موضوع «دست دادن» زنان و مردان با هم، هرازگاهی تبدیل به موضوع جنجالی و چالش برانگیز روز ایران می‌شود. نمونه‌هایش هم خیلی زیاد است؛ دست دادن اصغر فرهادی با آنجلینا جولی در مراسم اسکار، دست دادن محمدجواد ظریف با باراک اوباما، دست دادن لیلا حاتمی کیا با رئیس فستیوال کن، دست دادن مهدی موسوی با یک شاعر دیگر و دست دادن فاطمه معتمدآریا روی صحنه یک جشنواره خارجی با یک مرد و بالاخره دست دادن مینو خالقی، نماینده برگزیده‌ مردم استان اصفهان در خارج از ایران با مردانی که هویت‌شان مشخص نشده است.

چرا یک دست دادن ساده که در اکثر کشورها نوعی احترام محسوب می‌شود، در ایران از طرف حکومت به جرم سیاسی تبدیل می‌شود یا مردم آن را مشکل ناموسی می‌دانند؟

اصغر فرهادی آنجلینا جولی

در تمام این مثال‌های حنجالی از لحاظ قانونی، دست دادن زن و مرد بر اساس قوانین ایران از «روابط نامشروع مادون زنا» محسوب می‌شود و مجازاتش تا ۹۹ ضربه شلاق است. در موارد سیاسی مثل دست دادن ظربف و اوباما، این کار می‌تواند جاسوسی برای بیگانگان تلقی شود! اگر هم اعلام جرم نشود، باز هم اهرم فشاری ست در دست حکومت که می‌تواند هر جا بخواهد از آن استفاده کند. مثلا در مورد خبرساز اخیر، بعد از رأی آوردن مینو خالقی، گفته شد که با افشای چند عکس خصوصی ایشان در سفر خارج از کشور، شورای نگهبان آرای او را ابطال کرده است.

بعد از حکم ۹۹ ضربه شلاق برای دست دادن مهدی موسوی، شاعر، که اتهامش از طریق عکس‌های خصوصی او اثبات شده و پس از خبر احتمال ابطال آرای مینو خالقی توسط شورای نگهبان، حکومت و دولت ایران در متن خبرهای جهانی قرار گرفتند. حکومت، هزینه‌ای را که در اثر این خبرسازی باید بپردازد، تحمّل می‌کند اما دست از این رفتار تمامیت‌خواهانه برنمی‌دارد.

طرف دیگر جریان مردم ایران هستند که به این رفتارها، واکنش‌های عجیبی نشان می‌دهند. یک عدّه مذهبی‌های دوآتشه‌ای هستند که خود را وارث خون شهدا می‌دانند و هر اتّفاقی را که در ایران بیفتد یا یک ایرانی عامل آن باشد، پایمال شدن خون شهدا می‌دانند.

یک عدّه دیگر، خود را »مردان باغیرت» ایرانی می‌دانند که هر زن ایرانی ناموس‌شان محسوب می‌شود و اگر این ناموس بخواهد بر بدن خود کنترل داشته باشد، دنیا را به هم می ریزند که انگار کسی شخص خودشان را مورد تجاوز قرار داده است. نمونه‌ واکنش های این گروه را مثلاً زیر پست‌های گلشیفته فراهانی دیده‌ایم و خوانده‌ایم و مطرح کردنش در اینجا لزومی ندارد.

چرا «دست دادن» مسأله بغرنجی است؟

اوّلین چیزی که به نظر می‌رسد این است که دست دادن زن و مرد به عنوان یک عمل غیر اخلاقی تلقی می‌شود و به ابزار قدرت حکومت برای سرکوب مخالفانش تبدیل شده است. حکومت‌های توتالیتر مثل حکومت ایران به گزینه‌های مشخّصی نیاز دارند که در جامعه خریدار داشته باشد و جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. هرچند افراد آگاه خود را به روز نگه می دارند با این ابزار، تحریک و قانع نمی‌شوند امّا همیشه مردمی هستند (در سراسر جهان) که آماده پذیرش افکار تقویت شده‌ از سوی حکومت باشند. مسائل اخلاقی و مذهبی، اغلب بیشترین تاثیرگذاری را بر مردم عادی دارند.

