در ایران و حقنه کردن پیروزی قطعی کسی مثل مشائی در برابر چهرههای غیر مردمی و نچسب راست سنتی، همان بازی مطلوب اصلاحطلبان است.
راست سنتی نیز به این بازی تن داده است چرا که آنها نیز از تند شدن هرچه بیشتر فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات سود میبرند تا بتوانند روی نظرات رهبری و آرای وفادارن به نظام اثر بگذارند. راست سنتی به دنبال آن است که با رای لایههایی از اصلاحطلبان، تیم احمدینژاد را شکست داده و خود قدرت سیاسی در ایران را به دست بگیرد. آنها برای اطمینان بیشتر از پیروزی خود – به عنوان تنها گزینه پیش روی رهبری- سعی در حذف کاندیداهای دولت به خصوص شخص رحیم مشائی دارند تا با غیبت چهرههای اصلی اصلاحطلبان و چهره اصلی مورد حمایت دولت، پیروز انتخابات سال ۹۲ شوند.
بیراه نیست اگر با کنار گذاشتن “پیچیدگی”هائی که برای انتخابات سال ۹۲ تصور میشود این گزینه را پیش روی خود قرار دهیم که انتخابات سال ۹۲ بدون استعفای احمدینژاد، با یا بدون مشائی برگزار خواهد شد و میزان تنش بین احمدینژاد و خامنهای هرگز تا آنجا پیش نخواهد رفت که اعتراضات خیابانی به راه بیافتد.
نمونههای فراوانی دربرای تایید ادعای همسوئی بازی سیاسی اصلاح طلبان و راست سنتی وجود دارد. از جمله سرتيپ محمدعلی آسودی، معاون فرهنگی نماينده علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی گفته است ايران در انتخابات رياستجمهوری سال ۱۳۹۲ با «فتنهای عميقتر از فتنه ۸۸» مواجه خواهد شد». (منبع)
قاسم روانبخش، عضو شورای مرکزی جبهه پايداری نيز گفته است «اگر شورای نگهبان، صلاحيت اسفنديار رحيم مشايی، از نزديکان محمود احمدینژاد، رئيسجمهور ايران را تاييد نکند، ممکن است احمدینژاد از رياستجمهوری استعفا کند». محمدرضا باهنر نیز این روزها با تمام توان مشغول حمله به احمدینژاد و بزرگنمایی خطر محمود احمدینژاد، رحیم مشائی و فتنه جریان انحرافی در سال ۹۲ است.
شاید همه چیز خیلی ساده اتفاق بیافتد
محور اصلی همه تحلیلهای “ویژه” از شرایط سیاسی کشور در بازه زمانی انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ در ایران، «رد صلاحیت مشائی» و «واکنش تند احمدی نژاد است». سایت الف و خبرگزاری فارس به نقل از پدر داماد رئیس جمهور اینطور خبر دادهاند که «آیتالله جنتی به احمدینژاد اعلام کرده است که حسب اسناد متقن، مشائی رد صلاحیت خواهد شد.»
همچنین حجتالاسلام روانبخش اعلام کرده است «در صورت برکناری وزیر کشور، رهبری از جایگاه رهبری خود استفاده میکند و وزیر کشور را در مقام خود ابقا میکند و در صورت استعفای رئیس جمهوری، معاون اول به جای وی اداره کشور را تا بر روی کار امدن رئیس جمهور جدید بر عهده میگیرد». (منبع)
دهها مورد مشابه تحلیل آقای روانبخش از «واکنش احمدینژاد به رد صلاحیت مشائی» را میتوان با رجوع به آرشیو منابع خبری و رسانهها از زبان چهرههای مختلف وابسته به راست سنتی و اصلاح طلبان در ایران مشاهده کرد.
بیراه نیست اگر با کنار گذاشتن همه “پیچیدگی”هائی که برای انتخابات سال ۹۲ تصور میشود این گزینه را پیش روی خود قرار دهیم که انتخابات سال ۹۲ بدون استعفای احمدینژاد، با یا بدون مشائی برگزار خواهد شد و میزان تنش بین احمدینژاد و خامنهای هرگز تا آنجا پیش نخواهد رفت که اعتراضات خیابانی به راه بیافتد یا احمدی نژاد تمام قد علیه جمهوری اسلامی و ولایت فقیه بایستد.
