شاید اگر آیت الله خامنهای در اظهارات اخیر خود درباره نامزدان ریاست جمهوری معترض و دیگر معترضان انتخاباتی سال ۸۸ از کلمه «نانجیب» استفاده نمیکرد، نامه تند اخیر مهدی کروبی نوشته نمیشد یا نوشتناش به زمانی دیگر میافتاد یا لااقل کمی نرمتر از آب در میآمد.
درست است که مطالب طرح شده در نامه کروبی، ریشهدارتر از این حرفها است؛ ولی باید جایی نیز در این گونه واکنشها برای مسائلی مانند تعابیر تند و دلآزار آیت الله خامنهای باز کرد. «نانجیب» بیشتر یک دشنام است تا کلمهای حاکی از یک معنا و مفهوم سیاسی. جدا از جنبه فحاشی کلمه، این تعبیر در آن سیاق گفتاری، نوعی نفرت عمیق و کینه زودهناشدنی و دیرین را هم به شنونده القا میکند. از نامه کروبی برمیآید که او به شدت از این کلمه دلگیر شده و زخم بدی برداشته است. رهبر نظام اسلامی در این چند ساله، علی رغم آن که بارها اعلام کرده که «فتنه» شکست خورده و به تاریخ پیوسته است، تقریبا در هر سخنرانی خود، یادی نیز از آن نموده و محکوماش کرده و در این میانه، کلمات، القاب، نامها و تعابیر مختلفی هم برای آن ساخته است که برخی از آنها بیشتر از آن که رنگ و لعاب سیاسی داشته باشند، کوچهبازاری و از قبیل دشنام و زخم زباناند.
ادبیات آیت الله خامنهای
فارغ از اصل ماجرای به اصطلاح فتنه، در اینجا با یک موضوع جالب توجه رو به روییم که مختص به ماجرای اعتراضات ۸۸ هم نیست و آن، نوع ادبیات علی خامنهای در برخورد با مخالفان خود است. ادبیات آیت الله خامنهای و جایگاه و نقش آن در سیاستورزیهای او از موضوعات مهمی است که گویا مغفول مانده و خود شایان بررسی جداگانه است. این موضوع به لحاظ روانشناختی نیز تحقیقپذیر است و احتمالا اگر یک متخصص روانشناس کیفیت سخنرانی علی خامنهای و کلمات منتخباش را در وقایع مختلف بررسی کند، به نکات جالبی درباره مسائل روانی او دست مییابد.
اگر بخواهیم از منظر یک غیرمتخصص به ماجرا بنگریم، این گونه به نظر میرسد که در موارد مشابه، کلماتی که علی خامنهای انتخاب میکند، فقط به این منظور نیست که معنایی را توضیح دهد یا خبری را برساند. بلکه کلمات او از نوع زخم زباناند و ظاهرا بخشی از کارکرد آنها، تشفی خاطر گوینده و همفکران او است. بخشی دیگر از کارکرد را هم میتوان در آسیب رساندن به حریف به لحاظ اجتماعی و حتی روانی دانست. بخش سوم شاید چراغ سبز نشان دادن به هوادارن تندرو برای پیگیری ماجرا و حملاتِ به اصطلاح خودجوش به آنان است.
ترزبانی ارزشی
سخنوری از برجستهترین ویژگیهای شخصیتی علی خامنهای است. بنابر این، بعید است که او کلمهها و تعبیرهای مهم خود را ناآگاهانه و اتفاقی برگزیند. سابقه سخنرانیهای رهبر نظام اسلامی در قبل و بعد از انقلاب حاکی است که از میان سبکها و انواع و اجناس سخنرانی، مهارت اصلی او سخنرانی حماسی، شورآفرین و بیشتر از همه، تخریبی و تهاجمی است. کلمههای ابتکاری رهبر نظام اسلامی در این حوزه، از نوع «ارزشی»اند. آنها پیش آن که یک حال یا حالت را وصف کنند، داوری و قضاوت اخلاقی مینمایند. برای مثال، «نفوذ» خبر از یک واقعه میدهد ولی قبل از آن، یک حال یا کار را به لحاظ اخلاقی محکوم میکند و به عبارت روشن: در آن نوعی داوری اخلاقی نهفته و به لحاظ ارزشی خنثی نیست.
