حسن روحانی در ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ به فرماندهان و مدیران نیروی انتظامی گفت :
“پلیس موظف به اجرای اسلام نیست، هیچ پلیسی نمیتواند بگوید که چون این را خداوند گفته و یا روایتی که پیغمبر فرموده است خود را مسئول اجرای اسلام بداند. بیخود خود را به مخمصه نیندازید و مردم را گرفتار نکنید. وظیفه پلیس اجرای قانون است.”
این سخنان عادی و معقول چنان جنجالی برپا کرد که باورنکردنی بود. مراجع تقلید و فقیهان درباری وارد میدان شده که همه چیز برای اسلام بود ولی حسن روحانی برای دلخوشی سکولارها و لائیکها و در برابر موج دین گرایی، به دین گریزی دامن زد (به عنوان نمونه رجوع شود به سخنان تند آیت الله محمد یزدی و خطبههای نماز جمعه آیت الله علم الهدی امام جمعه مشهد).
پاسخ سادهای که حسن روحانی در چارچوب جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه میتواند به مراجع تقلید و فقیهان درباری دهد، به شرح زیر است:
دولت/ملت با قانون اداره میشود. اگر هر فرد و گروهی خود را مسئول اجرای اسلام به شمار آورد، جامعه به آشوب کشیده خواهد شد. وقتی فقیهی ولایت امر را در دست گرفت، تکلیف از همه مراجع تقلید هم ساقط است و همه باید به احکام او گردن بنهند، نه آن که هر مرجع و فقیهی به دنبال اجرای فتوای خود باشد. قانون اساسی جمهوری اسلامی هم راههای اجرای اسلام از طریق قانون را روشن کرده است. همه قوانینی که پس از تصویب مجلس شورای اسلامی به تأیید شورای نگهبان میرسد، بر همگان لازم الاجرأ است. وقتی این حکم درباره مراجع و فقیهان درباری صادق باشد، به طریق اولی درباره قوه مجریه و پلیس هم صادق خواهد بود.
همین مراجع تقلید درباری و فقیهان وقتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره مجاز بودن موسیقی سخنی میگوید، همگی به او میتازند که مگر شما اسلام شناس (فقیه!) هستید که در این مورد اظهار نظر میکنید؟ اما همانها در اینجا پاسبانهای نیروی انتظامی را به مقام اسلام شناس (فقیه!) ارتقأ داده و از آنها میخواهند که اسلام را به اجرا در آورند. لازمه منطقی مدعای مراجع و فقیهان درباری این است که از فردا پاسبانها خودشان مستقیماً و بدون دادگاه زناکاران را سنگسار و دست سارقان را قطع کنند. البته این “لازمه منطقی” آن قدر ابلهانه است که هیچ مرجع و فقیه درباری نیز زیر بار آن نخواهد رفت.
متأسفانه این فاجعه در افغانستان رخ داد. عده ای برای اجرای شریعت فرخنده را به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رساندند. پاسبانان هم از ترس اسلام از او دفاع نکردند و “قانون” را زیر پا گذاشتند.
این پاسخ ساده و معقول حسن روحانی به تهاجم مراجع و فقیهان درباری میتواند باشد. “ساده و معقول” در چارچوب جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه.
تعطیل کردن اجرای شریعت در چارچوب بنیادگرایی اسلامی و اسلام سنتی
با این پاسخ، همچنان در جای اول قرار داریم و احکام فقهی به عنوان اسلام به اجرأ گذارده میشوند و سخن روحانی هیچ سخن تازهای نگفته است. اما اگر حسن روحانی دارای شجاعت حداقلی و “بصیرت فقهی” در حد مهدی حائری یزدی باشد، و بخواهد گامی به پیش بنهد، میتواند حتی در چارچوب “بنیادگرایی اسلامی” و “اسلام سنتی” از تعطیل شدن کلیه احکام فقهی دفاع کند.
یکم- اسلام چیست و مسلمان کیست: همه فقیهان بنیادگرا – یا سنتی- اجماع دارند که اسلام به ضروریاتش تعریف میشود. انکار اموری که جزء “ضروریات دین” به شمار نمیرود، همچنان فرد را در دایره مسلمانی نگاه میدارد. اما اگر مسلمانی “ضروریات دین” را انکار کند، دیگر مسلمان نبوده و “کافر” و “مرتد” به شمار میرود.
فقیهان بنیادگرا و سنتی درباره این که چه چیزهایی جزو “ضروریات دین” و “حقیقت اسلام” به شمار میرود، اختلاف نظر دارند. اما سخن ما اینک ناظر به جهان اسلام نیست، ناظر به جمهوری اسلامی است. تمامی مراجع و فقیهان جمهوری اسلامی- اعم از درباری و منتقد نظام- آیت الله خمینی را افقه فقهای دوران معاصر به شمار آورده و با افتخار خود را شاگرد او اعلام میکنند.
