“این خطا است اگر خیال کنیم که دعواى آمریکا با ما سرِ قضیه هستهاى است؛ نه، قضیه هستهاى بهانه است… اگر یک روزى هم مسئله هستهاى حل شد – فرض کنید جمهورى اسلامى عقبنشینى کرد؛ همانکه آنها میخواهند – خیال نکنید مسئله تمام خواهد شد؛ نه، ده بهانه دیگر را به تدریج پیش میکشند: چرا شما موشک دارید؟ چرا هواپیماى بدون سرنشین دارید؟ چرا با رژیم صهیونیستى بدید؟ چرا رژیم صهیونیستى را به رسمیّت نمىشناسید؟ چرا از مقاومت در منطقه… حمایت میکنید؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا؟)
در اظهارات آیتالله خامنهای، چهار نکته برجسته است:
یکم: او حل مساله هستهای با غرب (مشخصا امریکا) را “عقبنشینی” توصیف کرده است.
دوم: اوعقب نشینی هستهای را خواست و مطلوب امریکا توصیف میکند.
سوم: او به وضوح از پیشبینی و بدبینیهای خود نسبت به پیامدهای منفی هرگونه توافق با غرب سخن گفته و بر سبیل مثال پنج تالی فاسد (که میتواند بیشتر هم باشد) را برای هرگونه نرمش هستهای در برابر غرب برشمرده است. این پنج تالی فاسد که او برای ورود در مذاکرات هستهای برشمرد عبارت بودند از:
– بهانهگیریهای غرب در پرونده موشکی
– بهانهگیری در پرونده حقوق بشر
– بهانهگیری در عدم شناسایی اسرائیل
– بهانهگیری در حمایت از نیروهای مقاومت در برابر اسرائیل (مثلا حزبالله و حماس) که غرب آن را حمایت از تروریسم تعبیر میکند.
– بهانهگیری در تواناییهای ایران در ساخت هواپیماهای بدون سرنشین (پهباد) یا توان موشکی .
نکته جالب و در عین حال تأملبرانگیز این است که آیتالله خامنهای این همه تالی فاسد را در تاریخ ۱۲ آبان ۹۲ برشمرده در حالی که او در تاریخ ۲۶ شهریور ۹۲ ( یعنی دو ماه پیش از این سخنرانی) فرمان “نرمش قهرمانانه” و مجوز مذاکره با امریکا را صادر کرده و گفته بود: «ما مخالف با حركتهای صحیح و منطقی دیپلماسی هم نیستیم… بنده معتقد به همان چیزی هستم كه سالها پیش اسمگذاری شد «نرمش قهرمانانه»؛ نرمش در یك جاهایی بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبی ندارد.»
جالبتر اینکه او تغییر موضع خود برای ورود در مذاکرات هستهای با امریکا را در جمع فرماندهان سپاه پاسداران بیان داشت که وظیفه آنان حفظ انقلاب اسلامی است. اما، با فرض بر اینکه چنین چرخش ۱۸۰ درجهای در سیاست خارجی نظام میتواند برای پاسداران پرسشبرانگیز باشد، با ارجاع مخاطبان خود به کتابی که در باب صلح امام حسن با معاویه نوشته بود، این “چرخش” در سیاست خارجه را “نرمش قهرمانانه” توصیف کرد. (اشاره به کتابی به قلم آیتالله خامنهای به نام “صلح امام حسن: پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ”)
به بیان دیگر، آیتالله خامنهای در حالی در ۱۲ آبان ۹۲ به تعدادی تالی فاسد برای مذاکره با امریکا در پرونده هستهای اشاره میکند که خود دو ماه پیشتر مجوز ورود در مذاکره هستهای را صادر و آن را “حرکت صحیح و منطقی” توصیف کرده بود. حال پرسش این است که آیا او به هنگام فرمان نرمش قهرمانانه متوجه تالی فاسد مذاکره با امریکا بود یا نبود؟