خامنهای کمتر جملات خبریِ و گزارشی صرف دارد؛ او بیشتر با جملات انشائی و تحلیلی درباره وقایع و اشخاص سخن میگوید. او در ماجراهای دو سال اخیر، کلمه «نفوذ» را هم ابداع کرد. این کلمه، یک اصطلاح جدید نیست؛ ولی او آن را با معنایی بیسابقه به کار برد و کوشید تا آن را جا بیندازد. نفوذ، هم خبر میدهد و گزارش میکند که توطئهای در کار است و هم آن را محکوم میکند و هم کسانی را متهم میسازد. نفوذ، در واقع، پیش از آن که حال یا کار را توصیف کند، ارزشداوری میکند و این حال و کار و منتسبان به آن را محکوم و تقبیح میکند.
خامنهای هنگام مجادله و مخاصمه لفظی (که البته یکطرفه و یکسویه است چون غالبا حریف امکان پاسخ ندارد) در یافتن و بازتاباندن عیب و نقطه ضعف حریف، چیرگی، مهارت و دقتی غیرطبیعی دارد. نکته دید و نادیدهای را معمولا از زبان نمیاندازد. برخی تعبیرات او جالب توجه است. سال گذشته درباره مذاکره با امریکا و این که به امریکاییها اعتماد ندارد، از تعبیر «حواسمان جمع است» استفاده کرد. او گفت: «اگر با لبخندی که زده میشود، خنجری در پشت پنهان شده باشد، ما حواسمان جمع است.» این گونه تعبیرها جدا از بارمعناییِ توصیفیِ، انبوهی از نفرت و کینه عمیق نیز انشاء میکند و نوع حالت روانی گوینده را آشکار میکند. چنین به نظر میرسد که گوینده تمام سعی خود را میکند تا هرآنچه میتواند، از بار منفی، نفرت، زخم زبان و کینه را در یک کلمه یا تعبیر گرد بیاورد. تعبیر «دست چدنی» که آیت الله خامنهای برای اوباما به کار برد، از همین گونه تعبیرها است: «میگویند ما به سمت ایران دست دراز کردیم. خوب، این چه جور دستی است؟ اگر دستی دراز شده باشد که یک دستکش مخمل رویش باشد، اما زیرش یک دست چدنی باشد، این هیچ معنای خوبی ندارد.» علاوه بر لحن غیرمتعارف به لحاظ دیپلماسی، خود کلمات نیز در این جملات توجهبرانگیزند مثلا تعبیر «دراز شدن دست» انگاری به عمد انتخاب شده تا نوعی اهانت و خواری را بر حریف بار کند. در یک کلام میتوان گفت که در این چند جمله، توصیف، داوری، اهانت، نفرت، خشم و کینه جملگی در یک مجلس کنار هم نشستهاند. گو آن که جنس این سخنان نشاندهنده این مطلب هم هست که گوینده، مسائل سیاسی کشور را ـ که سیاستمداران آنها را نه شخصی بلکه جزئی از پیشه و شغل خود به شمار میآورند ـ شخصی میبیند و بدین سبب، او به لحاظ روانی، انتقاد به شیوه حکومتی و سیاستهای دولتی را انتقاد و اهانت به خود به شمار میآورد، رنج میبرد، کینه به دل میگیرد و در صدد جبران، سرکوب و منکوب کردن حریف از راه کنایههای نیشدار و زخم زبانهای دلآزار برمیآید.
حد اثربخشی ادبیات رهبر
اما اثربخشی این نوع ادبیات خود موضوع دیگری است و باید بررسی کرد که استفاده از آن تاکنون چه اندازه سود داشته است. شواهد نشان میدهند که این شیوه دست کم در سیاست داخلی کشور جز تشفی خاطر موقت گوینده و همفکران و جری ساختن تندروان برای استفاده از کلمات و تعابیر ناشایست و غیرمتعارف و حتی اقدامات خطرناک عملی و حملات فیزیکی به منتقدان سودی دیگر در بر نداشته است.
آیت الله خامنهای در انتخابات اخیر دو مجلس ایران نیز بارها از تعبیرهای زننده و غیرمتعارف استفاده کرد که هیچ اثری بر اراده رایدهندگانی نگذاشت که قصد داشتند به لیست مغضوب او رای بدهند و شاید آنان را جریتر و مصممتر نیز کرد. در حوزه سیاست خارجه نیز کافی است به این سخن یکی از دیپلماتهای ارشد انگلیسی گوش فرا دهیم؛ او در جریان اهانتها و بدزبانیهای تندروان نظام اسلامی پس از برجام نسبت به انگلیس و دیپلماتهای انگلیسی گفت: مادرم به من نصیحت میکرد که آنچه سرِ تو را میشکند، حرف نیست؛ سنگ است.
در همین زمینه
کروبی به روحانی: حاکمیت مستبد دادگاهم را برگزار کند