تابوها را از دید انسان بدوی خدایان وضع کرده بودند. آنها نخستین قوانین بشری بودند و از دید باورمندان به آنها بازتاب نوعی نظم جهانی به شمار می‌رفتند که صاحب آن خدایان بودند. برای انسان بدوی که قائل به جان‌گرایی بود، جز این چیز دیگری قابل تصور نبود. به همین دلیل قوانین مقدس شمرده می‌شدند. بعدها نیز که به تدریج در نظر او ارواح و دیوها به خدایان بزرگتری تبدیل شدند، از تقدس قوانین چیزی کم نشد. کشیشان حافظان این قوانین شدند. آنها انسان‌ها را مطیع این نظم می‌کردند و تخطی از قوانین را کیفر می‌دادند.

منشاء الهی قوانین

بنا به توارت، موسی ده فرمان را بر کوه سینا از خود خدا دریافت کرد. از این قوانین سه تای نخست به خدا[1] و تقدیس او، و بقیه به اجتماع و اخلاق مربوط هستند. قوانین دیگر یا به اصطلاح قوانین مدنی که بعدها نوشته شد نیز همه از قوانین الهی مشروعیت می‌گرفتند.

این نکته در مورد سایر اقوام و ملل نیز صادق است. مثلا قبل از قرن ششم میلادی کهن‌ترین قانون رومیان در زمان پادشاهی و پیش از قانون دوازده لوحه، [2] “حقوق مقدس” نام داشت.

یونانیان، مصریان، آشوری‌ها، هندیان و چینیان نیز در همان زمان‌ها قوانین نسبتا مشابهی داشتند.[3] تخطی علیه این قوانین نه فقط تخطی علیه حقوق دیگران، که اهانت به خدایان نیز تلقی می‌شد. خدا نیز وقتی خشم می‌گرفت، بر همه می‌گرفت. تمام هم و غم انسان‌ها این بود که لطف خدا شما حال‌شان شود ولی از خشم او بر حذر بمانند.

یهوه چنان که در تورات آمده، گناه را بی‌پاسخ نمی‌گذارد. او حتی” گناه پدران را از فرزندان و فرزندان‌شان تا نسل سوم و چهارم باز خواست می‌کند” (شموت ۷- ۳۴:۶)

این رفتار که چندان هم عادلانه به نظر نمی‌رسد، از خدایان سایر اقوام نیز سر می‌زده و همگی بازتاب شرایط زندگی و سطح تکامل شعور انسانی در آن زمان‌ها هستند.

قربانی، مجسمه هندی
قربانی، مجسمه هندی

فرق قربانی کردن انسان با اعدام

نه فقط قوانین، که مجازات‌ها هم مقدس قلمداد می‌شدند. کسی که مرتکب جرم یا گناهی می‌شد تمام قوم را ناپاک می‌کرد. این آلودگی تنها با مرگ او قابل رفع بود و رضایت خدای به خشم آمده را جلب می‌کرد. ورنه خشم خدا دامن همه را می‌گرفت و تر و خشک را با هم می‌سوزاند. بنابراین، نخستین اشکال مجازات اعدام، مجازات‌های “مقدس” بودند که در معبد به همراه مناسک اجرا می‌شدند.

فرق قربانی کردن انسان با کشتن انسان در مجازات اعدام در این بود که در شکل نخست یک فرد بی‌گناه را تقدیم خدایان می‌کردند. حتی اگر به جای او مجرمی یا اسیری را نیز تقدیم می‌کردند، هدف، فردی نبود و منظور پاکسازی کل جامعه بود.

اما در مجازات اعدام، فرد قانون‌شکن به علت جرم فردی مجازات می‌شود. هر چند که با منسوخ شدن قربانی کردن انسان، رفته رفته فرد محکوم به اعدام نه تنها کفاره خودش، که کفاره همه را می‌دهد و در عمل نقش سپر بلا را بازی می‌کند.

پنج جرم اصلی

در زمان باستان، مجازات اعدام شامل پنج جرم می‌شد: تابوشکنی، هم‌خوابگی با محارم، سحر و جادوگری، اهانت به خدا و خیانت.

