جوامع بشری بسیار پیچیده و هزار چهره بوده و در دو قطبیهای ساده ساز برساخته ایدئولوگها (دیندار و بیدین، سکولار و مدافع حکومت دینی، سنی و شیعه، عرب و عجم، اصلاحطلب و انقلابی، سبزها و غیر سبزها، و…) جا نمیگیرند. تبیینهای جامعه شناختی، تاریخ و جوامع را به این گونه دو قطبیهای ایدئولوژیک فرو نمیکاهند. این گونه تقلیلگراییها، کاذب، انتزاعی و محصول نادیده گرفتن و به حاشیه راندن هزاران واقعیت تاریخی و اجتماعی است.
اما مبارزه سیاسی بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی، دو قطبی ساز است. دو قطبیها میان “ما” و “آنها” که متفاوت از ما هستند و باید با آنان مبارزه کرد، ایجاد مرز میکنند. دو قطبیها “هویت ساز”اند. هویتی برای “ما” و هویتی برای “آنها” میسازند. آنها در بهترین حالت “رقیب” اند، اما در بدترین حال، “دشمن” هستند. دشمنان در بهترین حالت از ساختار سیاسی حذف میشوند، اما در بدترین حالت، از عالم حیات حذف میشوند (پاکسازیهای نژادی و دینی و ایدئولوژیک).
دو قطبیسازی آیتالله خامنهای
آیتالله خامنهای پس از جنبش انتخاباتی سبز، دو قطبی تازهای را به سرعت ابداع کرد و و معترضان را به “فتنهگران” تبدیل کرد و در برابر فتنه، بصیرت را قرار داد. بدین ترتیب فرایند حذف فتنهگران از نظام و سرکوب آنان آغاز شد. منتها، افتضاح خامنهای/احمدینژاد/سعید جلیلی، آرای مردم را به “حقالناس” تبدیل کرد و او در انتخابات از همه- از جمله آنان که جمهوری اسلامی را قبول نداشتند – درخواست کرد تا به خاطر “منافع ملی” در انتخابات شرکت کنند.
آیتالله خامنهای اگرچه توسط شورای نگهبان کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ را به خودیها تقلیل داده بود، اما احتمال پیروزی حسن روحانی را ضعیف به شمار میآورد. پیروزی روحانی و به خیابانها ریختن مجدد مردم، کمی شوکآور بود، اما تجربههای قبلی به او آموخته بود که این بار باید سریع بجنبد و نگذارد که دریچههای تنفس داخلی گشوده شوند. اعلام خطرهای دائمی یک سال اخیرش به این هشدار به کابینه روحانی منتهی شد که “مسئله فتنه و فتنهگران، از مسائل مهم و از خطوط قرمز است که آقایان وزرا باید همانگونه که در جلسهی رأی اعتماد خود بر فاصلهگذاری با آن تأکید کردند، همچنان بر آن پایبند باشند.”
فتنه توافق هستهای
دو قطبی کردن نیروهای سیاسی و حذف مخالفان و بستن فضای جامعه حول محور “فتنه” صورت میپذیرد. آیتالله جنتی در ۱۸/۶/۹۳ در همایش نمایندگان ولی فقیه در استانها در مشهد گفت: «از سال ۸۸ تا به امروز گفته شده که فتنه خط قرمز نظام است و رهبری نیز بارها به این موضوع اشاره کردهاند، اما چه طور میشود که برخی میخواهند از خط قرمز عبور کنند یا احیانا عبور هم کردهاند؟ چرا برخی نمیفهمند فتنه خط قرمز است؟ برخی تلاش دارند این خط قرمز را بشکنند، به نظر فتنهگران در حال حاضر راهشان بار دیگر باز شده، این افراد نقشههای بسیار بدی برای کشور دارند. یکی از مسئولان اخیرا بیان کرده که به زودی و با حاصل شدن توافق هستهای مجلس را در دست میگیریم و آن زمان، هنگام آزادی موسوی و کروبی است. بنده مستندات این صحبتها را در اختیار دارم. این که برخی بدون هیچ ترسی و علنا و بر خلاف خطوط قرمز رفع حصر فتنهگران را مطرح میکنند جای سوال است، چرا باید کار به اینجا برسد؟ البته فتنهگران خطر بزرگی نیستند اما به هر حال خطر کوچکی نیز نیستند، به هر حال باید این خطر را دفع کرد.»
