علی مطهری از خبرسازترین چهره‌های اصولگرای مجلس ایران است. مواضع او در نقد برداشت اصولگرایان از ولایت‌فقیه، آزادی بیان، محاکمه رهبران جنبش سبز، دخالت سپاه در امور سیاسی و انتخابات و موارد دیگر بارها از تریبون‌های رسمی جمهوری اسلامی بیان شده است.

علی مطهری

مطهری در آخرین نمونه در مجلس تلویحا قرائت رسمی از روز «۹ دی» را مورد انتقاد قرار داد. او گفت که در این راهپیمایی، معترضان به نتایج انتخابات نیز شرکت داشته‌اند. او در سخنان خود  از قوه قضائیه انتفاد کرد که در رسیدگی به پرونده‌ زندانیان سیاسی تحت تاثیر نهادهای امنیتی قرار دارد. این گفته‌ها موجب شد که دادستانی تهران علیه او اعلام جرم کند. جالب آنکه در همین نطق او از بی تفاوتی وزارت کشور نسبت به پوشش زنان و عدم برخورد با «بانوان ساپورت‌پوش» انتقاد کرده بود.

آیا مواضع علی مطهری چهره‌ای دیگر از جمهوری اسلامی را نمایان می‌کند؟ چهره‌ای که در آن جلوه‌های آزادی بیان و استبداد اجتماعی همزمان حضور دارند؟

برخی معتقدند که امثال علی مطهری تنها برای نمایش آزادی سیاسی در ایران اجازه سخن گفتن می‌یابند.  آیا این دیدگاه  درست است؟ از سوی دیگر، آیا بیان نظرات خلاف جهت گفتمان حکومتی از تریبون‌های رسمی و از زبان امثال علی مطهری می‌تواند به سود دموکراسی در ایران باشد؟

در این رابطه با رضا علیجانی، تحلیلگر مسائل سیاسی و از فعالان ملی-مذهبی و فواد تابان، فعال سیاسی و سردبیر سایت اخبار روز گفت‌وگو کرده‌ایم.

گفت‌وگو با رضا علیجانی

آقای علیجانی، به اعتقاد شما آقای مطهری که در برخی از موارد، مواضع اپوزیسیون را در مجلس و تریبون‌های رسمی بیان می‌کند و از سوی دیگر بر اجرای کامل قواعد فقهی در امور فرهنگی و اجتماعی تاکید دارد، نماینده یک جریان فکری و سیاسی خاص در عرصه سیاسی ایران است؟

رضا علیجانی- مسئله اولی که باید روشن کنیم این است که آیا آقای مطهری سمبل یک جریان و یک تفکر است یا یک شخص مستقل؟ مسئله دیگر اینکه آیا آقای مطهری در طول فعالیت سیاسی خود همواره همین مواضع را داشته یا اینکه مواضع او در طول زمان دچار تحول شده است؟

در موضوع دوم نظر من این است که آقای مطهری یکی از محصولات و پیامدهای جنبش سبز است و بطور دقیق‌تر محصول تقلب در انتخابات ۸۸؛  یعنی قبل از آن آقای مطهری خیلی نظرات  متفاوتی ارائه نمی‌داد، هرچند ایشان دیدگاهی درمورد ولایت فقیه دارند و آن این که ولایت فقیه همه نظراتش الزاما قابل اطاعت نیست و برای ولایت‌فقیه مقام مافوق قانونی قائل نیست؛ یعنی در چارچوب قانون حرف‌های ولایت فقیه قابل اطاعت است و خارج از آن می‌توان تردید، انتقاد و مخالفت کرد.

رضا علیجانی

رضا علیجانی: مطهری و امثال او را برای اپوزیسیون‌سازی و یا جایگزینی اپوزیسیون جلوی صحنه نیاورده‌‌اند، اما خود بخود ممکن است این اتفاق بیافتد. هر چقدر سقف تحمل حکومت پایین‌تر باشد اپوزیسیون درون قدرت، یک اپوزیسیون ضعیف‌تر، مطیع‌تر و موافق‌تر با ساختار قدرت خواهد بود.

