هاشمی رفسنجانی در مراسم افتتاح اولین دوسالانه پژوهش برتر حکومت اسلامی در محل مدرسه عالی دارالشفای حوزه علمیه قم در ۱۹ بهمن سال ۱۳۸۵ گفت: «به نظر من انتخاب شخص آیت‌الله سید علی خامنه‌ای چنان که در شرایط بسیار حساس و خطیر سال ۶۸ بهترین و مناسب‌ترین انتخاب بود امروز نیز ایشان بهترین گزینه مناسب برای این مسند هستند.»

خامنه ای

با خواندن نقل قول بالا از رفسنجانی، دو سوال در ذهن جرقه می‌زند. سوال اول اینکه آیا رفسنجانی بعد از آنکه رهبر ایران در سال ۱۳۸۸ از تریبون نماز جمعه اعلام کرد در اختلاف عقیده به وجود آمده بین رفسنجانی و احمدی‌نژاد، نظرش به احمدی‌نژاد نزدیک‌تر است، باز هم اعتقاد دارد خامنه‌ای مناسب‌ترین گزینه برای تکیه زدن بر جایگاه رهبری جمهوری اسلامی است؟ و سوال دوم این که آیا شهروندان عادی در ایران نیز با رفسنجانی موافق هستند و خامنه‌ای را بهترین گزینه رهبری می‌دانند؟

در مورد پاسخ سوال اول مشخص نیست که آیا رفسنجانی از روی ایمان قلبی یا به عنوان سیاستی برای نزدیکی دوباره به رهبری در سال ۱۳۸۹ بود که گفت، از شورای انقلاب تا امروز آیت‌الله خامنه را بهترین دیده‌ام.  در مورد پاسخ به سوال دوم، یعنی موافقت یا مخالفت مردم ایران با رهبری خامنه‌ای نیز به جز مصاحبه‌های گزینشی صدا و سیمای جمهوری اسلامی که سراسر مدح و ثنای رهبر فعلی ایران است؛ کار دیگری صورت نگرفته است.

 البته هیچ خبرنگاری دوست ندارد با پای خودش به زندان برود و مردم عادی نیز به جز در گفتگو‌های اتفاقی و زمزمه‌وار دل‌شان نمی‌خواهد با صحبت کردن در این زمینه برای خود و خانواده‌شان دردسر درست کنند. آنچه در زیر می‌خوانید تلاشی نامحسوس و زمان‌بر برای دریافت نظرات مردم درباره جایگاه رهبری و شخص علی خامنه‌ای است. برای باز کردن سر صحبت با همه افراد به کار، ابتدا از آنها پرسیده شد که «آیا موافق عوض شدن رهبر هستید؟ »

کسانی که غافلگیر می‌شوند

افراد بسیاری از این سوال متعجب می‌شوند و مشخص است تاکنون به چنین مسئله‌ای فکر نکرده‌اند، اما از پاسخ افراد دیگر می‌توان پی برد که نه تنها به این سوال و این موضوع اندیشیده‌اند بلکه در افکار خود گزینه مناسبی نیز برای جانشینی خامنه‌ای انتخاب کرده‌اند.

یک دختر دانشجو می‌گوید: «نمیدانم. تا حالا بهش فکر نکردم». یک نگهبان پاساژ می‌گوید: «من از این چیزها سر در نمی‌آورم.» صاحب یک لباس فروشی در مقابل سوال با صدای بلند زیر خنده ‌زد و بعد در سکوت فرو رفت و ذهنش درگیر مسئله شد.

هر چه وضعیت مالی افراد بهتر باشد، احتیاط آنان درباره بحث‌های سیاسی بیشتر می‌شود و در مقابل، مردم طبقات پائین جامعه گاهی اوقات بی‌محابا نظرات‌شان را به زبان می‌آورند.

