«مسئله حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است و برای مقابله با بدحجابی باید جدیت به خرج داد و از نیروی قهریه استفاده کرد… برخورد با قاطعیت و قوه قهریه احتیاج قانون است و برای رعایت مجموعه قوانین الهی که در غیر این صورت برخورد جدی با این مسئله شود… در ذهن برخی مسئولان نیز وارد شده که باید در برخورد با مسئله بدحجابی فرهنگ مردم را بالا برد، اما باید قبول کنند که برخی مواقع جدیت لازم است… برخی معتقد هستند قوه قهری در جامعه لازم نیست و باید از باب فرهنگ وارد شد، اما با نصیحت تنها نمیتوان کاری کرد… امر به معروف و نهی از منکر هم زمان قدیم به صورت افرادی به نام محتسب بوده است که شلاق به دست بوده است.» (امام جمعه اصفهان)
مدتی است فشار نیروهای تندروی جمهوری اسلامی از مسئله هستهای به سمت فشار در زمینه آزادیهای فردی و اجتماعی و اجرای قوانین سختگیرانه اسلامی چرخیده است.
یکی از مهمترین محورهای تهاجم جدید اسلامگرایان متعصب به جامعه ایران، مسئله حجاب است. بعضی از مردم معتقد هستند که «موضعگیری کاملاً همسو و برنامهریزی شده است» و عده دیگری میگویند «معلوم است که نقشهای دارند. خدا میداند تهاش قرار است به کجا برسد».
هرچه هست درخواست نماینده ولی فقیه در اصفهان خیلی زود عملی شده است و به نظر میرسد کسانی تصمیم گرفتهاند به صورت مستقیم و به وسیله اسیدپاشی زنان و دختران ایرانی را به راه اسلام هدایت کنند. البته امام جمعه اصفهان زیر فشار افکار عمومی حرف خود را پس گرفته، اما خیلیها معتقد هستند «حرف دل او همانی است که اول گفته» است.
مسئول یک چاپخانه در شهر نجفآباد میگوید: «اینکه دروغ است. این حرف را زده است و همه میدانند. حالا به فرض منظورش واقعاً این نبوده؛ آن جوان از همهجا بیخبر و خامی که حرفش را شنیده و حالا اسید میپاشد به صورت زنها و فکر میکند کار اسلامی کند، حق کدام یکی است برود بالای دار؟»
طبق معمول: سرویسهای جاسوسی بیگانه
در بیشتر کشورهای جهان اگر اتفاقی مشابه ماجرای اسیدپاشی در شهر اصفهان به وقوع میپیوست، مقامات پلیس و مدیران دولتی زیر فشار شدید افکار عمومی و اعتراضهای مردمی قرار میگرفتند تا هرچه سریعتر مجرم را بازداشت و مجازات کنند.
یک پدر ایرانی: «جامعه ما امنیت ندارد. از صبح که میروم سر کار تا شب که بر میگردم همهاش نگران بچهها و همسرم هستم. زمستان سال قبل در محله ما با لباس نیروی انتظامی و با حکم رفتهاند داخل خانه یکی از همسایهها و خانه را خالی کردهاند. دارد میشود یکسال ولی کسی را نگرفتهاند.»
در چنین شرایطی کوتاهی در انجام وظیفه یا کندی تحقیقات میتواند منجر به برکناری یا استعفای مدیران مربوطه شود، اما در ایران از این خبرها نیست. مجرمان حاضر و آماده و دست به نقدی به نام «عوامل خودسر» و «دشمن» وجود دارد که میتوان از قتلهای زنجیرهای گرفته تا ماجرای هفتتیرکشی مداح، افزایش قیمت دلار و هر جرم و جنایات و فساد دولتی را به گردن آنها انداخت؛ «دشمن»هایی که واقعا اگر کاری هم انجام بدهند به دلیل برخوردهاي تبليغاتي حکومت، کسی باور نمیکند و «عوامل خودسر»ی که شاید پای چوبه دار صدایشان در بیاید که «…قرارمان این نبود».
یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ادعا کرده که «ممکن است دستهای پشت پرده سیاسی ازجمله سرویسهای اطلاعاتی بیگانه نیز در بروز این پدیده شوم اجتماعی نقش داشته باشند». بی جهت نیست که تعدادی از طنزپردازان ایرانی پیشاپیش متن اعترافات تلویزیونی اسیدپاشان را به رشته تحریر در آوردهاند.
