- کسی که از دور به این قایق نگاه می کند، چه چیزی میبیند، غیر از چند بنی بشر که بی عار چپیدهاند توی هم و بیاعتنا به قانون و مرزها، جان خودشان را قمار میکنند؟ اصلا چه چیزی میشد دید غیر از این؟ شبیه گوسفندهایی بودیم که پشت وانت بار میزنند تا برسانندشان به مسلخ … از دور، ما هویتی نداشتیم … داستان شخصی نداشتیم … توجیهی هم نداشتیم …. خوراک خبرها بودیم فقط. (از کتاب والس با آبهای تاریک)
سال ۲۰۱۱ بود. چند ماهی بعد از اینکه به ادلید (Adelaide) رسیده بودم تا تحصیلاتم را در مقطع دکترا ادامه دهم. داشتیم توی یکی از زمینهای چمن اطراف شهر فوتبال بازی میکردیم. بین دو نیمه گوشهای مشغول استراحت بودم که یکباره یکی از همتیمیها زیر گوشم زمزمه کرد: «میدونی مجید چه جوری اومده استرالیا؟»
با انگشت به یکی از بازیکنها که آن سوی زمین روی یک نیمکت در حال استراحت بود اشاره کرد. گفتم: «نه …»
او ادامه داد: «با قایق!»
یادم میآید که ناباورانه نگاهش کردم. نمیتوانستم چیزی که شنیدم را باور کنم. چطور میشد تخیل کرد که کسی از ایران، قلب خاورمیانه، با قایق به استرالیا، به این گوشه بعید نقشه بیاید. سرانجام در مکالمهای که بیشتر از ۱۰ دقیقه طول نکشید، باور کردم که این یک داستان واقعی از یک زندگی واقعی است و مجید، تنها یکی از هزاران آدمی است که از طریق دریا به استرالیا میآیند.
همتیمی من دریچهای جدید را به زندگی گونه دیگری از پناهجویان استرالیا باز کرد: آدمهایی که زندگی خودشان و خانوادهشان را به خطر میاندازند که به سواحل استرالیا برسند؛ به مرزهای «بهشت!»
برای منی که به دنبال سوژهای جدید و ناب برای نوشتن میگشتم، چه چیزی میتوانست جذابتر از این ماجرا باشد؟ هفته بعدش، بعد از بازی، سراغ مجید رفتم و از او دعوت کردم که به خانهام بیاید تا گپ و گفتی داشته باشیم.
آن زمان که ما همدیگر را دیدیم، مجید ۳۵ سالش بود. لیسانس زبانش را از یکی از دانشگاههای معتبر ایران گرفته بود و در شهرستانی که در آن متولد شده بود، معلمی میکرد. فعالیت های سیاسیاش در نهایت باعث شده بود از ایران فرار کند. آن زمان که ما در حال گفتوگو بودیم، با یک زن استرالیایی ازدواج کرده بود و انتظار تولد اولین بچهشان را میکشید. همچنین، به عنوان مترجم حرفهایِ زبان فارسی مشغول به کار بود.
ما در عصر یک یکشنبه آفتابی، حدود پنج ساعت به گفتوگو نشستیم. داستانی که او تعریف میکرد، غیرقابل باور و تکاندهنده بود. سخاوتمندانه، قدم به قدم راهی که آمده بود را برایم شرح داد. راه به غایت خطرناکی که از تهران شروع میشد، از طریق مالزی و اندونزی ادامه پیدا میکرد و سرانجام در جزیره کریسمس استرالیا به پایان میرسید.
بعدتر، وقتی چند بار به صحبتهای ضبط شده آن روز گوش دادم، مطمئن شدم که باید تحقیقی را درباره این آدمها شروع کنم. مجید، آدمهای دیگری را با داستانهای مشابه به من معرفی کرد. شبکه ارتباطیام با این افراد هر روز بزرگ میشد. در نهایت توانستم برای دیدار با افرادی که هنوز در بازداشت دولت استرالیا بودند، اجازهای بگیرم و به منظور ملاقات یک خانواده جدید که تازه رسیده بودند، به بازداشتگاهی در اطراف ادلید بروم. داستان من لابهلای اندوه و درد «دیگران»، متولد میشد.
