Opinion-Zamaneh-Small

از اولین روزهایی که به استرالیا آمدم، بار‌ها غریبه‌ها از من پرسیده‌اند که «اهل کجایی؟»

این پرسش در وادی امر چندان عجیب به نظر نمی‌رسد. بالاخره هر کسی ممکن است با دیدن یک غریبه کنجکاو شود که این لهجه و این ظاهر متعلق به کجاست. ولی تا می‌گفتم «ایران»، در اغلب موارد پرسش دیگری هم -البته با کمی نگرانی- اضافه می‌شد: «چه دینی داری؟»

refugees 4

برای منی که از کودکی آموخته بودم که «هرگز نباید در گرایشات مذهبی دیگران تجسس کرد»، این پرسش حس وحال خوبی در پی نداشت. خصوصاً اینکه اگر من خودم را ایتالیایی یا مکزیکی جا می‌زدم، هرگز خبری از این سؤال نبود.

در واقع، ایرانی بودن برای خیلی‌ها (نه همه؛ فقط برای «خیلی‌ها» که تنها وجود یکی‌شان کافی‌ست تا حالت خراب شود)، مترادف است با خاورمیانه‌ای بودن، و خاورمیانه‌ای بودن مترادف است با عرب بودن و مسلمان بودن؛ چیزی که در نگاه این‌ها افراط آن می‌شود داعش، و تفریط آن می‌شود چهار-زنه بودن، تحجر، انواع نابرابری و خیلی چیزهای دیگر. کسی هم کاری ندارد که مردمان یک سرزمین با حکومت‌شان تفاوت دارند یا نه. یک خاورمیانه‌ای محکوم به قرار گرفتن در این موقعیت است.

خلاصه کم‌کم به این نتیجه رسیدم که چنین پرسش‌هایی خوشایند نیستند، چرا که دین و ملیت یک غریبه بیش از این‌که با ما یکسان باشد، متفاوت است. تفاوت‌هایی از این دست هم بیش از آن‌که آدم‌ها را به هم نزدیک کنند، از یکدیگر دور خواهند کرد. پس نه تنها از دین، بلکه دیگر از ملیت کسی هم هرگز نمی‌پرسم.

اتفاقاتی که در چند هفته اخیر در رابطه با هجوم پناهجویان به اروپا مطرح شد، بار دیگر تمام این افکار را به یادم آورد. بار دیگر به فکر افتادم که چقدر مهم است که مهم نباشد کی اهل کجاست یا چه دینی دارد. ماجرا از جایی شکل گرفت که اسلواکی گفت تنها ۲۰۰ پناهجوی سوری را «به شرط مسیحی بودن» قبول خواهد کرد. بعد هم نخست‌وزیر مجارستان با اشاره به تهدیدی که متوجه «ارزش‌های مسیحی» شده، اضافه کرد که «اروپاییان در قاره خودشان تبدیل به اقلیت خواهند شد.»

شهروندان زیادی هم می‌گفتند و می‌گویند که «پناهجویان مسلمان باید به کشورهای مسلمان بروند.» نمونه بارزش هم ساکنان آلمان‌شرقی هستند که حملاتی را نسبت به پناهجویان صورت داده‌اند.

اروپایی که به آزادی بیان می‌نازید، اکنون برای ایستادگی در برابر موج پناهجویان، دست به دامن مسیحیت شده است. بعد عده‌ای خیال می‌کنند که نژادپرستی ربطی به دین ندارد. اتفاقا دارد. وقتی عرب بودن و خاورمیانه‌ای بودن پیش از هر چیز در ذهن افراد یاد و نامِ اسلام را زنده ‌می‌کند، دین‌ستیزی/مسلمان‌ستیزی و نژادپرستی مفاهیمی جدا از هم نخواهند بود. آن‌ها در شرایطی مسیحیت را بهانه می‌کنند که بر در و دیوار کلیسا‌ها این جمله به چشم می‌خورد: «مسیح [هم] یک پناهجو بود.»

پس خیلی ساده می‌توان گفت کسانی که با ورود مسلمانان مشکل دارند، نمی‌توانند خود را مسیحی بدانند. چرا که ارزش‌های مسیحی تنها زمانی رعایت خواهند شد که جان انسان‌ها و امنیت آن‌ها بر هر چیزی ارجحیت داشته باشد.