اگر او به عنوان سکاندار سیاست خارجی، متوجه این همه تالی فاسد برای نرمش (مذاکره دیپلماتیک) در برابر امریکا نبود، باید در کفایت سیاسی او شک کرد و اگر بود، چرا دو ماه بعد از فرمان نرمش، این همه تالی فاسد برای مذاکره هستهای میشمارد؟ چرا معتقد است مساله هستهای بهانه است تا امریکا دهها پرونده دیگر را با ایران تصفیه حساب کند؟ راه حل او برای این بهانهگیری ها چیست؟ مگر خامنهای اصرار امریکا برای کشاندن ایران به پای مذاکره را نمیدید؟ پس چگونه میتوانست فرمان مذاکره برای دفع شر امریکا (تعبیری که خودش به کار برده) را صادر کند و انتظار داشته باشد امریکا بدون حل دیگر مشکلاتش با جمهوری اسلامی حاضر به رفع تحریمها از ایران باشد؟
با در نظر گرفتن این پرسشها، حال که توافق هستهای انجام شده آیا پیشبینیهای خامنهای محقق شده یا خیر؟
شناسایی اسرائیل
در کمتر از یک هفته پس از توافق هستهای در وین، زیگمار گابریل، قائم مقام صدر اعظم آلمان، در تاریخ ۲۸ تیر به تهران سفر کرد. این اولین سفر یک هیأت اروپایی پس از توافق مذکور بود. با اعزام ۶۰ مقام بازرگانی از ۱۰ شرکت بزرگ، آلمان به وضوح علاقه خود را برای ورود در بازار ایران به طرف ایرانی ابراز داشت. اما، در گرما گرم دیدارهای این مقام آلمانی، در یک نشست کاری شرط سختی را برای توسعه روابط با ایران ابراز کرد. قائم مقام صدر اعظم آلمان گفت: اگر ایران خواهان برقراری روابط اقتصادی نزدیکتر با آلمان و کشورهای غربی دیگر است، باید روابطش را با اسرائیل را بهبود بخشد.
او در تهران به رسمیت شناختن حق موجودیت اسرائیل را شرط روابط تجاری پایدار با آلمان دانست و پیشنهاد داد کشورش آمادگی دارد نقش میانجیگرانه میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل برعهده گیرد. زیگمار گابریل ضمن دفاع از موجودیت اسرائيل گفت: “باید روشن باشد که هرکس بخواهد با ما روابط پایدار داشته باشد، نمیتواند حق موجودیت اسرائیل را از نظر سیاسی زیر سؤال ببرد.” او همچنین افزود “زیر سوال بردن حیات اسرائیل، چیزیست که ما آلمانیها نمیتوانیم آن را قبول کنیم.”
روشن است که چنین پیش شرطی صرفاً موضع آلمان نیست. آلمان عضو ثابت مذاکرات هستهای بود. روشن است چنین موضعی، موضع مشترک دیگر کشورها همچون امریکا و بریتانیا و فرانسه که روابط حسنه و در عین حال استراتژک با اسرائیل دارند، نیز هست.
با این حساب اگر ورود خامنهای در مذاکره هستهای معطوف به این جهتگیری بود که گشایشی در اقتصاد رنجور ایران حاصل آید، اگر شرط این کشورها برای برقراری روابط تجاری با تهران، شناسایی رسمی اسرائیل توسط جمهوری اسلامی باشد، موضع خامنهای چیست؟
او نمیتواند بگوید که چنین شرط سختی را پیشبینی نکرده بود چرا که خود این پیشـبینی را بر زبان آورده است. حال که او میدانست چنین شرط دشواری وضع خواهند کرد، موضع او چیست؟
تنها واکنش به این پیش شرط، تاکنون فقط از سوی مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه صورت گرفته است. او نیز تنها به این بسنده کرد که بگوید: «ما نسبت به برخی مسائل منطقه خاورمیانه دیدگاههایی کاملا متفاوت از سیاستهای آلمان داریم.» افخم روشن نساخت که موضع کشورش عدم شناسایی همیشگی موجودیت اسرائیل است.
سکوت دیگر مقامات مسئول جمهوری اسلامی در واکنش به این پیش شرط آلمان نیز در خور تأمل است.
پیش بینیهای دیگر
به هیچ رو، به نظر نمیرسد که موضوعات چالش برانگیزی که میان تهران و واشنگتن و متحدانش طی سالهای متمادی به موضوعات مزمن تبدیل شده، از دستور کار این کشورها خارج شده باشد.