جدای از فضای شوخی و طنز اما مسئله خیلی جدی است. یکی از زنان اصفهانی به خبرنگار اقتصاد نیوز گفته است که «پیامکهای تهدیدآمیز» از فردی ناشناس دریافت کرده است. در این پیامک آمده است که «اگر حجابتان را رعایت نکنید به شما اسیدپاشی میشود».
خبرها حاکی از آن است که دختران و زنان اصفهانی خانهنشین شدهاند و خانوادهها ترجیح میدهند مانع از خروج دخترانشان از خانه بشوند.
با اینکه وزرات کشور اعلام کرده است که چند نفر از مظنونان احتمالی این اقدام بازداشت شدهاند و پلیس میگوید تنها چهار مورد اسیدپاشی به وقوع پیوسته که دو مورد آن با رسیدگی سرپایی حل شده است، اما نزدیکان قربانیان اسیدپاشی میگویند: «ماموران نیروی انتظامی ازخانوادهها خواستهاند کسی چیزی به رسانهها نگوید، تا پلیس اسیدپاشان را پیدا کند.»
مردم مجازات تعیین میکنند
اکثر مردم عادی در ایران در مورد مجازات عاملان اسیدپاشی به زنان نظر مشترکی دارند و به چیزی کمتر از اعدام قانع نیستند. البته شیوه اعدام در نظر افراد متعدد است.
در بیشتر کشورهای جهان اگر اتفاقی مشابه ماجرای اسیدپاشی در شهر اصفهان به وقوع میپیوست، مقامات پلیس و مدیران دولتی زیر فشار شدید افکار عمومی و اعتراضهای مردمی قرار میگرفتند تا هرچه سریعتر مجرم را بازداشت و مجازات کنند. در ایران از این خبرها نیست.
یک نانوا معتقد است که «باید از دو طرف ببندند به ماشین و نصفشان کنند».
یک زن خانهدار معتقد است که «باید آنها را شلاق بزنند و بعد دار بزنند».
یک دانشآموز دبیرستانی معتقد است که «باید آنها را با اره برقی نصف کرد»، اما متاسفانه تعداد کمی از مردم به این نکته توجه دارند که مجازات اصلی باید متوجه آمران اصلی این اقدام باشد و نه عوامل آن.
به نظر میرسد جامعه در جستوجوی یک مقصر است تا هرچه سریعتر بتواند این زخم را فراموش کند.
افسانه که دختری ۲۷ ساله است میگوید: «تو را به خدا نیروی انتظامی زودتر اینها را دستگیر کند تا اعدام شوند. امروز در خیابان چند قطره آب از روی سایبان مغازه روی صورتم چکید. از ترس زهره ترک شدم. فکر کردم روی من هم اسید پاشیدهاند. جیغ کشیدم.»
آناهیتا ۳۸ ساله و شاغل است. او قضیه را اینگونه تحلیل میکند: «در شرایط فعلی نظر آنچنانی نمیتوان داد. ممکن است کسی باشد که مشکل روحی و روانی دارد یا اینکه یک افرادی باشند که اعتقادات مذهبی دارند. من فکر میکنم در درجه اول حقیقت مهم است و اینکه واقعیت به مردم گفته شود. در درجه دوم فکر میکنم نباید درخواست کنیم که افرادی که این کار را کردهاند اعدام بشوند. بازهم میگویم که الان چیزی مشخص نیست، اما اگر مذهبی باشند باید تحقیق شود چه کسی به آنها گفته روی صورت زن بدحجاب اسید بپاشند. وگرنه این همه آدم مذهبی در ایران داریم چرا آنها اسید نمیپاشند؟ این کاری نیست که اگر کسی اعتقاد هم داشته باشد جرئت بکند که انجام بدهد.»
