سخنگفتن از حقوق حیوانات شاید هنوز برای بسیاری تازگی داشته باشد و برای برخی حتا خندهدار بنماید. با این روی، هرگونه دگرگشتِ بنیادین در رفتار آدمیان با حیوانات ازجمله نیازمند دستیافت به این بینش است که حیوانات نیز از حقوقی برخورداراند و انسانها نسبت به آنها وظیفههایی بر دوش دارند.
ستم نسبت به حیوانات، گرچه همواره در طول تاریخ زندگیِ بشری وجود داشته است، اما آگاهی جمعی نسبت به آن، همچون آگاهیِ جمعی نسبت به شکلهای دیگرِ ستم، کمابیش یکی از ویژگیهای دوران نو است. این نکته بسیار مهم است که همهی شکلها و شیوههای ستم − گذشته از آنکه موضوعِ آنها چه گروه، طبقه، جنسیت، یا حتا نوعِ زیستشناختیای باشد − بهنحوی با هم مرتبطاند و همدیگر را تقویت میکنند؛ سامانهی ستم پیچیده و پرسویه است و معمولاً سویههای مختلف زیستِ بشری − را همزمان و درهمپیوستهوار درگیر میکند، از سویهی پررنگ سیاسی گرفته، تا سویههای پرشمار اجتماعی که کمتر به چشم میآیند، تا روابط میان دو جنس، تا حتا رابطهی انسان و محیط. از این رو، نقدِ ستم نیز باید فراگیر و سازوار باشد: نمیتوان بر ستمی خرده گرفت ولی ستمی دیگر را روا دانست یا نسبت به آن بیتفاوت بود. بر این اساس، کنشگریهای رهایبخش نیز، اگر بخواهند ثمربخش باشند، باید همهنگام همهی شکلهای ستم را به پرسش بگیرند.
در جامعهی امروزینِ ایران، همزمان با آگاهی نسبت به شکلهای گوناگون ستم، اندکاندک آگاهی نسبت به ستم در قبال حیوانات نیز در حال شکلگیری ست. کوششهای نظری نقش ارزشمندی در شکلگیریِ این آگاهی ایفا خواهند کرد. در این راستا، در نوشتارِ پیشرو اصلیترین نقدها بر ایدهی حقوق حیوانات و پاسخهای موجود به آنها را طرح میکنیم.
نقدهای دینی
برخی منتقدان از یک نظرگاه دینی بر ایدهی حقوق حیوانات خرده میگیرند. این گونه نقدها با نگاه به جایگاه ویژهی انسان در ادیان، در اینجا بهويژه ادیان ابراهیمی، نتیجه میگیرند که از میان آفریدههای اینجهانیِ خداوند تنها انسان دارای حق است. برای نمونه، این دیدگاه که حیوانات فاقد نفس فناناپذیراند را معمولاً به ادیان نسبت میدهند، هرچند باید اذعان کرد که همهی ادیان بهصراحت این مطلب را مورد تأیید قرار ندادهاند و میتوان گفت چنین نظری بیش از آن که یک رأی قطعیِ دینی باشد مبتنی بر یک خوانش خاص از دین است. برخی ادیان و سنتها، همچون هندوییسم و بسیاری از سنتهای بومیِ آمریکا، نیز آشکارا این نظر را رد میکنند. اما، به هر روی، پاسخِ طرفداران حقوق حیوانات به ایرادی که فناپذیری و فاقد نفس یا روح بودنِ حیوانات را دستاویز خود میکند این است که نداشتنِ نفس فناناپذیر منطقاً موضوعیت برای حق را نفی نمیکند و، حتا اگر این را یک رأی قطعیِ دینی بدانیم که برای حیوانات زندگیِ پس از مرگ نخواهد بود، آنگاه خردپذیرتر مینماید زمینه را برای این تنها فرصت زیستنِ آنها فراهم کنیم تا هرچه آسودهتر و طولانیتر زیست کنند.
