آیا جنبش زنان از آرمان‌های پیشین مانند «عدالت اجتماعی» و «اقتصاد برابر» عبور کرده است؟ در شرایط امروز چه هدف مشترکی میان جریان‌های مختلف فمینیستی وجود دارد؟ اگر چتری از سرکوب بر سر زنان ملیت‌ها، طبقات و گرایش‌‌های مختلف وجود داشته باشد، چقدر از شکاف‌ها و انشعاب‌های موجود را ناشی از خود جنبش زنان ایران می‌دانید؟

زنان کردستان

آیا همین حد موجود از حضور زنان در عرصه‌ اشتغال – با توجه به نابرابری‌های شغلی و درآمدی- نوعی ارزش است؟ چه مسئله‌ای باید در مقابله با استثمار امروزی مطرح شود و از چه زاویه‌ای می‌توان به آن نگریست؟ خواسته برابری اقتصادی میان جنبش زنان ایران چه جایگاهی دارد و آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

این پرسش‌ها را با شادی امین، پژوهشگر، فمینیست، فعال حقوق زنان و همجنسگرایان در میان گذاشته‌ایم.

 آیا جنبش زنان از آرمان‌های پیشین مانند عدالت اجتماعی و اقتصاد برابر عبور کرده است؟

شادی امین – به نظر من مقاله‌ خانم فریزر  نوعی کلی‌گویی ا‌ست که با درک من از فمینیسم مغایرت دارد.

«تابو و انگ» هم‌جنس‌خواهی همچنان حمله‌ای است که از سوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بسیاری از فعالان جنبش زنان را مورد تهدید قرار می‌دهد و از همین تابو بسیار استفاده شده تا بحث حول این گروه اجتماعی از اساس نتواند میان جنبش زنان آن‌طور که شایسته است، جای خود را باز کند.

فمینیسمی که ایشان از آن صحبت می‌کند، فمینیسمی ذات‌گراست که گویی در خود مناسباتی عادلانه‌ای برقرار کرده و پاسخگوی تمام مشکلات جهان است. ایشان شرایط تاریخی و ضروریات اجتماعی که در آن  مکاتب فمینیستی مختلف شکل گرفته‌اند، از نظر دور نگهداشته است. نمی توان در توضیح بی‌عدالتی موجود، به دنبال مقصرانی گشت که خود تلاش داشتند بخشی از بی‌عدالتی‌ را در حوزه‌‌های مختلفی چون مناسبات بین دو جنس، مسائل طبقاتی و نژادی از بین ببرند. نانسی فریزر می‌گوید: «باید با مبارزه­ بی­امان برای شکلی از زندگی که کار دستمزدی را از مرکزیت خارج کند و به فعالیت­های بی­دستمزد و از جمله – اما نه فقط – کار مراقبت از دیگران ارزش نهد، پیوند بی­اساس بین نقدمان از دستمزد خانواده وسرمایه­داری انعطاف‌پذیر را قطع کنیم.» و ما را با این سئوال تنها می‌گذارد که ارزشگذاری بر کار مراقبت از دیگران آن هم بدون دستمزد یعنی چه؟ چرا زنان باید بار دیگر وظایف مراقبتی را بر دوش گیرند؟ و به این ترتیب تلاش فمینیست‌ها برای مبارزه با مزدوری خانگی زنان و حضور زنان در بازار کار و حق برابر آنان را در کسب درآمد نفی می‌کند. بگذریم از اینکه زنان مورد نظر خانم فریزر آنطور که از این متن بر می آید زن سفید طبقه متوسط دارای خانواده و هتروسکسوئل است.

در واقع معتقدید که تحلیل خانم فریزر، به دوره‌ زمانی کنونی ما تعلق ندارد؟

بله.  من در رابطه با طرح «فمینیسم» یا «زنان» به عنوان مقولات کلی و ازلی با تعاریف ایستا مشکل دارم و در این مورد بیشتر خود را به نظر جودیت باتلر نزدیک می دانم که اساسا مفهوم «ما زنان» را هم به درستی نقد می‌کند.

