«زندگی مجردی» یک پدیده مدرن است که در ایران نیز مانند سایر جوامع در حال افزایش است؛ گرایش جوانان، خصوصاً دختران به جدا زیستن از خانواده در کلانشهرهایی همچون تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. با این حال این مسئله در جامعۀ ایرانی که هنوز میان سنت و مدرنیته در حال تقلاست امری نامأنوس و مغایر با نظام ارزشی مذهبی‌سنتی تلقی شده و همچنان مورد پذیرش حکومت و بسیاری از مردم نیست.

برخورد خانواده‌ها با استقلال دختران مجرد

در ایران که فقط خانوادۀ هسته‌ای استاندارد و معیار به‌حساب می‌آید بسیاری از خانواده‌ها استقلال دختران مجرد خود را برنمی‌تابند. هنوز هم هستند پدرانی که دخترانشان را به خاطر مستقل زیستن تنبیه کرده و یا حتی می‌کشند. این درحالی است که بسیاری از دختران برای گریز از رفتارهای سختگیرانه و محدودیت‌هایی که والدین بر آن‌ها اعمال می‌کنند به فکر اجارۀ خانه و زندگی مجردی می‌افتند.

 الهام که پنج سال است در تهران خانه‌ای اجاره کرده و جدا از پدر و مادرش زندگی می‌کند می‌گوید:

دلیل ترجیح من به داشتن خانۀ مجردی این بود که دوست داشتم بعضی از روزها بعد از تمام شدن کارم یعنی ساعت شش غروب، با دوستان دخترم و یا دوست‌پسرم بیرون بروم و تفریح کنم. این تفریح ممکن بود تا نیمه‌شب طول بکشد و والدینم مرا بابت این موضوع مؤاخذه می‌کردند.

مریم که چهارده سال است مستقل زندگی می‌کند از مخالفت خانواده‌اش با این شیوه از زندگی می‌گوید:

وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتم مجردی زندگی کنم و جایی را اجاره کنم اعضای خانواده‌ام معتقد بودند کار درستی نیست و وجهه خوبی در بین دوست و آشنا ندارد. آن‌ها از حرف‌هایی که اطرافیان ممکن بود پشت سرمان بزنند وحشت داشتند. البته دست آخر بعد از اصرارهای فراوان من، بالاخره رضایت دادند، اما نه در پیدا کردن خانه کمکی کردند، نه زمان اسباب‌کشی به کمکم آمدند. خودم دست‌تنها همۀ کارها را انجام دادم.

سونیا هم که ساکن تهران است و ده سال است تنها زندگی می‌کند می‌گوید:

من برای کارم مجبور بودم به تهران مهاجرت کنم. به همین خاطر خانواده‌ام که ساکن شیراز بودند اصرار داشتند که همگی همراه من به تهران بیایند و با درآمد من و حقوق بازنشستگی پدرم خانه‌ای را در تهران اجاره کنیم. یعنی حاضر بودند خانه و زندگی خودشان در شیراز را رها کنند و آلاخون والاخون شوند، اما نمی‌خواستند بگذارند من تنها و مستقل زندگی کنم. البته من موافقت نکردم و سر حرف خودم ماندم. در نهایت با دلخوری قبول کردند که من تنها خانه بگیرم. منتها بعد از آن تا چند ماه با من سرسنگین حرف می‌زدند.

Ad placeholder

برخورد صاحب‌خانه‌ها

دخترانی که مایل به زندگی مستقل هستند اگر موفق شوند فشار خانواده را پشت سر بگذارند، در محل زندگی جدیدشان با رفتارهای جنسیت‌زده صاحب‌خانه‌ها روبه‌رو می‌شوند؛ صاحب‌خانه‌هایی که دختران مجرد را به عنوان یک انسان مستقل به‌رسمیت نمی‌شناسند یا تلاش می‌کنند ادامه نقش خانواده را در کنترل و محدودکردن دختران و زنان ایفا کنند.