برای مثال شورای امنیت در تاریخ ۲۹ تیر با رای مثبت ۱۵ عضو خود قطعنامه ۲۲۳۱مبنی بر توافق اتمی میان ایران و گروه ۱+۵ را از تایید گذراند به موجب این قطعنامه، شورای امنیت تحریم های مالی، اقتصادی، نفتی سازمان ملل علیه ایران را لغو میکند.
به رغم جنبه مثبت این قطعنامه، طبق مفاد توافق وین، برخی محدودیتها از جمله در مورد خرید و فروش تسلیحات متعارف و فروش موادی با کاربرد دوگانه نظامی باقی میمانند. همچنان که در تضعیف اعمال حاکمیت ایران، برای یک دوره ۸ ساله خرید و فروش سلاح های متعارف یا موادی با کاربرد دوگانه، تنها با اطلاع شورای امنیت مجاز خواهند بود.
اعمال چنین محدویتی بر توان موشکی و تسلیحاتی ایران که از قضا جزو پیشبینیهای خامنهای نیز بود، واکنش محمدعلی جعفری فرمانده سپاه را همراه داشت که گفت: «موارد مربوط به توانمندی تسلیحاتی ایران در تناقض با خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران است و چنین قطعنامه ای هیچگاه مورد پذیرش ما نخواهد بود.»
سامانتا پاور نماينده امریکا در سازمان ملل در روز تصویب قطعنامه مذکور، جای تردید باقی نگذاشت که موضوع نقض حقوق بشر در ایران نیز یکی از موضوعات اختلافی کشورش با تهران است. او گفت: “اين توافق به معنای چشمپوشی از نقض حقوق بشر در ايران نيست.”
نتیجهگیری
به شرحی که گفته شد تنها در عرض یک هفته پس از توافق وین، موضوع ضرورت به رسمیت شناختن اسرائیل توسط جمهوری اسلامی، محدود کردن و نظارت بر توان موشکی ایران و نقض حقوق بشر در این کشور، هر یک به گونهای به ایران گوشزد شده است. این هر سه، مواردی بودند که رهبر جمهوری اسلامی به وضوح نگرانی و بدبینی خود را نسبت به آنها بیان کرده و گفته بود که پرونده هستهای بهانه است تا امریکا و متحدانش دیگر پرونده را به تدریج پیش بکشند.
در این اندک زمان پس از توافق وین، این پروندهها یک به یک در حال گشوده شدن هستند. اگر راه چاره خامنهای در بحران هستهای نرمش قهرمانانه بود، راهحل او برای دیگر پروندههای مزمن به ویژه نقض حقوق بشر چیست؟
توافق برای ج.ا یگ زمان تنفس است. رژیم خامنه ای متاسقانه همچنان راه دیکتاتوری ولایت فقیهی دنبال میکند. ته این ایدولوژی برقراری حکومت شیعی ولایی است که از ارکانش نابودی یهود است. کلا اینها غیر از شیعه دوتزده امامی ولتیی قبول ندارند و به سبک صدر اسلام همه مجبور به پذیرش میکنند یا نابود. منطق بی منطق اسلام ناب
qwerty / 22 July 2015
پس با این دیدگاه و تحلیل شما باید نتیجه بگیریم که همان گونه که نیروهای افراطی مثل کوچک زاده و شریعت مداری میگن باید باهاشون مذاکره نمیکردیم … آفرین به ج.ا. که چنین دیپلمات هایی رو برای مشاوره در اختیار داشت.
Aram / 23 July 2015
این توافق آشکارا مزایا و امتیازهای فراوانی به ایران اعطا کرده …
کسی میتونست فکرشم بکنه که توی این توافق نامه تحریم تسلیحاتی ایران هم موقوف به توقیت ۵و ۸ ساله بشه !؟
تحریمی که از سال شروع جنگ ایران و عراق برپا شده !؟
شما نمیتونید بگید که این پیشروی یا امتیاز خواهی امریکا در برابر ایرانه ، این توافق آغاز یه والس بین ایران و آمریکاست ، فقط مساله اینه که یکی دوتاموضوع رو رو باید بصورت رسانهای مطرح کنند که زمینه آماده رقص بشه !!!
بهروز / 24 July 2015