شادی امین

تعریف خانم فریزر به دوره‌ای برگشته که صحبت از توده واحد زنان می‌توانست معنا داشته باشد، اما امروز دیگر چنین نیست؛ چراکه تعریف تفاوت‌های میان زنان به یک اصل در مباحث اجتماعی تبدیل شده است.

در واقع امروزه با زنانی مواجه هستیم که تعلقات طبقاتی، ملی ، نژادی، نسلی گوناگونی داشته یا گرایش‌های جنسی متفاوتی را نمایندگی می‌کنند.‌ اینها تفاوت‌های به رسمیت شناخته‌شده‌ و بدیهی است. در نقد ایشان ما با زیر سئوال بردن فمینیسم به شکل یک کل واحد روبه‌رو هستیم یا حداقل می‌توان چنین برداشتی را از این مقاله کرد.

بحثی که خانم فریزر مطرح کرده تا چه اندازه میان جریان‌های مختلف فمینیستی وجود دارد؟

اتفاقاً بحث عمیقی که بین گرایشی از فمینیست‌ها موجود بوده و همچنان موجود است، بحث برابری اقتصادی یا عدالت اجتماعی است که آن را با عدالت جنسیتی در هم آمیزند و هر بار سهم خود را در تمام عرصه‌ها طلب کنند. این مسئله‌ای است که پیشتر هم وجود داشته است. در عمل هم زنان بسیاری در مبارزه‌ جاری علیه این مناسبات دخیل بودهاند و از گردانندگان و سازمان‌دهندگان آن هستند و خواسته و اعتراض خود را علیه نظم موجود عنوان می‌کنند. ما شاهد چنین حضوری از جنبش اشغال وال استریت تا مبارزات مردم در مصر و ایران و عراق و … هستیم.

تکثری را که از آن صحبت کردید و آن را بر پایه‌ خواسته‌هایی برشمردید که اولویت‌های طبقاتی، ملی و نژادی و گرایش‌های جنسی مختلف دارد، آیا در مورد ایران نیز صادق می‌دانید؟

بله. درست است که ما در ایران فضایی نداریم که این گرایش‌ها یا تفاوت‌ها بتوانند در قالب سازمان‌ها و تشکل‌های ویژه خود در عرصه‌ اجتماعی ابراز هویت کنند، ولی واقعیت این است که این تکثر موجود است. بحثی که اتفاقاً حداقل در عرصه‌ نظری درگرفت و زنانی به فمینیست‌ها و تشکل‌های موجود که صدایی در رسانه‌ها داشتند، اعتراض کردند که جنبش زنان ایران، جنبشی مرکزمحور و فارس محور است.

وقتی وب‌لاگ‌نویس زن بلوچ دستگیر و بعد فراری می‌شود، جایی از او صحبت نمی‌شود. زنان مرکز به موارد بسیاری که در کردستان، اهواز و مناطق جنوب رخ داده، توجهی نشان ندادند؛ چراکه مسئله‌ی آن‌ها نبوده است.

این عده، زنان ملیت‌های مختلف بودند. زنان کرد و عرب که گفتند: «خواسته‌های ما در هیچ‌یک از خواسته‌هایی که جنبش زنان مطرح می‌کند، نهفته نیست. زمانی هم که می‌خواهیم دخالت کنیم یا حضوری داشته باشیم، با توجه به حساسیتی که در مورد زنان کرد یا عرب وجود دارد، مقابل ورود ما گرفته می‌شود و نگرانی نزدیکی با ما در بخش‌هایی از جنبش زنان، دیده می‌شود.»