در صفحه ۳۸۴ از جلد ۱۶ پرونده پرونده قتلهای زنجیرهای، هنگامی که بازجوی سعید امامی از او سؤال میکند که آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم «حفظ نظام از واجبات است» انجام میشد یا حکمهای موضوعی نیز داشت؛ سعید امامی پاسخی میدهد که: «فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولاً و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصاً صادر نمیکرد. او این احکام را از آیتالله خوشوقت، آیتالله مصباح، آیتالله خزعلی، آیتالله جنتی و گاهاً نیز از حجتالاسلام محسنی اژهای دریافت میکرد و به دست ما میداد. ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات میرساندیم و بعد هم منتظر دستور میماندیم.
حتی اگر احتمال پیروزی مشایی یا کاندیدای مورد حمایت دولت در انتخابات ۹۲ وجود داشته باشد باید از خود پرسید آیا او با میراث سنگین به جا مانده از مشکلات اقتصادی دولت احمدینژاد و در شرایطی که غرب، رهبری – و نه دولت – ایران را طرف گفتگو و مذاکره میداند کار بخصوصی انجام خواهد داد؟
مثلا وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آنرا ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم به مدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیتالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بیت ]رهبری[ آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد.»
همین مقدار توضیح برای معرفی فلاحیان و مشخص نمودن میزان نزدیکی او به رهبری و حجم اطلاعات محرمانهاش از درون ساختارهای نظام کافی است. فلاحیان به تازگی به صورت علنی گفته است ممکن است لحظه آخر صلاحیت مشایی تایید شود. علی فلاحيان وزیر اطلاعات در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی در ويژه نامه نوروزی روزنامه خراسان گفته است به نظر او صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر سابق رئیس دولت دهم، در مرحله اول توسط شورای نگهبان تایید نمیشود ولی تا لحظه آخر مشخص نیست، ممکن است «خوب دفاع کند و شايد تاييد شود».
این اتفاق پیش از این در سال ۱۳۸۴ نیز افتاده است. محمد معین، کاندیدای مورد حمایت رئیس جمهور وقت (آقای خاتمی) در ابتدا توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد اما با حکم رهبر ایران مجوز ورود به انتخابات ریاست جمهوری را به دست آورد. ضمن اینکه باید توجه کرد احمدینژاد برای انتخابات ریاست جمهوری به جز رحیم مشائی افرادی مانند “نيکزاد”، “صالحی”، “الهام” و “شيخ الاسلام” را نیز در چنته دارد و گرچه مشائی گزینه اول او برای کاندیداتوری در انتخابات است اما تنها گزینه او نیست.
پل فایرابند فیلسوفی است که در مقالهای ادعایی کرده است که شاید بتوان آنرا در شرایط سیاسی این روزهای ایران معتبر دانست. او میگوید: «وقتی پیچیدگی، مضمون خود را از دست میدهد، تنها راه حفظ تماس با واقعیت، برخورد خام و سطحی است». به همین خاطر شاید بهتر است همه چیز خیلی معمولیتر از «پیچیدگیهای احتمالی»، مورد تصور واقع شود و به جای ساختن و پرداختن مسائل خیالی خود را برای آن آماده کرد که یکی از چندین کاندیدای جناح راست در ایران بعد از یک رقابت پر هیجان پست ریاست جمهوری را از محمود احمدینژاد تحویل بگیرد.
حتی اگر احتمال پیروزی مشایی یا کاندیدای مورد حمایت دولت در انتخابات ۹۲ وجود داشته باشد باید از خود پرسید آیا او با میراث سنگین به جا مانده از مشکلات اقتصادی دولت احمدینژاد و در شرایطی که غرب، رهبری – و نه دولت – ایران را طرف گفتگو و مذاکره میداند کار بخصوصی انجام خواهد داد؟ تجربه کشمکش دولت احمدینژاد با مجلس و قوه قضائیه به خوبی نشان داده است رئیس جمهور ایران بدون حمایت شخص رهبری قادر به مقابله با فشارهای رقبای سیاسی جناح راست سنتی در ایران نیست بنابراین میتواند ادعا کرد پیروزی فرضی رحیم مشائی در انتخابات نیز اتفاق خارق العادهای در عرصه سیاست داخلی ایران نخواهد بود.