هر کس از زاویه دید خودش
حاج رضا از کسبه بازار بزرگ تهران که خودش را میزبان مجالس عزاداری مذهبی معرفی میکند و نگران روی گرداندن مردم از اسلام است: «به خدا اینها دشمنی دارند با اسلام. حالا به فرض دستگیر کنند و مردم ببینند ریش دارند و ظاهر مذهبی دارند. هر کس ریش داشته باشد حتمی نیست که ریشه هم داشته باشد. نتیجهاش چی است جر اینکه مردم بگوید این از اسلام است. تبلیغ میشود به نفع زنان غیر مومنه. ما با حاج آقای میرحسینی که امام جماعت مسجد است صحبت کردیم که بالای منبر بگوید این کارها از اسلام نیست. نه اینکه نظر منِ تنها باشد. چند نفر دیگر هم گفتند که انشاءالله روی منبر اشاره کنند.»
نمایندگان اصفهان در مجلس شورای اسلامی و بعضی از کاربران شبکههای اجتماعی بیشتر از آنکه نگران تبعات روانی اسیدپاشی در جامعه باشند نگران صنعت توریسم این شهر هستند.
این نمونه اظهار نظرها در دنیای واقعی هم وجود دارد. علیرضا که یک دانشجوی اهل تهران است میگوید: «نتیجه این وحشیگریها این است که دیگر توریستها جرئت نمیکنند به اصفهان سفر کنند. مثل قبل که توریستها جرئت نمیکردند به سیستان و بلوچستان و کرمان سفر کنند. این ماجرا به ایران ضربه میزند.»
مدیر داخلی یک هتل از زاویه دید متفاوتی این نظر را ابراز میکند: «با توجه به اینکه ورود جهانگردان خارجی به ایران در دوره آقای روحانی دو و نیم برابر شده و اصفهان یکی از نقاطی است که توریستها به عنوان مقصد ایرانگردی در نظر دارند من فکر میکنم این اقدام برای جلوگیری از ورود گردشگران خارجی به ایران است. نظراتی هست که فکر میکنند این توریستها در ایران تبلیغ مسیحیت میکنند و فرهنگ غربی را ترویج را میدهند…»
به نظر میرسد جامعه در جستوجوی یک مقصر است تا هرچه سریعتر بتواند این زخم را فراموش کند.
افسانه که دختری ۲۷ ساله است میگوید: «تو را به خدا نیروی انتظامی زودتر اینها را دستگیر کند تا اعدام شوند. امروز در خیابان چند قطره آب از روی سایبان مغازه روی صورتم چکید. از ترس زهره ترک شدم. فکر کردم روی من هم اسید پاشیدهاند. جیغ کشیدم.»
یک خانم روزنامهنگار از درونی شدن مسئله حجاب میگوید: «یک زمانی وقتی زن یا دختر مانتویی بود خود مردم پشت سرش حرف میزدند. در مورد خواهر بزرگ من یادم هست که وقتی خانواده یکی از خواستگارهایش از همسایهها تحقیقات کرده بودند برای خواهرم زده بودند. چند سال طول کشید تا مانتو و روسری عادی شد. بعد مسئله گشت ارشاد مثلاً پیش آمد که خود ما برای اینکه به مشکل بر نخوریم مسیر رفت و آمدمان عوض شد و بعضی وقتها لباسهایی انتخاب میکنیم که خیلی از ما دوست ندارند و مجبوریم. حالا ماجرای اسیدپاشی هم اضافه شده… خودتان را بگذارید جای یک دختر اصفهانی که مدام روسریاش را درست کند که مبادا یک نفر به صورتش اسید بپاشد…»
یک مرد ۴۹ ساله ایرانی که مدیرعامل یک شرکت است میپرسد: «…اگر در آمریکا تیراندازی بشود بلافاصله اخبار ایران اعلام میکند با جزئیات ولی دو روز از ماجرای اسیدپاشی گذشت تا اعلام کردند؟ ابلهها گفتند چهار مورد بوده ولی در فیسبوک دیدم که تعداد بیشتر است و مثل همیشه دارند دروغ میگویند.»
یک شهروند ۵۴ ساله مسئله را فرهنگی میداند: «این مملکت دیگر آن ممکت سابق نیست آقا. این مردم آن مردم سابق نیستند. همه دارند وحشی میشوند. به جوانش بگویی بالای چشمت ابرو برایت چاقو میکشد. به قاضی دادگاه حرف بزنی، یک جور دیگر. مردمی که در صف سبد کالا میخواهند همدیگر را بکشند باید منتظر اینجوریاش هم باشند.»