 این تکثر در ایران هم وجود دارد. در رابطه با گرایش‌های جنسی نیز چنین مقاومتی دیده می‌شود. «تابو و انگ» همجنس‌خواهی همچنان حمله‌ای است که از سوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بسیاری از فعالان جنبش زنان را مورد تهدید قرار می‌دهد و از همین تابو بسیار استفاده شده تا بحث حول این گروه اجتماعی از اساس نتواند میان جنبش زنان آن‌طور که شایسته است، جای خود را باز کند. این انشعاب‌ها و انشقاق‌ها تحت تاثیر فضای امنیتی موجود که بر فراز سر مبارزان و فعالان جنبش زنان، سایه انداخته، باعث شده که به جای نگاه کردن به این تفاوت‌ها و مطرح کردن آن‌، حضور آنان انکار شود. سعی شده که یک جنبش زنان یک‌دست قشر میانه‌ جامعه‌ شهری، به عنوان تصویری از جنبش زنان ارائه شود؛ در حالی‌که چنین نیست و ما با تکثر هویت‌ها و به طبع آن، مطالبات روبه‌رو هستیم. هر چند همه آنها امکان بروز یکسان ندارند. در غرب هم جنبش زنانی که خانم فریزر مطرح می‌کند، به آن شکل یک‌دست و یک‌پارچه در واقعیت وجود ندارد.

اگر قبول داشته باشیم که چتری از سرکوب بر سر زنان و ملیت‌ها، طبقه‌ها و گرایش‌های مختلف وجود دارد، چقدر از شکاف و انشعابی که به آن اشاره کردید را ناشی از خود جنبش زنان ایران می‌دانید؟ آیا مانعی از سوی جنبش زنان برای ورود آن‌ها وجود دارد؟

اولین مشکلی که ما داریم، اعتماد میان گروه‌های مختلف اجتماعی‌ست که حاصل نشده است. در واقع زمانی می‌توان به گروه‌های مختلف اجتماعی گفت که در باز است و شما می‌توانید بیایید که شما به عنوان کسانی‌ که صاحب قدرت هستید و با زبان قدرت ـ فارسی ـ صحبت می‌کنید (در حالی‌که زن کرد و عرب و بلوچ و آذری باید زبان فارسی را بیاموزد و چه بسا تحت اجبار باید یاد بگیرد)، از دردها و زندگی‌ و خواسته‌های آنان صحبت کنید.

باید پرسید که رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران برای پرداختن به حوزه‌ی زنان، تا چه اندازه دقت دارند که زنانی از گرایش‌ها، ملیت‌ها و زبان‌ها و طبقه‌های پایین را در بحث شرکت دهند؟ یا چقدر سعی شده که رسانه‌ها تریبونی باشند برای طرح این مسائل و آیا در تعادل حضور گروه‌های مختلف اجتماعی زنان و گرایش‌های فکری مختلف، دقت لازم را دارند؟

بسیار مهم است که ما از امتیازهای خود حرف بزنیم و در این صورت است که ما تازه می‌توانیم زمینه‌ اعتمادسازی را ایجاد کنیم.  ما از امتیاز خودمان به عنوان زنان فارس زبان و  هتروسکشوال (هم‌جنس‌خواه) حرف بزنیم که ما چقدر امتیاز داریم وقتی می‌توانیم به واسطه رنگ پوستمان، زبانمان، تعلق طبقاتی‌مان و یا تحصیلات‌مان و یا … با همسران خود در مجامع عمومی بدون طرد شدن از طرف جامعه ظاهر شویم و چطور خود می‌توانیم انواع شکاف و فوبیا را بازتولید کنیم.

 ما باید توضیح دهیم که چه روندی در مناسبات قدرت باعث به حاشیه راندن این زنان در عرصه‌ اجتماعی و فعالیت‌های اجتماعی موجود می‌شود. به نظر من جنبش زنان در این رابطه کم کار کرده و در واقع به آن‌چه در شهرها و مناطق دیگر می‌گذرد، کم نگریسته. وقتی وب‌لاگ‌نویس زن بلوچ دستگیر و بعد فراری می‌شود، جایی از او صحبت نمی‌شود. زنان مرکز به موارد بسیاری که در کردستان، اهواز و مناطق جنوب رخ داده، توجهی نشان ندادند؛ چراکه مسئله‌ آن‌ها نبوده است. ما از امتیازات و ابزاری که در اختیار داریم برای آنکه بتوانیم سهم خود را در مقابله با بی‌عدالتی و ظلمی که اتفاق می‌افتد و در وهله‌ اول هم از سوی دولت اعمال می‌شود، ادا نماییم، کم استفاده کردیم. حتی باید پرسید که رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران برای پرداختن به حوزه‌ زنان، تا چه اندازه دقت دارند که زنانی از گرایش‌ها، ملیت‌ها و زبان‌ها و طبقات پایین را در بحث شرکت دهند؟ یا چقدر سعی شده که رسانه‌ها تریبونی باشند برای طرح این مسائل و آیا در تعادل حضور گروه‌های مختلف اجتماعی زنان و گرایش‌های فکری مختلف، دقت لازم را دارند؟ ما حتی در رابطه با نسبت حضور مردان و زنان در رسانه ها مشکل جدی داریم . در مجموع  به نظرم باید حساسیت‌های جنسیتی، ملی، سنی و طبقاتی مختلفی را که باعث تفاوت و نابرابری بین انسان‌ها می‌شود، مد نظر داشته باشیم. در واقع هویت‌های چندگانه زنان را به رسمیت بشناسیم. به نظرم در مطلب خانم نانسی فریزر این هویت‌های چندگانه نادیده گرفته شده است.