 بخشی از نظرات آقای مطهری از این دیدگاه نشات می گیرد؛ ولی مهم‌تر از آن اتفاقی است که در سال ۸۸ اتفاق افتاده و احتمالا آقای مطهری جز کسانی شده که منتقد انتخابات و وقایع بعد از آن هست که آقای مطهری را مطهری کرده است.

نکته بعدی اینکه آیا آقای مطهری سمبل یک تفکر است؟ به نظر من زیاد اینطور نیست. یعنی ما نمی‌توانیم مشابه ایشان را زیاد در عرصه سیاسی ایران ببینیم. مطهری از یک طرف معتقد است ولایت‌فقیه در چارچوب قانون معنا دارد و تفکرات مختلف حداقل در چارچوب نظام باید آزاد باشند، ولی از طرف دیگر در حوزه زنان دیدی بسیار جزمی دارد، در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی دید کاملا جزمی دارد و در  بعضی از احکام فقهی یک نوع فرمالیزم افراطی در او هست؛ یعنی معتقد است که در مقابل فضای فمینیستی و فضای  حقوق بشری نباید عقب نشست و باید احکام اسلام را که ایشان احکام فقاهتی می‌داند باید دقیقا اجرا کرد.

البته ورود ایشان به عرصه سیاسی و دوامش تا حدود زیادی به دلیل نسبت خانوادگی او بوده است. در غیر این صورت شاید ایشان اصلا نمی‌توانست به مجلس راه یابد و جامعه هرگز او را نمی‌شناخت.

این مسئله که برخی از مدافعان نظام پس از مدتی به منتقدان و حتی مخالفان آن بدل شده‌اند، ناشی از چیست؟

اگر بخواهیم کمی تاریخی‌تر به ماجرا نگاه کنیم، در جمهوری اسلامی تاکنون سه گسست مهم در راس هرم قدرت اتفاق افتاده است. یکی سال ۶۰ هست که اوجش برکناری آقای بنی صدر و سرکوب‌های دهه ۶۰ بود؛ دیگری پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و مرگ آقای خمینی و گسست سوم بنظر من ناشی از وقایع انتخابات سال ۸۸ است.

در گسست اول با برکناری بنی‌صدر و سرکوب‌های سیاسی وجوه منفی نظام جمهوری اسلامی آشکار می‌شود. پیش از آن جامعه تا از پس از پیروزی انقلاب چند صدایی است و حتی رئیس‌جمهور بنی صدر متفاوت از سایر بخش‌های حاکمیت می‌اندیشد. اما در همین زمان سنگ بنای حکومت فعلی گذاشته می‌شود که به اعتقاد من مبتنی بر افکار مرتضی مطهری است و خواهان حکومت اسلامی و اجرای شریعت است و البته اندک اندک به سمت افکار دستغیب متمایل می‌شود که فقاهتی‌تر، سنتی‌تر و به لحاظ سیاسی بیشتر مبتنی بر سرکوب است.

 بنای حذف در همین مرحله و توسط همین طرز فکر تئوریزه شده و به ایدئولوژی رسمی حکومت مبدل می‌شود. می‌بینیم که در لیست اولیه شورای انقلاب که توسط آقای مطهری تهیه شده، نام آیت‌الله طالقانی دیده نمی‌شود، چرا که دیدگاه ایشان را انحرافی و التقاطی می‌داند. همین دیدگاه و دیدگاه‌های افراطی‌تر زمینه خروج برخی از انقلابیون را از حکومت فراهم می‌کند که جنبه حذفی دارد.

در گسست دوم که با حوادثی چون پایان جنگ، مرگ آیت‌الله خمینی، برکناری آیت‌الله منتظری و اعدام‌های ۶۷ همراه است، با فروریختن آن کاخ آرمانی که از جنگ ساخته شده بود، شاهد برآمدهایی در جمهوری اسلامی هستیم که به شکل سمبلیک، دکتر سروش و حلقه کیان نماد فکری، کارگزاران نماد مدیریتی و مخملباف نماد فرهنگی آن هستند و نتایج این گسست منجر به تجدید افکار گروهی از حامیان حکومت می‌شود که اصلاح‌طلبان از جمله آنان بودند و بعدها همین گروه در جنبش سبز نیز تاثیرگذار هستند و به یک جریان فکری و سیاسی مهم تبدیل می‌شوند.