برخی نقدها هم با اشاره به پارهای متون دینی که به انسان جایگاهی ویژه در جهان آفرینش − مثلاً خلیفهی خداوند بر روی زمین − میدهند نتیجه میگیرند که تنها انسان دارای حق است. با این حال، باید همهنگام التفات داشت که نگرش دینی توصیههایی نیز در زمینهی حقوق حیوانات دارد.
نقدهای فلسفی
نقدهای فلسفی اما میکوشند با استدلال عقلی ایدهی حقوق حیوانات را به چالش بگیرند. در اینجا یک نمونهی برجسته از نقد فلسفی را که کارل کوهن ارائه کرده است بررسی میکنیم.[1] کوهن بر اساس این مقدمه که حیوانات نا-اخلاقی (amoral)، یعنی از نظر اخلاقی خنثا، اند، و اینکه باشندههای نا-اخلاقی نسبت به همدیگر حقوقی ندارند، نتیجه میگیرد که حیوانات نسبت به همدیگر حقوقی ندارند. او استدلال خود را به این صورت پی میگیرد که اگر حیوانات نسبت به همدیگر حقوقی ندارند، پس نسبت به ما انسانها هم حقوقی ندارند. استدلال کوهن پایه بر این دیدگاه دارد که حیوانات کنشگر یا فاعل اخلاقی نیستند، آنها نا -اخلاقیاند یعنی اخلاق برای آنها موضوعیت ندارد، بلکه آنها نسبت به خوب و بدِ اخلاقی خنثااند. البته بر اساس آنچه دانشمندان علم زیستشناسی میگویند، در برخی حیوانات رفتارهایی شبیه رفتارهای اخلاقیِ انسانها دیده میشود. با این حال، حتا اگر بپذیریم که حیوانات کنشگر اخلاقی نیستند، از این مقدمه نمیشود نتیجه گرفت که حیوانات موضوع اخلاق نیز نیستند.
برخی منتقدان نگرش سودگرایانه در زمینهی نظرداشت اخلاقی یا حقوقی نسبت به حیوانات را از این نظرگاه کلی مورد نقد قرار دادهاند که رفاه و خوشیِ حیوانات را نمیتوان اندازهگیری کرد.[2] هرچند دشواری یا امکانناپذیریِ ارزیابی و اندازهگیریِ میزان رفاه و خوشی بطورکلی زمینهای برای نقد اخلاق سودگرایانه به دست میدهد، اما وقتی پای حیوانات نا-انسانی هم به میان کشیده شود نقد جدیتر میشود، چراکه اندازهگیریِ تجربههای حیوانات نا-انسانی بهمراتب دشوارتر از اندازهگیریِ تجربههای انسانها ست. در رابطه با نگاه حقوقی به قضیه نیز دقیقاً همین دشواری وجود دارد. زیرا چگونه باید داوری کرد جایی که برای دفاع از حقوق فرد الف نقض حقوق فرد ب ضروری ست.[3] شاید همهی این نقدها از رویکرد فردنگرِ اخلاق سودگرا ناشی میشود که میزان خوشایندی و ناخوشایندیِ امور را برای فردها ملاک قرار میدهد.
پرسشها
پاگیریِ نگرش اخلاقیِ آدمیان پیآوردِ فرایندی پیچیده است که آموزش و پروش، فرهنگ، ویژگیّهای شخصی و خانوادگی، و بسیاری عوامل دیگر را دربرمیگیرد. رفتار هرکس با حیوانات، چنانکه رفتارش با دیگر انسانّها، نیز برآمده از چنان فرایند پیچیدهای ست. با این روی، زندگیِ آگاهانه همواره نیازمند خردپذیرکردن یعنی دلیلمندکردنِ کنشّهای فرد است. زینبیش، همزیستی نیازمند نَهِش قانونها و قاعدهّهایی ست که به رفتار ما نظم بدهد. و از اینجا انگارهّهایی چون «وظیفه» و «تکلیف» سر بر میآورند. همزیستی با حیوانات نیز نمیتواند از این قاعده مستثنا باشد. ما به همزیستی با حیوانات نیازمندیم و زینرو لازم است رفتارمان با آنها را قاعدهمند کنیم. و از اینجا بحث حقوق حیوانات و بایدکردهای آدمیان در قبال آنها سر بر میآورد. زینسان، بحث حقوق حیوانات تنها بحثی عاطفی و احساسی نیست، بحثی نیست صرفاً برخاسته از شفقت و دلسوزی، بلکه برآمده از بایستههای زندگیِ بشری ست.