به سال ۲۰۱۱ که برمیگردم، آن زمان که تازه شروع کرده بودم به فهم داستان آن آدمهای مغموم و پریشان، استرالیایی میبینم به مراتب دستودل بازتر در زمینه مواجهه با این نوع از پناهجویان. با آنکه در آن زمان هم به قوانین اداره مهاجرت علیه این پناهجویان نقدهایی وارد بود، آن موقعیت را نمیتوان به هیچوجه با وضعیت فعلی در استرالیا مقایسه کرد. حالا، سیاستهای غیرقابل قبول استرالیا، مثلا در رسیدگی به پرونده این پناهجویان در جزیرههای دورافتاده خارج از کشور، به لحاظ اخلاقی شدیدا و از هر جهت مورد نقد است. در این دوره با دولتی طرفیم که حتی تلاش هم نمی کند اعتبار عمیقا آسیبدیده استرالیا را در این بحران انسانی ترمیم کند.
در عوض، دولتهای فدرال یکی پس از دیگری، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، علیه این انسانهای آسیبپذیر قدم برداشته و مرزی میان آنها و باقی جامعه کشیدهاند. شخصا نمیتوانم تبلیغات رسانهای دولت را در سال ۲۰۱۳ فراموش کنم: «اگر بدون ویزا به استرالیا بیایید، هیچگاه در این کشور ساکن نخواهید شد.»
پای این تبلیغات حتی به یوتیوب هم کشیده شده بود. از طریق این کارزار رسانهای گسترده و «غیرقانونی» خطاب کردن این پناهجویان به صورت پیدرپی، دولت موفق به جدا کردن آنها از جامعه و غیر قابل زیست کردن جو استرالیا برای این اقلیت شد.
انزوای ناشی از کارزار رسانهای دولت تنها توسط آن دسته از پناهجویانی که با ویزاهای موقت در خاک استرالیا انتظار نتیجه بررسی پروندهشان را میکشیدند، حس نمیشد. افرادی که پیشتر ویزاهای دائم پناهندگیشان را دریافت کرده بودند، یا حتی آن دسته از پناهندگانی که حالا از شهروندان رسمی استرالیا به شمار میرفتند نیز خود را مورد هجمه این تبلیغات سازمان یافته احساس میکردند.
در مورد ایرانیها که بعد از سال ۲۰۱۳ اکثریتی از پناهجویان «قایقی» را تشکیل میدادند، موقعیت حتی پیچیدهتر بود. پیش از شروع دور تازه ورود پناهجویان از طریق دریا به استرالیا در دهه گذشته، جامعه ایرانی این کشور از متخصصین تحصیل کرده و دانشجویانی که اکثرا برای انجام دوره فوق لیسانس و دکترا و به صورت «قانونی» به این کشور میآمدند، تشکیل میشد.
در کنار این گروه، سازمان ملل نیز برخی پناهجویان ایرانی را که تقاضایشان در دفاتر این سازمان در کشورهایی نظیر ترکیه ثبت شده بود، به استرالیا فرستاده بود. تبلیغات منفی دولت استرالیا علیه پناهجویان جدیدی که از طریق دریا میرسیدند، ایران را طوری در سرخط اخبار مطرح کرد که باعث پریشانی جامعه ایرانی مقیم استرالیا شد. آن روزها، هر مکالمهای با یک غیرایرانی، میتوانست به صحبت از «قایقیها» ختم شود.
این تهاجم رسانهای منجر به عکسالعمل نشان دادن جامعه ایرانی استرالیا شد. در حالی که قسمتی از این جامعه سعی میکرد از این دسته از پناهجویان دفاع کند، دیگر ایرانیها که از دیدن نام کشورشان بدین شکلِ ناخوشایند شرمسار شده بودند، عکسالعمل متفاوتی از خود نشان دادند.
