فیلم «فرانکوفونیا»، آخرین ساخته الکساندر سوکوروف، سینماگر برجسته و صاحب سبک روسی، در بخش مسابقه فیلم‌های مستند پنجاه و نهمین جشنواره فیلم لندن به نمایش درآمد. این فیلم که قبلاً در بخش مسابقه اصلی جشنواره فیلم ونیز شرکت داشت، در جشنواره لندن با فیلم‌های «جکسون هایتز» ساخته فردریک وایزمن، «دکمه مروارید» ساخته پاتریشیو گوزمن، «جیا ژانگ که، مردی از فن یانگ» ساخته والتر سالس و «صداهای سانسور شده» ساخته مور لوشی، برای دریافت جایزه جان گریرسن، پدر سینمای مستند بریتانیا رقابت می‌کند.

نمایی از فیلم «فرانکوفونیا»، ساخته آلکساندر سوکوروف
نمایی از فیلم «فرانکوفونیا»، ساخته آلکساندر سوکوروف

جشنواره فیلم لندن که از هفتم اکتبر آغاز به کار کرد، با اینکه از چند سال پیش، جوایزی در برخی بخش‌ها مثل فیلم‌های اول فیلمسازان و یا بخش رسمی و نیز بخش مستند به فیلم‌های برگزیده می‌دهد اما همچنان به عنوان یک جشنواره غیررقابتی شناخته می‌شود و در طی بیش از نیم قرن نتوانسته، به جایگاهی در حد جشنواره‌های الف دنیا مثل کن، ونیز و برلین برسد. با این حال جایزه جان گریرسن به خاطر اهمیت نام آن، یکی از مهم‌ترین جوایزی است که در جهان به فیلم‌های مستند تعلق می‌گیرد. هرچند «فرانکوفونیا»ی سوکوروف آن قدر پر از نماهای بازسازی شده و عناصر داستانی و صحنه‌های پرداخته ذهن شاعرانه سوکوروف است که به سختی می‌توان آن را در گروه فیلم‌های مستند طبقه بندی کرد.

واقعیت این است که هر فیلم الکساندر سوکوروف از نظر روایت و ساختار سینمایی تجربه تازه و منحصر بفردی در دنیای سینما است. «فرانکوفونیا»، آخرین فیلم سوکوروف نیز همانند آثار دیگرش مثل «پدر و پسر»، «مولوش» (درباره هیتلر)، «تائوروس» (درباره لنین)، «خورشید» (درباره امپراتورِ ژاپن، هیروهیتو، همدستِ موسولینی و هیتلر)، «کشتی روسی» و «فاوست»، اثری اندیشمندانه، انتقادی، عمیق و چندلایه است. سینما-مقاله‌ای جذاب درباره رابطه بین سیاست و تاریخ هنر.

پوستر فیلم «فرانکوفونیا»
پوستر فیلم «فرانکوفونیا»

«فرانکوفونیا» با گفتگوی اسکایپی الکساندر سوکوروف با دوست انگلیسی‌اش «دِرِک» شروع می‌شود که با کشتی‌ای که حامل آثار ارزشمند هنری است، در هوایی طوفانی که هر آن ممکن است کشتی و گنجینه‌های آن را طعمه امواج سهمگین دریا سازد، سفر می‌کند. سوکوروف با دوستش از گذشته و تاریخ حرف می‌زند اما دوستش می‌گوید که دوست ندارد درباره گذشته بشنود و می‌گوید که بیا درباره اکنون حرف بزنیم اما سوکوروف گفتگو با او و در واقع با مخاطبان فیلم را با اشاره به برخی چهره‌های برجسته ادبی آغاز قرن بیستم روسیه ادامه می‌دهد. ابتدا تصویری از چهره تولستوی را می‌بینیم که به دوربین زل زده است و سوکوروف می‌پرسد: «چرا تولستوی به من نگاه می‌کند؟ از ما چه می‌خواهد؟ چه چیزی را می‌خواهد به ما بگوید؟» بعد تصویر تولستوی را که در بستر مرده است، نشان می‌دهد و پس از آن هم تصویری از آنتوان چخوف در بستر مرگ. دو غول بزرگ ادبیات روسیه به خواب ابدی فرو رفته‌اند و سوکوروف می‌گوید که قرن بیستم با به خواب رفتن پدران آغاز شد.

آنگاه دوربین سوکوروف با حرکت کرین زیبایی از روی ساختمان‌ها و خیابان‌های پاریس امروز عبور کرده و وارد موزه لوور در آغاز جنگ جهانی دوم می‌شود که در آنجا بر سر دارایی‌های لوور و سرنوشت آن در شرایط اشغال خاک فرانسه به وسیله سربازان هیتلر، تصمیم گرفته می‌شود.

سینمای سوکوروف همانند سینمای فلینی، ویسکونتی و سورنتینو، سینمایی عظیم و باشکوه است و با تاریخ سیاسی معاصر اروپا از یک سو و هنر، معماری و فرهنگ آن از سوی دیگر پیوند عمیق و ارگانیکی دارد. سوکوروف که قبلاً در فیلم «کشتی روسی» موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ را دستمایه‌ای برای بررسی تاریخی هنر روسیه و میراث فرهنگی آن قرار داده بود، اکنون در فیلم فرانکوفونیا به سراغ موزه لوور پاریس رفته و از طریق آن به بررسی بقا یا تخریب آثار هنری در زمان جنگ جهانی دوم می‌پردازد.