در رد ایدهی حقوق حیوانات دلیلهایی در ادبیات مربوطه آمده است. در ادامهی این نوشتار برخی از این دلیلها و پاسخهای آنها را بهاختصار بازگو میکنیم. اما نخست برای روشنِشدنِ چارچوب بحث بهتر است چهار دسته از پرسشهای جداگانه اما مرتبط را طرح کنیم که دربارهی هر مسئلهی اخلاقی و حقوقی پرسیدنی ست:[4] ۱) پرسشهای مربوط به واقعیت؛ ۲) پرسشهای مربوط به ارزش؛ ۳) پرسشهای مربوط به منطق؛ ۴) پرسشهای مربوط به عمل. در زیر هریک از این پرسشّها را در ارتباط با حقوق حیوانات بررسی میکنیم.
۱) پرسشهای مربوط به واقعیت: گاهی آدمها دربارهی بایدها و نبایدها اختلافنظر دارند چون دربارهی اینکه چه چیز بهواقع درست است اختلافنظر دارند. برای مثال، برخی قانونیکردنِ آسانمرگ (euthanasia) را اخلاقاً نادرست میدانند زیرا معتقداند این کار جامعه را در راهی بدفرجام قرار میدهد. آنها میگویند اگر آسانمرگ قانونی شود این کار کمکم افراد را محق خواهد کرد آن را دربارهی کسانی که درد و رنج آنچنانی نداشته و احتمالاً بهبود خواهند یافت نیز به کار گیرند. این افراد بدینسان بر پیآمدهای نامطلوبِ آسانمرگ انگشت گذاشته و بر آن اساس آن را اخلاقاً بد میشمارند. درمقابل، گروهی دیگر معتقد نیستند قانونیکردنِ آسانمرگ چنان پیآمدهایی داشته باشد و زینرو آن را اخلاقاً بد نمیدانند. اما آیا قانونیکردنِ آسانمرگ بهراستی چنان پیآمد نامطلوبی خواهد داشت؟ این پرسشی مربوط به واقعیت است. پرسشهای مربوط به واقعیت معمولاً پیچیدهاند و، بهخاطر دانش محدود انسان نسبت به پیآوردهای درازمدت پدیدهها، اظهارنظر قطعی دربارهی آنها شدنی نیست.