یک دختر ۲۳ ساله به تبلیغات مذهبی اشاره میکند و میگوید: «وقتی هر دفعه در نماز جمعه درباره حجاب حرف میزنند و تهدید میکنند حالا باید جواب بدهند. مجلس دارد قانون تصویب میکند که بسیجیها دیگر مجبور نباشند اسید بپاشند و راحت بتوانند هرکسی را خواستند بگیرند. همه درباره اسیدپاشی حرف میزنند، ولی کسی اعتراض نمیکند به مجلس که دارد این کارها را قانونی میکند.»
مسعود تقریبا ۵۰ ساله و پدر دو دختر و یک پسر است. او به گذشته اشاره میکند: «داریم بر میگردیم به روزهای قدیم که هرکس روسریاش عقب بود پونز میزدند به پیشانیاش یا رنگ به او میپاشیدند. من این را خودم با چشم خودم دیدهام. هم زن دیدهام و هم مرد که زنهایی که موهایشان رنگ کرده بود یا آرایش داشتند رنگ میپاشیدند به صورتشان. زنهایی که میگویم فکر نکنید جور خاصی بودند. نسبت به الان که میبینید، معمولی بودند ولی آن موقع همین را هم قبول نمیکردند.»
طیبه یک زن چادری است. مخالف اسیدپاشی و «کارهای خشن» است و از نیروی انتظامی و قوه قضائیه درخواست دارد تا هرچه زودتر عوامل این کار را شناسایی و مجازات کند.
او میگوید: «در مترو به یک دختر خانمی که روسریاش افتاده بود تذکر دادم که مردها دارند نگاهش میکنند. خدا شاهد است به قصد و نیتی نگفتم. گفتم شاید حواسش نبوده و بگویم تا متوجه بشود. زنها شروع کردند زیر لب حرفهایی زدند که انگار ما که چادری هستیم موافق این کارها هستیم.»
راضیه خانم پیرزنی با بیش از ۶۵ سال سن و دارای پوششی به شدت مذهبی است. میگوید: «اینها، هرکسی که میگوید این کار درست است دعا میکنم این بلا سر عزیز خودش بیاید تا بفهمد این دخترهای طفل معصوم که بدبخت شدند و اسیر مریضخانه شدند چه میکشند… وقتی گشت ارشاد هست نباید این کارها را بکنند.»
یک کارگر مغازه کفشفروشی معتقد است: «ماجرای اسیدپاشی را بزرگ کردهاند تا مردم چیزهای دیگر یادشان برود.»
یک شهروند ۵۴ ساله مسئله را فرهنگی میداند: «این مملکت دیگر آن ممکت سابق نیست آقا. این مردم آن مردم سابق نیستند. همه دارند وحشی میشوند. به جوانش بگویی بالای چشمت ابرو برایت چاقو میکشد. به قاضی دادگاه حرف بزنی، یک جور دیگر. مردمی که در صف سبد کالا میخواهند همدیگر را بکشند باید منتظر اینجوریاش هم باشند.»
او میگوید: «امروز هرکسی را که دیدم درباره اسیدپاشی حرف میزد. مردم دیگر یادشان رفته اختلاس سه هزار میلیاردی و هفت هزار میلیاردی و بقیه دزدیها را. تا هفته پیش همه درباره عکسهای بچه پولدارها حرف میزدند. اسید پاشیدند که مردم پی دزدیها را نگیرند.»
صاحب یک فروشگاه موبایل معتقد است این اسیدپاشی نمیتواند کار یک ایرانی باشد و «به احتمال زیاد از حزبالله لبنان یا جای دیگر نفر آوردهاند.»
او میگوید: «بعضی وقتها یک پسر به صورت دختری که دوستش دارد و جواب نه شنیده اسید میپاشد، اما اینکه تعداد زیاد است و مسئله عشق و عاشقی نیست یک نفر که خیلی هم خر باشد و تعصبی باشد باز هم این کار را نمیکند با هم وطناش.»
مدیر یک مدرسه دخترانه معتقد است اسیدپاشی باید به عنوان مسئلهای نگاه شود که حتی یک مورد آن هم نباید اتفاق بیافتد.