دو قطبی کردن نیروهای سیاسی، حذف مخالفان و بستن فضای جامعه، حول محور “فتنه” انجام میگیرد. کاندیداتوری رقبا در انتخابات به قصد پیروزی را “فتنهگری” و “براندازی قانونی” قلمداد میکنند.
بدین ترتیب “دلواپسی” اصلی محافظهکاران از نهایی شدن احتمالی توافق هستهای آشکار میشود. یعنی، اگر توافق هستهای نهایی شود، الف- ممکن است مجلس آینده از دست اصولگرایان درآید و حداقل به دست نیروهای همفکر حسن روحانی بیفتد. ب- موسوی و کروبی و دیگر زندانیان هم در پرتو سازش و بهبود روابط با جهان غرب، از زندان آزاد شوند.
درست است که شورای نگهبان در هر صورت به تکلیف شرعی حذف رقبا- نه مخالفان جمهوری اسلامی که فاقد حق کاندیداتوری هستند- اقدام خواهد کرد، اما اگر مسئله نزاع هستهای از طریق توافق حل شود و تحریمهای اقتصادی فلج کننده رفته رفته لغو گردند، فضا به زیان اصولگرایان تغییر خواهد کرد. آنان نمیخواهند کسی جز خودشان این کارت برنده را در دست داشته باشد. دلواپسی آنان از احتمال مسدود شدن رانتهای سیاسی و اقتصادی است، نه حل نزاعی که به سود ایران و ایرانیان است.
به همین خاطر، کاندیداتوری رقبا در انتخابات به قصد پیروزی را “فتنه گری” و “براندازی قانونی” قلمداد میکنند.
فتنهگران دیروز و امروز
“فتنهگرسازی” محصول دو قطبی کردن سیاست حول فتنه است. هر اصطلاحی در جهان مفهومی خود دارای معناست. آیتالله خامنهای اصطلاح “فتنه” را از درگیریهای صدر اسلام بیرون آورده و بر زمان خود حمل کرده است. گویی نوعی “این همانی” میان امروز و دیروز (صدر اسلام) برقرار است. در این صورت، آیتالله خامنهای خود را با حضرت علی یکی کرده و مخالفان و منتقدان خود را هم با مخالفان و منتقدان حضرت علی یکی میکند. آیتالله جنتی در این زمینه صریحتر سخن گفته است.
او میگوید: «ما باید طلحهها و زبیرها، معاویهها و عمروعاصهای زمان را بشناسیم، به عقیده من یکی از چیزهایی که سبب شد حق حضرت علی (ع) ضایع شود این بود که منافقین شناخته نشدند بنابراین باید تاریخ برای ما درس عبرت باشد تا کسانی که خطر دارند در حد معمول شناخته شوند. بهحمدالله مقام معظم رهبری در مقابل فتنه و نفاق ایستادهاند و بسیجیصفتان جانبرافکن گوش به فرمایشات ایشان هستند بنابراین این جریانات نمیتواند به نظام ضربه بزند اما خطر باید دفع شود؛ اصحاب قلم، بیان و رسانه باید در این زمینه نقش بالایی ایفا کنند و ائمهجمعه نیز جایگاه مناسبی دارند که میتوانند در این خصوص اثرگذاری بالایی داشته باشند.»
آیتالله خامنهای اصطلاح “فتنه” را از درگیریهای صدر اسلام بیرون آورده و بر زمان خود حمل کرده است. “این همانی” امروز با ۱۴ قرن پیش، مغالطهای بزرگ است که با هیچ ترفندی توجیه شدنی نیست.