گسست سوم در جریان جنبش سبز رخ می‌دهد. ویژگی میرحسین موسوی این است که علاوه بر اصلاح‌طلبان بخشی از جریان راست موسوم به اصولگرا نیز از او حمایت می‌کنند. چرا که میرحسین موسوی پیش از این همراهی و همسوئی آشکاری با اصلاح‌طلبان نداشته است. در این دوران چهره‌هایی را می‌بینیم که آرام آرام دارند حرف‌های جدیدی می‌زنند که البته ریشه این اظهارات را در گذشته می‌توان جستجو کرد.

مطهری سمبل یک تفکر نیست و ما نمی‌توانیم مشابه او را زیاد در عرصه سیاسی ایران ببینیم. ورود ایشان به عرصه سیاسی و دوامش تا حدود زیادی به دلیل نسبت خانوادگی او بوده است. در غیر این صورت شاید ایشان اصلا نمی‌توانست به مجلس راه یابد و جامعه هرگز او را نمی‌شناخت.

 چهره‌هایی مانند عماد افروغ، علی مطهری و حتی در اوایل صادق آهنگران. البته بارزترین مثال برای این گروه محمد نوری‌زاد است. این‌ها محصولات گسست سوم هستند، ولی بر خلاف گسست دوم جریان سیاسی از این گسست بر نمی‌خیزد، بلکه چهره‌های آن پراکنده می‌شوند. این گروه ناچارند تعارض ناشی از اعتقاد به ولایت‌فقیه و نقدهای وارد به شرایط موجود را حل کنند و برخی از آنان برخلاف اصلاح‌طلبان نمی‌توانند از سیطره ولایت‌فقیه خارج شوند. در نتیجه محمد نوری‌زاد به یک سمت می‌رود و صادق آهنگران به سمتی دیگر، عماد افروغ خود را کنار می‌کشد و علی مطهری راه میانه‌ای در پیش می‌گیرد.

او چارچوب دیدگاه‌های خود را حفظ کرده، ولی گهگاه نظراتی می‌دهد که جنس این نظریات با اصولگرایی قدیم سازگاری ندارد. ولایت‌فقیه را قبول دارد، ولی ممکن است در مصداق ولایت‌فقیه نکاتی داشته باشد و یا در  بصیرت و کارکرد شخص ولایت‌فقیه در رابطه با اتفاقات ۸۸ و  بعد از آن  نکاتی ناگفته داشته باشد که بعضا مصلحت نمی‌بیند آن را بیان کند و یا  جرات آن را ندارد.

 اما گهگاه مسائلی را مطرح می‌کند که نشان از نارضایتی جدی درونی ایشان دارد و این طیف معمولا به آقای هاشمی رفسنجانی نزدیک‌ترند و به عبارتی بصیرت سیاسی آقای هاشمی را بیشتر از آقای خامنه‌ای می‌دانند و در این انتخابات هم به سمت آقای هاشمی رفتند.

برخی معتقدند که حکومت ایران تلاش‌ می‌کند چهره‌هایی که ولایت‌فقیه را قبول دارند، به عنوان جایگزین اپوزیسیون به جامعه معرفی کند، به نظر شما این مسئله ممکن است در مورد علی مطهری صادق باشد؟

به نظر من آقای مطهری و امثال ایشان را برای اپوزیسیون‌سازی و یا بر اساس اینکه جایگزین اپوزیسیون شوند جلوی صحنه نیاورده‌‌اند، اما خود بخود ممکن است این اتفاق بیافتد. هر چقدر سقف تحمل حکومت پایین‌تر باشد اپوزیسیون درون قدرت، یک اپوزیسیون ضعیف‌تر، مطیع‌تر و موافق‌تر با ساختار قدرت خواهد بود.