آیت الله خمینی اعتقاد به خدا و نبوت را تنها شرط مسلمانی به شمار آورده و گفته است اگر فردی به این دو اعتقاد داشته باشد “ولی به خاطر شبهاتی به احکام اسلامی اعتقادی نداشته باشد این فرد مسلمان است”. اگر فردی نماز و حج- یا هر حکم فقهی دیگری- را امروز واجب نداند، باز هم مسلمان است. آیت الله خمینی در توضیح نظر خود مینویسد:
“آنچه در حقیقت اسلام معتبر است و پذیرنده آن مسلمان محسوب میشود عبارت است از اصل وجود خدا و یگانگی او، نبوت و احتمالاً اعتقاد به آخرت. بقیه قواعد عبارتند از احکام اسلام که دخالتی در اصل اعتقاد به اسلام ندارند. حتی اگر کسی به اصول فوق معتقد باشد ولی به خاطر شبهاتی به احکام اسلامی اعتقادی نداشته باشد، این فرد مسلمان است. به شرطی که عدم اعتقاد به احکام منجر به انکار نبوت نشود، نمیشود کسی هیچ یک از احکام اسلامی را قبول نداشته باشد معذالک معتقد به نبوت باشد. پس اگر بدانیم کسی اصول دین را پذیرفته و اجمالاً قبول دارد که پیامبر احکامی داشته ولی در وجوب نماز یا حج تردید داشته باشد و گمان کند نماز و حج در اوایل اسلام واجب بوده ولی در زمانهای اخیر واجب نیستند، اهل دین چنین فردی را نامسلمان نمیشمارند بلکه دلایل کافی برای مسلمان بودن چنین شخصی وجود دارد که طبق مفاد آن دلایل هر کسی شهادتین را بگوید مسلمان است.” (آیت الله خمینی، کتاب الطهاره، ج ۳، صص ۳۲۸- ۳۲۷)
بدین ترتیب:
الف- احکام فقهی جزء “ضروریات اسلام” و “حقیقت اسلام” نیستند. در چارچوب مبانی فقیه بنیادگرا یا سنتی چون آیت الله خمینی نیز میتوان گفت: اجرای کلیه احکام فقهی غیر عبادی در صدر اسلام واجب بوده، اما در دوران مدرن نباید اجرا شوند، برای این که فقط برای آن دوره بودهاند.
ب- در ماه رمضان سال ۲۰۰۶ در هلند با نصر حامد ابوزید گفت و گویی انجام دادم که در وبسایت رادیو زمانه منتشر شد. نیمی از گفت و گو قبل از ظهر در دفتر او در دانشگاه و نیم دیگر در زمان افطار در منزل وی صورت گرفت. وقتی با مصطفی رخ صفت و ابوزید از دانشگاه به طرف منزل او میرفتیم تا گفت و گو را ادامه داده و با خرما و چای افطار کنیم، نظریه آیت الله خمینی را برای او شرح دادم. ابوزید گفت: اگر خمینی چنین چیزی گفته باشد “فرد بسیار لیبرالی است”. اگر من در مصر یا یکی از کشورهای اسلامی چنین حرفی بزنم مردم مرا خواهند کشت. به خاطر کمتر از این حرفها در دادگاه مصر به ارتداد محکوم شدم.
مسئله این است که فقهای سنتی دیگری نیز “ضروریات اسلام” را به همین حد محدود کردهاند.
پ- برخی از مسلمانان قبلی که اینک به کلی از اسلام دست شسته اند، پشت بنیادگرایی اسلامی و اسلام سنتی مخفی شده و میگویند وقتی مسلمانی احکام فقهی را کنار بگذارد، “نامسلمان” میشود. کنار گذاشتن احکام فقهی موجب اصلاح اسلام و “اختراع اسلام دموکراتیک” نمیشود، بلکه موجب حذف بخشهای مهم اسلام و نامسلمانی میشود. طنز قضیه این است که اینها در عین وداع با اسلام، اسلامی میسازند که حتی فقهای بنیادگرا و سنتی هم بدان قائل نبوده و نیستند. همه فقهای بنیادگرا و سنتی نیز احکام فقهی را به موقتی و دائمی، امضایی و تأسیسی (اختراعی)، و…تقسیم میکنند. ۹۹ درصد احکام فقهی قبل از اسلام توسط یهودیان و مردم جزیرة العرب اختراع و برساخته شدهاند. احکام فقهی ای که توسط پیامبر اسلام اختراع شده اند، بسیار نادرند. احکام اختراعی یهودیان و مردم جزیرة العرب با اصلاحاتی توسط پیامبر اسلام برای زندگی مردم آن زمانه “امضا” شدهاند.