پوپک در مورد حساسیت صاحبخانه‌ها بر رفت‌وآمد دخترهای مجرد می‌گوید:

خانۀ خوب و مناسبی پیدا کرده بودیم. صاحبخانه شرط کرده بود که هیچ مردی حق رفت‌وآمد ندارد. من و هم‌خانه‌ایم گفتیم که اقوام مردی در تهران داریم که ممکن است بخواهند به ما سر بزنند. صاحبخانه‌ گفت که فقط خانواده حق آمدن به خانه را دارند و اگر مردی تنها رفت‌وآمد کند بیرونمان می‌کند. ما فقط یک ماه در آن خانه زندگی کردیم، بعد از آن صاحبخانه عذرمان را خواست؛ چون هم‌خانه‌ایم دوست‌پسرش را به خانه آورده بود. عذرخواهی و التماس‌های ما هم راه به جایی نبرد.

سونیا در مورد سختگیری صاحبخانه‌ها می‌گوید:

موقع اجارۀ خانه، من خودم برای دیدن واحدها می‌رفتم. یک جایی را پسندیدم. برای نوشتن قرارداد که رفتم صاحبخانه گفت باید با خانواده‌ات بیایی! از مادرم خواهش کردم همراهم بیاید. صاحبخانه باز هم گیر داد که باید شناسنامه‌هایتان را ببینم. دست‌آخر که مطمئن شد کاسه‌ای زیر نیم‌کاسۀ ما نیست، به من گفت من باید مطمئن می‌شدم این خانم واقعاً مادرت است و دست یکی را توی خیابان نگرفته‌ای با خودت بیاوری. آدم چه می‌داند، ممکن است توی این خانه بخواهید هر کاری بکنید!

الهام می‌گوید:

دفعۀ اولی که می‌خواستم خانه اجاره کنم همراه یکی از دوستان معمولی‌ام که پسر بود برای دیدن خانه‌ها رفته بودیم. راستش آن‌موقع خیلی کم‌تجربه بودم و می‌ترسیدم تنهایی بروم. هر جا که می‌رفتیم بعد از آنکه متوجه می‌شدند زن‌وشوهر نیستیم فوری بهانه می‌آوردند و ردمان می‌کردند. یکی از این صاحبخانه‌ها نسبتمان را پرسید، به دروغ گفتیم پسرخاله دخترخاله هستیم که باور نکرد و خیلی ناگهانی گفت نمی‌تواند خانه به دختر مجرد بدهد، چون همسایه‌ها راضی نیستند! دفعات بعدی که می‌خواستم خانه بگیرم الکی می‌گفتم که همسرم عسلویه کار می‌کند و نمی‌تواند برای قرارداد بیاید. اسم مردی را هم با مداد در شناسنامه‌ام می‌نوشتم و از آن کپی می‌گرفتم و برای اثبات حرفم کپی را نشان می‌دادم. در آخرین مجتمعی که ساکن بودم شارژ ماهانه به تعداد نفرات حساب می‌شد، هر ماه به‌ناچار شارژ دو نفر را می‌دادم فقط برای اینکه کسی بو نبرد مجردم.

 برخورد همسایه‌ها

دختران مجرد علاوه بر رفتارهای صاحب‌خانه مجبور می‌شوند رفتار همسایه‌ها را نیز ;i غالباً از زیر نظرگرفتن رفت‌وآمدها گرفته تا آزار و سوءاستفاده را شامل می‌شود، تحمل کنند. زهره دختری که ده سال است از خانواده خود جدا شده در این‌باره می‌گوید:

وقتی تنها زندگی می‌کنی همسایه‌ها نسبت به رفت‌وآمد تو حساس‌تر می‌شوند. مثلاً اگر بخواهی دوست‌پسرت را به خانه دعوت کنی باید خیلی احتیاط کنی تا کسی او را نبیند؛ چون ممکن است برایت بدجوری دردسر درست شود یا حتی صاحبخانه جوابت کند. گاهی که دوست‌پسر من به خانه‌ام می‌آید وقتی می‌خواهیم از خانه بیرون برویم مجبورم اول او را با احتیاط از درِ واحد بیرون بفرستم و بعد از چند دقیقه خودم پایین بروم تا کسی متوجه نشود. منتها با وجود تمامی این احتیاط‌ها، همسایه کناری چند بار داخل شدن دوست‌پسرم را به خانه دیده بود، به همین خاطر مجبور شدم او را نامزد خودم معرفی کنم. بارها شده که متوجه شوم همسایه‌ها از پشت پنجرۀ یا لای درِ خانه در حال دید زدن و پاییدن من هستند.