او میگوید: «چه فرقی دارد به خاطر روابط شخصی باشد یا از روی عقاید مذهبی؟ به نظر من جرماش در حد قتل است. یک نفر که گناهی ندارد جز اینکه روسریاش کمی عقب است را کور میکنند و تا آخر عمر خانهنشین میکنند. این سوای مشکلات و بیماریهای روحی است که برای خودش و خانوادهاش ایجاد میشود. دخترها هم توصیهام این است که مراعات کنند و دقت کنند. عقب و جلو بودن روسری ارزش این را ندارد که دیگر نتوانند ازدواج کنند و یا خدای ناکرده چشم شان را از دست بدهند و…»
خانمی که فروشنده لوازم تزئینی دستساز است معتقد است که دختران اصفهانی نباید عقب نشینی کنند و «اگر در خانه بمانند کسانی که پشت ماجرای اسیدپاشی هستند به هدفشان میرسند».
او میگوید: «…در بقیه شهرها هم یاد میگیرند و از فردا میگویند در اصفهان جواب داد اینجا هم چندبار اسید میپاشیم و درست میشود.»
یک بازنشسته ۶۳ ساله که از گفتن شغل و مشخصاتش خودداری میکند اعتقاد دارد که ماجرای اسیدپاشی حتی اگر در همین حد باقی بماند و عواملش دستگیر بشوند «اثراتش ادامه دار است». او میگوید: «… این اسید، اسیدِ اسلام و اسید دروغ و فریبکاری آخوندهایی است که اولش با شعارهای دیگری آمدند ولی وقتی قدرت را گرفتند حرفهای دیگری زدند. اینطوری نیست که مسئله چند دختر اصفهانی است و تمام میشود. اثرات این کار باقی میماند و برای پسرهای جوان الگو میشود. اعتقاد من این است که روی صورت کل جامعه اسید پاشیدهاند؛ روی صورت خانواده خود من اسید پاشیدهاند…
مطمئن باشید اگر آقایان روحانی و مسئولان مخالفتی دارند در ظاهر هست و در دلشان میگویند حقشان است. خوشحال هستند که که دخترها و زنها ترسیدهاند. خصوصاً اینکه به حساب حکومت نوشته نمیشود و در نهایت چند نفر را میگیرند و مقصر معرفی میکنند. مشکل ما اسلام است که دارد حکومت میکند.»
یک پدر ایرانی که دارای دو فرزند ۱۶ و ۱۳ ساله است در مورد ماجرای اسیدپاشی به زنان میگوید: «جامعه ما امنیت ندارد. از صبح که میروم سر کار تا شب که بر میگردم همهاش نگران بچهها و همسرم هستم. زمستان سال قبل در محله ما با لباس نیروی انتظامی و با حکم رفتهاند داخل خانه یکی از همسایهها و خانه را خالی کردهاند. حالا میگویند کار دیگری نکردهاند ولی معلوم نیست با زن و بچه طرف کاری نکرده باشند. مردم از ترس آبرویشان نمیگویند که همه اتفاقها را. دارد میشود یکسال ولی کسی را نگرفتهاند. تا ماجرایی بیخ پیدا نکند و سر و صدای مردم در نیاید پلیس هیچ کاری نمیکند. باید دنبال این اتفاق را گرفت.»
مردم را باید به اجبار به بهشت برد ولو با اسیدپاشی !!!
hasani / 22 October 2014
اسيدپاشیهای اخير در اصفهان بار ديگر به همگان نشان داد که داعش در درون ايران است و، برای مبارزه با آن، نيازی به رفتن به سوريه و عراق نيست!!
faryad / 22 October 2014
حکم از مصباح، امکانات از بسیج
۱۲ سال پیش، به روایت مردم منطقه، ۱۸ نفر و بنا به گزارش قضایی پنج نفر را با الهام از تعالیم آیتالله مصباح یزدی و امکانات و مجوزهای فرماندهی بسیج کرمان، به قتل رساندند. با وجود اعتراف صریح به قتل، جز یکی، بقیه بسیجیهای دستگیر شده بیشتر این سالها را آزاد بودند تا اینکه دیوان عالی کشور پس از چند بار نقض پرونده، سرانجام حکم اعدام چهار تن را در شهریور ماه ۹۲ صادر کرد.