ت- چگونه میتوان مدعی شد که آیت الله خمینی “نامسلمان” بوده/شده است؟ چگونه میتوان مدعی شد که آیت الله خمینی “حقیقت اسلام” را کمتر از جوانی که از اسلام خارج شده، میشناخته است؟ آیت الله خمینی به صراحت تمام مینویسد که اولاً: احکام فقهی جزء “حقیقت اسلام” نیستند. ثانیاً: اگر مسلمانی اجرای احکام فقهی را امروزه واجب نداند، با “دلایل کافی” مسلمان است. فقیه سنتی و بنیادگرا منکر وجوب اجرای احکام فقهی را “با دلایل کافی” مسلمان میداند، اما کسانی که دیگر هیچ باوری به اسلام ندارند، او را “نامسلمان” قلمداد میکنند.
ث- در چارچوب اسلام سنتی راه ساده تری هم وجود دارد. بسیاری از فقهای بزرگ شیعه (مانند محقق حلی) اجرای حدود را فقط توسط امام معصوم مجاز به شمار میآوردند. سید بن زهره در غنیه النزوع و ابن ادریس در السرائر در این زمینه ادعای اجماع کردهاند. ابن ادریس در السرائر تصریح کرده است: “اجماع امامیه بلکه همه مسلمانان بر این امر منعقد است که اقامه حدود و مخاطب آن جز برای ائمه و حکامی که به اذن ایشان بر آن مأمور شدهاند جایز نیست، اما غیر ایشان در هیچ حالی مجاز به اقدام به اقامه حدود نیستند، از این اجماع با اخبار واحد نمیتوان بازگشت، بلکه تنها اجماعی همانند آن، یا ایات قرآن یا سنت متواتر قطعی توان نقض چنین اجماعی را دارند[که چنین ادلهای در دست نیست]” (السرائر الحاوی التحریر الفتاوی، قم، ۱۴۱۰، جلد ۲، ص ۲۵).
دوران غیبت، دوران تعطیل کردن حدود بود. این دوران تاکنون ۱۲ قرن را سپری کرده و تا ابد نیز به طول خواهد انجامید. برای این که “معصوم” دیگری وجود ندارد و امام یازدهم فاقد فرزند بوده است. آیا آن فقیهان بزرگ مسلمان نبودند؟.
دوم- تعطیل کردن کل احکام اسلامی بنابر مصلحت: ممکن است فرد مدعی شود که تکلیف فرد با دولت و حکومت متفاوت است. فرد میتواند منکر ضرورت اجرای احکام فقهی در این زمان شود و باز هم مسلمان به شمار رود، اما وظیفه دولت/حکومت اجرای احکام فقهی است. آیت الله خمینی در این مورد هم راهگشا بود. او در ۲۱/۱۰/۶۶ خطاب به آیت الله خامنهای نوشت:
“حكومت را كه به معناى ولايـت مطلقه…بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد…حكومت…يكى از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تـمـام احـكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است. حاكم مى تواند مسجد يا منزلى را كه در مـسـيـر خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند، حاكم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدى كه ضرار باشد در صورتى كه رفع بدون تخريب نـشـود، خـراب كـند. حكومت مى تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است، در موقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد يـك جـانـبـه لغو كند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و يا غير عبادى /است / كه جريان آن مـخـالف مصالح اسلام است، از آن، مادامى كه چنين است جلوگيرى كند. حكومت مى تواند از حج كه از فرايض مهم الهى است، در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست موقتا جلوگيرى كند”.
اعضای شورای نگهبان مدعی بودند که با این رأی و حکم آیت الله خمینی همه احکام فقهی و کلیه احکام اولیه اسلام از بین خواهد رفت. آیت الله خمینی در ادامه همین نامه در پاسخ آنان نوشت:
“آنـچـه گـفـتـه شـده اسـت كـه شـايـع اسـت مـزارعـه و مـضـاربـه و امـثـال آنـهـا را بـا آن اخـتيارات از بين خواهد رفت، صريحا عرض مى كنم كه فرضا چنين بـاشـد ايـن از اخـتـيـارات حـكـومت است و بالاتر از آن هم مسائلى است كه مزاحمت نمى كنم“.
بدین ترتیب:
الف- حکومت و دولت “بر جمیع احکام فقهی” تقدم دارد.
ب- حکومت بنابر مصلحت میتواند تمامی احکام فقهی- عبادی و غیر عبادی- را تعطیل کند. نوگرایان مسلمان فقط احکام غیر عبادی را موقتی و متعلق به صدر اسلام به شمار میآورند که در این زمان نباید اجرا شوند. اما آیت الله خمینی کلیه احکام عبادی را هم شامل حکم خود میکرد.
پ- تعطیل کردن کلیه احکام فقهی منوط به “مصلحت اسلام” است. به تعبیر دیگر، مادامی که این گونه احکام “موجب وهن اسلام” باشند، یا به دلایل دیگری اجرای آنها به مصلحت نباشد، باید تعطیل شوند. مدت تعطیلی احکام فقهی، دقیقاً متناسب با مدت دوام مصلحت است.