عجیب این‌که قتل، که امروزه نزد ما از بدترین جرایم است، در آن زمان با اعدام کیفر داده نمی‌شد. کیفر قتل انتقام بود. وانگهی قتل امر شخصی به شمار می‌رفت و به کل جامعه مربوط نمی‌شد. یونانیان نیز در قرن پنجم قبل از میلاد همین نظر را داشتند. چون در زمان ” حقوق مقدس” رومیان، تابوها هنوز معتبر بودند؛ تابوشکنی نیز جزو جرایم پنج گانه قرار گرفت. قوم ماوری‌ها در نیوزیلند تا همین زمان‌های جدید هم تابوشکنان را اعدام می‌کرد.[4]

هم‌خوابگی با محارم

منع هم‌خوابگی با محارم را محققان از قدیمی‌ترین و قوی‌ترین تابوها و منشاء بیشتر تابوهای دیگر می‌دانند.[5] به نوشته جوزف کولر، پژوهنده حقوق اقوام شرق، “باور به این منع نزد اقوامی که که بطور طبیعی زیست می‌کنند، از هر باور دیگری قوی‌تر است”.[6]

اقوام بدوی ساکن در جزیر واتوبلا، الویتن، مورتلوک، و سرخ پوستان فلوریدا هم‌خوابگی بامحارم را با مرگ کیفر می‌دهند. در جزیره تاننبار مجازات مرگ توسط خود مردان خانواده اجرا می‌شود. این آشکارا پای عامل “حسادت” مردانی را به میان می‌کشد که خودشان به طور بالقوه می‌توانستند جای متجاوز باشند.

دایره این منع در زمان‌های قدیم از خانواده فراتر می‌رفت و تمام وابستگان به یک توتم را در بر می‌گرفت. نمونه‌اش را در زمان‌های جدید در میان اقوام ساکن در جزیره بنکس می‌بینیم.[7]

در کتاب عهد عتیق نیز هم‌خوابگی بین خویشان نزدیک با اعدام کیفر می‌شود و این شامل هم‌خوابگی با عروس (همسر پسر خانواده) و زن عمو هم می‌شود. در بیشتر جاها، از جمله در اروپای مرکزی زنای محصنه هم تا زمان رنسانس با اعدام مجازات می‌شد.[8]

یکی از اقوام سرخپوست ساکن آمریکای مرکزی به نام کاریاب‌ها، همین‌طور ساکنان کالدونیای جدید تا همین اوایل قرن بیستم، زانی محصنه[9] را اعدام می‌کردند. اینان زن را توسط یکی از دوستان مرد و یکی از دوستان زن خفه می‌کردند.[10] میردیتی‌های ساکن آلبانی هم‌خوابگی بدون ازدواج با دختر را نیز مستوجب مرگ هر دو می‌دانند. دختر را نیز باید مردان خانوده خودش اعدام کنند، وگرنه در ملاء‌عام سنگسار می‌شود.

به نظر می‌رسد که مجازات سنگین این جرایم جنسی برای جبران سرکوب و پس زده شدن میل به انجام آنها در میان مردم باشد. اشتیاق و تعصب برای پیگرد و مجازات سخت مجرمان جنسی ریشه در حسادت جنسی دارد. میل شدید به تعقیب و مجازات خاطی، یک جور خالی کردن خود و انتقال حس گناه تمناهای “پلید” سرکوب شده خود به مجرمان هم هست.[11]

جادوگران

تعقیب و مجازات جادوگران فقط به قرون وسطی منحصر نبوده و سابقه آن به زمان‌های بسیار دور می‌رسد. در تورات در سفر خروج، فصل ۲۲، آیه ۱۸ آمده است که: «زن ساحره زنده نماند» و در آیه ۲۷ از فصل بیستم سفر لویان آمده: «و مرد و یا زنی که صاحب اجنه و یا جادوگر باشد، البته کشته خواهند شد، آنها را با سنگ سنگسار خواهند نمود؛ خون ایشان به گردن ایشان است » ۶-۴-۲.  در كتاب لاويان آمده: «به اصحاب اجنه توجه نكنيد و از جادوگران پرسش منمائيد تا خود را به ايشان نجس سازيد، من يهوه خدای شما هستم (لاويان باب ۱۹ آيه ۳۱ ). هم‌چنين: «كسی كه به سوی صاحبان اجنه و جادوگران توجه نمايد (…) من روی خود به ضد آن شخص خواهم گردانيد و او را از ميان قومش منقطع خواهم ساخت (لاويان، باب بيستم آيه ۶).[12]

سابقه سحر و جادو بر می‌گردد به گذشته‌های دور و زمان اعتقاد به جانگرایی. انسان آن عصر می‌کوشید از راه جادو بر طبیعت اثر بگذارد. باران بباراند، زمین حاصلخیز کند یا به شکار حیوان برود. او که از خواب‌های خود شگفت زده می‌شد، به قدرت تصور و اندیشه باور داشت و فکر می‌کرد با کمک سحر و جادو می‌تواند به کمک خورشید با دیوهای تاریکی بجنگد. راه این نبرد در ذهن او این بود که تصویر دیوها را بکشد، بر آن آب دهان بیاندازد و سپس با چاقو آن را سوراخ کند و بسوزاند.[13] این همان کاری بود که کاهن مصری خدای خورشید انجام می‌داد. او به باور خودش بدین وسیله به پیروزی خدای خورشید کمک می‌کرد.