در زمینهی حقوق حیوانات، پرسشهای مربوط به واقعیت با وضعیت روانشناسی و زیستشناسیِ حیوانات سروکار دارند. برخی استدلال کردهاند که دستکم پستانداران و پرندگان ترجیحها و خواستههای رفاهی داشته و نهتنها از نظر زیستشناختی با آدمیان همگونی دارند بلکه از نظر روانشناختی نیز به آنها نزدیکاند. درمقابل، کسانی همچون دکارت حیوانات را فاقد توانایی در ادراکِ لذت و درد میشمارند. اما چگونه میتوانیم میان این دو رأیِ مربوط به واقعیت داوری کنیم؟ پیش از هر سخنی، چنین مینماید که اظهارنظر قطعی در این باره از ما ساخته نیست، آشکارا به این خاطر که ما به دنیای حیوانات دسترسی نداریم. اما این چیزی ست که دربارهی انسانهای دیگر هم صدق میکند؛ ما به دنیای انسانهای دیگر راه نداریم و بنابراین نمیتوانیم با قاطعیت حکم کنیم که آنها درد و لذت را ادراک میکنند. به نظر میرسد ما برای حکم دربارهی دیگر انسانها به گونهای رفتارگرایی متوسل میشویم؛ ما با مقایسهی رفتارهای دیگر انسانها با رفتارهای خودمان و دیدنِ مشابهتهایی که با ما دارند نتیجه میگیریم که آنها نیز همچون ما درد و لذت را درک میکنند. اما این مقایسه را همچنین میتوانیم میان خود و حیوانات انجام دهیم و همین نتیجه را بگیریم؛ رفتارهایی که آشکارا نشانگر احساسِ لذت و درد، خوشی و ناخوشی، است را دستکم در حیوانات برتر میتوان مشاهده کرد. بدینسان، باید گفت دقیقاً همان برهانی که میتواند نشان دهد دیگر انسانها درد و خوشی را ادراک میکنند توانایی حیوانات در ادراک درد و لذت را هم اثبات میکند. زینبیش، تواناییِ حیوانات در ادراکِ درد و لذت بهوسیلهی یافتههای علمی نیز اثبات شده است. اما آیا دلیلی فراپشت نظر دکارتی نیست؟ چنین مینماید که دکارت درک نادرستی از احساس دارد. او با ملاحظهی ناتوانیِ حیوانات در شناخت عقلی و سخنگفتن نتیجه میگیرد که آنها بطورکلی فاقد ادراکاند. اما ما بطورشهودی درمییابیم که تواناییِ شناخت عقلی و سخنگفتن یک چیز است و توانایی احساس چیزی دیگر.
۲) پرسشهای مربوط به ارزش: در این دسته از پرسشها ما از برتری و پستتری، از بهتری و کِهتری، از فراتری و فروتری، و بطورکلی از جایگاه ارزشیِ باشندههای مختلف نسبت به یکدیگر سخن میگوییم. در یک پرسش کلی، میتوان پرسید آیا باشندهها نسبت به هم ارزش متفاوتی دارند؟ این دیدگاه به شکلّهای گوناگون در تاریخ اندیشه تکرار شده است که انسان نسبت به حیوانات از ارزش بالاتری برخوردار است. برخی این ارزش ویژه را بر یک برتریِ واقعی، مثلاً تواناییِ خردورزی، مبتنی میکنند. در این صورت، پرسش از ارزش با پرسش از واقعیت مرتبط میشود. اما آن ویژگی که انسان را سزاوار ارزشی ویژه میکند چیست؟ از یک سو، ما میدانیم که انسانها در برخی تواناییها از دیگر حیوانات برتر اند، اما، از سوی دیگر، این نیز درست است که برخی حیوانات نیز در برخی ویژگیها بر انسانها برتری دارند. برخی حیوانات تواناییهایی دارند که انسان یا از آنها بیبهره است یا در درجهی بسیار پایینتری از آنها بهرهمند است. بنابراین، همانسان که برخی پژوهشگران گفتهاند، [5] انتخاب یک ویژگی یا توانایی چونان دلیلی برای برتریِ انسان بر دیگر جانداران امری خودسرانه بوده و همهی نقدهایی که بر این دیدگاه وارد است به شکلی بر این کاستی انگشت میگذارند.[6]
همچنین، از سوی دیگر، فیلسوفان معمولاً در تبیین برتریِ انسان نسبت به حیوانات به ویژگیهایی در انسان متوسل میشوند که حتا همهی انسانها هم واجد آن نیستند. برای یک مثال، عقلانیت که معمولاً چونان وجه امتیاز انسان بر دیگر حیوانات ذکر میشود یک ویژگی مشترک در همهی انسانها نیست، چراکه کودکان خردسال، افرادی که آسیب شدید مغزی دیدهاند، و دیوانگان از این توانایی بیبهرهاند. بطورکلی میتوان گفت مشخصکردنِ یک ویژگی چونان وجه امتیاز انسان بر حیوان که همهی انسانها واجد آن باشند نشدنی ست. درنتیجه شاید خردپسندتر باشد از این ایده دست بشوییم که انسانها ارزشی ویژه نسبت به دیگر حیوانات دارند.