از آنجایی که آنها خود را لایق یک زندگی شاد در کشوری میدانستند که به آن خدمت میکردند، پناهجویان «قایقی» را به خاطر شکستن قوانین مهاجرتی و تحقیر جامعه ایرانی استرالیا، محکوم کردند و در کنار دولت ایستادند.
بنابراین، در مورد جامعه ایرانی، سیاستهای دولت دو تقابل عمده را ایجاد کرد: اول، تقابلی میان «قایقیها» و عموم مردم استرالیا؛ و دوم، تقابلی میان پناهجویان ایرانی و قسمت قابل توجهی از جامعه ایرانی این کشور.
از زمان شروع کنش به اصطلاح «قانونی» دولت استرالیا علیه پناهجویان «غیرقانونی»، رسانههای دیجیتال نقشی شاخص در ارائه نقطهنظرهای متفاوت مربوط به این مساله بازی کردند.
به یمن طبیعت دموکراتیک سیاست در استرالیا، رسانههای عمده برنامههای گوناگونی را در راستای پوشش نظرات مثبت و منفی در مورد این پناهجویان تولید کردند. در این بین اما دولت، به واسطه دسترسی بدون محدودیت به رسانههای عمومی، فرصتهای به مراتب بیشتری را برای انتقال ایدهها و تشدید تبلیغاتش علیه این پناهجویان نسبت به منتقدانش در دست داشت. چیزی که در اینجا قرار است به آن بپردازم اما، راههایی است که این پناهجویان و حامیانشان برای رساندن پیغام و نقطه نظراتشان به مردم، از طریق رسانههای دیجیتال یافتهاند؛ راههایی که به آنها اجازه شنیدن شدن دادهاند. در این ارتباط، سه داستان نسبتا جدید در مورد «قایقیها» را به صورت خلاصه با هم مرور میکنیم.
♦
داستان اول در مورد رضا براتی است. یک پناهجوی ۲۳ ساله ایرانی که در بازداشتگاههای برون مرزی استرالیا در پاپوآ گینه نو (PNG) کشته شد. او در جولای سال ۲۰۱۳، بعد از آنکه دولت قانون ارسال قایقیهای جدید به PNG و عدم پذیرش همیشگی آنها در خاک کشور را تصویب کرده بود، با قایق به استرالیا رسید. رضا در فوریه ۲۰۱۴ به خاطر ایست قلبیِ ناشی از یک ضربه سنگین به سرش، در جریان ناآرامیهای بازداشتگاه جزیره مانوس کشته شد.
من زمانی متوجه داستان رضا شدم که خبر کشته شدنش اینترنت را در نوردیده بود. مردم بلافاصله از شبکههای اجتماعی برای ابراز اندوهشان از آنچه بر رضا گذشته بود و همچنین مشارکت بیشتر در بحثهای جاری درباره بازداشتگاههای برون مرزی استرالیا استفاده کردند. هشتگ #RezaBarati خیلی زود و بهصورتی وسیع در مطالبی که در ارتباط با رضا در توییتر به اشتراک گذاشته میشد، مورد استفاده قرار گرفت. مردم علاوه بر حضور در توییتر و استفاده از این هشتگ برای بیان انزجار خود از کنشهای دولت استرالیا در زمینه پناهجویان، از باقی شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام، تامبلر و فیسبوک نیز به منظور دامن زدن به بحثهای موجود بهره بردند.
عموم مردم هنوز در حیرت اتفاقی که افتاده بود به سر میبردند که برخی نهادهای مردمی فراخوانهایی را برای برگزاری مراسم یادبودی برای رضا منتشر کردند. در میان آنها GetUp، بزرگترین نهاد برگزارکننده کارزارهای اجتماعی و سیاسی استرالیا به چشم میخورد که پیشتر چندین گردهمایی اعتراضی بزرگ را در سطح کشور برگزار کرده بود. دعوتنامه GetUp توسط خیلی از کاربران اینترنت در شبکههای اجتماعی بازنشر شد. بر اساس گزارش روزنامه گاردین، نتیجه این دعوتنامه و فعالیتهای آنلاین پیرامونش، تعداد بیشماری گردهمایی بود که در ۲۳ فوریه، در نزدیک به ۷۵۰ محل در سرتاسر استرالیا شکل گرفتند و حدود ۱۵ هزار نفر را در اعتراض به سیاستهای دولت استرالیا گرد هم آوردند.