ت- مصالح بر دو نوعاند: مصالح دوران ماقبل مدرن و مصالح دوران مدرن. تا زمانی که دوران مدرن تداوم داشته باشد، مصالح آن نیز تدوام خواهد داشت. احکام فقهی در دوران ماقبل مدرن اختراع شدهاند و با مصالح زمان برساخته شدنشان تناسب تام داشتهاند. آیت الله خمینی دقیقاً به این تمایز توجه داشت. به همین دلیل در ۲/۷/۶۷- یعنی حدود یک سال پس از نامه به خامنه ای – در پاسخ آیت الله قدیری- یکی از اعضای شورای نگهبان- نوشت :
“اینجانب لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم…آن گونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بکلی باید از بین برود و مردم کوخنشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند…شما را نصیحت پدرانه میکنم که سعی کنید تنها خدا را درنظر بگیرید و تحتتأثیر مقدسنماها و آخوندهای بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بیسواد صدمهای بخورد، بگذار هرچه بیشتر بخورد”.
پس “تمدن جدید” را نمیتوان به کلی نابود کرد و بازگشت به دوران کوخ نشینی و صحرا نشینی محال است. مصالح “تمدن جدید” را باید در نظر گرفت. به تعبیر دیگر، تمدن جدید از نظر ساختاری با تمدن ماقبل مدرن تفاوت دارد. این ساختار مدرن تا هر زمانی که تداوم داشته باشد، مصلحتهای خود را دارد.
اختراع اسلام دموکراتیک
برای “اختراع اسلام دموکراتیک”، تعطیل کردن کلیه احکام فقهی غیر عبادی کفایت میکند. در چارچوب آیت الله خمینی میتوان گفت :
الف- کلیه احکام فقهی غیر عبادی، احکامی هستند که اجرایشان در صدر اسلام واجب بوده، اما اینک واجب نیستند. چون به دوران کوخ نشینی و صحرا نشینی تعلق داشتهاند.
ب- اجرای این گونه احکام برخلاف مصلحت اسلام است. برای این که موجب وهن اسلام میشوند و عقلای عالم جدید کلیه آن گونه احکام را ناقض حقوق بشر و دموکراسی به شمار میآورند. اگر اجرای احکامی موجب شود که اسلام دین تبعیض، خشونت، جنگ و مرگ به شمار رود، قطعاً اجرای آن احکام برخلاف مصلحت اسلام است.
پ- احکام فقهی جزء “حقیقت اسلام” نیستند. با دلایل کافی منکر کلیه احکامی که برخلاف حقوق بشر، دموکراسی و برابری هستند، “مسلمان” به شمار میرود. به همین دلیل، تعطیل کردن احکام فقهی به معنای تعطیل کردن اسلام نیست. “حقیقت اسلام” توحید و نبوت و احتمالا معاد است.
بدین ترتیب با تعطیل کردن احکام فقهی غیر عبادی، هیچ امر معارض با حقوق بشر و دموکراسی ای باقی نخواهد ماند. “اختراع اسلام دموکراتیک”- یعنی اسلامی که حقوق بشر و دموکراسی و جدایی نهاد دین از نهاد دولت را پذیرفته– حتی در چارچوب اسلام سنتی امکان پذیر است.
حسن روحانی اگر میخواست یا بخواهد سخن تازهای گفته باشد، اعلام میکرد که رأی اجتهادی من دقیقاً همان نظر اجتهادی آیت الله خمینی است. اجرای قصاص، سنگسار، قطع دست سارق، و دیگر احکام فقهی نه تنها برخلاف مصالح اسلام است، بلکه این احکام امضایی، موقتی و متعلق به صدر اسلام بودهاند.
تصویب احکام برساخته و اختراع شده مردم پیش از اسلام توسط مجلس شورای اسلامی آنها را به قانون “تمدن جدید” تبدیل نمیسازد. قوانین “تمدن جدید”، حداقل بر مبنای ایده “شهروندان آزاد و برابر” توسط نمایندگان مردم جعل و تصویب میشوند. حکومت امری است که توسط مردم اختراع شده و باید محصول آرای آزاد و رضایت آنان باشد، نه آسمان.
تضاد “احکام فقهی” و “قانون” در جمهوری اسلامی – به دلیل التقاتی بودن رژیم – همچنان تداوم خواهد یافت. اینک نیز که ولی فقیه و شورای نگهبانش شرعی بودن قوانین جمهوری اسلامی را تأیید کرده اند، این تضاد هر روز به گونه ای آشکار می شود. آیت الله مصباح یزدی این نظام را “رباخوارترین” نظام های دنیا معرفی می کند. دیگران هم به گونه دیگری احساس “مسئولیت شرعی” کرده و دیگران را تحت خشونت قرار داده یا ترور می کنند. کنار نهادن احکام فقهی و غلبه قانون مدرن بر برساخته های مردم پیش از اسلام، راه حل این چالش است.
