پری صابری، یکی از مهم‌ترین کارگردانان تئاتر ایران که در کنار حمید سمندریان در سال‌های دهه ۱۳۴۰ از طریق گروه پازارگارد نقش مهمی در پیشبرد هنر مدرن و در اقتصاد تئاتر در ایران ایفا کرد، سه‌شنبه ۲۰ شهریور چشم بر جهان فروبست. او که در سال ۱۳۱۱ متولد شده بود، از بنیانگذاران گروه تئاتر پازارگاد و از جمله هنرمندانی بود که در راه‌اندازی تئاتر مولوی کوشید.

زندگی هنری صابری را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد: دوره نخست در فرانسه و تحصیل سینما و سپس روی آوردن به تئاتر که به او کمک کرد به عنوان یک زن هنرمند به آگاهی و خودیابی برسد و بر نقش اجتماعی که جامعه مردسالار به او تحمیل کرده بود، چیره شود و سپس دوره دوم، بازگشت به ایران و ارائه نمایش‌هایی که جزو هنر پیشرو در غرب در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم به شمار می‌‌آمدند و سرانجام در سال‌های بعد از انقلاب که او همه آموزه‌ها و تجربه‌هایش را برای روی صحنه بردن آثار جاودانه ادبیات کلاسیک ایران به کار گرفت.

پیش به سوی مدرنیته

باید توجه داشت که در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ جامعه زیر تأثیر کانون ترقی در سمت گسترش روابط سرمایه‌داری متحول شد و طبقه متوسط در ایران رشد کرد. با گسترش دستگاه اداری بر شمار دانش‌آموختگان و متخصصان تحصیل‌کرده نیز افزوده شد. فرهنگ شهرنشینی و مدرنیته اندک اندک و سپس با شتابی بی‌سابقه رونق گرفت. در کنار گرایش غالب «بازگشت به خویش» و به سنت‌های اسلامی و شیفتگی نسبت به فرهنگ بومی و یا دلبستگی به ایران باستان و باستان‌گرایی، گروهی از هنرمندان و دانش‌آموختگان در تلاش بودند با دور نگه داشتن خود از سیاست روز به پیشبرد مدرنیته در ایران کمک کنند. صابری در سال‌های دانشجویی در فرانسه با برخی از مهم‌ترین این چهره‌ها از جمله علینقی عالیخانی، عبدالمجید مجیدی و هوشنگ نهاوندی نشست و برخاست داشت. او در گفت‌وگو با تاریخ شفاهی می‌گوید:

اغلبشان طرفداران مصدق یا نیروی سوم بودند. فعالیتی که بچه‌ها در آن زمان می‌کردند، زیاد هم موافق دولت وقت نبود. در حالی که جزو لیست سیاه نبودند، پذیرفته شده هم نبودند از طرف حکومت. بچه‌هایی بودند که آنجا یک گروه خیلی صمیمی و محکمی شده بودیم که وقتی هم آمدیم ایران همه این بچه‌ها همدیگر را داشتند تقویت می‌کردند.

از سمت دیگر صابری از این بخت برخوردار بود که پس از پایان تحصیلات در فرانسه و بازگشت به ایران به سفارش پدرش با ابراهیم گلستان و حلقه روشنفکران و شاعران و هنرمندان اطراف او در ارتباط قرار بگیرد.

https://www.instagram.com/reel/C1CEtOGqL6K/?igsh=MW1vcTkya2R6cjRjeA%3D%3D

 او نه تنها از حمایت گلستان برخوردار بود، بلکه به دلیل تسلطش بر تئاتر نو فرانسه و شناختش از کارگردانانی مانند اوژن یونسکو از حمایت جلال آل‌احمد هم که در آن زمان به اگزیستانسیالیسم گرایش داشت، برخوردار بود. نشست و برخاست با شاعران بزرگی مانند فروغ فرخزاد و سهراب سپهری و آموخته‌هایش از تئاتر در مکتب تانیا بالاشوا سبب درخشش او در محیط هنری و بسیار مستعد آن زمان شد. اجرای نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده» از لوئیجی پیراندللو به کارگردانی پری صابری و با بازی فروغ فرخزاد، پرویز فنی‌زاده، اسماعیل محرابی، پرویز پورحسینی و سعید پورصمیمی به عنوان سومین اجرای گروه پازارگارد از درخشان‌ترین اجراهای ایران در سال‌های دهه ۱۳۴۰ به شمار می‌آید. صابری در مصاحبه‌ای گفته است:

فروغ جایگاه ویژه‌ای در زندگی من دارد؛ در آن دوران، من تازه از پاریس آمده بودم. راستش فکر کردم که این آدم سرشناس می‌خواهد در زمینه‌ای کار کند که با آن آشنایی ندارد ولی وقتی که قبول کردم و او در تمرین‌ها حاضر شد، به نظرم از بهترین لحظاتی بود که با یک بازیگر گذراندم؛ چون فروغ نه‌تنها بازیگر بود بلکه به معنا و ادبیات اشراف داشت.

صابری در ادامه به دشمنی‌ها با فروغ به عنوان مهم‌ترین شاعر زن ایران در آن ایام هم اشاره می کند:

در شب‌های شلوغ اجرای شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده افرادی به حضور فروغ در نمایش ایراد گرفتند و گفتند او، شاعر است و نمی‌داند بازیگری یعنی چه اما اجرای درخشان او جواب منتقدان را داد.

https://www.instagram.com/p/6aosQpy8Bw/?igsh=NnRoaWZmY3o3Zndp

سرآغاز یک تحول بزرگ

ضدیت با زن صرفاً خاص محیط هنری و ادبی ایران نبود. صابری در ایام تحصیل در فرانسه نیز با این مشکلات آشنایی داشت. او که در پاریس و برخلاف میل پدرش در مدرسه سینما تحصیل می‌کرد، فیلم کوتاهی بر اساس شعری از خیام ساخته بود که بهترین نمره کارگردانی و تکنیک را آورد. سایر دانشجویان که به جز یک نفر همه مرد بودند، این موفقیت را برنمی‌تابیدند. صابری اما به زودی متوجه شد که به عنوان کارگردان بر بازیگر تسلط کافی ندارد. پس برای خودشناسی به سمت تئاتر متمایل شد. دلیل گرایش او به تئاتر این بود که گمان می‌برد در تئاتر می‌تواند دریابد که با انسانی که مقابل او ایستاده و صاحب اراده است چگونه باید رفتار کند. نیاز به مدیریت بازیگران، اما زمینه‌ساز یک جور خودشناسی هم شد. صابری گفته است:

فرانسه که رفتم من خیلی بیش از حد معمول لاغر بودم و خب سیاه هم بودم. و من یک حس حقارت فیزیکی نسبت به خودم داشتم. یعنی فکر می‌کردم کسی به من نگاه نمی‌کند و یادم است که هیچ‌وقت حاضر نبودم لباس آستین کوتاه بپوشم و کم‌کم در برخورد با اجتماع فرانسه و پسرانی که در آن زمان خیلی به من توجه می‌کردند، فکر کردم که نه، من هم قابل دیدن و مورد توجه هستم و حس‌های سرکوب شده در من ریخت.

آشنایی با تانیا بالاشوا سرآغاز یک تحول بزرگ در زندگی هنری اوست. صابری در مصاحبه با تاریخ شفاهی گفته است:

من چهار پنج سال با او کار می‌کردم ولی حرف نمی‌توانستم بزنم. یک روز من را صدا کرد و گفت برو بالا صحنه شروع کن کار کردن و من شروع کردم به حرف زدن، گفت متأسفم این صدایی که تو از خودت درمی‌آوری، این صدا مال تو نیست. و گفت تو یک درگیری داری که صدای خودت را کوچک کردی در خودت و این صدا مال تو نیست. در عرض شش هفت ماه که با من کار کرد من صدایم را به دست آوردم.

تانیا بالاشوا آموخته مکتب کنستانتین استانیسلاوسکی (بازیگری همذات‌پنداری – Method acting) بود. برخی از بازیگران به نام آن زمان آموخته مکتب او بودند. کسانی مانند استفان آدران، ستاره سینمای فرانسه، روبر حسین، بازیگر فرانسوی سرشناس با تبار ایرانی، دانیل امیلفورک، بازیگر اهل شیلی ساکن فرانسه و ده‌ها نفر دیگر.