اولاً: طرح مدعای “ضایع شدن حضرت علی” اگر از سوی غیر اصولگرایان طرح شده بود، همه مراجع تقلید و کفنپوشان با بیرق “اهانت به مقدسات” به راه میافتادند. آیا “ضایع شدن” امام معصوم و دارای علم غیب امکانپذیر است؟ اما این حربهها برای زدن رقباست، نه فقیهان قدرتپرستی چون آیتالله جنتی که از دست دادن حکومت را مترادف با “ضایع شدن” به شمار میآورند. مگر نمیبینید که اینها برای حفظ قدرت دست به هر کاری میزنند؟
ثانیاً: تبدیل “بهار عربی” به جنگ شیعه و سنی بخشی از توطئه رژیمهای فاسد و سرکوبگر عربستان سعودی، قطر، امارات متحده، بحرین، و… برای فرار از موج جنبش ضد استبدادی بود. اینک که این آتش شعلهور شده، دامن زدن به آن، به زیان اقلیت ۲۵۰- ۲۰۰ میلیونی شیعیان در برابر اکثریت یک میلیارد و سیصد میلیونی اهل تسنن است.
آیتالله جنتی میگوید: «ما باید طلحهها و زبیرها، معاویهها و عمروعاصهای زمان را بشناسیم.» طلحه و زبیر جزو صحابه پیامبر اسلام بودند. اهل تسنن این دو را بهشتی دانسته و برای معاویه هم احترام زیادی قائل بوده و هستند. امویان اگر به شیعیان هم ستم کرده باشند، در گسترش اسلام نقش چشمگیری داشتهاند. آیتالله جنتی نابخردانه به افراد مورد احترام اهل تسنن و صحابه پیامبر اهانت میکند. هزینه این نوع اهانتها را مردم بیچاره ایران باید بپردازند، نه فقیهان قدرت پرست.
مسئله اساسی این است که “این همانی” امروز با ۱۴ قرن پیش، مغالطهای بزرگ است که با هیچ ترفندی توجیه شدنی نیست. اجرای احکام فقهی نیز محصول همین مغالطه است. نه امروز دیروز است و نه گروههای اسلامگرای کنونی صحابه پیامبر هستند.
ثالثاً: مهمترین مصداق امروزین معاویه و عمروعاص کیست؟ از نظر آقایان، اکبر هاشمی رفسنجانی است که آیتالله جنتی صلاحیتاش برای ریاست جمهوری را رد کرد. محمد نبی حبیبی- دبیرکل حزب موتلفه- در مصاحبه ۱۸/۶/۹۳ با خبرگزاری فارس گفته است: «هنوز تا این تاریخ آقای هاشمی درباره دو موضع به طور شفاف صحبت نکردهاند. محکوم کردن فتنه و سران فتنه دوم و بحث عدم تقلب در انتخابات یعنی ادعای سرانه فتنه.»
آیتالله خامنهای منشأ همه فتنهگریهاست. شکاف اصلی اجتماعی جامعه ما، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی خواهی است. مهمترین فتنه خامنهای این است که قصد دارد این شکاف اجتماعی را به شکاف فتنه و ضد فتنه تبدیل سازد.
اگر فتنه ملاک سنجش کاندیداهای انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری قرار گیرد، شاید آیتالله جنتی این بار صلاحیت هاشمی را برای عضویت در مجلس خبرگان رهبری رد کند. اخیراً یکی دیگر از فقیهان گفته بود که بزرگترین فتنه فتنهگران این است که قصد دارند اکثریت مجلس خبرگان رهبری را به دست آورده و رهبری را تحت فشار قرار دهند.
فتنهگرایان حوزه فرهنگ
آیتالله جنتی در ديدار با دانشجويان بسيجی دانشگاه تهران؛ گفته که آیتالله خامنهای در دیدار با اعضای دولت گفته است که “فتنه خط قرمز ماست”. میگوید که این ملاک داوری جریانهای سیاسی است. سپس میافزاید: «اگر فتنهگر، فتنهجو و طرفدار فتنه بر سر كار قرار گرفت، شما موظفيد در داخل و خارج از دانشگاه موضع بگيرد و اگر نمیتوانيد مسايل را به ديگرانی كه شما را قبول دارند برسانيد تا حرف شما را بزنند.»