کشف قتلهای محفلی کرمان به پاییز سال ۱۳۸۱ برمیگردد؛ زمانی که سید محمد خاتمی در راس قوه مجریه و آیتالله هاشمی شاهرودی در راس قوه قضاییه قرار داشت. در آن زمان، وقتی یک زوج جوان ناپدید شدند و یک ماه بعد جسدهای متلاشی شده آن دو توسط حیوانات وحشی را در خارج از شهر پیدا کردند، به نظر میرسید یک حادثه جنایی معمولی باشد. مهندس محمدرضا نژادملایری و شهره نیکپور، فارغالتحصیل رشته حقوق، قصد ازدواج داشتند و در دوران نامزدی با اطلاع خانوادهها به منظور خرید خانهای برای زندگی مشترکشان رفته بودند. اما تماس شهره با مادرش از طریق موبایل محمدرضا، دیگر تکرار نشد تا با گذشت یک روز، خانواده شهره در تاریخ ۲۸ آبان، مفقود شدن این زوج را به کلانتری اطلاع دادند. یک ماه گذشت و کشف اجساد پاره پاره و اتوموبیل به آتش کشیده شده مرد جوان هم گرهی را باز نکرد تا اینکه در اسفند ماه همان سال، ردیابی موبایل محمدرضا، ماموران را به محمدحمزه مصطفوی، ۲۱ ساله، طلبه مدرسه الهادی قم و فرمانده بسیج پایگاه علی اصغر مولا رساند. حمزه در آن سال، سربازی خود را در مرکز کنترل فرماندهی نیروی انتظامی کرمان میگذراند. او خیلی زود قتل زوج جوان را پذیرفت و محمد یاعباسی و محمد سلطانی دو بسیجی همدست خود را هم معرفی کرد. شاید حمزه دلیلی برای مقاومت و ترس از عقوبت نمیدید، چرا که بعدها مشخص شد هر سه نسبتهای فامیلی با مقامهای محلی استان دارند و در بسیج، با وجود جوانی، افرادی با نفوذ هستند. یاعباسی، ۲۰ ساله و جانشین فرمانده پایگاه بسیج علی اصغر مولا بود و سلطانی ۱۹ ساله هم عضو همین پایگاه و سرباز قرارگاه سیدالشهداء سپاه پاسداران.
حتی گفته میشود که ماموران خود برای دستگیری این دو جوان بسیجی اقدام نکردند و حمزه را فرستادند تا پس از صحبت با دوستانش، آنها را برای تسلیم و اعتراف راضی کند. به این ترتیب توافق سه دوست بر روی صرفا به گردن گرفتن قتل زوج جوان صورت گرفت. آنها بعدا در دادگاه عنوان کردند که این زوج را به دلیل رابطه نامشروع و اینکه هنوز به طور رسمی زن و شوهر نبودهاند، به قتل رساندهاند.
در حین بررسی و تشکیل پرونده، یک بسیجی دیگر این پایگاه به نام علی ملکی، ۲۴ ساله هم دستگیر شد و از آنجایی که از توافق صورت گرفته بین دوستانش خبر نداشت، به سه قتل دیگر هم اعتراف کرد و دو بسیجی دیگر هم دستگیر شدند. تا سال بعد که نوبت به برگزاری دادگاه رسید، برخی رسانهها از افزایش تعداد مقتولان تا ۱۸ نفر هم خبر دادند اما طبق اعترافات متهمان، تنها پنج فقره قتل مورد بررسی قرار گرفت.
مصیب، یکی از مقتولان بود که در شهریور ماه ۸۱ به اتهام فروش مواد مخدر از سوی این گروه دستگیر و پس از ضرب و شتم شدید با سنگ، زنده به گور شده بود. یک هفته بعد، محسن کمالی را هم به اتهام فساد اخلاقی ربوده و در باغی خفه کرده بودند. سومین مورد اعتراف مربوط به زنی به نام جمیله بود که به اتهام فساد اخلاقی دستگیر شده و چون متاهل بوده، ابتدا او را سنگسار و سپس جسدش را در بیابانهای اطراف شهر رها کرده بودند.