با وجود محدودیت‌های سیاسی برای ابراز نظر مخالفان در ایران، آیا حضور این افراد می‌تواند به سود دموکراسی در ایران باشد؟

در مورد حد و اندازه‌اش قابل بحث هست که چه میزان، ولی هرقدر درمراکز قدرت، رسانه‌ها و یا در محیط جامعه مدنی صداهایی متفاوت از صدای رسمی شنیده شود، این صداها بر اساس میزان  زاویه‌ای که با هسته سخت قدرت و با گفتار رسمی دارند، می‌توانند فضایی ایجاد کنند که دیگران هم از این فضا استفاده کنند. هرقدر این زاویه درجه‌اش کمتر باشد، امکاناتی که برای سایرین ایجاد می‌کند نیز کمتر است. به هرحال ما اگر بخواهیم بصورت آرمانی نگاه کنیم، خواهان انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی هستیم، ولی اگر درچارچوب همین سیستم نگاه کنیم حضور علی مطهری‌ها در مجلس بهتر از نبودنشان است. یعنی کسی که جرات کند بالای حرف ولایت فقیه و گفتمان رسمی حرف‌هایی را مطرح کند.

فکر می‌کنید خط قرمز تحمل امثال آقای مطهری در نظام سیاسی ایران کجاست؟

این خط قرمز البته ثابت نیست. چون جمهوری اسلامی را نمی‌توان ثابت و خطی تحلیل کرد. سال ۷۶ این خط قرمز یک جاست، سال ۷۹، ۸۴ و۹۰ در جاهای دیگر. در زمان آقای خمینی در دهه ۶۰ شما می‌بینید که ۹۰ نفر از نماینده‌های مجلس به آقای خمینی نامه می‌دهند و نظرش را رد می‌کنند، اما آیا الان ۹۰ نفر از نماینده مجلس می‌توانند نامه بدهند و نظر رسمی آقای خامنه‌ای را رد کنند؟ امروزه به نظر من این خط قرمز یعنی سقف تحمل، مانند دهه ۶۰ در پایین‌ترین حدی است که بعد از انقلاب قرار داشته، اما اینکه آیا امکان سرکوب وجود دارد یا خیر، باید گفت خیر؛ مانند دهه ۶۰ امکان سرکوب وجود ندارد. قدرت اصلا دوست ندارد این نقدها بیان و منتشر شود، اما به دلیل اینکه جامعه مدنی توانسته خود را به دستگاه قدرت تحمیل کند، نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد.

گفت‌وگو با فؤاد تابان

آقای تابان، نظر شما در مورد مواضع آقای مطهری و امثال ایشان و اجازه طرح این افکار در نظام سیاسی ایران چیست؟

فواد تابان- من فکر می‌کنم که جمهوری اسلامی در واقع یک گفتمان اصلی دارد که این گفتمان اصلی در طول ۳۵ سال گذشته حاکم بوده و بر نفی دیگری و نفی هرگونه آزادی سیاسی و اجتماعی متکی است. در کنار این همیشه یک سری خرده‌گفتمان‌هایی هم وجود داشته، چرا که حکومت هرگز کاملا متمرکز نبوده و صحبت‌هایی که آقای مطهری و امثال ایشان می‌کنند، باید درچارچوب همین خرده گفتمان‌هایی در نظر گرفته شود که هیچ گاه تاثیر مهم و تعیین کننده‌ای بر گفتمان اصلی حکومت اسلامی نداشته‌اند.

فواد تابان

فواد تابان: اگر اپوزیسیون واقعی در جامعه حضور نداشته باشد، افرادی مثل اقای مطهری و دیگران به چهره‌های مخالف و اپوزیسیون نظام تبدیل می‌شوند. این مسئله هم زیان‌های خودش را دارد و جامعه ما از این اپوزیسیون‌های دست‌ساز حکومت ضربه می‌خورد.

به نظر من آقای مطهری نه مدافع آزادی‌های سیاسی است و نه مدافع  آزادی بیان؛ بلکه در واقع از آزادی بخش‌هایی از حکومت دفاع می‌کند. اگر ما معیارهای اساسی تفکر دموکراتیک و آزادی های سیاسی از جمله مثلا برخورد با مسئله زنان را در نظر بگیریم، مواضع ایشان روشن است.