برخی از ناقدان گمان کردهاند که “اسلام دموکراتیک”، اسلام دیگری است که دولت و حکومت را در دست دارد. در حالی که، “اسلام دموکراتیک” به معنای رد تمامی اشکال حکومت دینی و قبول سکولاریسم است.”اسلام دموکراتیک” به معنای تن دادن به حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، رواداری، و…است. فرد در عین اعتقاد به توحید و نبوت و معاد- و التزام عملی به فضائل اخلاقی- تمامی برساختههای عقلای دوران جدید را با الگو گرفتن از پیامبر اسلام، “امضا” میکند. بدین ترتیب، اسلام دموکراتیک “اختراع” میشود.
بیشتر بخوانید: ضرورت اختراع اسلام دموکراتیک
اقای گنجی در مقالات فارسی به روحانیت مرتجع حمله و ارزوی اسلام دموکراتیک میکند ولی در مقالات چاپ شده در نشریات خارجی به اسم ایشان سعی در پاک نشان دادن نیات خامنه ای و عدم میل به ساخت بمب و موشک و خواستار لغو تحریمها برای جبران صداقت رژیم و توسعه دموکراسی در ر ژیم خفقان میشود!
برادر چرا مقالات شما نیز مثل توافق اتمی ملاها و کری دارای روایات مختلف و متضاد شده؟!
کدام را باور کنیم ؟!
مثل ظریف که در خفا میگوید کسی بخاطر عقایدش زندانی نشده ؟!!
فکر میکنید مردم ایران کر و کور هستند.
قرن ۲۱ و ارتباطات جمعی است و نمیتوان با دروغ و فریب از حکومت تحجری و فوق امنیتی دفاع کرد…
Farid / 02 May 2015
برخی از دانش آموزان شیرازی میگویند که آنها را «به زور» برای استقبال از حسن روحانی رئیس جمهوری ایران بردهاند.
آقای روحانی برای سفری دو روزه چهارشنبه ۲۹ آوریل به شیراز رفته بود. او پس از آن در حرم شاهچراغ برای جمعی از مردم شیراز سخنرانی کرد.
سایت «تقاطع» در صفحه خود در فیس بوک ویدیوی مصاحبه با چند دانشآموز شیرازی را که در مسیر حضور در استقبال روحانی بودند منتشر کرده است.
یکی از دانشآموزان در پاسخ به این سوال که چرا آمده میگوید: «به خاطر زور».
دانش آموز دیگری میگوید: «۱۳۹۴ دانشآموز را به خاطر زور مدرسه اجبارا برای دیدار آقای روحانی آوردهاند.» او نام برخی از این مدارس را که دانشآموزانشان برای شرکت در مراسم استقبال بردهاند، نام میبرد.
این دانش آموز میگوید در حالی که نه معلمان و نه مدیران آمدهاند، دانش آموزان را با اتوبوس برای شرکت در مراسم فرستادهاند.
دانشآموز دیگری فریاد میزند: «هرکس حضور نیابد از او ۳ نمره انضباط کم میشود.»
او درپایان می گوید حرفهایم هرکجا که می خواهید منتشر کنید.
naseem / 02 May 2015
هِی ظریف!؛ تبدیل پل عابر پیاده به چوبه دار
تبدیل پل عابر پیاده به چوبه دار در ایران اسلامی!
Neda / 02 May 2015
اسلام متشکل ازسه بخش می باشد:عقاید،اخلاق وعبادات یامراسم.ازنظراسلام،این سه بخش چنان باهم وابسته وپیوسته می باشد که جداکردن یکی ازدیگری به مسخ اسلام می انجامد.اگردرسوره ی عصر،تاکیدبرایمان وعمل صالح وغیرازآن خسران یازیان خوانده شده است،برمی گردد برجدای ناپذیریی اصول یادشده.همچنان،اگرمسلمان ها اکنون پس مانده ترین وبدکارترین مردم جهان شده اند،ریشه در بی ایمای وبی عملی شان دارد.اکنون که دیده می شود مسلمان هامیان هرسه اصل متشکله ی اسلام جدای انداخته دین خود رادرچنگال استبداد مذهبی وداعشی – طالبانی انداخته اند،حق با آیت الله هامی باشد که پولیس رامجری دین بسازند.پرسش این است که اگرپولیس مجری دین شود؛پس،تامین امنیت را خود ملاهابدوش بگیرند.ملاهای که عامل عمده ی جداکردن عقید،اخلاق وعبادات دراسلام می باشند. کاری که دین رادرلبه ی پرتگاه کشانده است.درواقع،ملاهاباچنان جدای انگاری ،بخش بزرگ قرآن راناکاره وتنها اسلام رابه 400یا500 آیه ی احکام وعبادات منحصروخود را مطابق آیه ی به برخی بخش های کتاب / قرآن مومن وبه برخی بخش های کتاب کافرساخته اند.ازاین رو،ازآیت الله هامی خواهم که اگردلسوزی به اسلام دارند،اسلام راباهمه اعضای متشکله قبول نمایند.درغیراین صورت،جیب های خودراپرومردم رابدبخت ترمی سازند.