پوپک که کارمند شرکتی خصوصی است و پنج سال جدا از خانواده و با هم‌اتاقی‌اش زندگی کرده می‌گوید:

یک بار یکی از پسرهای همسایه که فهمیده بود من و هم‌اتاقی‌ام مجرد هستیم و با هم زندگی می‌کنیم دم‌به‌دقیقه جلوی خانۀ ما ظاهر می‌شد و ما را به مهمانی‌های جورواجور دعوت می‌کرد و می‌خواست با ما دوست شود. اصولاً هر کس که می‌فهمید ما تنها زندگی می‌کنیم تصور می‌کرد ما آدم‌های سهل‌الوصولی هستیم و راحت‌تر به خودش اجازه می‌داد به ما پیشنهادهای نامربوط بدهد یا خودش را خانۀ ما دعوت کند.

شبنم که برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمده و مدتی در خوابگاه زندگی کرده، بعد از فارغ‌التحصیلی در همین شهر کار پیدا کرده و ماندگار شده است. او می‌گوید: «در زندگی مجردی ممکن است مواقعی پیش بیاید که آخر شب بخواهی از یک جشن یا مهمانی به خانه‌ات برگردی. آن‌وقت است که باید توی راه‌پله پاورچین‌پاورچین قدم برداری، نکند همسایه‌ها بفهمند تا دیروقت بیرون بوده‌ای. چون اگر بفهمند دیگر خر بیار و باقالی بار کن، شروع می‌کنند پشت سرت حرف زدن. یک بار که من از سفر به خانه برمی‌گشتم چون پروازم تأخیر داشت ساعت دو نصفه‌شب رسیدم. چند روز بعد فهمیدم همسایه‌ها بدون اینکه بدانند داستان از چه قرار بوده، هر چه از دهانشان در می‌آمده پشت سرم گفته‌اند.» 

شبنم ادامه می‌دهد:

سال اولی که مستأجر شده بودم ماشین نداشتم، اما پارکینگ داشتم. یکی از همسایه‌ها هر وقت می‌آمد ماشینش را بدون اجازه در پارکینگ من پارک می‌کرد، بعد از اعلام مخالف من با این قضیه، کار به دعوا کشیده شد. در نهایت همسایه‌ام با بی‌میلی پیشنهاد کرد که ماهانه در ازای مبلغی بسیار ناچیز پارکینگ مرا در اختیار بگیرد. اما اینقدر مبلغ کم بود که به من برخورد و نپذیرفتم. اگر مرد بودم یا ازدواج کرده بودم فکر نمی‌کنم کسی به خودش اجازه می‌داد اینطوری به من زور بگوید و حقم را بخورد.

نازنین که در اصفهان دانشجوست و با چند تن از همکلاسی‌هایش خانه‌ای اجاره کرده می‌گوید:

همسایه‌های ما چون می‌دانند ما چند دانشجوییم که توی این واحد زندگی می‌کنیم هر وقت مشکلی در ساختمان پیش می‌آید اولین چیزی که به ذهنشان می‌رسد این است که مقصرش ماییم. اگر کوچکترین رفت‌وآمدی داشته باشیم هم زنگ می‌زنند به خانواده‌‌هایمان و خبر می‌دهند. حتی چند باری ما را به شکایت هم تهدید کرده‌اند.

سیما، منشی یک شرکت خصوصی که ۳ سال است به‌تنهایی در تهران زندگی می‌کند معتقد است:

توی زندگی مجردی بستگی دارد در چه محیطی زندگی کنی، اما معمولاً در هر ساختمانی یکی ‌دو تا آدم آزارگر پیدا می‌‌شود. وقتی زن هستی و مردی کنارت نیست اگر در زندگی مستقل مشکلی برایت پیش بیاید کسی حرفت را جدی نمی‌گیرد؛ بنابراین متأسفانه یا باید مانند آدم‌های به‌اصطلاح سلیطه و دهن‌دریده رفتار کنی تا بتوانی از حق خودت دفاع کنی که در این صورت قضیه به جنگ و دعوا کشیده می‌شود و اعصاب فولادین نیاز داری تا از پس بیشتر شدن آزار و اذیت همسایه‌ها و تلخ‌تر شدن حرف‌هایشان بربیایی، یا باید مظلوم و مؤدب باشی که آن وقت هم کسی برای حرفت تره خرد نمی‌کند و حقت همیشه خورده می‌شود. در هر دو صورت به ضرر خود آدم تمام می‌شود.