Ad placeholder

گروه هنری پازارگارد

صابری با این اندوخته‌ها و تجربه‌ها با اداره هنرهای دراماتیک شروع به همکاری کرد. در سال ۱۳۴۰ نمایش «رؤیا» اثر جان فرگوسن با شرکت جمیله شیخی، شوکت صبحی، رکن‌الدین خسروی و پروین کاردان و همچنین نمایش «تمرین» اثر مارگریت اوبراین با شرکت گلی مقتدر، پوران رجبی‌پور، محمدعلی کشاورز، اسماعیل شنگله و جمشید مشایخی و نملیش «خداحافظ» با شرکت فرزانه تأییدی و پرویز کاردان را روی صحنه برد.

او در سال ۱۳۴۱ کارگردانی نمایش «هویج فرنگی» اثر ژول رونار، نویسنده فرانسوی را به عهده داشت که در آن محمدعلی کشاورز، اسماعیل محرابی، عزت پریان و پوران رجبی‌پگور بازی می‌کردند. بهرام بیضایی در گزارشی بر این اجرا نوشته بود:

نمایشی بدون هیچ ویژگی و برجستگی خاص و تنها یک دست بودنش در آن سطح میانه‌ای که داشت و در آن محدوده روانشناسی که می‌شناخت جلب نظر می‌کرد.

در اواخر سال ۱۳۴۱ عده‌ای از فارغ التحصیلان کلاس آزاد هنرپیشگی اداره هنرهای دراماتیک که عبارت بودند از محمد حفاظی، عباس یوسفیانی، پرویز فنی‌زاده، اسماعیل محرابی، سعید پورصمیمی و پرویز پورحسینی به سرپرستی مجید لولاچی به طور غیررسمی گروهی تئاتری تشکیل دادند و آن را پازارگاد نام نهادند. این گروه دو نمایش در منطقه جنگی اثر یوجین اونیل و قضاوت را در تلویزیون شبکه ۳ اجرا کردند. بعد از مدتی پرویز کاردان نیز به آنها ملحق شد و در اردیبهشت ۱۳۴۲ حمید سمندریان که پس از اتمام تحصیلات عالی خود در آلمان به ایران بازگشته بود و با اداره هنرهای دراماتیک همکاری می‌کرد، پس از اجرای دو نمایش «دوزخ» اثر سارتر و «اشباح» اثر ایبسن برای آن اداره به علت فراهم نبودن شرایط لازم برای فعالیت به همراه پری صابری، پرویز کاردان و داوود رشیدی از اداره هنرهای دراماتیک استعفا کردند و درصدد تشکیل یک گروه هنری بودند که پرویز کاردان و داوود رشیدی مجدداً در اداره هنرهای دراماتیک مشغول کار شدند. سمندریان و پری صابری به اتفاق ابراهیم گلستان به طور رسمی گروه پازارگاد را تشکیل دادند و پس از تشکیل چندین جلسه به اتفاق آراء به عنوان هیئت مدیره گروه انتخاب شدند. در آن زمان اعضای دائمی گروه عبارت بودند از پری صابری، گلی مقتدر، ثریا قاسمی، فروغ فرخزاد، حمید سمندریان، عباس یوسفیانی، محمد حفاظی، مسعود فقیه، پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، مجید لولاچی، اسماعیل محرابی، پرویز فنی‌زاده، اسفندیار شهیدی، مسعود عربشاهی و تعداد دیگری که افتخاری و غیر دائمی با گروه همکاری می‌کردند.

«مرده‌های بی‌کفن و دفن» اثر ژان پل سارتر نخستین محصول این گروه هنری بود. پری صابری درباره اجرای این نمایش گفته است:

پس از مدتی گروه پازارگاد به دنبال یک نمایشنامه می‌گشت تا هم مردم را راضی کند و هم اعضا را و چون من نمایشنامه «مرده‌های بی کفن و دفن» اثر ژان پل سارتر را خوانده بودم و بی‌اندازه این نمایشنامه را دوست داشتم آن را ترجمه کردم و به آقای سمندریان پیشنهاد کردم آن را اجرا کنیم. آقای سمندریان گفتند که این خیلی خوب است اما مشکل سانسور را چه کنیم؟ بعد رفتیم پیش آقای پرویز کاردان که در آن زمان مسئول این قضایا بود و نمایشنامه را دادیم. وقتی نمایشنامه را گرفتیم دیدیم در زیر بعضی از صحنه‌ها نوشته‌اند این قسمت‌ها را خیلی ملایم بروید. وقتی این نمایشنامه را به صحنه بردیم یک ابعاد عجیب و غریبی پیدا کرد. یعنی یک انعکاسی هم از لحاظ کار که خیلی خوب بود و هم از لحاظ اینکه خود کار یک مقدار سیاسی بود و من به عنوان بازیگر، وقتی روی صحنه می‌رفتم می‌دیدم سالن به قدری پر شده که حتی روی کف زمین هم نشسته‌اند و بعد از این اجرا بود که گروه پازارگاد مطرح و به عنوان یک گروه حرفه‌ای فعال شناخته شد.