ابراهیم ورسجی / 02 May 2015
بسيار عالي بود
فرشيد / 02 May 2015
خمینی لیبرال بوده ؟!او که حتی زمانی که یک خانم در مصاحبه با رادیو نظرش رامبنی بر اینکه فاطمه زهرا نمیتواند الگوی زنان امروز باشد مطرح کرد نتوانست تحمل کند و فریاد وا اسلاما سرداد میتواند لیبرال باشد . عملکرد خمینی در دهه شصت با بسیار ی از ادعاها ی او شبیه نیست.
مریم / 02 May 2015
با تشکر از استاد گنجی .
امید است به طور کلی این دین من در آوردی محمد ، نیست و نابود گردد و بشریت بتواند با صلح و صفا و آرامش زندگی کند .
بهنام / 03 May 2015
مشکل نه آخوند است ونه ملا . بدا به حال ملتی که روزگاری آخوند از کیسه اش میخورد و اکنون آن ملت از کیسه آخوند می خورد.
fgh / 03 May 2015
با سلام،
جناب آقای گنجی جنابعالی در جائی می فرمائید مثلاً برده داری یک عرف اعراب جاهلی بوده که با کمی دخل و تصرف به صورت حکم امضائی در اسلام وارد شده است. در عین حال اینکه بر اساس مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، تمام انسان ها آزاد هستند را هم بر مبنای پذیرفتن نظر عقلای قوم در قرن بیستم تحلیل کرده و بر مبنای موجه بودن نظر عقلای قوم در هر زمان، اسلام را نیز از این جهت مبرا نموده به گونه ای که تداوم عمل برده داری در قرن بیستم و تلقی آن به عنوان یک حکم شرعی ابدی در اسلام را امری ارتجاعی و وهن به اسلام عنوان نموده اید. اما بر مبنای این استدلال، موضوعیت برده داری در آن دوره و حتی قبل از آن تئوریزه می شود و طبعاً با فراهم شدن شرایط قابل تکرار و موجه خواهد بود. از جمله به جریان افتادن مجدد اخذ خراج از غیر مسلمانان، قطع دست و پا در خلاف جهت و … قابل انتظار و صحیح خواهد بود و شدیدتر از آن هم. بنابر این این نوع استدلال خالی از اشکال نیست.
از طرفی از نظر اصولگرایان نیز ورود یک حکم به کتاب وحی به منزله تثبیت آن حکم بوده است و تغییر آن متناسب با گذشت زمان و شرایط قابل قبول نیست. یعنی نه تنها برداری در اسلام مجاز بوده، بلکه هنوز هم مجاز است و الی تا قیام قیامت.
حال چگونه بدون قبول اشتباه در گذشته و صرفاً با فراموشی و نگاه به آینده می توان اسلام دموکراتیک بنا نهاد؟
رضا / 04 May 2015
اکبر گنجی خودش را به آب وآتش میزند تا این دین ساختگی را که خودش هم به ساختگی بودن آن اعتقاد وایمان دارد، ازخطر سقوط نجات دهد. علت اینکه ادعا میکنم که گنجی به ساختگی بودن این دین اعتقاد دارد آنست که این شخص چنین اد عائی را در سلسله مقاله های “قرآن محمدی” ثابت کرده است. بنابراین، دیگر دینی در میان نیست که بخاطرش قلم فرسائی میکند. مضافاً به اینکه درمقالۀ ” اسلام برای چه قومی آمده است،” با استناد به آیه های قرآن ثابت شد که اسلام فقط وفقط برای اعراب ساکنِ مکه وحوالی آن آمده بود. نتیجه اینکه اسلام برای مردم ما نیآمده و مردم ما الزامی درپذیرفتن وعمل به احکام آن راندارند. دیگر آنکه اگر فرض رابراین اساس قراردهیم که قرآن کلام خدااست، چنانکه یک دروغ درآن مشاهده شود، تمام آن کتاب از درجۀ اعتبار ساقط است. در مقالۀ پژوهشی “معراج پیغمبراسلام: دروغ تاریخی قرآن” با توجه به آیۀ اول از سورۀ اسراء و بااستناد به شواهد تاریخی ثابت شد که سفر شبانۀ محمّد ومعراج او به آسمان هفتم، ابداً اتفاق نیفتاده بود. پس نمیتوان به بقیۀ مطالب قرآن نیز اتکاء کرد. توجه به این نکته لازمست که اگر درهردادگاهی، هر وکیل مدافعی با درست کردن صدها صفحه لایحۀ دفاعیه بخواهد درحضور یک قاضی عادل از متهمی دفاع کند، قاضی اگر یک ناهم آهنگی یا مغالطه یا ادعای نادرست مشاهده کند، امر بر بطلان دفاعیه میدهد. درصورتی که چنین چیزی درقرآن به کررات مشاهده میشود که میتوان دهها مورد آنرا ارائه کرد.