افراد زیادی که نتوانستند در این گردهماییها شرکت کنند، تصاویری از شمعهایی را که در خانههایشان برای رضا براتی روشن کرده بودند، در شبکه های اجتماعی منتشر کردند. هزاران مطلب با هشتگ #LightTheDark به معنی «تاریکی را روشن کن» در روزهای بعد از آن به اینترنت سرازیر شدند. این فراخوان در فضای مجازی طرحریزی شد و توسعه پیدا کرد، در خیابان به سرانجام رسید و شواهد موفقیتش هم در محیط مجازی منتشر و مستند شد.
در نمونه رضا براتی، عموم مردم از رسانههای دیجیتال به دو منظور عمده استفاده کردند: انتشار اطلاعات در سطح کشوری و جهانی و همچنین به چالش کشیدن دولت استرالیا در مورد تبعید پناهجویان به خارج از کشور.
♦
فوریه سال ۲۰۱۴: جامعه استرالیا این بار از خبر بازگردانده شدن قایقی حامل ۳۴ پناهجو به اندونزی، توسط نیروی دریایی استرالیا، در بهت و حیرت فرو رفت.
در ماه مارچ، شبکه اِیبیسی استرالیا نتیجه تحقیقاتش بر روی این خبر را پخش کرد. خبرنگاران این شبکه با برخی از مسافران این قایق که نرسیده به جزیره کریسمس متوقف شده و به مبدا یدککش شده بودند، مصاحبه کردند. اطلاعات دست اول و تکان دهنده این گزارش به عموم مردم نشان داد که وزیر مهاجرت وقت، اسکات ماریسون، چگونه در ماههای قبل مشغول مهار قایقهایی بوده است که به سمت کشور راهی بودند. این در حالی بود که در آن زمان حزب محافظهکار استرالیا یک سر از موفقیتش در متوقف کردن قایقها به عنوان بزرگترین موفقیتش یاد میکرد.
یکی از اسناد مطرح شده در این گزارش، فیلم کوتاهی است که توسط یکی از پناهجویان در قایق نارنجیِ نجات که توسط کشتی استرالیایی کشیده میشود، ضبط شده است. در ابتدای این فیلم صدای کسی را میشنویم که به فارسی میگوید: «حواست باشه نبیننت!»
مشخص است که نیروهای استرالیایی از وجود این موبایل که این صحنهها را فیلمبرداری کرده، آگاه نبودهاند. گزارشگر برنامه از این فیلم به عنوان «اولین سند تصویری از یک عملیات بازگرداندن پناهجویان» یاد میکند. طرح داستان وضعیت اسفناک این پناهجویان که از ایران، پاکستان، بنگلادش و نپال بودند، انبوهی از خشم منتقدان دولت را نسبت به استراتژی استرالیا برای متوقف کردن قایقها برانگیخت.
با این حال، این اولین یا آخرین باری نبود که پناهجویان از فناوری دیجیتال برای شرح وضعیت خودشان استفاده میکردند. گوشیهای موبایل ارزان قیمت، با دوربینهای رویشان، «قایقیها» را قادر کرده بودند که اتفاقات و حقایق مربوط به شرایط اسفبار بازداشتگاههای برون مرزی استرالیا را به دست مردم و حامیانشان برسانند. این پناهجویان برای ارسال اسناد یا پیغامهایشان از اینترنت موبایل استفاده میکنند. جستوجویی کوتاه در گوگل، مجموعهای از عکسها و فیلمهای آماتوری را درباره اعتصابهای غذا، کمبود آب و شرایط و رفتارهای غیرقابل پذیرش در این بازداشتگاهها به دست میدهد.