اما چرا پناهجویان حق دارند اروپا را انتخاب کنند؟ خاورمیانه و آفریقا از سوی همین دنیای غرب به مثابه جهنمی بر روی زمین تصویر شده‌اند. اما شرایط خاورمیانه آن‌قدر‌ها هم که در رسانه‌های غربی بیان می‌شود، جهنمی نیست. یمن، عراق و سوریه را که در نظر نگیریم، عمده کشورهای خاورمیانه از امنیتی نسبی برخوردارند. منتها وضعیت طوری تصویر شده که مثلا وقتی من سال گذشته قصد سفر به ایران را داشتم، عده‌ای از دوستان استرالیایی‌ام نگران بودند که مبادا هواپیمای ما را داعش سرنگون کند!

یا مثلا وقتی به‌شان می‌گویم که ترکیه کشوری خاورمیانه‌ای‌ست، زیر بار نمی‌روند. چرا که در نظرشان جایی که بشود در ساحلش آفتاب گرفت، نمی‌تواند خاورمیانه باشد!

در عین حال، غرب نیز آن بهشتی که یک خاورمیانه‌ای «دنیا ندیده» تصور می‌کند، نیست. کسانی که در مرزهای خاورمیانه حبس شده‌اند، همان‌قدر درباره غرب رویا‌پردازی می‌کنند که یک غربی خاورمیانه‌ندیده در رابطه با ما کابوس‌پردازی کرده است. مثلا همین که در آمریکا شهروندان می‌توانند با اسلحه از هم انتقام بگیرند، حاکی از عمق فاجعه در قدرتمند‌ترین کشور دنیاست. البته که شرایط عمومی به نحوی‌ست که اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا رفاه و امنیت بیش‌تری را عرضه می‌کنند، اما، نه ما آن‌قدر‌ها فلاکت‌باریم و نه آن‌ها آن‌قدر‌ها سعادتمند. با این حال به واسطه دستگاه عظیم رسانه‌ای غرب، این پازل به نحوی چیده شده که آفریقا و خاورمیانه نماد «شرّ مطلق» و غرب نماد «خیر مطلق» باشند. برای همین کسی که مثلا دارد از کشوری خاورمیانه‌ای می‌گریزد، هرگز نمی‌خواهد از جهنمی به جهنم دیگر وارد شود. علاوه بر این، همین کشورهای غربی به طور مستقیم در جنگ‌های امروز نقش داشته‌اند. پس پذیرش پناهجویان آواره کمترین کاری‌ست که می‌توانند در راستای بهبود اوضاع انجام دهند.

اروپا از یک نقطه‌نظر دیگر هم محکوم به پذیرش پناهجویان است. آن‌ها خود روزگاری در پی جنگ‌های جهانی روانه اقصی نقاط جهان ــ از جمله خاورمیانه ــ شده بودند. برای من یک نمونه‌ بارزش مادربزرگم است که در کودکی همراه خانواده از شوروی به ایران پناه برد. نمونه دیگر، استرالیا است. در استرالیا هم موج پناهجویان اروپایی از آغاز جنگ جهانی دوم شدت گرفت.

گفته می‌شود که از آغاز دهه ۱۹۴۰ تا پایان دهه ۱۹۶۰ بیش از سه میلیون اروپایی وارد استرالیا شدند. یعنی تا سال ۱۹۷۰، حدود یک‌چهارم جمعیت استرالیا را جنگ‌زدگان اروپایی تشکیل می‌دادند. جمعیت این کشور در سال ۲۰۱۴ معادل ۲۲ میلیون نفر اعلام شد. از این تعداد حدود ۹۰ درصد سفیدپوست هستند و بومیان استرالیا ــ ساکنان اولیه این سرزمین ــ تنها چیزی حدود یک درصد را تشکیل می‌دهند. شرایط در سایر ممالک چندفرهنگی نظیر آمریکا و کانادا هم از لحاظ ماهوی چندان تفاوتی ندارد.

حال اروپا که خود روزی با فراری دادن آوارگان دنیا را اشغال کرده بود، چطور می‌تواند مانع از ورود سایر نژاد‌ها به قاره سبز شود؟ جمله «این بد‌ترین بحران مهاجرت پس از جنگ جهانی دوم بوده است» که به کرات این روز‌ها تکرار می‌شود، به همین واقعیت تاریخی اشاره دارد.