یک مهندس ۲۸ساله در جواب گفت: «این سوال مهمی است. بالاخره یک روز کشور با این مشکل رو‌به رو می‌شود. اگر از قبل فرد مناسب انتخاب نشود ممکن است بر سر جانشینی رهبر بین گروه‌های مختلف درگیری به وجود بیاید و ایران به جنگ داخلی دچار شود. جدای از بحث تعویض رهبر که شما اشاره کردید من فکر می‌کنم در واقعیت هم این سوال مهم است چون عمر آدم‌ها محدود است و مرگ هر لحظه ممکن است اتفاق بیافتد. در موضوع رهبری کاریزما خیلی مهم است. امام خمینی کاریزما داشت، آقای خامنه‌ای هم دارند. بهترین فرد بعد از آقای خامنه‌ای، آقای خاتمی است. بیشتر افراد آقای خاتمی را قبول دارند. به نظر من اشتباه است که آقای خاتمی را بیشتر از این وارد بحث‌های انتخاباتی کنیم چون در دوره انتخابات کسی به اخلاق پابیند نیست. انتخابات بهتر است به افراد دیگر سپرده شود و آقای خاتمی باید به حوزه بروند و مراحل اجتهاد را طی کنند تا بعد از آقای خامنه‌ای بتوانیم روی ایشان به عنوان گزینه رهبری کار کنیم!»

دوست همراه این مهندس این فرض را یک توهم می‌داند و می‌گوید: «در زمان اصلاحات عده‌ای می‌گفتند آقای خاتمی می‌تواند دبیرکل سازمان ملل شود. وقتی بسیج علیه او شعار مرگ بر خاتمی می‌دهد معلوم است که نمی‌تواند رهبری شود.»

به اعتقاد این فرد که به شغل مترجمی مشغول است، مردم عادی ایران و گروه‌های سیاسی در زمینه رهبری هیچ اختیاری ندارند و نمی‌توانند در انتخاب جایگزین رهبر تاثیر داشته باشند.

عوض بشود یک بدترش می‌آید

شاگرد ۴۴ ساله یک مرغ‌فروشی می‌گوید: «شانس که نداریم. عوض بشود یک بدترش می‌آید. به خدا اینطوری شده! یک چیزی که داری باید سفت بچسبی که از دستت‌ در نره! مگر اینکه خیلی وضعت خوب باشه. یک پژو ۴۰۵ داری، میفروشی که بهترش را بخری؛ یک ماشین بهت می‌اندازند که باید هست و نیست زندگی‌‌ات را بفرشی خرجش کنی. یا موتور خراب است، یا گریبکس باید عوض شود یا چپی است. باید پول داشته باشی بگذاری رویش و یک ماشین خارجی بخری یا از همان چیزی که داری مراقبت کنی. حالا نه اینکه دل خوشی از این داشته باشم؛ می‌ترسم. آخوندها خیلی سن می‌کنند. یک خرفتی که نه گوشش می‌شنود و نه راه می‌تواند برود را می‌گذارند جایش و فقط ازش امضا می‌گیرند. الان اینطوری شده!»

گفتگویی از سر نیاز با چاشنی احتیاط

نکته‌ مهمی که در طول تهیه این گزارش نظرم را جلب کرد، احتیاط شدید قشرهایی از جامعه ایران درباره ورود به موضوعات سیاسی رادیکال بود. اکثر قریب به اتفاق مغازه‌داران سنتی ایران به هیچ عنوان حاضر به صحبت درباره مسائل مرتبط با رهبری و سپاه نیستند. این افراد که تا مدتی بعد از انتخابات نیز به راحتی درباره حسن روحانی صحبت می‌کردند با مسلط شدن او بر قوه مجریه حتی حاضر به صحبت درباره حسن روحانی نبوده و در انتقادات مورد نظرشان از عبارت کلی “دولت” استفاده می‌کنند و ترجیح می‌دهند از بردن نام افراد خودداری کنند.

افراد طبقات بالای جامعه از این بحث‌ها دوری کرده و واکنش اغلب آنها در یک خنده ساده به معنای لذت بردن از بحث یا سالوده لوحانه انگاشتن آن خلاصه می‌شود.