♦
مورد سومی که در اینجا میخواهم به طور خلاصه به آن بپردازم، ماجرای نازنین باقری است. پناهجویی جوان که در ماه می سال ۲۰۱۴، پس از ملاقات با دوستانش و در راه بازگشت به بازداشتگاهی در جزیره نارو (Nauru)، مورد تجاوز جنسی قرار گرفت. نازنین را عریان، بیرون بازداشتگاه یافتند، در حالی که از شدت پریشانی حتی قادر نبود با خانوادهاش صحبت کند.
آنچه نام او را به سرخط اخبار کشاند، سر باز زدن دولت از فرستادن او به استرالیا برای پیگیری درمانش به عنوان یک قربانی تجاوز بود. دولت به جای انجام چنین کاری، در اقدامی غیرقابل پذیرش، نازنین را از خانوادهاش جدا کرد. این خبر نیز مانند باقی موارد، شبکههای اجتماعی را درنوردید.
برخلاف دو مورد دیگری که در این مقاله به آنها پرداختم، نازنین، که بر اثر افسردگی ناشی از این اتفاق دو بار اقدام به خودکشی کرد، نیاز به کنشی فوری از سوی دولت داشت. همچون مورد رضا براتی، مردم دولت را به خاطر رفتارش به چالش کشیدند و از پیتر داتن، وزیر مهاجرت، خواستند تا اقدامی فوری در جهت بهبود وضعیت نازنین انجام دهد. در این راستا، کاربران شبکههای اجتماعی از همه امکاناتشان برای طرح داستان او و شرح موقعیت غیرقابل تحملش در نارو استفاده کردند.
در این بین، شهروندی استرالیایی به نام لنا هَتِم، کارزاری را در وبسایت Change.org برای حمایت از نازنین راهاندازی کرد و در توضیحش چنین نوشت: «این طومار را امضا کنید. به پیتر داتن، وزیر مهاجرت، بگویید که استرالیاییها میخواهند نازنین در استرالیا و آنطور که باید مورد مراقبت قرار بگیرد. دولت ممکن است گمان کند که ما نسبت به وضعیت پناهجویان بیاعتناییم و بر این باوریم که زندگی آنها بیمعناست و ظلمی که بر آنها میرود را میشود پشت گوش انداخت. اما این یک راه و رسم استرالیایی نیست. نازنین هنوز جوان است و هنوز راهی طولانی در زندگی پیش پایش قرار دارد. بگذارید طوری که شایسته است درمان شود و خانوادهاش را از این فکر اندوهبار که زندگی دیگری در حبس از بین رفته، آزاد کنید.»
در گفتوگویی که با او داشتم، هَتِم گفت: «تعداد امضاها در روز اول به صورت تصاعدی رشد کرد و به پنج هزار امضا رسید و در طول یک هفته به ۱۵ هزار امضا رسیدیم.»
در حالی که او تنها امید رسیدن به ۱۰هزار امضا را در سر داشت، طومار حمایت نازنین را بعد از یک هفته با ۱۵هزار امضا به دفتر پیتر داتن فرستاد. هَتِم در تاریخ ۲۰ آگوست ۲۰۱۵، مطلبی را با عنوان «پیروزی!» در صفحه طومارش در وبسایت Change.org منتشر کرد. او در قسمتی از این مطب نوشت: «نازنین برای قرار گرفتن تحت درمان به استرالیا پرواز کرده است. حالا در راه است تا طوری که باید و شاید مورد مداوا قرار بگیرد. از همه شما که این طومار را امضا و منتشر کردید، ممنونم. اشتیاق و حمایت شما تاثیرگذار و الهامبخش بود. در کنار هم به دولت استرالیا نشان دادیم که جان نازنین باارزش است.»