فتنهگران قرار است توسط چه افرادی بر سر کار آیند؟ حسن روحانی و وزرای او؟ پرهیز دولت روحانی از سبزها هم چاره کار او نیست، برای این که آیتالله خامنهای و مریدانش با حربه فتنه دیگران را حذف میکنند. فرهنگ مهمترین قلمرویی است که آنان دلواپس حضور فتنهگران در آنند. برای این که خود فاقد قدرت تولید فرهنگی هستند، از تولیدات فرهنگی دگراندیشان میهراسند.
دو قطبی دیکتاتوری و ضد دیکتاتوری (دموکراسیخواهی)
حقیقت این است که آیتالله خامنهای منشأ همه فتنهگریهاست. شکاف اصلی اجتماعی جامعه ما، شکاف دیکتاتوری و دموکراسی خواهی است. مهمترین فتنه خامنهای این است که قصد دارد این شکاف اجتماعی را به شکاف فتنه و ضد فتنه تبدیل سازد.
آیتالله خامنهای در رأس و رهبری افراطیترین نیروهای جمهوری اسلامی قرار دارد. حکومت خودکامانه- مطابق میل- مادامالعمر او، بزرگترین فتنهگری است. سودای جداسازی او از نیروهای افراطی رژیم، آب در هاون کوبیدن است.
اگرچه گذار به دموکراسی به روشهای غیر خشونتآمیز صورت میپذیرد، اما حمله به دیکتاتور و دیکتاتوری، محور همه گذارها بوده است. این گزاره، گزارهای توصیفی- نه توصیهای- است. در همه گذارها، گفت و گوی مخالفان با دیکتاتور، پس از قدرتمندکردن مردم، بسیج اجتماعی و توازان قوا میان جامعه مدنی و دولت صورت گرفته است.
دیکتاتور جامعه را دو قطبی(سیاه/سفید، الهی/زمینی، پاک/نجس، دوست/دشمن، فتنه گران/بصیرتمندان) میسازد، چون از طریق دشمن سازی می تواند حامیان سرکوبگر خود را متحد نگاه دارد. آنان را دائماً از دشمنانی میهراساند که قرار است آنان را نابود سازند. به آنها میگوید: تنها راه زنده ماندن و استفاده از رانت های اقتصادی و سیاسی، اتحاد پشت رهبری خودکامانه علیه دشمنان است. اگر مخالفان آزاد باشند، اگر مخالفان در رقابت منصفانه شرکت داشته باشند، بازی را برده و به هیچ کس رحم نخواهند کرد. همه ما در یک کشتی نشستهایم. کشتی که سوراخ شود، همه غرق خواهیم شد. مخالفان به دنبال سوراخ کردن کشتی نجات نظام هستند. دیکتاتور مجبور است که حامیان رانتی خود را همیشه در هراس مرگ و زندگی نگاه دارد.
اما این فتنه را باید افشا کرد. دموکراسی خواهان به دنبال نابودی هیچ فرد و گروهی نیستند. آنان مخالف تبعیض نهادینه شدهاند. آنان کثرتگرایند و به تنوع و تکثر خوشامد میگویند. آنان به دنبال نظامی هستند که در آن به همه آدمیان- فارغ از قومیت و جنسیت و مذهب- به عنوان “شهروندان آزاد و برابر” نگریسته شود. آنان به دنبال نظامی هستند که صلح و همکاری و اعتماد را جایگزین هراس و نفرت و دشمنی دائمی کند.
آقای گنجی سلام به شما،نوشته تان راخواندم وازآن حظ بردم! مشکل مامسلمان هاچه شیعه وچه سنی این است که سیاست به معنای یونانی اش که سامان بخشیدن امورشهرحسب منافع ومصلحت شهریان می باشد،درکشورهای مان راه نیافته است.بطورنمونه،اگرواژه سیاست را ازنظرلغوی بنگریم وبه ترجمه های که ازآن شده است ومی شود دقت نمائیم،روشن می شود که جزبستن،زدن ،کشتن و…رامعنی نمی دهد.ازاین رو،همواره معترضان درجامعه های مسلمان ها اشراروفتنه گرجازده شده ومی شوند.وجازدن این گونه ی مخالفان ومنتقدان حکومت هاهم ازاین اندیشه ی نادرست برخاسته است که درفقه،فتواودیگردستورات زورمندان مسلمان هاهمواره امنیت وآشوب برجسته ساخته شده وازآزادی وحق اعتراض وانتخاب مردم یارعیت سخنی به میان آورده نشده است.روشن است که،برجسته کردن دواصل آشوب وامنیت وچشم بستن برآزادی وحق اعتراض وانتخاب مردم، کمراستبداد وحشی رادرجامعه ی مسلمانی بسته وعقب ماندگی ترسناک مادی،فرهنگی،علمی،فنی و…رابرمسلمان هاتحمیل کرده است.