موضوع دیگر مربوط به این جمع ناآگاه میشود (لطفاً سانسور نفرمائید) که به گفته های حاضر گنجی نمرۀ قبولی 1100 داده و به مقالۀ “ضرورت اختراع اسلام دمکراتیک” وی نمرۀ قبولی 1600 میدهند!! درصورتی که مستندات مورد تأکید این شخص یا از جنس مغالطه ویا تناقض گوئی است. مایۀ شگفتی است که این جماعت اینترنت نشین چگونه است که باوجود تذکرات متعدد، نسبت به این ضدو نقیض گوئیها توجهی ندارند. این واقعیت مؤید آنست که مردم ما به سالیان درازی نیازمندند تا بتوانند دوغ را ازدوشاب تشخیص دهند. من این واقعیت را اینجا می نویسم تابلکه هرچه بیشتر متوجه باشیم که همچون سال 57 دوباره درمخمصه نیافتیم. خواهشاً به مفاهیم ومعانی تک تک کلمات در نوشته هائی که مرور میکنیم، توجه داشته باشیم. با اندیشه هائی که برخورد می کنیم، به نظر انتقادی برخورد نمائیم.
علی کبیری / 04 May 2015
اینگونه مباحث انحرافی و بیمورد است. چرا وقت، توان و انرژی روشنفکران،سکولارها و اپوزیسیون واقعی ایرانی در جوابگویی، نقد یا تحلیل اینگونه نوشتارها و استدلالات صرف شود؟ هدف چیست ؟ معقول نشان دادن اسلام در عصر امروز ؟ ایجاد پروتاستانیسم اسلامی ؟ آپدیت اسلام در نظم نوین سرمایه داری دیکته شده غربی ؟ منحرف شدن از تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی ؟ اصلاح جمهوری اسلامی با نگاهی معتدل به اسلام سیاسی بمثابه تنها راه حل موجود ؟ مسلما حاکمین جمهوری اسلامی و قلم زنان مواجب بگیر آنها در ایران، اعتنائی به این گفتمانها نخواهند داشت و برای ایرانیان خارج از کشور هم اهمیت چندانی ندارد. دینی که پس از ۲۰۰ سال از مرگ پیامبر آن، بر اساس قصه و حدیث تدوین شده باشد، هرگونه درک، اعتقاد و ایمان را میتوان بطور سلیقه ائی و شخصی از آن برداشت کرد ! مقالات اینگونه فقط برای ستونهای خالی رسانهها و امرار معاش تولید میشوند !
جمهوریخواه / 04 May 2015
دکتر یزدی عامل اجرای نقشه های امریکا در برکناری شاه و بروز تنش در منطقه برای اوردن امریکا به منطقه و فروش اسلحه و نفت ارزان ا؟
دکتریزدی نقش اساسی در ارتباطات جمعی در لوفل لوشاتو داشت. در سال ۵۷ هم نقش اساسی در تیرباران ژنرالهای شاه داشت تا راه برگشت شاه را بصفر برساند.. دراولین بحران – اشغال سفارت آمریکا – پس از گرفتن سخنگوی دولت بعنوان جاسوس توضیح نداد که وی از طرف دولت با سفیر مذاکره میکرده و باعث ادامه بحران توسط تند روها شد. قبل از شروع
دومین بحران – جنگ ایران و عراق نیز بعنوان مامور به کوبا رفت تا با صدام مذاکره کند که عملا کاری نکرد و جنگ شروع و ۸ سال ادامه یافت و (بالای هزار میلیارد دلار هزینه) و هزارها کشته و معلول بجا گذارد.
نمونه دیگر : چگونه ابراهیم یزدی اف ۱۶ های ایران را به باد داد؟
سایت پارسینه: سپهبد خلبان عبدالله آذربرزین در کتاب خاطراتش که تحت عنوان «فرماندهی و نافرمانی» منتشر شده، به ماجرای لغو قرارداد نظامی ایران و آمریکا برای خرید اشاره کرده است که بازخوانی آن خالی از لطف نیست.
وی قبل از انقلاب سمت هایی چون فرمانده پایگاه هوایی دزفول، معاونت عملیاتی و جانشین نیروی هوائی ارتش شد. آذربرزین پس از انقلاب در دوره کوتاهی به فرماندهی نیروی هوایی ارتش منصوب، مدتی را زندانی و به توصیه بازرگان آزاد شد. او اکنون در بورلی هیلز کالیفرنیا زندگی می کند.