با توجه به درگیری عوامل متعدد، ارزیابی حد تاثیرگذاری کنشگری در اینترنت در عکسالعمل نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی روز، کار بسیار سختی است. هَتِم نیز مطمئن نبود که طومارش تا چه اندازه روی تصمیم دولت در مورد نازنین تاثیر گذاشته است. او اذعان داشت که افراد دیگری نیز فعالیتهایی موازی در حمایت از نازنین داشتهاند و این مساله کار ارزیابی را سخت میکند. او بر این گمان بود که به هر ترتیب طومارش به دست خیلیها رسیده است و به همین واسطه، افراد بیشتری از ماجرایی که از سر نازنین گذشته، آگاهند. چیزی که به باور او خلاف خواست دولت استرالیا بود.
پرونده نازنین یک نمونه شاخص در رابطه با کارکرد رسانههای دیجبتال در راستای بهبود وضعیت عدالت اجتماعی است؛ کارکردی که میتواند حتی در سطح برملا کردن حقایقی باشد که از چشمها و گوشها دور ماندهاند.
♦
در هر سه نمونه مطرح شده، کنشگران فقط از رسانهها و ابزارهای دیجیتالِ هر روزه، مثل توییتر یا گوشیهای همراهشان استفاده کردهاند. هیچ عملیات سایبری پیچیده یا فرایند فنی غیرقابل دسترسی در هیچکدام از مثالها در کار نبوده است. شهروندان معمولی تنها به وسیله دیجیتالی نیاز داشتند که به اینترنت متصل باشد. توانایی در استفاده از ایمیل و شبکههای اجتماعی برای مشارکت در فعالیتهای سایبری هم تنها دانش فنی مورد نیازشان بود.
در دو مورد اول – رضا براتی و قایق های بازگردانده شده – رسانههای دیجیتال کمک کردند که جامعه از موضوعاتی جنجالی و تکاندهنده آگاه شود. هر چند با این اقدامات جان رضا براتی به او بازنگشت، اما شب یادبودی که برایش در سراسر کشور برگزار شد و همه فعالیتهای دیگری که پیش و پس از آن شکل گرفت، جدای از بالا بردن سطح آگاهی جامعه، تاثیراتی ضمنی نیز بر تصمیمات بعدی دولت در زمینه بازداشتگاههای برونمرزی استرالیا داشت.
هیچکسی نمیتواند دردهای فیزیکی و احساسیای که نازنین متحملشان شده است را جبران کند. با این حال، مردم با حضور در این کارزار و مشارکت در حرکتهای موازی، نشان دادند که اگر نیاز باشد، قدرت تغییر تصمیمهای دولت را دارند.
اینها تنها سه مورد از دهها کنش مدنیای بود که از زمان شروع بحران «قایقیها» در استرالیا، توسط ابزارهای دیجیتال شکل گرفت و توسعه پیدا کرد.
شرایط حال حاضر اما بسیار متفاوت است با سال ۲۰۱۳، وقتی تونی ابوت، نخست وزیر وقت، سیاستهای سختگیرانه جدیدی را علیه این افراد اجرایی کرد. پس از مرگ رضا براتی و دیگر حوادثی که پس از آن رخ دادند، تقابل مصنوعیای که عامدانه بین استرالیاییها و پناهجوها شکل گرفته بود، به صورت قابل توجهی تضعیف شد.
با افزایش حمایتهای عمومی از پناهجوها، جامعه ایرانیِ استرالیا هم به مرور آرامش بیشتری پیدا کرد. شخصا از اواخر سال ۲۰۱۱، تقریبا دو سال را به تحقیق و نوشتن رمان والس با آبهای تاریک گذراندم با این امید که اندکی از این تخاصم کم کنم. از تمام اطلاعاتی که از مصاحبه با مجید و دهها پناهجوی دیگر کسب کردم و از همه آنچه در مورد این موضوع خواندم استفاده کردم تا خواننده را به این سوژههای انسانی نزدیکتر کنم؛ که فاصله میان مشاهده کننده و قربانی را از میان بردارم. رمان به زبان فارسی و به صورت رایگان توسط انتشارات نوگام منتشر شد که دسترسی به آن آسانتر باشد.