هر چه وضعیت مالی افراد بهتر باشد، احتیاط آنان درباره بحث‌های سیاسی بیشتر می‌شود و در مقابل، مردم طبقات پائین جامعه گاهی اوقات بی‌محابا نظرات‌شان را به زبان می‌آورند. افراد طبقات بالای جامعه از این بحث‌ها دوری کرده و واکنش اغلب آنها در یک خنده ساده به معنای لذت بردن از بحث یا سالوده لوحانه انگاشتن آن خلاصه می‌شود.

 در یک نمونه، خانمی میانسال که خودروی لوکس او نشان می‌داد به طبقه بالای جامعه تعلق دارد برای تعویض لاستیک ماشین دچار مشکل شده بود. نه او و نه دو دختر جوانش چیزی از تعویض لاستیک زاپاس نمی‌دانستند و یا نمی‌خواستند خودشان این کار را انجام بدهند. هنگامی که برای کمک به آنها مشغول تعویض لاستیک شدم در ابتدا با یک اشاره آهسته از دو دختر خود خواست که به سمت دیگر ماشین بروند تا کارم بهانه‌ای برای باز کردن سر صحبت با دو دختر جوانش نشود. وقتی بحث جایگاه رهبری و سوالم را درباره موافقت یا مخالفت آنها درباره عوض شدن آقای خامنه‌ای ا پرسیدم در ابتدا با تردید و با لکنتی خفیف حرف‌های بی ربطی زد و از ورود به بحث خودداری کرد و سپس با نگاه از دختران خود خواست که درباره پاسخ دادن یا ندادن به این سوال به او اشاره‌ای برسانند.

 دو دختر جوان جلو آمدند و با عباراتی کاملاً سربسته و متناقض به جای مادرشان شروع به صحبت کردند. خلاصه نظر آنها این بود که به دلیل جایگاه خاص رهبری و «برای آنکه نشان داده شود اسلام با پیشرفت و علم مشکلی ندارد» بهتر است برای تعیین رهبر مانند پست ریاست جمهوری انتخابات برگزار کنند. البته آنها اعلام کردند که در چنین حالتی، در انتخابات شرکت کرده و تا زمانی که آقای خامنه‌ای زنده است به او رای خواهند داد!

«عوض شدن نداریم، اینقدر می‌مانند تا بمیرند»

یک مستمری‌بگیر ۶۱ ساله می‌گوید: «اول قرار بود منتظری باشد. همه می‌دانستند. عکس‌هایش بود همه جا. جلوتر انتخاب کرده بودند که وقتی خمینی مرد این بشود رهبر؛ ولی به اختلاف خوردند. توی خانه خودش زندانی بود بیچاره. تا روزی که مُرد. تا وقتی مرد از خانه‌اش بیرون نمی‌رفت.

یک مدت می‌گفتند قرار است هاشمی رفسنجانی رهبر بشود. زورش آن موقع خیلی زیاد بود، مثل الان دمش را قیچی نکرده بودند. در راس بود. برو و بیایی داشت. اسم رفسنجانی مثل اسم خامنه‌ای می‌آمد هر کجا که می‌آمد! خلاصه اینجوری بود تا وقتی که انتخابات شد. مردم که ریختند بیرون اینها با هم دعوایشان شد. رفسنجانی را گذاشتند کنار و مردم یادشان رفت. چند بار بین مردم پیچید که خامنه‌ای مُرده و سپاه خبرش را پخش نمی‌کند تا یک نفر را به جایش پیدا کند. یکی دو بار یادم هست چند وقت جایی پیدایش نبود؛ بعدش می‌آمد توی تلویزیون. چه می‌دانم، یکی می‌گوید سرطان دارد، یکی می‌گوید مریض است. راست و دروغش را نمی‌دانم.»

بیشتر کسانی که موافق کنار رفتن خامنه‌ای هستند که فکر می‌کنند شاید شانس به کشور روی آورد و از دل حوادثی که با این جابه‌جایی به وقوع می‌پیوندد اتفاقات خوشایندی به نفع مردم روی دهد.