با پیشروی ماشین جنگی هیتلر در خاک اروپا و تصرف بخشی از خاک فرانسه در ژوئن ۱۹۴۰ و سازش حکومت ویشی با هیتلر، نیروهای آلمانی تحت سرپرستی افسر هنر‌شناسی به نام کُنت وولف متریخ و ژاک ژژار مدیر فرانسوی موزه لوور، کنترل موزه و محافظت از دارایی‌های آن را به عهده می‌گیرند. پاریس به گفته سوکوروف در این دوران، شهری باز و بی‌دفاع است. در زمانی که سواره نظام‌های آلمانی در شهر رژه می‌روند، فرانسوی‌های کافه نشین را می‌بینیم که بی‌خیال و خندان و بی‌اعتنا به هیولایی که بیخ گوش آن‌ها در اروپا سر برآورده است، در بیرون کافه‌ها نشسته‌اند و سرگرم نوشیدن قهوه‌هایشان هستند. زنی به نام ماریانا نیز در فیلم هست که هرچند‌گاه در موقعیت‌های مختلف ظاهر می‌شود و در راهروهای لوور قدم می‌زند و شعار ملی فرانسه یعنی آزادی، برابری و برادری را زیر لب تکرار می‌کند و سوکوروف بدین گونه، بی‌معنایی این شعار را در برابر واقعیت‌های هولناک زمانه به نمایش می‌گذارد.

در موزه لوور، سربازان آلمانی، جای کار‌شناسان و راهنمایان فرانسوی موزه را گرفته‌اند و درباره تابلو‌ها و مجسمه‌ها به بازدیدکنندگان توضیح می‌دهند. سوکوروف، ماهرانه نماهای آرشیوی از حضور هیتلر و نیروهای آلمانی در پاریس و موزه لوور را با نماهای بازسازی شده که با تمهیدات دیجیتال به‌‌ همان رنگ و کهنگی نماهای آرشیوی و مستند درآمده‌اند، ترکیب کرده و بدین گونه مرز بین گذشته و امروز و مستند و غیرمستند را به هم می‌ریزد تا تاریخ را با همه تناقض‌هایش در برابر چشمان ما احضار کند.

برای سوکوروف این یک پرسش مهم است که چرا هیتلر، مبهوت در برابر عظمت لوور و آثار هنری نگهداری شده در آن، محافظت از آن را به شدت توصیه می‌کند اما همزمان دستور بمباران و تخریب موزه لنینگراد را می‌دهد؛ موزه‌ای که در آن آثار برجسته‌ای از هنرمندان اروپایی مثل لئوناردو داوینچی نگهداری می‌شده است.

اما قربانیان ماشین جنگی هیتلر تنها آثار هنری نیستند بلکه همانگونه که سوکوروف نشان می‌دهد، یک میلیون نفر از مردم بی‌گناه شهر لنینگراد با حمله نیروهای آلمانی به این شهر جانشان را از دست دادند و در گورهای دسته جمعی مدفون شدند. مردمی که مجبور بودند دست و پای کودکان و زنان مرده را قطع کرده و بخورند تا از گرسنگی نمیرند.

پیش پرده فیلم «فرانکوفونیا» ساخته آلکساندر سوکوروف


سوکوروف نشان می‌دهد که چگونه دو انسان هنردوست یعنی کُنت متریخ آلمانی و ژژار فرانسوی، به رغم دشمنی و اختلاف‌های ایدئولوژیکشان، با هم پیمان می‌بندند تا میراث فرهنگی بشر در لوور را نجات دهند. در صحنه‌ای از فیلم، متریخ به ژژار می‌گوید: «فرانسه به وجود آدمی مثل تو افتخار خواهد کرد اما نمی‌دانم چرا در تمام این سال‌ها که با من بودی، حس می‌کردم که از همکاری با من احساس خوشایندی نداری. آیا یونیفورم من ترا ناراحت می‌کند؟» و ژژار پاسخی به سوال او نمی‌دهد و می‌گذرد.

سوکوروف، پایان سرنوشت این دو را نیز در سکانسی زیبا و سورئال تصویر می‌کند. راوی (که خودِ سوکوروف است)، متریخ و ژژار را صدا می‌زند و آن‌ها را به درون اتاق تنگ و تاریکی فرامی‌خواند. بعد از آن‌ها می‌خواهد که روی صندلی بنشینند و به تصاویری که او برایشان نشان می‌دهد و مربوط به آینده آنهاست نگاه کنند. راوی به ژژار می‌گوید که چگونه بعد از جنگ، نشان لژیون دونور دریافت کرده و ارتقا رتبه پیدا می‌کند و به وزارت فرهنگ فرانسه می‌رسد اما متریخ به خاطر نشان دادن علاقه زیاد به فرهنگ و هنر فرانسه، از طرف حزب نازی توبیخ شده و به آلمان برمی گردد.

حرکت‌های ترکیبی و سیال دوربین برونو دلبونل، مدیر فیلمبرداری سوکوروف و فیلمبردار «فاوست»، در فضای داخلی موزه لوور و نیز در خیابان‌ها و کوچه‌های پاریس، باشکوه و خیره کننده‌اند.

در عصری که بسیاری از موزه‌ها و آثار هنری تاریخی و ارزشمند خاورمیانه، در معرض بمباران ارتش‌ها یا غارت دزدان حرفه‌ای قرار دارد و یا به دست نیروهای ارتجاعی و ضد فرهنگ داعش تخریب شده‌اند، فیلم سوکوروف، بسیار هشداردهنده است و طنینی به شدت معاصر دارد.

جشنواره فیلم لندن روز هیجدهم اکتبر با فیلم «استیو جابز» با شرکت مایکل فاسبندر در نقش استیو جابز، بنیانگذار اپل مکینتاش، به کار خود پایان می‌دهد.