اگراززاویه دیگربه مسئله بنگریم،روشن می شود که بنیاد گرائی وتروریسم اسلامی گسترده ی کنونی درجامعه های مسلمان بویژه کشورهای خاورمیانه زاده ی استبداد و،حذف آزادی ومحترم داشتن آشوب وامنیت درتفکرمنحط سیاسی- تاریخی مسلمان هامی باشد.ازاین رو،لازم است که نواندیشان مسلمان ازتجربه ی پایان سده های میانه ی مسحیت بهره برداری نمایند.بطورنمونه،درسده های میانه ی اروپاکه کلیسابرسیاست دست بالاداشت وکوشش به عمل آورده بود که مخالفان ومنتقدان خود راکافرومرتد وکارنامه شان رافتنه وآشوب نامید ه درفضای امنیتی همراه باسرکوب حکومت نماید.خوشبختانه،رنسانس/نوزائی،نهضت اصلاح مذهبی،نهضت روشنگری وسرانجام انقلاب فرانسه،برسلطه ی شاه وشیخ پایان بخشیده کثرت گرائی مذهبی-سیاسی-ایدئولوژیک- فکری راجایگزین یکه تازیی شاه وشیخ کرده جهان نورارقم زدند.روشن است.اگرمسلمان هاازتجربه ی یادشده بهره برداریی درست نمایند،نه خامنه ی درقدرت خواهدماند ونه داعش زاده ی اعمالش درعراق وسوریه فربه می شود تا به نفع آن عربستان ودیگرشیخ دام های نفتی سرمایه گذاری وبادامن زدن به جنگ های شیعه وسنی به عمرحکومت های شیخی- قبیلگی- نفتی- درظاهرمذهبی خود بیفزایند.
ابراهیم ورسجی / 11 September 2014
با درود و سلام بر مبارز راه آزادی وروشنگری اکبر گنجی.منطق مستحکم وتبیین روشن و واضح از واقعیت استبداد دینی در جامعه امروز ایران در این مقاله به زیبایی هر چه تمامتربه رشته قلم درآمده است.جامعه امروز ایران به دردهای بسیاری مبتلاست که بی تردید مهمترین و در واقع اساسی ترین آن استبداد کهن است که امروزه قامت ستبر آن به کسوت و لباس دین درآمده است و مصداق بارز آن آیت الله خامنه ای میباشد و نقد آن استبداد و مصداقش مهمترین نقدهاست. منتظر مقاله های روشنگرانه بعدی آقای گنجی هستم. به امید دیدار ایشان درخاک وطن وآزادی ورهایی ایران از چنگال دیکتاتوری و گذار آرام و بی خشونت به دموکراسی
روزبه / 12 September 2014
اگر فردی بخواهد رهبر یک قطب باشد لاجرم باید دنیا را دو قطبی ببیند مثل اکساندر دوگین که با آخوندهای ایران هم پیاله بوده است نظریه داده است که اوکراین باید محو شود و روسیه جدید ایجاد شود چهره این مرد هرچند که ربطی ندارد اما میتوان در آن خطوط چهره راسپوتین و دغلکاری های او را دید امثال دوگین و راسپوتین سعی میکنند با نشان دادن چهره ی مذهبی و نیکخواه از خود به مجامع قدرت نفوذ و سود خود را ببرند چرا صوفی گری کارش به جنایت کشید چون وقتی که انسان یک میل را بشدت در خود سرکوب میکند آن میل به طریق دیگر ابهت پیدا کرده و ارزشمند میشود به خاطر همین گاهی دراویش