«مدتی پیش از انقلاب آمده بودند یک ماده به قراردادها اضافه کرده بودند که اگر یکی از طرفین، این قرارداد را کنسل کند ، اگر ایران باشد ، مبلغ پیش پرداختی که تا قبل از تحویل پرداخت کرده است از بین می رود و اگر دولت آمریکا زیر قرارداد بزند ، باید معادل مبلغی که ما پیش پرداخت کردهایم روی آن پول بگذارد و به ما پس دهد.
این قرارداد را نوشتیم و همه هم گفتند که عادلانه است، دو طرفه است. اما نمی دانستند که ما در مملکتمان آدمهایی داریم که کارهایی می کنند که بقیه نمی فهمند.
چهارمین روز نخستوزیری بازرگان بود، من را هم دعوت به کار کرده بود که ضمن اینکه فرمانده نیروی هوایی باشم ، مشاور عالی نخست وزیر در امور دفاع و امنیت ملی هم باشم. صبح داشتم میرفتم اداره ، دیدم که دکتر یزدی در رادیو اعلام کرد که دولت ایران تمام قراردادهایش را با دولت آمریکا فسخ کرد. بقیه که می شنوند چیزی نمی گویند و می گویند بارکالله ! اینها نمی دانند که چه خبر شده ، نخست وزیر هم نمی داند چه شده ، هیچ کس نمیدانست.
تلفن را برداشتم و به بازرگان گفتم که شما خبر را شنیدی؟ گفت چه خبر؟ گفتم الان یزدی اعلام کرد که دولت ایران یک طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد. گفتم این مسئله فقط در مورد نیروی هوایی نزدیک به ده میلیارد دلار خسارت میشود. حالا من در مورد نیروی زمینی و بقیه نمیدانم.!! گفت: بیا اینجا.
رفتم سراغش ، نشستم و کاغذ گذاشتم و قرارداد رو توضیح دادم که اگر یک طرفه فسخ شود ، کل پولی که داده ایم بدون بازگشت به آمریکایی ها می رسد. تلفن کرد به یزدی گفت: آقا این چی بوده؟ من ناسلامتی نخست وزیرم ، من باید این اعلامیه رو بدانم یا نه؟ خلاصه نمی دانم بین اینها چه گذشت ، که گوشی را گذاشت زمین.
بازرگان رفت پیش خمینی ، به من هم گفت اینجا باش تا من برگردم. رفت و ماجرا را به خمینی گفت. خمینی هم گفت بگو حرفش را پس بگیرد. او هم نمیدانست که چه شده. آمد در دفتر من را صدا کرد و گفت آذربرزین یک افسر که در مورد این قرارداد مطلع باشد را بفرست برود پیش یزدی.
صفیری که الان در واشنگتن است یکی از افسرهای عالی فنیمان بود که رئیس بسیاری از پروژهها بود. به او گفتم که شما با دکتر یزدی برو آنجا. او مذاکراتی می کند ، شما هم شرکت کنید. مسئله را به او گفتم. رفت آنجا و به فاصله ۲۴ ساعت به من تلفن کرد و گفت : این یزدی میرود درون اتاق ، من را بیرون مینشاند ، من با او داخل اتاق نمیروم ، بنابراین کاری از دست من برنمیآید!
به بازرگان گفتم و او را برگرداندم. یزدی رفت آنجا، حرفش را هم نتوانست پس بگیرد و با کمال رشادت پولها را به باد داد!!
Farid / 07 May 2015
جناب آقای گنجی بنظر میرسد در حال تحقیق برای ارتقاء سطح علمی و فرهنگی اسلام هستند لذا با توجه به اینکه فلاسفه معاصر ایرانی در خصوص معنویت تقریبا یک صده جلو تر از سیاسیون و صاحب نظران سیاسی هستند ؛ پیشنهاد میکنم سیاستمداران ایرانی برای فهم بهتر نظریات دموکراتیک و مردمی؛ فرهنگی و اخلاقیِ این فلاسفه کمی در آرا و اندیشه های ایشان تحقیق و مطالعه کنند. بخصوص تاکید اینجانب بر این است که جناب آقای گنجی و سایر صاحب نظران سیاسی در خصوص تحقیقات مراکز علمی و تحقیقاتی و دانشگاههای بزرگی همچون سوربن فرانسه و یا ییل امریکا در خصوص معنویت و نقش آن و تاثیرات آن در زندگی اجتماعی و فردی به عنوان یک علم تجربی مستقل بیشتر مطالعه و تحقیق کنند. بنده به شخصه توجه سیاستمداران ایرانی را به سایر صاحب نظران ایرانی در سایر رشته های علمی برای برون رفت از بن بست اجتماعی ایران ؛ به فال نیک میگیرم. بنظرم یک تحول اندیشه در زمینه سیاسی و دینی در حال رخ داد است که بی شباهت به رنسانس اروپا نیست. کاملا طبیعی است کسانیکه در این رنسانس نقش پیشرو و داشته باشند مانند کوپرنیک و گالیله و سایرین نامشان جاودان میشود.
iliashid / 09 May 2015