از او درباره نظر مشخص‌اش درباره عوض شدن خامنه‌ای می‌پرسم. پاسخ می‌دهد: «خیال خام است. عوض شدن نداریم. اینقدر می‌مانند تا بمیرند. شما تا حالا آخوند دیدی مریض باشد؟ از پدرت، از پدر بزرگت بپرس تا حالا دیده‌‌اند آخوندها مریض شوند. قبل از اینکه رئیس بشوی شاید زیر آبت را بزنند و خانه‌نشین بشوی ولی وقتی رئیس شدی دیگر کسی زورش نمی‌رسد. مثل هاشمی. هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد بگذارندش کنار. اما خامنه‌ای الان رئیس است. یا باید رژیم عوض بشود یا خودش عمرش تمام بشود که یکی دیگر بیاید. مثل احمدی‌نژاد؛ چون رئیس بود تا خودش دوره‌اش تمام نشد نتوانستند او را بگذارند کنار! »

موافقان به ستوه آمده

بیشتر کسانی که به سوال مورد نظر این گزارش پاسخ مثبت می‌دهند و موافق عوض شدن رهبری جمهوری اسلامی هستند، از وضعیت موجود کشور بسیار مایوس هستند و در خیال خود «راه فراری» برای برون رفت از مشکلات کشور نمی‌بینند.

آنها از این جهت موافق کنار رفتن آقای خامنه‌ای هستند که فکر می‌کنند شاید شانس به کشور روی آورد و از دل حوادثی که با این جابه‌جایی به وقوع می‌پیوندد اتفاقات خوشایندی به نفع مردم روی دهد. یک دختر جوان می‌گوید: «از اینکه بدتر نمی‌شود. آخرش وضعیت تغییری نمی‌کند. بدتر از وضعیتی که الان در کشور هست چه اتفاقی قرار است بیافتد؟ من که نمی‌ترسم. فکر می‌کنم بهتر است. وقتی نفر بعدی بداند که تا آخر عمرش رهبر نیست و ممکن است عوض شود بیشتر به مردم و اینکه مردم چطوری درباره‌اش فکر می‌کنند اهمیت می‌دهد.»

 یک خانم میان‌سال فکر می‌کند که افراد غیر روحانی می‌توانند رهبر شوند به همین خاطر می‌گوید: «اگر یک فرد معمولی باشد بهتر است. آن وقت مردم راحت می‌توانند با او حرف بزنند. آدم موضع صحبت کردن با روحانی‌ها راحت نیست! »

صاحب یک کتابفروشی اعتقاد دارد که وقتی تغییر و تحول در قدرت، دائمی باشد افراد برای ثابت کردن خودشان به دیگران و برای جلو زدن از رقبای سیاسی مجبور هستند کارنامه مثبت از خودشان ارائه بدهند «حتی اگر اعتقادی نداشته باشند و فقط برای خوب جلوه دادن خودشان باشد.»

مردم می‌ترسند

یک کارت پخش‌کن خیابانی که در میان هیاهوی نزدیک شدن به عید مشغول توزیع تراکت‌های تبلیغاتی بین مردم است، به مسئله ترس مردم از گفتن عقایدشان اشاره می‌کند و می‌گوید: «می‌خواهم سر به تن هیچ کدام‌شان نباشد. از روز اول تا حالا جز بدبختی و گرفتاری برای مردم هیچ چیزی نداشته‌اند. این برود، آن بیاید، عمامه‌اش سفید باشد، مشکی باشد، هر طوری باشد برای مردم کاری نمی‌کنند. مگر این روحانی نبود که اینقدر می‌گفتند خوب است؟ از خدا بی خبرِ ]…[ هنوز ک… را روی صندلی نگذاشته زد یارانه‌ها را قطع کرد. خیلی فرق کرد؟ درست شد همه چیز؟ هی گفتند احمدی‌نژاد آبروریزی است. به جهنم. همه دنیا مسخره کنند بگوید شکل میمون است، برای من و شما چه؟ هیچ کس از مردم نمی‌خواهد این ]…[ سر کار باشند منتها جرات ندارند، بگویند. خامنه‌ای با یکی غیر از خامنه‌ای توفیری برای مردم ندارد. کار از ریشه خراب است.»