صاحب طریقت گاهی ترک خرقه کرده و به کارهای عادی می پرداختند تا این غول را بکشند اما صوفیان منحط مثل دوگین که روسیه را قطب ارزش های سنتی میداند و از خانواده و کلیسا دم میزند که پیشوایش پوتین روابطی خارج از این عرف ها داشته است گویی که از دل تصوف امثال دوگین غول های مثل استر لکف و پوتین بیرون می آید دوگین، استرلکف رهبر روس گراهای اوکراین را نماد انسانیت و روح روسیه میداند در حالی که این آدم هواپیمای مسافربری را سرنگون و 300 بیگناه را کشته است
عبداله / 15 September 2014
در عالم سیاست معمول و متداول است حمایت مالی، نظامی و سیاسی حاکمین، به جنبشها و حرکتهای سیاسی داخل یا خارج از کشورشان در راستای منافع کوتاه یا دراز مدت ولی این هستههای سیاسی ( = حزب،دستجات،ان.جّو،انجمن و…) حمایت شده، در روند تحوّل و توسعه سیاسی خود به چالشها و تغییراتی دچار میشوند که غالباً دگردیسی غیر قابل پیشبینی را بهمراه دارد و گاهی ۱۸۰ درجه تغییر موضع و سیاست میدهند. نمونه ایرانی آن از دوران خاتمی شروع میشود که با چراغ سبز اتاقهای فکری رژیم، سیل مهاجرت روشنگران و نویسندگان دینی منتقد نظام به خارج از کشور سرازیر شد تا بظاهر در نقد رژیم ولی در باطن به حفظ نظام، تبلیغ و قلم فرسایی کنند. انتخابات سال ۸۸، اوج رادیکالیسم نا خواسته سیاسی این قشر با ناراضیان اجتماعی- سیاسی در داخل ایران بود که عملا در حال خارج شدن از کانال کنترل رژیم بود ولی با سرکوب خشن و غیر انسانی رژیم خدایی جمهوری اسلامی، این حرکت سیاسی در نطفه خفه شد و در حکومت اسلامی “فتنه” نامگذاری شد، فتنه ایی که مشتمل بود از اتحاد سیاسیون منتقد در رژیم+مردم ناراضی داخل+محفلهای غربی و عربی+قلمزنان همیشه شاکی. البته ۴ سال بعد از آن وقایع، سبز بنفش شد و وفاداران رژیم در کادر امنیتی با فشار غربیها از طریق تحریم و جنگ لفظی، دوستان و آشنایان همان سران فتنه را به حکومت رساندند که نتیجه آنرا هم اکنون میبینیم. امروزه از نقد آنچنانی رژیم چیزی نمیخوانیم و هیچکدام از سینه زنان اصلاح طلب معتدل از برگشت و بازسازی ایران ویران چیزی نمیگویند. نمونه عربی حمایت دولتی از جنبشها ، گروه داعش است، تغذیه شده از طریق دلارهای نفتی شیخهای خلیج و سعودی ها+ سرباز گیری از جوانان افراطی اسلامی در غرب و جهان سوم+با حمایت معنوی از مردم بومی سنی مذهب و… با بیش از ۵۰ هزار جنگجوی شهادت طلب دوره دیده جنگهای پارتیزانی و یک ایدئولوژی بسته شبه خمینیستی، آنها جنبشی هستند که سالهای طولانی در خاورمیانه، مامور اجرای فرامین شرکتهای نفتی،شیخهای عرب و استراتژیستهای اسرائیل خواهند بود.