حضور ۶ بسیجی متهم به قتل در این پرونده به خودی خود حاد و امنیتی محسوب میشد اما اعترافات متهمان بر این حساسیت اضافه کرد. بنا بر اعلام وکیل محمدحمزه مصطفوی و محمد یاعباسی در دادگاه اول که به ریاست قاضی امیریتبار برگزار شد، هر دوی آنها سمت رسمی فرمانده و جانشین فرمانده پایگاه مقاومت علی اصغر مولا و کارت و احکام ممهور به مهر ناحیه مقاومت بسیج کرمان را به همراه داشتند.
علاوه براین عاملان قتلهای کرمان در جریان تمامی دادگاههای خود اقرار کردند که علاوه بر در اختیار داشتن محل پایگاه بسیج علی اصغر مولا، از امکانات و ادوات دیگر بسیج از جمله چهار دستگاه بیسیم، خودرو،و دستبند استفاده میکردند.
آنها به صراحت اعلام کرده بودند که هدفی شرعی از ارتکاب قتلها داشته و با تاسی از سخنان آیتالله مصباح یزدی و به هدف مبارزه با مفاسد اجتماعی دست به کار شدهاند. حمزه در دادگاه عنوان کرد که “آیت الله مصباح یزدی در مسجد امام حسن مجتبی در تاسوعای سال ۸۰ (۸ فروردین سال ۱۳۸۰) فرموده بود که وظیفه افراد امر به معروف و نهی از منکر است اگر طرف نپذیرفت در نوبت دوم باید او را به مقامات قضایی معرفی کرد و متعاقباً اگر این فرد به اعمال سابقه خود ادامه داده آمر به معروف حق دارد او را بکشد”.
این بسیجی ها حتی وقتی در کشتن زوج جوان مردد میشوند، حمزه با قرآن استخاره میکند که خوب میآید و محمد سلطانی هم با تسبیح استخاره میکند که جواب موید همین نظر را میگیرد.
حتی پای محمد رئوفینژاد، فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله سپاه و محمدعلی شجاع حیدری فرمانده وقت ناحیه بسیج کرمان هم به میان آمد و متهمان ادعا کردند از سوی آنها تشویق و ترغیب به انجام قتلها شدهاند
بهروز صمدبیگی
nasim / 22 October 2014
اگر نوع چوشش و رفتار دختر یازن برای جنس مرد تحریک آمیز باشد آن موقع چه تفسیری از آزادی می شه کرد پس یه مقدار تعادل هم باید از مرد و هم باید از زن باشه رفتار خیلی از خانمها افراطی شده و این رفتار افراطی باعث تحریکات افراطی در جنس مرد میشه چطور من آزاد باشم با هر پوششی بگردم پس باید یه کمی هم حق بدم که مرد هم اگه تحریک شد تو خلاف کردنش بهش حق بدم چون عاملی از زن باعث تحریکش شده
خبات / 22 October 2014
جناب خباط این که شما گفته اید یعنی قانون جنگل .
***
بهنام / 22 October 2014
اسید پاشیها نشان میدهد که دولتهای غربی حامی تروریست در جهان برای عملیاتهای تروریستی خود بهانه نمی خواهند.در افغانستان و پاکستان القاعده را تجهیز میکنند،در عراق داعش را تجهیز می کنند،در سوریه جبهه النصره را تجهیز نموده و در جمهوری اسلامی ایران گروههای فتنه گر را با اسید مجهز مینمایند.مرگ بر شیطان بزرگ آمریکا.
داوری / 23 October 2014
مسلمان تندرو نیازی به حامی ندارد .خود اسلام ناب حامی ترور و کشتار است . هدف فرهنگ این بوده است تا این خدای وحشی بیابانگرد را رام کند . اما ظاهرا این خدا بیش از ان حد وحشی تا بتوان او را ارام کرد .
“برادران به زمین وفادار بمانید و باور مدارید انانکه که شما را به اوهام فرازمینی بشارت می دهند . اینان خود زهر نوشیده اند و رو به مرگ پس بهل تا سر خود گیرند و از زمین جدا شوند . روزگاری کفران خدا بزرگترین کفران بود اما خدا مرد و با ان کفرگویان نیز بمردند . اکنون کفران زمین بزرگترین کفران است و اندیشه ان نااندیشنی را بیش از معنای زمین پاس داشتن .”
شاهد / 28 October 2014