این داستانی واقعی است. داستانی اجتماعی، داستان یک اجتماع در یک محیط طبیعی خشن. این داستان یک پرتگاه است، یک پرتگاه انسانی.
عکاس: عباس مؤدب
اینجا "ایلو−لی−سات" است، در گرینلند.
آنچه که در نگاه نخست، گردشگران را در منطقه "ایلوـ لی ـ سات" در گرینلند شگفت زده میکند، عظمت طبیعت است.
اینجا طبیعت عظیم است و در عین حال خشن. انسان در برابر آن احساس حقارت میکند.
"خلیج یخ" در این منطقه شگفت است؛ جایی است که در لیست گنجینه های طبیعی سازمان ملل ثبت شده است. هر روز هزاران تُن یخ در شکل کوه های یخی از این خلیج به اقیانوس سرازیر میشود، که با گرمایش زمین حجم آن رو به فزونی است.
آنچه که شاید گردشگران در این زیبایی شگفت انگیز طبیعت نبینند، تاثیر این طبیعت خشن در روابط اجتماعی است.
در اطراف شهر مسیر های مختلفی علامت گذاری شده است که مردم و به ویژه گردشگران بتوانند به دیدن طبیعت بروند. یکی از آنها شما را به پرتگاهی میبرد که تاریخ ویژه ای دارد.
این مسیر به منطقه ای کوهستانی ختم میشود. با صعود به بالای کوه منظره زیبای دریا نمایان میشود
از بالای کوه میتوان کوه های یخی را در اندازه های مختلف دید که به سمت اقیانوس میروند.
در این نقطه پرتگاهی هست که در زبان عامه به نام " پرتگاه ضعیفهها" شناخته میشود.
در جامعه ای که از راه شکار و ماهیگیری امرار معاش میکرده، اگر زنی نان آورش را از دست میداد و کسی نبود که از او مراقبت کند، تنها و بی پناه میماند.
در چنین شرایطی او را سر بار جامعه میپنداشتند و جامعه تنها یک راه در برابر او میگذاشت: مرگ داوطلبانه.
این پرتگاه مکانی بود که زنان برای رهایی از "سر بار بودن"، خود را به دریا میافکندند.
آنها همراه با کوه های یخی، به اقیانوس سفر میکردند تا سر بار جامعه نباشند.
مغرور چون کوه های یخ، مرگ را انتخاب می کردند، تا سر افکنده نباشند. راه دیگری برای انتخاب در برابر این زنان نبود.
شاید زمان آن فرا رسیده باشند که نام این پرتگاه را به "سکوی سر بلندی" تغییر دهند.