جمهوریخواه / 15 September 2014
جمهوری خواه در نظرشان تلویحا اکبر گنجی را همراه رژیم ایران دانسته اند که اندکی منحرف شده است شاید نظر ایشان در خصوص اکبر گنجی درست باشد اما نمیتوان گفت که روحانی را رژیم آورده است اگر به گفته باهنر توجه کنیم مساله کمی روشن میشود باهنر از نامه ای صحبت میکند که روحانی در هفته قبل از انتخابات به خامنه ای داده است و در آن نامه روحانی ذکر میکند که ما همیشه تابع دستورات و فرمایشات خامنه ای هستیم اگر این نامه را در کنار شایعات پس از مناظره ای که روحانی و قالیباف با هم بگذاریم به نتایج جالبی میرسیم در 10 و 12 روز مانده به انتخابات شایع شده بود که شورای نگهبان مجددا میخواهد صلاحیت روحانی را بررسی کند و یکی از اعضا شورای نگهبان گفت که برخی افراد با نمره 10 و ناپلئونی صلاحیتشان تایید شده همانطور که برخی با اختلاف یک رای مثل هاشمی صلاحیتشان رد شده است نظام در رد و تایید صلاحیت هاشمی و روحانی مطمئن عمل نکرد و تصمیم مرزی اتخاذ نمود آنچه که باعث شد صلاحیت هاشمی رد شود بدلیل گزارش های بود که احتمال میداد هاشمی رای بیاورد و صلاحیت روحانی به این دلیل تایید شد که رای آن در نظرسنجی ها به اندازه غرضی بود باهنر میگوید که در روز بعد از انتخابات استرس زیادی داشتیم که آیا روحانی رای میاورد یا آنکه به همراه قالیباف به دور دوم میرود باهنر طرفدار قالیباف بوده و نقش مهمی در رای آوری استیضاح فرجی دانا داشت مشخص است که نظام در اعلام پیروزی روحانی در روز بعد از انتخابات دو به شک بوده است روحانی قبل از انتخابات که بی دلیل به خامنه ای نامه نمی نویسد حتما فشار های وجود داشته است که می خواسته اند او را رد صلاحیت کنند خامنه ای روز انتخابات از حق الناس بودن آرا صحبت میکند اما خامنه ای برای کمتر از یک درصد تضمینی نداده بود همانطور که شورای نگهبان در بیانیه تایید انتخابات با اکراه صحبت کرد و از وجود برخی تخلفات صحبت نمود
عبداله / 15 September 2014
روحانی خود در تبلیغاتش در انتخابات بیان کرده بود که خارج از چارچوب های خامنه ای و نظام حرکت نمیکند در حقیقت روحانی میخواهد در نظام باشد اما به سبک خود و خامنه ای میخواهد که روحانی در نظام باشد اما به سبک خود اکنون به نظر میرسد که خامنه ای بخواهد روحانی را از نظام خارج کند فقط دو ماه تا پایان مذاکرات صبر میکند اگر روحانی تغییر روش ندهد مطمئنا خامنه ای او را از نظام خارج و مرتد اعلام میکند حرکت ضربتی استیضاح وزیر علوم و اخراج اصلاح طلبان از شورا کرشمه ای از آن بود حالا تا دو ماه دیگر که مذاکرات هسته ای تمام میشود (در صورت کسب هر نتیجه ای) خامنه ای به روحانی فشار های مضاعفی را خواهد آورد
عبداله / 15 September 2014
جامعه در خرداد 92 در آرامش کامل بوده و خامنه ای در اوج اقتدار و تسلط قرار داشته است و اصولا در بین سال های 88 تا 92 خامنه ای موفق به سرکوب و مطیع کردن تمام گروه های سیاسی از چپ تا راست شد و لذا اینکه بخواهیم انتخاب روحانی را دلیلی برای ایجاد آرامش و سوپاپ اطمینان از جانب حکومت بدانیم اشتباه است چرا که برعکس روحانی به این دلیل انتخاب شد که خامنه ای کاملا بر اوضاع مسلط بوده و رخنه ای برای دیگران نمی دیده است و برای هدایت مذاکرات نیز خامنه ای قبل از انتخابات در نوروز 92 مجوز را علنا صادر کرده بود و قبل از این تاریخ نیز احمدی نژاد استارت مذاکرات را زده بود خامنه ای در خرداد 92 نمیخواست از جانب مردم که تحت فشار های اقتصادی هستند متهم به این بشود که اگر خامنه ای اجازه میداد در انتخابات تقلب نشود و فرد دیگری بالا بیاید آن ها مجبور نبودند که متحمل سختی شوند که به تبع آن اعتراضات مردم شروع شود