در سال ۲۰۱۴، من و همکارانم در رادیو شهرزاد نسخه صوتی این رمان را در ۱۱ اپیزود منتشر کردیم و به صورت رایگان در اختیار عموم قرار دادیم. در سپتامبر ۲۰۱۵، یک خانم تصویرساز از آمریکا، به نام فرناز جهانی با من تماس گرفت. او تصویری از یکی از آثارش را همراه این پیغام برایم فرستاده بود: «سلام. چند ماه پیش خیلی اتفاقی به داستان صوتی والس با آبهای تاریک برخوردم. یک بار، دوبار، سه بار بهش گوش کردم …. بیاختیار هر قسمت رو بارها گوش کردم و باز هیچ چیزی عادی نشد. همون موقعها بود که هر روز خبر غرق شدن پناهجوها میومد. داستانتون اونقدر تکون دهنده بود که یه روز نشستم و به تصویر کشیدمش. نمیدونم چی شد که اون موقع نفرستادم براتون. داستان کم رنگ شد توی سرم کمکم، ولی صدای حبابها هنوز همهجا بود. تا هفته پیش که اون کامیون حمل گوشت و مرغ رو پیدا کردن با همه پناهجوهای مرده توش. باز برگشتم به داستان شما. امروز باز داستانتون رو گوش کردم و باز حبابها دنیام رو پر کردن. خواستم ازتون تشکر کنم.»
پیغام این دوست هنرمند تنها نشانهای از بالا رفتن سطح آگاهی نسبت به شرایط وحشتناک پناهجویان در استرالیا در سطحی بینالمللی است.
به یمن توسعه رسانهها و ابزارهای دیجیتال و حضور تعداد قابل توجهی از کنشگران که به مسائل اجتماعی و سیاسی روز توجه نشان میدهند و در فعالیتهای جاری شرکت میکنند، میتوان به بهبود عدالت اجتماعی در این جامعه (استرالیا) امید داشت.
بله! قرن بیست و یکم است و صدای مجید، رضا، نازنین و دیگر پناهجویان از جمله صداهایی است که همچنان به گوش میرسند.
در همین زمینه:
مقاله یک پژوهشگر ایرانی درباره پناهجویان استرالیا برنده جایزه گوین مونی شد
خواندم، لذت بردم، متشكرم…
Arak Nik / 22 February 2016
دوست گرامی
من هم مقاله اقای انصاری را خواندم ولی هیچ لذت نبردم ، البته که حس انسان دوستی ایشان و افرادی مانند ایشان قابل احترام است منتها کاری که ایشان از آن به اسم نوع دوستی دفاع می کنند ،دفاع از قانون شکنی صرف است .
بسیار بسیار بسیار تفاوت است بین کسی که سالها زحمت کشیده ، اطلاعات و دانش کسب کرده روی زبان و مهارتهای مورد نیازجامعه میزبان کار کرده و ریال ریال جمع کرده و پس از چند سال انتظار به عنوان مهاجر قانونی به یک کشور وارد می شود با کسی که طی یک سفر ماجراجویانه چند روزه بدون هیچ گونه مدرک شناسایی ( اولین چیزی که قاچاقچیان انسان به متقاضیان یاد می دهند نابودی پاسپورت پیش از رسیدن به استرالیاست ) به استرالیا می رسد و از آدم و عالم انتظار کمک و همدردی و خوش آمد گویی دارد .
اگر نظم و ترتیب قابل قبولی در استرالیا و سایر کشورهای مهاجر پذیر حاکم است به دلیل حاکم بودن قوانینی است که حکومت این کشورها به عنوان منتخب برآیند خرد جمعی در جهت منافع کلان آن جامعه ( و نه پناهجویان ) وضع کرده .