۳) پرسشهای مربوط به منطق: پرسشهای مربوط به منطق با پیوند میان دیدگاهها و استنتاج آنها از همدیگر سروکار دارند. در مبحث حقوق حیوانات پرسشهای منطقی باید نشان دهند که چگونه این نظر که حیوانات واجد حقوقیاند به درستی از مقدمههایی برآمده است. جنبهی منطقیِ بحث حقوق حیوانات را میتوانیم به صورت زیر خلاصه کنیم: انسانها از این جهت دارای حق شمرده میشوند که دارای ارزش ذاتیاند. با این حال، تنها ویژگیِ مشترک میان همهی انسانها که دارای ارزش ذاتی شمرده میشوند این است که همهی آنها زیستمند و موضوع یک زندگیاند. اما حیوانات هم از این نظر شبیه انساناند. و چون حکم دو امر مشابه باید یکسان باشد، نتیجه میشود که حیوانات هم ارزش ذاتی دارند. اکنون، چون حیوانات هم از جهت ارزش ذاتی با انسانها فرقی ندارند، پس حیوانات را نیز همچون انسان باید دارای حق به شمار آورد. تا جایی که صورت منطقی مورد نظر باشد، این استدلال معتبر است.
۴) پرسشهای مربوط به عمل: پرسشهای مربوط به عمل میپردازند به اینکه چه اقدامهایی لازم است دربارهی یک مسئلهی اخلاقی انجام شود. این پرسشها در زمینهی حقوق حیوانات به اقدامهای لازم برای تأمین حقوق حیوانات میپردازند. طرفداران حقوق حیوانات ممنوعشدنِ رفتارهای گوناگونی نسبت حیوانات را خواستار اند، از منع استفادهی تجاری از حیوانات گرفته تا حتا سوءاستفادهی جنسی از آنها.
● ایرادها و پاسخها
بسیاری از مردم در برابر ایدهی حقوق حیوانات ایستادگی میکنند و پذیرش آن را دشوار مییابند. در اینجا دلیلهای عمدهای که در برابر ایدهی حقوق حیوانات طرح میشود را بازگو میکنیم.
۱) حیوانات انسان نیستند
برخی از مخالفان حقوق حیوانات بهسادگی به این گفته متوسل میشوند که چون حیوانات انسان نیستند پس دارای حق نیستند. آنچه از این انتقاد کلی میتوان برداشت کرد این است که چون حیوانات به نوع زیستشناختیِ انسان تعلق ندارند پس واجد حق نیستند. اما روشن است که تعلق داشتن یا نداشتن به یک نوع زیستشناختیِ خاص بهخودیخود هیچ دلالت اخلاقی یا حقوقی ندارد. افزون بر این، حقوق اخلاقی هرگز نمیتواند توجیه خود را از دلیلهای تبعیضآمیز کسب کند. به دیگر سخن، همانسان که دلیل ما برای توجیه حق نباید بر نژاد و جنسیت خاصی استوار شود، عضویت در یک نوع زیستشناختیِ خاص هم نمیتواند مبنای یک حق تلقی شود. این پاسخ درواقع واکنشی به نوعپرستی در اخلاق است.