عبداله / 15 September 2014
هدف اولی تر و برتر خامنه ای این بوده که مردم خود به کاندیدای که نماد نرمش در مقابل غرب است رای ندهند اما این قصد را نداشته که تقلب کند چرا که نمیخواسته خود این بار را بر دوش بگیرد به همین دلیل هیچ یک از پیروان رژیم و حکومت به روحانی رای ندادند و رای روحانی از اصلاح طلبان بخشی از جنبش سبز و قشر خاکستری جامعه بوده است و یا افرادی که معیشت و عقل معاش اولویت اصلی آن ها بوده است به روحانی رای دادند خامنه ای با این کار بخشی از مشکلات را تقسیم کرده است اما سود ها را خیر! به نوعی خامنه ای گفته که با این اوضاع رای اگر روحانی انتخاب شود بهتر است و مردم نیز گفته اند که با این اوضاع معیشت اگر روحانی انتخاب شود بهتر است روحانی کاملا مولود اوضاع بوده است وگرنه در نظرسنجی های اولیه رای او اندازه غرضی بوده است
عبداله / 15 September 2014
یک کلام خامنه ای مجبور شد وگرنه خامنه ای پست منشی هیات رئیسه شورای شهر را هم به کسی نمیدهد و اکنون دارد روحانی را تحمل و سیاست میکند
عبداله / 15 September 2014
در دوقطبی های استبداد و آزادی یک نگرش خامی توسط کسانی مثل قوچانی مطرح میشود که با مشارکت و سازش و انتخابات میتوان به آزادی و جامعه مدنی رسید اما این افراد در نظر نمیگیرند مانند مثال کشتی گیر که خامنه ای مطرح کرده یک کشتی گیر وقتی میبازد که حریف قدرتمند باشد خامنه ای کوچکترین پستی به اصلاح طلبان نمیدهد مگر اینکه نتواند که ندهد خامنه ای چون فقط نتوانست ریاست جهوری به روحانی رسید او نتوانست تقلب کند(دلایل خاص خود) و نتوانست و اگر میتوانست کار دیگری میکرد شرکت در انتخابات کاری بیهوده است انرژی اتمی و بمب هسته ای در کنار تهدید یک فرصت است اگر نبود خطر آن هیچ وقت ایران و آمریکا به یک مصالحه نمیرسیدند اگر نبود بحث هسته ای هیچ وقت شرکت در انتخابات دلیلی نداشت خامنه ای از طریق همین بحث هسته ای است که میتواند آمریکا را پای میز مذاکره بیاورد وگرنه آمریکا دلیلی برای مذاکره با ایران ندارد بحث هسته ای شرایطی ایجاد کرد که مردم رای دهند و شاید این رای اگر خامنه ای نتواند بتواند سرمنشاء یک مصالحه شود
عبداله / 15 September 2014
امثال قوچانی و عبدی و افخمی فکر کردند که با بودن در کنار کسی مثل کروبی که چهره بسیار همکار تر نسبت به مشارکتی ها و … با حکومت داشته است میتوان به اصلاحات رسید عبدی شعار 50 هزار تومان به هر نفر را در سال 84 به کروبی پیشنهاد داد و قوچانی پرهیز از شعار های تند و تیز را اما چه شد جزء آنکه کروبی مضحکه شد اتفاقی افتاد همه به خواب کروبی خندیدند و سال 88 هم نسبت به کاندیدای مشارکتی ها موسوی رای بسیار کمتری آورد البته قوچانی شخصیتی حرفه ای و با اطلاع و سواد است اما متاسفانه تحلیلش اشتباه بوده است تنها شرایط خاص هسته ای و تبعات بعدی آن میتوانست دلیل واقعی برای تغییراتی در انتخابات بوده باشد قوچانی دو درجا را با پیشروی اشتباه گرفته است تنها تهدید هسته ای باعث فرصت عروج روحانی شد و نه آن تحلیل های پوچ که در نشریاتشان مینویسند
عبداله / 15 September 2014