اگر بخواهیم به مسئله‌ نابرابری اقتصادی برگردیم، در واقع شما همین حد از حضور زنان در عرصه‌ اشتغال با توجه به نابرابری شغل‌ها و درآمدها را ارزش می‌دانید؟

من فکر می‌کنم بپذیریم که این حق بشر، خارج از جنسیت اوست که بتواند شغلی را که دلش می‌خواهد، یاد گرفته و از طریق آن امرار معاش کند.

مقاله‌ خانم فریزر مرا به سوی این ایده سوق می‌دهد که گویا اگر زنان به بازار کار نمی‌آمدند، سرمایه‌داری، نمی‌توانست از این نیروی کار ارزان بهره ببرد و مسائلی مانند دادن وام به زنان جنوب پیش نمی‌آمد و سرمایه‌داری با بحران روبه‌رو می‌شد. نمی‌توان از عدالت اجتماعی حرف زد و از نیمی از جامعه خواست که از بی‌عدالتی‌ای که به واسطه جنسیت‌اش بر او روا می‌شود «موقتاً» چشم بپوشد و از آن حرفی نزند. زنان در دوره‌ها و عرصه‌های مختلف در اعتراض‌ها حضور پیدا کردند و  از برابری گفتند و سهم خود را خواستند.

زنانی هستند که اساسا به سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی به این معنی، اعتقاد ندارند. ما نمی‌توانیم از تمام زنان بخواهیم به صرف تشابه بیولوژیک خود، واحد بیاندیشند و یکسان عکس‌العمل نشان دهند. به نظر من این یک اتوپیا است.

زنان در بسیاری از مبارزات برای عدالت اقتصادی حضور داشتند؛ در انقلاب مشروطه ایران نیز زنان حاضر بودند ولی سهم زنان از آن چه شد؟ باز هم در قانون از آنان کنار مجنونان و دیوانه‌گان اسم برده شد و حق‌شان در همان حد شناخته شد. حتی حق رای را از آنها دریغ داشتند. همچنان از این زنان به دلیل حضورشان در انقلاب مشروطه تجلیل می‌شود. با این وجود کسی نمی‌گوید ک که سهم زنان از آن انقلاب چه شد. یا سهم ما از انقلاب بهمن 57 چه شد؟ اگر بخواهیم جمع‌بندی بدبینانه‌ای از نوشته‌ خانم فریزر داشته باشیم، صحبت‌های ایشان حاوی آن است که زنان همان بهتر است که خصوصیت مراقبتی خود را  نسبت به بچه‌ها، افراد سالخورده یا بیمار خانواده حفظ کنند و امر عدالت جنسیتی را کنار بگذارند و مبارزه‌ خود را برای عدالت اقتصادی پیش ببرند تا بتوانند مجدداً دوشادوش مردان ارکان نظام سرمایه‌داری را به لرزه درآورند. این شعاری بیش نیست. واقعیت این است که در جاهایی زنان مورد استثمار قرار گرفته‌اند و در این زمینه در سندیکاها و تشکل‌های خود حضور دارند. شما نمی‌توانید از یک زن مدیر بانک و متعلق به طبقه حاکم بخواهید که اعتقادات عدالتجویانه شما را اجرا کند. این مسئله ربطی به زن یا مرد بودن ندارد، بلکه تعلقات طبقاتی او، خواسته‌های معینی را برایش ایجاد می‌کند. اما خانم فریزر در واقع به نوعی تمام فمینیست‌ها را با خواسته‌های اقتصادی یکسان برای ما به تصویر می‌کشد؛ در حالی‌که زنان هم مثل مردان در جایگاه‌های اجتماعی مختلف، خواسته‌ها و شعارهای متفاوت خود را به پیش می‌برند.