۲) باور به حقوق حیوانات نامعقول و بیمعنا است
برخی منتقدان ایدهی حقوق حیوانات را از آن جهت که در بسیاری موارد به بیمعنایی و سخنان نابخردانه میانجامد نامعقول میشمارند. آنها میگویند برای حیوانات مثلاً سخنگفتن از حق رأی، حق ازدواج، حق تغییر تابعیت و… احمقانه و بیمعنا ست و، از این رو، اساساً ایدهی حقوق حیوانات امری نامعقول و بیمعنا ست. البته بخشی از این ایراد درست است. باور به برخی حقوق برای حیوانات کاملاً بیمعنا و احمقانه است. اما داشتنِ حقوقی مشترک به معنای همسانی در تمام حقوق نیست. برای مثال، سخنگفتن از حقِ رأی برای یک کودک خردسال نامعقول است. اما از این مطلب نتیجه نمیشود که کودکان از هیچ حقی برخوردار نیستند. دربارهی حیوانات نیز میتوان به همین صورت قضاوت کرد. گرچه سخنگفتن از برخی حقوق برای حیوانات بیمعنا ست، حیوانات دارای حقوقیاند.
۳) حقوق تکسلولیها
این ایراد ایدهی حقوق حیوانات را از جهت دیگری بیمعنا میشمارد. طبق این ایراد، اگر میتوان گفت حیوانات نا -انسانی دارای حق اند، پس همهی حیوانات نا -انسانی دارای حقاند. از این رو، میتوانیم بگوییم مثلاً تکسلولیها و آمیبها هم واجد حقاند. اما سخنگفتن از حق آمیبها بیمعنا و احمقانه است و درنتیجه بطورکلی سخنگفتن از حقوق حیوانات ناعاقلانه است. باورمندان به حقوق حیوانات در پاسخ میگویند موجودات تکسلولی موضوع یک زندگی نیستند و، زینبیش، بیمعنابودنِ سخنگفتن از حق تکسلولیها دلیلی نیست بر اینکه سخنگفتن از حقوق حیوانات بطورکلی بیمعنا باشد.
۴) دربارهی گیاهان چه؟
ایراد دیگری به ایدهی حقوق حیوانات این است که اگر حیوانات دارای حقاند پس گیاهان نیز دارای حقاند. و چون دارای حق بودنِ گیاهان پذیرفتنی نیست پس ایدهی حقوق حیوانات هم قابل دفاع نیست. با این روی، برخی از طرفداران حقوق حیوانات معتقداند حقوق حیوانات بر پایهی دیدگاهی استوار است که میگوید هر باشندهای که موضوع حیات یعنی جهانآگاه باشد واجد حق است. اکنون، چون گیاهان و حیواناتِ پستتر این ویژگی را ندارند، بنابراین آنها واجد حقی نیستند.
۵) حیوانات درکی از حق ندارند
برخی نقدها بر ناتوانیِ حیوانات بر ادراکِ حق انگشت میگذارند و از آن نتیجه میگیرند که حیوانات دارای حق نیستند چون نمیتوانند درکی از حق داشته باشد. با این حال، اگر درک حق برای واجد حق بودن لازم بود، آنگاه بسیاری از انسانها − مثلاً کودکان خردسال، و آسیبدیدگان مغزی − نیز واجد هیچ حقی نمیبودند.
۶) دوسویگیِ حق و تکلیف
برخی نقدها از نبودِ رابطهای مبتنی بر حق و تکلیف میان انسان و حیوانات به این نتیجه میرسند که اساساً هیچ حق و وظیفهای در این مورد معنا ندارد. اما این نقد را هم با مقایسهی وضعیت حیوانات و کودکان خردسال میتوان پاسخ داد. روشن است که کودکان خردسال هیچ وظیفهای نسبت به انسانهای بالغ ندارند و هیچ رفتاری از سوی آنها نکوهیدنی نیست. اما ما از این نتیجه نمیگیریم که انسانهای بالغ هیچ وظیفهای نسبت به کودکان خردسال ندارند. بطورکلی میتوان گفت، برخلاف برداشت شایع، دوسویگی و رابطهی متقابل از لوازم ضروریِ انگارهی حق یا تکلیف نیست.