این جادوگری فقط به نبرد با تاریکی منحصر نبود. هر دشمنی را به باور این مردم می‌شد با کشیدن تصویرش و سپس حمله به آن از بین برد. هر بلایی که سر تصویر می‌آمد سر آن شخص هم می‌آمد.[14]

 فرانتسر مردم‌شناس انگلیسی عقیده داشت که ممنوعیت تصویر در اسلام و مسیحیت برای مقابله با همین جادوگری از راه تصویر بوده است. نقاشی بر دیواره غارها نیز به همین منظور صورت می‌گرفت. تصویر گوزنی که تیر خورده، به منظور اثر جادویی آن در شکار حیوان کشیده می‌شد.

نفوذ ساحران می‌توانسته هم مثبت و هم منفی قلمداد شود. انسان بدوی به قدرت آرزو، و به شومی و ویرانگری نفرین معتقد بود و می‌دانست، دسایسی که چیده می‌شوند در ابتدا نامشهودند اما روزی ویرانگر می‌شوند.

در آن زمان‌ها هرگونه بیماری و حتی مرگ طبیعی به ساحران و جادوگران نسبت داده می‌شد. از این‌ها گذشته هر فاجعه‌ای هم که علتی برایش پیدا نمی‌کردند، کار ساحران می‌پنداشتند. در جزیره باربر واقع در اندونزی نه تنها جادوگران، بلکه تمام خویشان بزرگسال جادوگران را هم می‌کشتند.

فردی از اسکیموهای گروئنلند مادرخودش را به ظن ساحرگی کشت و از تعقیب و مجازات هم مصون ماند. در میان تلین گیتیایی‌های ساکن آلاسکا، اگر تشخیص بدهند که کسی از اعضای خانواده جادوگر است، خودشان او را از بین می‌برند، تا بابت وجود او مورد تعقیب مردم قرار نگیرند.[15]

ارتداد و توهین به مقدسات

 کافی است بدانیم انسان بدوی تا چه حد از خشم خدایان می‌‌ترسید، تا بفهمیم چرا اهانت و بی‌حرمتی به خدایان را با مرگ مجازات می‌کرد. این انسان تمام هست و نیست خود را در دست خدایان می‌دید و طبیعی است که برای خشنودی آنها به هر کاری دست می‌یازید.

محکم‌ترین رشته‌ای که اعضای جامعه را به هم پیوند می‌داد اعتقاد به خدایان مشترک بود. کسی که به این خدایان توهین می‌کرد خشم آنها را علیه تمام جامعه بر می‌انگیخت و باید فورا نابود می‌شد تا بلا نازل نشود.

مثال از عهد عتیق : «اگر در میان شما در یکی از دروازه‌هایی که خداوند عطا نموده مردی یا زنی یافت شود که خدایان غیر را عبادت کرده و بر آنها سجده نماید یعنی آفتاب یا ماه یا هر یک از عساکر آسمان که من امر نفرموده‌ام، آن مرد و زن را از اندرون دروازه‌هایت بیرون آر و سنگسارشان نما تا بمیرند. » (تثنیه- ۱۷: ۲-۵ (

در باب دوم از سفر داوران آیه ۱۱ آمده :« و بنی اسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزیدند و بعل‌ها را عبادت نمودند و یهوه خدای پدران خود را که ایشان را از زمین مصر بیرون آورده بود ترک کردند و خدایان غیر را از خدایان طوایفی که در اطراف ایشان بودند پیروی نموده آن‌ها را سجده کردند و خشم خداوند را برانگیختند و یهوه را ترک کرده بعل و عشتاروت را عبادت نمودند، پس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به دست تاراج کنندگان سپرد.»

و در باب سوم آیه ۷: « و بنی اسرائیل آنچه در نظر خداوند ناپسند بود کردند و یهوه خدای خود را فراموش نموده، بعل‌ها و بت‌ها را عبادت کردند و غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان از همه فرامین خداوند سرپیچی کردند و برای خود دو گوساله فلزی و الهه اشره ساختند و آنچه را در آسمان بود، پرستش کردند و بت بعل را خدمت نمودند.