دست دادن لیلا حاتمی
دست دادن لیلا حاتمی در مراسم کن

همچنین بارها دیده شده که حکومت درباره مسائل مختلف فرافکنی می‌کند و گاه بنا بر خواست خود، بر بخشی از یک مساله دست می‌گذارد که حساسیت‌های عمومی را بیشتر تحریک می‌کند. مثلا وقتی خواننده‌ای در آهنگ خود شخص اول مملکت را مورد تمسخر قرار می‌دهد، چندان روی این قضیه مانور داده نمی‌شود اما با رویکرد دیگری درباره همان آهنگ، اذهان مردم را متوجه توهین به ائمه می‌کنند و از این طریق بر اکثریت مذهبی تاثیر می‌گذارند. یا وقتی مسأله جنبش سبز مطرح می‌شود، حکومت این جنبش را به گروه «منافقین» (قبلا موفق شده مجاهدین خلق را در ذهن مردم به منافقین تبدیل کند) متّصل می‌کند و از این طریق باعث می‌شود افراد ناآگاه نسبت به موضوع جبهه گیری منفی داشته باشند.

یکی از روش‌های سرکوب فعالان سیاسی نیز متهم کردن آنها به فساد اخلاقی است که از ابتدای جمهوری اسلامی هم سابقه داشته است. مثلا وقتی درباره حکومت پهلوی صحبت می‌شود، به ضعف‌های اقتصادی و سیاسی آن دوره کمتر پرداخته می‌شود و بیشتر بر مسائل اخلاقی مانور داده می‌شود. نمونه کامل این سیاست‌ها را می‌شود در روزنامه کیهان مشاهده کرد. ستون‌های ویژه‌ای که علیه روشنفکران در این روزنامه تهیه می‌شود و نیز برنامه‌ای که سا‌ل‌ها قبل در تلویزیون با نام «هویّت» کلید خورد (و هم اکنون در قالب برنامه‌هایی نظیر «شوک» و… ادامه دارد و بسیاری از روشنفکران را نیز از ایران فراری داد)، بیشتر روی مسائل اخلاقی تأکید دارند.

از همه اینها می‌توان نتیجه گرفت که این اهرم فشار فقط ویژه زنان نیست و تهمت‌های اخلاقی، روشی است برای سرکوب مخالف که در سایر کشورهای جهان نیز در سطح دیگری اجرا می‌شود؛ مثل اتهام تجاوز برای متهم پرونده ویکی‌لیکس.

چرا این اهرم فشار برای زنان در سطح وسیع‌تری به‌کار گرفته می‌شود؟

زنان در جامعه ایران با تابوهای اخلاقی بیشتری روبه‌رو هستند و مردم خیلی سریع‌تر نسبت به این قضیه تحریک می‌شوند. زیرا حتی مردمی را که حکومتی و مذهبی نیستند می‌شود با زدن انگ‌ اخلاقی به یک زن، تحریک کرد. قشر عام جامعه قابلیت این را دارد که این اتّهام‌ها را سریع «باور» کند، در گسترش و «انتقال» این شایعه فعّال باشد و به آن «واکنش تهاجمی» نشان دهد.

 حتی اپوزیسیون نیز گاهی با این موج همراه می‌شوند. نکته قابل تأمل این است که برای تخریب یک مرد نمی‌شود از چنین ابزاری به خوبی استفاده کرد. دست دادن یک مرد با نامحرم، ارتباط نامشروع او و چیزهایی از این قبیل نزد جامعه و مخاطب هدف حکومت قبح بالایی ندارد و باعث موضع‌گیری منفی چندانی نمی‌شود. این نگاه زاییده جامعه مردسالار است که شخصیتی مثل دون ژوان، الگوی رفتاری بسیاری از مردانش می‌شود اما رفتار یک زن به سرعت از طرف ‌جامعه و حتی نزدیکانش مورد سؤال قرار می‌گیرد و طرد می‌شود. حکومت نیز با افشا و همگانی کردن این پدیده و مطرح کردن مسأله «آبرو»ی خانوادگی، با قدرت بیشتری به زن فشار وارد می‌کند. زنی (که فرقی نمی‌کند در کجای جهان است) به صرف ایرانی بودن، ناموس مرد ایرانی تلقی می‌شود؛ پس حق ندارد بی‌آبرویی کند. گاهی این حکومت نیست که مردم را برای فحّاشی به زنی که در یک برنامه تلویزیونی لباس بازتری پوشیده تحریک می‌کند، اما قطعا این حکومت از این رفتار و اخلاق مردم هر زمان که به نفعش باشد استفاده می‌کند.