دومین برنامه نمایش این گروه اجرای نمایش «باغ‌وحش شیشه‌ای» اثر تنسی ویلیامز بود که در آبان ۱۳۴۲ به مدت ده شب در محل باشگاه آرارات و با همکاری اداره هنرهای دراماتیک به روی صحنه رفت. در این نمایش پرویز فنی‌زاده، عباس مغفوریان، شهلا ریاحی و پری صابری ایفای نقش کردند و کارگردانی آن را حمید سمندریان به عهده داشت.

تالار مولوی و گفت‌وگو با یونسکو

در سال‌های دهه ۱۳۵۰ به تدریج سیاست‌های دولت هویدا به ثمر می‌نشست. همزمان یک نوع هنر و ادبیات مدرنیستی نیز در ایران پا گرفته بود. کارگاه نمایش که در سال ۱۳۴۸ به پیشنهاد رضا قطبی تشکیل شده بود، و حضور پر سر و صدای آربی آوانسیان در جشن هنر شیراز از جلوه‌های مدرنیسم در تئاتر ایران است. در ادبیات داستانی ایران که در آن ایام دست بالا را داشت، رفاه‌طلبی، امنیت‌جویی، بیم مبهم از زندگی روزمره، تکاپوی عبث عمر، رمانتیک کردن واقعیت، کناره‌گیری برتری‌جویانه و حقیر شدن مردم از ویژگی‌های برخی از آثار مدرنیستی و نویسندگانش است. در مقابل، نویسندگان وابسته به جریان چپ با تعهدگرایی شناخته می‌شوند. سفر اوژن یونسکو به تهران و حضور او در تالار مولوی، پری صابری در نقش میزبان و مترجم یونسکو و گرداننده نشست با دانشجویان را ناگهان در کانون این تنش قرار داد. گفت‌وگوی یونسکو با دانشجویان معترض به مشاجره و بددهنی کشیده شد. وقتی بگومگو بالا گرفت، یونسکو گفته بود:

من به شخصه شاهد چندین انقلاب بوده‌ام که به نام آزادی، برادری، برابری و عدالت استبداد را مستقر کرده‌اند و استثمار انسان بر انسان را بیش از گذشته دامن زده‌اند. ولی بهتر بود که ما گفت‌وگو را محدود می‌کردیم. من تخصصی در زمینه این سؤالات ندارم. یعنی مثل دیگران تا حدودی این مسائل را می‌شناسم. من یک مرد تئاتر هستم و نیامده‌ام در مملکت شما انقلاب کنم و یا از وقوع آن جلوگیری کنم، این داستان مربوط به شماست و تنها شما. شما همه‌تان دارید مرا با انگشت نشان می‌دهید، گویی من تنها گناهکار و تنها مسئول بدبختی تمامی اجتماعات بد دنیا و اجتماع بد شما هستم.

جمشید ملک‌پور و رضا کیائیان در مشاجره با یونسکو ظاهراً بی‌تأثیر نبودند. پری صابری بعدها در مصاحبه‌ای گفته است:

داوود رشیدی، من و دکتر ساروخانی، رئیس امور فرهنگی دانشگاه از اینکه این حرف‌ها را برای یونسکو ترجمه می‌کردیم واقعاً خجالت‌زده شدیم. مخصوصاً ملک‌پور مدام هیزم بر آتش می‌گذاشت. جوان بود و پرشور و تب و تاب سیاسی‌اش بالا اما سخنانش رفته رفته به نوعی توهین به یونسکو بدل شد.