12030677_10154148732317646_623485069_n
هومن زندی‌زاده، دانشجوی دکتری درام در دانشگاه فلیندرز

حضور پناهجویان در اروپا هزینه‌هایی در پی خواهد داشت. آن‌ها زبان بلد نیستند، شغل ندارند، سرمایه ندارند، و از نظر روحی دوران سختی را گذرانده‌اند. آن‌ها حتی ممکن است تا سال‌های سال نتوانند بر احساس غربت غلبه کنند. با این حال این تنها یک روی سکه است. وقتی این پناهجویان شرایط لازم را کسب کنند، می‌توانند به عنوان نیروی کار ارزان به اقتصاد اروپا کمک کنند. این مساله به تازگی در نشست وزرای دارایی ۲۰ کشور ثروتمند جهان هم مطرح شد.

اما چیزی که در این روز‌ها بیش از همه حال آدم را خراب می‌کند، از جانب خودی‌هاست، نه اروپاییان.

خاورمیانه‌ای‌های زیادی در محیط‌های مجازی و غیرمجازی تلاش می‌کنند تا مانع از ورود پناهجویان به دنیای غرب شوند. آن‌ها که خود را «پناهنده قانونی» و آوارگان را «پناهنده غیرقانونی» می‌دانند، معتقدند که نباید هر کسی را به غرب راه داد. استدلال عمده‌شان هم این است که «ما از آنجا بریدیم که با آن مردمان مواجه نشویم. پس چرا حالا باید دوباره در دنیای غرب نیز تحمل‌شان کنیم؟»

حتی دیده‌ام که عده‌ای می‌گفتند «این‌ها آن‌قدر پول دارند که می‌توانند هزاران دلار/یورو به قاچاقچیان انسان ‌بدهند و وارد این مرز‌ها شوند. پس وضع‌شان خوب است.»

این خودی‌ها با دولت‌هایی مثل استرالیا که جلوی قایق‌های پناهجویان را گرفته‌اند، هم‌نوایی می‌کنند. این‌ها به روی خودشان نمی‌آورند که این دلارها/ یورو‌ها تمام دار و ندار و گاهی قرض‌های هنگفتی هستند برای پرداخت هزینه سفرهای مرگ.

اگر قانونی بودن روند پناهجویی به معنای اقدام از طریق سازمان ملل باشد، آن وقت دو مشکل عمده وجود خواهد داشت:

۱) برای بسیاری از جنگ‌زدگان امکان چنین اقدامی از طریق دفا‌تر سازمان ملل وجود ندارد.

۲) حتی اگر این امکان میسر باشد، روند رسیدگی به این پرونده‌ها آن‌قدر پیچیده، فرسایشی و نامطمئن است که کسی تمایل به آزمودن این راه نخواهد داشت. گاهی دیده شده که پناهجویانی برای سال‌ها در کشورهای واسطه ــ نظیر ترکیه ــ منتظر پاسخ مانده‌اند. در این شرایط نه تنها کسب درآمد تقریبا ناممکن است، بلکه همواره خطر رد شدن پرونده نیز وجود دارد. این شرایط، برزخی بی‌پایان است.

خانواده آیلان ــ کودک سه ساله‌ای که عکسش خبرساز شد ــ قبلا درخواستشان برای مهاجرت به کانادا رد شده بود. بعد از زدن به دریا و مرگ مادر و فرزندان خانواده، کانادا به پدر آیلان پیشنهاد پناهندگی داد که او البته نپذیرفت. حرف‌های کسانی که در این شرایط «کاسه داغ‌تر از آش» شده‌اند، مصداق چشم‌ بستن بر حقایق تلخ زندگی پناهجویان است.

بشر در برهه حساسی قرار گرفته است. بحرانی عظیم دارد انسانیت را به چالش می‌کشد. ولی در عین حال اکنون بهترین زمان برای تغییر در رفتار‌ها و حل کردن مشکلات ناشی از تبعیض و نژادپرستی است. ما تنها دو راه داریم: یا به این مشکلات دامن زنیم، یا از آن‌ها شرافتی برسازیم. این شعر سعدی برای روزگار ما سروده شده تا تمام مردم جهان آن را به یاد بسپارند:

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو‌ها را نماند قرار …