 زنی که بتواند در مسائل شخصی به هویّت فردی دست پیدا کند، در مرحله بعدی خواهان هویّت اجتماعی است. تا وقتی که دغدغه زن ایرانی این باشد که حجاب داشته باشد یا نه، دست بدهد یا نه و فردیت از او سلب شود، نمی‌تواند برای اتّفاق بزرگ‌تری بجنگد. این فشارها زن را در جنگ برای نیازها و خواسته‌های اولیه انسانی و در سطح بدیهیات نگه می‌دارد. همین است که وقتی مینو خالقی به عنوان یک فعّال اجتماعی و چهره سیاسی در جامعه حضور پیدا می‌کند، حکومت با درگیر کردن اذهان عمومی با دغدغه‌ای سطحی‌تر، سعی در حذف او دارد.

 همین است که اکثر زن‌های جامعه ایران حاضرند برای آزادی پوشش خود بجنگند، با مردان وارد بحث شوند و از حقّ خود دفاع کنند، اگر توسط گشت ارشاد دستگیر شوند دوباره به همان پوشش سابق خود برگردند و… ، اما وقتی صحبت از مبارزات پیچیده‌تر و حضور در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی می‌شود، کنار می‌کشند و میدان را خالی می‌کنند. مارگارت سانگر می‌نویسد «هیچ زنی که از مالکیت و کنترل بدن خود برخوردار نیست، نمی‌تواند خود را آزاد بنامد.» حکومت از این مسأله نیز استفاده می‌کند تا مبادا جامعه‌ای برابر و همفکر تشکیل شود که قصد براندازی و مخالفت با او را داشته باشد.

سومین نکته وجود آدم‌های دگم مذهبی یا متعصّب‌های غیرمذهبی است که گاهی کاسه داغ‌تر از آشِ حکومت می‌شوند و حاضر نیستند در مقابل مسائل کوچکی مثل دست دادن کوتاه بیایند. مثلا حتی وقتی دولت احمدی نژاد با توجه به ویژگی‌های پوپولیستی‌اش، تلاش می‌کند امکان حضور زنان در ورزشگاه‌ها را فراهم کند، مراجع دینی سریع واکنش نشان می‌دهند و مانع می‌شوند. خواندن بعضی استفتائات مراجع تقلید، درباره زنان تعجّب انگیز است یا فردی مثل علی مطهری که خواهان رفع حصر و آزادی رهبران جنبش سبز است و از نظر اندیشه به اصلاح طلبان نزدیک است، با نشان دادن عکس زنان ساپورت پوشیده در مجلس، عدم برخورد گشت ارشاد با این افراد را نقد می‌کند.

خیلی از واکنش‌هایی که نسبت به مسائل زنان صورت می‌گیرد غیر از برنامه‌های حکومت، مربوط به حرکت‌های خودجوش دگماتیست‌های مذهبی است. روی دیگر این حرکت‌ها، واکنش مردان به‌اصطلاح «غیرتی» جامعه است که مانع حقّ مالکیت زن بر بدن و رفتار خود می شوند و گاهی حتی چیزهایی خودساخته به مذهب اضافه می‌کنند. در واقع این دو قطب یکدیگر را حمایت می‌کنند. جامعه مردسالار مذهب و مذهب جامعه مردسالار را تقویت و تشدید می‌کند و حکومت هم که می‌خواهد دلِ طرفداران اصلی‌اش را که همین دگم اندیشان مذهبی و باغیرتان دوآتشه هستند به دست آورد، با جدّیت بیشتری از این اهرم فشار برای ساکت نگه داشتن زنان استفاده می‌کند و این را با دست و دلبازی تمام به طرفدارانش هدیه می‌کند.

در نهایت، علت سیاسی شدن امور شخصی مثل دست دادن و روبوسی و… هر کدام از مواردی که برشمردیم باشد، تنها چاره‌اش تغییر نگاه مردم به مالکیت زن بر تن و جسم خود است. اگر مخاطب هدفی در کار نباشد، حکومت نیز از این روش‌ها استفاده نخواهند کرد. آگاهی‌رسانی، تغییر فرهنگ و تغییر نگاه در اوّلیه‌ترین روابط انسانی، به تغییرهای سیاسی کلان می‌انجامد. به قول «فوکو» تغییر حکومت‌ها از تغییر در آشپزخانه‌ها و اتاق خوا‌ب‌ها آغاز می‌شود.