با توجه به اینکه معتقدید زمان طرح این مسئله از سوی خانم فریزر به دنیای امروز بی‌ارتباط است، چه مسئله‌ای باید در مقابله با استثمار امروزی مطرح شود؟ از چه زاویه‌ای می‌توان به آن نگریست؟

به نظر من همه‌ زنان خواهان برابری اقتصادی و عدالت اجتماعی نیستند. از همین رو، این انتظار که زنان بتوانند تمام این مشکلات را به تنهایی حل کنند، غلط است.

فمینیسم در طرح مسئله نابرابری‌های جنسیتی و در بین تمام اقشار و پرده برداشتن از این بی‌عدالتی نقش بدون انکاری بازی کرده است. بحث امروز این است که ما به عنوان زنانی که در حوزه‌های مختلف مشغول به کار هستیم، چقدر به نابرابری‌های اقتصادی و در واقع به مسئله استثمار، همچنان نظر داریم. این مسئله به طبقه‌ اجتماعی هرکدام از ما برمی‌گردد، همان‌طور که مارکس می‌گوید، شعور شما را جایگاه اجتماعی‌تان تعیین می‌کند. به این معنی اگر من در موضع استثمارگر باشم، طبیعتاً وظیفه‌ای برای خودم و برای حل این بی‌عدالتی قائل نیستم. به همین دلیل مخاطب خانم فریزر بسیار مبهم و ایده‌آلیستی است که تمام زنان علیه ظلمی که وجود دارد، اعتراض کنند. از طرفی ایشان چنین خطابی را به مردان ندارند. هرچند که من معتقدم در رابطه با مردان هم این مسئله صدق نمی‌کند. مردان هم تعلقات طبقاتی و مطالبات و اساسا هویت‌های چندگانه ای دارند.

در نقدی که خانم سیما راستین در مورد مطلب خانم فریزر نوشته است، به درستی به این مسئله اشاره کرده که در واقع زنان سوسیال فمینیست ـ اگر این تقسیم‌بندی را قبول داشته باشیم ـ از کسانی هستند که همچنان معتقدند که در عین مبارزه برای از بین بردن سیستم موجود و برقراری یک عدالت اجتماعی در چارچوب سوسیالیسم، می‌بایست برای برابری جنسیتی در دنیای امروز مبارزه کرد. زنانی هستند که اساسا به سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی به این معنی، اعتقاد ندارند. ما نمی‌توانیم از تمام زنان بخواهیم به صرف تشابه بیولوژیک خود، واحد بیاندیشند و یکسان عکس‌العمل نشان دهند. به نظر من این یک اتوپیا است. در عین اینکه این نفی تلاش فمینیست‌های رنگین پوست، لزبین  و زنان فقیر است که تلاش کردند تسلط فمینیسم زنان سفید دگرجنس گرای طبقه متوسط و بالا را زیر سئوال ببرند و زنان «به حاشیه رانده شده» را با هویت‌های مشخص‌شان به مرکز مجادلات سیاسی بیاورند. به این ترتیب ضمن نشان دادن تفاوت‌های بین زنان، بر اشتراک منافع آنها می‌توان تکیه کرد و خطر همکاری زنان با قدرت مردسالار و طبقه مسلط را دائم گوشزد کرد.

خواسته‌ برابری اقتصادی میان جنبش زنان ایران چه جایگاهی دارد و آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

به گمان من در سال‌های اخیر این بخش از فعالیت ها یا طرح مطالبات گوناگون از سوی جنبش زنان، بسیار کم‌رنگ بوده است.