ایشان دختران و پسران خود را در آتش سوزاندند و برای بُت‌ها قربانی کردند و به جادوگری و فال‌گیری روی آوردند و خود را در نظر خداوند به پلیدی فروختند و خشم او را برانگیختند. خداوند بسیار خشمگین بود و ایشان را از حضور خود دور کرد و فقط قوم یهودا باقی ماند… »

خیانت

خیانت پنجمین جرم بزرگی است که با مرگ مجازات می‌شد. در این مورد باید توجه داشت که در ابتدا نگرانی از تبعات مادی خیانت نبود که آن را مستوجب مرگ می‌کرد، بلکه روگردانیدن از جامعه خودی، پیوستن به دیگران و پرستیدن خدایان بیگانه بود که خیانت محسوب می‌شد. در جنگ میان اقوام، خدایان‌شان هم به جان هم م‌ افتادند. آنها می‌کوشیدند افراد وابسته و معتقد به خود را تقویت کنند. نبرد زمینی بازتاب آسمانی هم داشت، چنانکه در نبرد بین یونانیان و تروا به یاد داریم. مردم از اینکه کسی از خودشان به اعتقاداتش پشت کرده و به دیگران پیوسته، خشمگین می‌شدند و آن را توهینی به خود و خدایان خود تلقی می‌کردند.

موارد دیگر خیانت نیز با وجود اختلاف در صورت، از لحاظ مضمون همه از همین جنس بوده‌اند. از اقوام ساکن کویینزلند نقل می‌کنند که یک بار کسی از خودشان را که به خدمت سفیدها در آمده بود، کشته‌اند. اینجا پای خیانت به مردم و خدایان همین مردم در میان بوده است. از سرخپوستان کالیفرنیا نیز نقل است که آنها از این‌که به غریبه‌ها چیزهایی از آیین و مراسم خود گفته بودند، مضطرب بودند و ترس مرگ داشتند.[16]

اودیپ

یک نگاه کلی به این پنج جرم مستوجب مرگ نشان می‌دهد که آن‌ها هیچ‌کدام متضمن آسیب مادی نبوده‌اند. آنها قداست و حرمتی را لکه‌دار کرده و بنا به معتقدات مردم، جامعه را در معرض مصیبت ناشی از خشم خدایان قرار می‌دادند. هنوز فردیتی مطرح نبوده تا جرم فردی مطرح باشد. داستان اودیپ نمونه یک از همین انسان‌هاست که به ظاهر جرم فردی مرتکب می‌شود، اما عملا از خود اختیاری ندارد.

اودیپ بارها می‌کوشد حقیقت را کشف کند اما اسیر یک پیشگویی است که بنا بر آن پدر خود را خواهد کشت و با مادرخود هم‌خوابه می‌شود؛ چنین هم می‌شود. او بازیگر دست تقدیر و خدایان است. خدایانی که به جرم او همه جماعت را مجازات می‌کنند. اودیپ پدر خود را می‌کشد و با مادر خود هم‌بستر می‌شود. او هنگامی که از این موضوع آگاه می‌شود، خود را نابینا می‌کند.

بخشی از کشمکش‌های روانی اودیپ در نمایشنامه سوفوکل نشان می‌دهد که او درگیر چه شکنج روحی بوده است:

اودیپوس: بسیار ناهنجار است. باری می‌گویم. من نارواترین بیداد را بر خود هموار کردم. من ستمی ناسزاوار بر خود هموار کردم. خدا می‌داند که اختیاری در کار نبود

همسرایان: در چه کاری؟

اودیپوس: در ازدواجی ننگین به خاطر شرم نادانسته به زناشویی رسوایی دست زدم

همسرایان: می‌گویند مادرت در این پیوند ننگین همسر تو بود

اودیپوس: بیاد آوردن آن در حکم مرگ من است. تازه این دو نیز (آنتیگونه و ایسمنه) از آن منند

همسرایان: نه

اودیپوس: فرزندان نفرین شده

همسرایان: آه، خدایا

اودیپوس: و میوه‌های بطن همان مادر

همسرایان: دختران تو و

اودیپوس: خواهرانم! آه خواهران پدر خود

همسرایان: آیا پدرت را

اودیپوس: باز هم رنجی دیگر و شکنجه‌ای تازه؟

همسرایان: تو او را کشتی؟

اودیپوس: آری اما به حق

همسرایان: به حق؟

اودیپوس: آری (ناشناخته، در راه) کسی را کشتم که می‌خواست مرا بکشد. [17]

ادامه دارد

پانویس‌ها

[1]مثال از ده فرمان : برای خود خدایی جز من نگیرید.