پری صابری تالار مولوی را در امتداد تلاش‌های نوجویانه‌اش بنیان گذاشت. او در اندیشه تشکیل یک کانون تئاتر «یکه و قوی» در دانشگاه تهران هم بود که انقلاب این مجال را از او گرفت. در افتتاحیه تالار مولوی «ملاقات بانوی سالخوره» اثر دورنمات به نمایش درآمد. از ویژگی‌های این تالار این بود که صندلی‌های سالن می‌چرخیدند و می‌شد از تمام زوایا به تماشای صحنه نشست.

Ad placeholder

گذشته‌نگری یا به خودآیی؟

با وقوع انقلاب، در سال‌های تحکیم جمهوری اسلامی که با درگیری‌های خیابانی، اعدام‌ها و جنگ درآمیخته بود، تئاتر در محاق قرار گرفت و پری صابری هم ناگزیر خانه‌نشین شد. در این سال‌ها، او به شعر کلاسیک ایران روی آورد. صابری در مصاحبه‌ای گفته است:

انقلاب شده بود و همه چیز به هم ریخته بود. من در آن زمان در خلوت خودم راهم را پیدا کردم. یعنی از فرهنگ غرب فاصله گرفتم، نه اینکه بخواهم آن را رد کنم، اما کم‌کم به سمت و سوی فرهنگ خودم آمدم، فرهنگ زیرزمینی ایران که پنهان بود و کسی به آن توجهی نمی‌کرد. همه ما به گونه‌ای مغلوب تئاتر و فرهنگ غرب بودیم. 

 حاصل این دوران «به خودآیی» نمایش‌های «من به باغ عرفان»، (بر اساس اشعار سهراب سپهری) «بیژن و منیژه»، «شمس پرنده»، «من از کجا عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «باغ دلگشا»،«رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا»، «لیلی و مجنون»، «هفت خان رستم»، «رستم و اسفندیار»، «رستم و سهراب» و «باغ دلگشا»ست.

گرایشی به سمت ملی‌گرایی را هم در برخی از این آثار می‌توان سراغ گرفت که در موسیقی سنتی و در هنر نقاشی ایران در سال‌های بعد از انقلاب هم می‌توان جلوه‌های پررنگی از آن را سراغ گرفت. به گفته صابری، ترجمه «لیلی و مجنون» به زبان صحنه، در نظر او یک «مأموریت ملی» بوده است.

از میان این آثار «من به باغ عرفان» و «هفت‌شهر عشق» در چند کشور خارجی از جمله در هند روی صحنه رفتند. استقبال در هند بسیار فراتر از حد انتظار بود.

 برخی منتقدان اما خرده گرفته‌اند که نمایش‌های پری صابری بر اساس ادبیات کلاسیک ایران، در حد یک نمایش پرجلال باقی می‌مانند و به تئاتر نمی‌رسند. به یک معنا در این آثار «آیین» جلوتر از خود تئاتر است. صابری در پاسخ این گروه از منتقدان گفته است:

این حرف‌ها برای من ذره‌ای نمی‌ارزند. چون بیشتر در جهت تخفیف ارزش‌ها گام برمی‌دارند. خود من دوره‌ای به تئاتر ایران آنطور که باید توجه نمی‌کردم. اما این ارعاب از روی شانه من افتاد و به خود آمدم.

پری صابری سال‌ها پیش نشان شوالیه فرانسه را دریافت کرده بود.

او در انتخابات یازدهم، همراه با محمود دولت‌آبادی و جمعی از هنرمندان سینما و تئاتر در بیانیه‌ای از محمد رضا عارف قدردانی کرده بود که برای «وفاق گسترده‌تر» و «پايدار ماندن همبستگی» از رقابت‌های انتخاباتی کنار کشيد و به «وظيفه ملی» خود عمل کرد. شگفتا که در پایان زندگانی او یک بار دیگر این مفاهیم به سیاست روز ایران راه یافته، و در همان حال اعدام‌ها و بگیر و ببندها هم همچنان ادامه دارد. طبعاً پناه بردن به گذشته دور، یکی از راه‌های چه بسا مؤثر مقابله با خشونت است. چنین است که صابری بعد از انقلاب از مسیر مدرنیته به گذشته‌های دور درغلتید و با این‌‌‌حال در غنای فرهنگ معاصر ایران و نوسازی تئاتر در تاریخ صد سال اخیر نقش انکارناپذیری ایفا کرد. مهم‌ترین نقش‌آفرینی او اما در سال‌های قبل از انقلاب بود.