اگر جنبش زنان برای پیوند با جنبش دانشجویی تلاش‌هایی هرچند ناچیز داشته، اما دیگر جنبش‌های اجتماعی همچنان در درون خود، بی‌عدالتی جنسیتی را بازتولید کرده‌اند. جنبش کارگری نیز وظیفه‌ی خود را در بسیاری از حوزه‌ها انجام نداده است.

ما جنبش‌های اجتماعی و یا گروه های متفاوت معترض به وضع موجود داریم که در آن زنان و مردان کنار هم حضور دارند؛ جنبش کارگری، جنبش ملیت‌ها، جنبش دانشجویی یا گروه‌های هم‌جنس‌خواهان، هرکدام جایگاه خود را دارند اما متاسفانه جنبش زنان در دوره‌هایی نسبت به خواسته‌های دیگر جنبش‌های اجتماعی، بی‌تفاوت بوده است. کما اینکه این نقد به جنبش کارگری هم وارد است که همچنان به خواسته‌های جنسیتی بی‌تفاوت است. اگر جنبش زنان برای پیوند با جنبش دانشجویی تلاش‌هایی هرچند ناچیز داشته، اما دیگر جنبش‌های اجتماعی همچنان در درون خود، بی‌عدالتی جنسیتی را بازتولید کرده‌اند. جنبش کارگری نیز وظیفه‌ خود را در بسیاری از حوزه‌ها انجام نداده است. جنبش‌های مختلف اجتماعی نسبت به هم کم‌علاقه‌اند یا آنقدر نسبت به خودشان مسئله دارند که کمتر به یکدیگر می‌پردازند. در حالی‌که به نظر من راه برون‌رفت از وضعیت موجود، نگاه به جنبش‌های اجتماعی دیگر و تقویت نقاط اشتراک و تا جایی‌که می‌شود همراهی و هم‌گامی با همدیگر است.

به نظرم در مجموع، بحثی که بر اساس صحبت‌های خانم فریزر درگرفته، بحث تازه ای نیست. یعنی تقابل نگرشی که مناسبات قدرت بین زنان را نادیده گرفته و فمینیسم را ذاتاً پاسخی به تمام نابرابری‌ها می‌داند و نگرشی که بر هویت‌های چندگانه زنان و جایگاه های متفاوت آنان تاکید می‌کند.