۷) سبعیت حیوانات
سبعیت موجود میان حیوانات در نسبت به همدیگر بنمایهی نقدی دیگر بر ایدهی حقوق حیوانات شده است. طبق این نقد، وقتی حیوانات خود نسبت به همدیگر بیرحمانه رفتار میکنند، وظیفهداشتنِ ما در قبال آنها بیمعنا ست. اما نکته در اینجا این است که حیوانات برای بقای خود چارهای جز استفاده از همدیگر ندارند، در حالی که این مطلب دربارهی انسان صادق نیست؛ انسان ناگزیر نیست از حیوانات استفاده کند تا زندگیاش دوام یابد.
۸) مرز دقیق کجاست؟
سرانجام، پارهای نقدها بر این نکته متمرکز میشوند که ترسیم مرزی دقیق میان حیواناتی که واجد حقوقاند و حیواناتی که حقی ندارند شدنی نیست. به سخن دیگر، اگر معیار حقمندبودن موضوعِ زندگی بودن است، چگونه و به چه روشی میتوان تعیین کرد کدام حیوانات موضوعِ زندگی اند؟ طرفداران حقوق حیوانات در پاسخ میگویند مرز دقیقی وجود ندارد. اما اینکه ما نمیتوانیم مرز دقیقی میان حیوانات از جهت موضوع زندگی بودن و نبودن ترسیم کنیم به معنای آن نیست که به هیچ وجه نمیدانیم کدام حیوانات موضوعِ زندگیاند و کدام نه. ما نمیتوانیم مرز دقیقی میان انسانهای بلندقد و انسانهای کوتاهقد مشخص کنیم. اما از این نتیجه نمیشود ما مطلقاً نمیتوانیم قضاوت کنیم چه کسی بلندقد است و چه کسی کوتاهقد. برای اینکه چیزهایی بدانیم لازم نیست همه چیز را بدانیم.
منابع:
Burgat, F. and R. Dantzer, (1997), “Une nouvelle préoccupation: le bien-être animal,” in L’animal et le mangeur (Ed). Autrement, Paris, pp. 69–86.
Cohen, C., (2001), The Animal Rights Debate, Rowman & Littlefield Publishers, Inc.; 1 edition.
Dean, R., (2006), The Value of Humanity in Kant’s Moral Theory, Oxford University Press.
Larrère, C. and Larrère, R., (2000), Animal Rearing as a Contract, Journal of Agricultural and Environmental Ethics 12: 51–58,. Kluwer Academic Publishers. Printed In The Netherlands.
Regan, T., (2003), Animal Rights, Human Wrongs, by Roman & Littlefield Publishers, Inc.
پانویسها
[1]Carl Cohen, 2001, 30-31
[2]برای نمونه: Burgat and Dantzer, 1997
[3]این نکته را (Larrère, 2000, 54) بهتفصیل بحث میکند.
[4]این بخش و بخش بعدی برداشت آزادی از (Regan, 2003) است.
[5]برای نمونه: Dean, 2006, p. 14
[6]این نقد در ادبیات فلسفهی اخلاق به نقد خودسرانگی نامدار است.
مقالهای بسیار پرمایه و دانشافزا بود. از ادبیات آن هم بسیار لذت بردم.
منصور / 05 May 2014
سردرآوردن از وضعیت زیستمحیطی در ایران و بطورکلی در جهان کاری بسیار دشوار است چون ما اساسا نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم. همچنین نقل و نظرهایی هست که شاید ما ترس بیهودهای را در دنیای معاصر تجربه میکنیم که یک شکل از آن ترسهای زیستمحیطی در رابطه با آیندهی جهان است. اما در عین حال واقعیتهای زیستی به ما هشدارهای مهمی میدهد. برای من این نکته جالب است که تا چه اندازه نگرانی های زیست محیطی از احساسات سرچشمه میگیرد و تا چه اندازه از عقلانیت.
سمانه / 18 May 2014
از آدمیان ملولم و حیوانم آرزو ست !!!
همزیستی خوب میان انسان و حیوان یک راه برای رسیدن به همزیستی خوب انسان و انسان است.
با سپاس از پرداختن به چالشهای وافعی و راستین.
goftar nik / 18 May 2014