[2] قانون دوازده لوحه ( Leges Duodecim Tabularum) ، مجموعه قوانین باستانی روم و محور اصلی تشکیل جمهوری روم بود . این قانون نتیجه بحث‌ها و جدل‌های طولانی بین طبقه اشراف با طبقه عوام جامعه بود و رفته رفته مطابق شرایط روز مواد زیادی به آن اضافه شد .

[3] Josef Kohler: Das Recht der oriientalistischen Völker, Leipzig 1914, S. 4.

Theodor Mommsen: Zum ältesten Strafrecht der Kulturvölker. Leipzig 1905, S. 904.

[4] S. R. Steinmetz: Ethnologische Studien zur ersten Entwickling der Srafe. 2 Bände, Groningen 1928, Bd. II, S, 339.

[5] Géza Róheim: Die Panik der Götter. München 1975, S. 53ff.

[6] Josef Kohler, a. a. O., S. 6.

[7] S. R. Steinmetz, a. a, O., Bd. II, SS. 334-5.

[8] به نوشته ویل دورانت، در تورات آدم‏کشى، ربودن اشخاص، بت پرستى، زنا، زدن والدین، دشنام دادن به ایشان، دزدیدن بندگان یا نزدیکى با چهارپایان و جادوگرى مجازات اعدام داشت. م.

[9] در شریعت اسلام : مردی که زن دارد اگر با زن دیگری زنا کند و نیز زنی که شوهر دارد با مرد دیگری زنا نماید آن را زنای محصنه گویند، که در صورت فراهم بودن شرایط آن بر آنها حد جاری می‌شود و حد آن رجم یعنی سنگسار کردن زانی و زانیه است.

ماده ۷۴ در قانون جمهوری اسلامی: زنا چه موجب رجم (سنگسار) شود یا تازیانه، با شهادت چهار مرد عادل یا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت می‌شود. (م.)

[10] S. R. Steinmetz, a. a, O., Bd. II, S. 342

[11] گفتنی است که کارل گوستاو یونگ در این مورد با استادش فروید اختلاف نظر داشت. یونگ با میل به زنای با محارم مخالف بود و آن رانشانه‌ای از میل به تولد روحانی مجدد در جریان روانی تبدیل به فردی مستقل می‌دانست. م.

[12] در قرآن نیز نمونه‌های زیادی در این زمینه هست. از جمله در سوره بقره آمده است: وَ اتّبِعوُا ما تَتلوُا الشّیاطینَ مُلکِ سُلیمانَ و ما کَفَرَ سُلیمانُ و لکنّ الشَّیاطینَ کَفروا یُعَلِّموُنَ الناسَ السّحرَ

« و آنچه که شیاطین در روزگار فرمانروایی سلیمان می‌خواندند، پیروی کردند. و سلیمان کفرنورزید، ولی شیاطین کفر ورزیدند، آنان به مردم سحر می‌آموختند.

داستان مربوط به موسی و فرعون و ساحران و تبدیل عصا به اژدها نیز معروف است: در آیه‌های 66 و 67 سوره «طه» آمده: «قال بل القوا فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم انها تسعی فاوجس فی نفسه خیفة موسی، قلنا لا تخف انک انت الاعلی،

موسی گفت: شما بیندازید و آن‌ها انداختند. ناگاه ریسمان ها و چوب‌های آن‌ها به خیال موسی آمد که حرکت می‌کنند. موسی از فریفته شدن مردم خوف کرد، گفتیم: نترس تو غالب هستی.»

در آیه ۱۱۶ سوره «اعراف» آمده: «قال القوا فلما القوا سحروا عین الناس واسترهبوهم وجاؤ بسحر عظیم،

موسی گفت: سحر خود را بیاورید و ریسمان‌های خود را بیندازید و چون انداختند. چشم‌های مردم را سحر کردند و مردم را ترسانیدند و سحر بزرگی آوردند.

آیه ۷۰ از سوره طه: ” فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قالُوا آمَنَّا برَبِّ هارُونَ وَ مُوسَى”

” پس ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم.” (م.)

[13] Sigmund Freud: Totem und Tabu: Frankfurt am Main 1956, S. 89.

[14] ردی از همین اعتقادات همین امروز هم در تظاهرات اعتراضی دیده می‌شود: کشیدن یک ضربدر بزرگ روی عکس حاکم یا دیکتاتور، به معنی پیش‌گویی حذف مسلم او از صحنه است.

[15] S. R. Steinmetz, a. a, O., Bd. II, SS. 331-350.

[16] S. R. Steinmetz, a. a, O., Bd. II, S. 350.

 [17]افسانه‌های تبای، ترجمه شاهرخ مسکوب. م.