مهم است که بگوییم درعین اینکه با توده‌ بی‌شکلی از زنان روبه‌رو نیستیم و از فردیت، استقلال و شکوفایی خواسته‌های مختلف درون این گروه‌های اجتماعی دفاع می‌کنیم، در عین حال منافع مشترک خود در تقابل با این نظام را نیز دریابیم. اتفاقا برعکس آن‌چه ایشان می‌گوید و ما را به یک کلیت واحد و بی‌شکل دعوت می‌کند، ما از تفکیک این خواسته‌ها و مشخص کردن این تفاوت‌ها در جنبش زنان باید دفاع کنیم؛ چراکه هربار که ما یک بخش یا گروه را از میان جنبش زنان با نام و خواسته‌های خودش مطرح نکردیم، در واقع به حاشیه رانده شده مانند زنان فقیر یا زنان همجنس‌خواه و یا زنان ملیت‌های دیگر. وقتی از آن‌ها صحبت نمی‌کنیم در واقع به حاشیه رانده شدن آن‌ها کمک کرده‌ایم. فکر می‌کنم ما موظفیم که نگران انشقاق بر اساس تفاوت‌ها نباشیم بلکه بپذیریم که این تفاوت‌ها باعث نشان دادن قدرت ما و چندگانگی ماست و همانطور که اودری لرد می‌گوید: «ﺧﺸﻢ ﭘﺮ از داﻧﺶ و اﻧﺮژی اﺳﺖ. وﻗﺘﯽ ﻣﻦ از زﻧﺎن رﻧﮕﯿﻦ‌ﭘﻮﺳﺖ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻨﻈﻮرم زﻧﺎن ﺳــﯿﺎه ﻧﯿﺴـﺘﻨﺪ. ﻣـﻦ از زﻧـﺎن آﺳـﯿﺎﯾﯽ، آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽﻫـﺎی ﮐﺎراﺋﯿﺒﯽ، آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽﻫﺎی ﻣﮑﺰﯾﮑﯽ، ﻻﺗﯿﻨﯽﻫﺎ، اﺳﭙﺎﻧﯿﺎیﯽﻫﺎ و ﺑﻮﻣﯿﺎن آﻣﺮﯾﮑﺎ  ﻧﯿﺰ ﺣﺮف ﻣﯽزﻧﻢ، و ﻫﺮﮐﺪام از ﻣﺎ ﺣﻖ دارﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧــﻮد ﺧﻄـﺎب ﺷـﻮﯾﻢ. زن رﻧﮕﯿﻦ ﭘﻮﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺧﺮده ﻣﯽﮔﯿﺮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﻣﺒﺎرزات ﺿﺪ ﻧﮋاد ﭘﺮﺳﺘﺎﻧﻪ او را دﻗﯿﻘﺎً ﻫﻤﺎن ﻣﺒﺎرزات ﺧﻮد اﻧﮕﺎﺷﺘﻪام و ﻣــﯽﮔﻮﯾـﺪ ﺑـﺎ اﯾـﻦ ﮐـﺎر او را ﻧـﺎﻣﺮﺋﯽ ﮐﺮده‌ام، دارد ﻧﮑﺘﻪای را ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻮﺷﺰد ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻢ. در ﻏﯿﺮ اﯾﻦ ﺻﻮرت ﻣﺎ اﻧﺮژیﻣﺎن را در اﯾﻦ راه ﻫﺪر ﻣﯽدﻫﯿــﻢ ﮐـﻪ ﺑـﻪ ﺧـﺎﻃﺮ ﺣﻘﯿﻘﺖﻫﺎﻣﺎن ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻣﺸﺎﺟﺮه ﮐﻨﯿﻢ. زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﯾﺎ ﻧﺎآﮔﺎﻫﺎﻧﻪ در ﺳﺮﮐﻮب ﺧﻮاﻫﺮاﻧﻢ ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ- و از ﻃــﺮف آﻧـﻬﺎ ﻣـﻮرد ﺑﺎزﺧﻮاﺳـﺖ ﻗـﺮار ﻣﯽﮔﯿﺮم- و ﺧﺸﻢ آﻧﻬﺎ را ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺧﻮدم ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽدﻫﻢ، ﻣﺤﺘﻮای واﻗﻌﯽ ﺟﺪلﻣﺎن را ﺑﺎ ﯾﮏ واﮐﻨﺶ ﭘﻨﻬﺎن ﻣﯽﮐﻨﻢ، اﻧﺮژی ای ﮐﻪ ﺑﺮای ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻧﯿﺎز دارم، ﻫﺪر ﻣﯽدﻫﻢ. و ﺑﻠﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﺳﺨﺖ اﺳﺖ ﺳﺎﮐﺖ ﻧﺸﺴﺘﻦ و ﮔﻮش ﻓﺮا دادن ﺑﻪ اﯾﻨﮑﻪ زﻧﯽ دﺷﻮاری ﯾﮏ ﺳﺮﮐﻮب را ﺗﺼﻮﯾــﺮ ﮐﻨـﺪ؛ ﺳـﺮﮐﻮﺑﯽ ﮐـﻪ ﻣـﻦ ﻗﺮﺑـﺎﻧﯽاش ﻧﯿﺴﺘﻢ و ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ در آن ﺳﻬﯿﻢ ﺑﻮده ﺑﺎﺷﻢ.»[1]و دقیقاً این نکته‌ای است که ما در عدم بیان هویت‌های متفاوت زنان انجام می‌دهیم. همکاری در سرکوب آنان  و نادیده گرفتن آنها.

 


[1] کتاب “قدرت و لذت”
نوشته آدریان ریچ و اودری لرد. مترجم شادی امین. صفحه 113. انتشارات ایدا
http://6rang.org/fa/literature/power-and-pleasure/