اگر احساسات را کنار بگذاریم مسئله پناهجویان تلاش برای تحمیل صرف این افراد به جامعه میزبان است . اکثر مطلق این افراد : – فاقد کوچکترین مهارت ارتباطی و دانستن زبان انگلیسی هستند – فاقد مهارت های کاری مورد نیاز جامعه میزبان هستند – به شدت از نظر مالی در مضیقه هستند و نیاز به کمک و ساپورت مالی فوری و قابل توجه از سمت میزبان دارند و در بسیاری موارد ارزشهای فرهنگی به شدت متفاوتی با جامعه میزبان دارند . حساب دو دو تا چهار تاست ، تصور کنید فردا شخص غریبه ای با خانواده اش به منزل شما مراجعه و به زور از شما درخواست کند خانه خود را برای همیشه با او تقسیم کنید ، بسیار مایلم پاسخ شما و نیز نویسنده این مطلب را در این مورد بدانم . حوادث سال نوی آلمان شوک بسیار بسیار بزرگی به خوشخیالی مردم در آلمان و اروپا در رابطه با پناه جویان وارد کرده و تازه این از نتایچ سحر است .
همانگونه که در ابتدا هم عرض کردم وضعیت مهاجر قانونی با پناه جوی غیر قانونی از زمین تا آسمان است .
مهرداد / 22 February 2016
سپاس از كاربشردوستانتون
بايد خدمت بعضي عزيزان عرض كنم ، اينكه شما جامعه إيراني تحمل همديگرو نداريد و دست به
مقايسه همديگه ميزنيد چيز جديدي نيست.
اين مثالها هم خيلي سطحي هست و متاسفانه يا خوشبختانه حرفاي ما خبر از سرهاي ما ميده،
و نشوندهنده عدم رشد اخلاقي و شخصيتي ماست
اينكه يكي مهارت و زبان و… لازم براي يك كشوري رو كسب ميكنه ، ارتباطش با دوستاني كه با
قايق مهاجرت ميكنن چيه؟
تصور تخيلي شما رو هم مثلا بكنيم و مثلا شما خونه نداريد ، خيلي زحمت مي كشيد و خونه ميخريد
ولي يكي ديگه ميره مهموني و با صاحبخونه توافق ميكنه و بخشي از خونشو صاحب ميشه
خوب اين ارتباطش با شما كه خونه خريديد چيه جز حسادت شما كه باعث بشه عقلتون كمتر از
زبانتون كار كنه؟
سياست كل كشورهاي مهاجرپذير همينه كه يك دوره اي با اين مهمانان ناخوانده به شكل زيباي توافق ميكنن
و زماني هم برخلافش
ولي اين ارتباطش به شما چي هست؟
شما كه خونه خودتون رو داريد!!!!!
عجيبه ما أصلا متوجه وضعيت خطرناك شخصيت ضد صلحمون نيستيم ولي متوجه مهارتهاي
فيزيكي مون هستيم
دانيال / 23 February 2016
ضمن خسته نباشید به آقای انصاری در رابطه با این مقاله و تحقیقاتی که باعث
خلق رمان “والس با آب های تاریک” صورت گرفته،با احترام فراوان به این عمل و حس انسان دوستی ایشان تشکر و ثبت نظر شخصی
و تعریفی چند خطی از این جریان که خود نیز تجربه اش را داشتم کنم.
بنده به شخصه این سفر پر خطر رو در کارنامه ی زندگیم هک کردم،اما این
سیاحت نامه به استرالیا ختم نشده با این حال تمام شرایط و احتمالاتی که موجب از
دست دادن جان میشد را مانند باقی مهاجران به “جان “خود خریدم و استارت آخرین
ریسکی که یا مرگ بود یا زندگی را زدم و بی تعارف بگویم :”فرار کردم”.
و در این مسیر با چشم خود خوار و ذلیل بودن را در زیر تصمیمات و اهداف و
سیاست های کثیف دولت ها دیدم که چگونه حاضر به طی کردن دریای مخوف و
پر موج میان دو قاره آن هم با قایق بادی و پلاستیکی و دست کشیدن از هر خطری که به گاها به مرگ میرسید میشد تا
بلکه بتواند شرایط زندگی کردنش را با حجرت عوض کند.
امیر / 25 February 2016