آقای مطهری جزء کسانی بوده که حتی دولت احمدی‌نژاد را به گرایش‌های لیبرال محکوم می‌کرد. اگر یادتان باشد در جریان پخش مسابقات تیم والیبال ایران ایشان معترض شد به تلویزیون آقای ضرغامی که چرا حتی ثانیه‌ای موی زن‌های بدون حجاب نشان داده شده است و خوب در عین حال آقای مطهری معتقد است که حکومت دربرخورد با آقای موسوی و کروبی باید یک مقداری به اصطلاح خودش قانون‌مدارتر رفتار کند و آنها را درکنار آقای احمدی‌نژاد محاکمه کند .

با توجه به اینکه بخشی از این مواضع همان حرف‌هایی است که منتقدان و مخالفان نظام تکرار می‌کنند، آیا نیروهای دموکراسی‌خواه در ایران می‌توانند از حضور این افکار در حکومت ایران سود ببرند؟

به نظر من این مسئله تا حدودی بستگی دارد که تا چه اندازه‌ای یک نیروی دموکراسی در جامعه ما  حضور داشته باشد و بتواند از این موقعیت‌ها استفاده کند.

این حرف‌هایی که زده می‌شود یک کارکرد دوگانه دارد: از یک طرف اختلاف‌ها و فشارهایی را در حکومت دامن می‌زند و از طرف دیگر این نقش و کارکرد را دارد که بطور مرتب اپوزیسیون‌های جدیدی را در داخل حکومت خلق ‌کند. اگر اپوزیسیون واقعی در جامعه حضور نداشته باشد، افرادی مثل اقای مطهری و دیگران به چهره‌های مخالف و اپوزیسیون نظام تبدیل می‌شوند. این مسئله هم زیان‌های خودش را دارد و جامعه ما از این اپوزیسیون‌های دست‌ساز حکومت ضربه می‌خورد.

نتیجه اش این می‌شود که مثلا در دوره انتخابات بعدی آقای مطهری به فرض به نحوی نقش اپوزیسیون و نماینده مخالفان در ایران را بازی کند؛ می‌گویند حالا شما بروید  این دور به آقای مطهری رای بدهید، به هر حال ایشان متفاوت با دیگران است.

 ولی به نظر من مشکل اساسی این است که جامعه ایران در حال حاضر فاقد نیرویی‌ست که بتواند تحولات جامعه را در جهت درستی قرار دهد و این باعث می‌شود که جمهوری اسلامی از این فرصت‌ها برای سوق دادن نارضایتی به کانال‌های کم خطر برای موجودیت خود استفاده کند.

در مورد اینکه خط قرمز نظام در تحمل انتقاد از جانب حامیان خود چقدر است، چگونه فکر می‌کنید؟

تحمل این‌ها تا جایی است که به اصل نظام لطمه نزند. جدا از برخی از زمان‌ها صداهای منتقد درون حکومت همیشه وجود داشته است. یعنی اگر ۳۵ سال تاریخ جمهوری اسلامی را درنظر بگیریم، می‌بینیم که به طور دائم در حال  تولید صداهایی غیر از صدای رسمی بوده است. تا یک مدتی این مخالفت‌ها تحمل و پس از آن حذف می‌شوند و دوباره  صدای دیگری به وجود می‌آید. به نظر من دلیل این مسئله انحصارگری شدید نظام است و اینکه نظام تحمل هیچ صدایی غیر از صدای رسمی را ندارد.

 به همین دلیل به طور دائم مجبور می‌شود بخش‌هایی از خودش را حذف کند و از این مسئله به شکل دوجانبه‌ای سود ببرد. از یک سو اینطور می‌گوید که نظام مخالفان را تحمل می‌کند و ایران کشوری آزادی است اما جایی که احساس کند خطری به وجود می‌آید بی‌رحمانه وابستگان خود را نیز حذف می‌کند که نمونه‌اش آقای منتظری و موسوی و کروبی هست و این داستان همینطور ادامه دارد.