Ad placeholder

امنیت

مسئله مهم دیگر امنیت است، آن‌هم در جامعه و سیستمی که به‌طور سنتی در مقابل تأمین امنیت زنی که به تنهایی زندگی می‌کند سلب مسئولیت می‌کند و اگر زنی از این وضعیت شکایت کند سرزنش می‌شود که چرا مردی همراه خود نداشته که از او در مقابل دزد، آزارگر، متجاوز،… دفاع کند.

زهره در مورد میزان امنیتی که یک دختر مستقل دارد می‌گوید:

چند سال پیش آخر هفته برای سر زدن به خانۀ پدری رفته بودم، بعد از برگشتن متوجه شدم که موتور کولرم را دزدیده‌اند، اما به کولر همسایه‌ها دست نزده بودند. به یکی از همسایه‌ها مشکوک بودم چون زیر نظرم داشت و ساعت رفت‌وآمدم را می‌دانست، حتی برای شکایت به پلیس هم مراجعه کردم و رونوشت درخواست را نوشتم، اما چون مطمئن نبودم نمی‌توانستم کسی را متهم کنم. دست آخر هم دزد پیدا نشد و از ترس تکرار این اتفاق، مجبور شدم کولر دستی بخرم و تابستان را با صدای گوشخراش آن و پر کردن مخزن آبش بگذرانم.

مریم می‌گوید که حتی در خانه بسیار احساس ناامنی می‌کرده:

وقتی در خانه چیزی نیاز به تعمیر داشته باشد و تعمیرکار به خانه بیاید باید تا اتمام کارشان برای حفظ امنیت درِ خانه را باز بگذاری و تمام مدت بالای سرشان و مواظبشان باشی که هم کلافه‌کننده است هم معذب‌کننده.

سونیا نیز به این‌که علاوه بر همسایه‌ها، بقیه ساکنان محله و حتی مغازه‌دارها هم او را تحت نظر داشتند اشاره می‌کند و می‌گوید:

چند باری شده بود که مغازه‌دارهایی که ازشان برای خانه خرید می‌کردم حواسشان به رفت‌وآمد من بود و می‌پرسیدند که دانشجو هستم یا کارمندم یا با چه کسی زندگی می‌کنم. تلاشم را می‌کردم تا جایی که می‌شود در محله به کسی نگویم تنها زندگی می‌کنم. می‌ترسیدم نقشه دزدی از خانه‌ام را بکشند.

Ad placeholder

برخورد اطرافیان

زندگی مستقل دختران مجرد چالش‌های دیگری نیز دارد. مسئله بزرگتر شاید این است که اطرافیان همه درباره زندگی دختری که ترجیح می‌دهد تنها زندگی کند نظر دارند و درباره آن دختر قضاوت می‌کنند. این مشکل نشان می‌دهد که تصویر زنان تا چه اندازه فقط درکنار مردان یا به‌طور کلی‌تر خانواده، عادی‌سازی شده و از طرف دیگر دختر جوان به‌شکل تنها و مستقل -حتی اگر به‌شکل گروهی با دختران دیگر زندگی کند – از سوی جامعه به‌رسمیت شناخته نمی‌شود. به‌علاوه جامعه برای دختر جوان یا زن تنها حریم خصوصی قائل نیست. شبنم در مورد نظر دیگران درباره زندگی مجردی دختران می‌گوید:

یکی دیگر از مشکلات زندگی مجردی برای دخترها این است که مردم کنجکاو می‌شوند چرا دختری در شهری که خانواده‌اش ساکن هستند جدا از آن‌ها زندگی می‌کند و ذهن بسته‌شان آن‌ها را به این نتیجه اشتباه می‌رساند که لابد یا با خانواده‌اش مشکل و درگیری داشته یا اینکه اهل روابطی است که آن‌ها نمی‌پسندند و به اصطلاح خودشان دختر سالمی نیست. گاهی هم اطرافیان به من می‌گویند به خواستگارهایت نگو که مستقل و تنها زندگی می‌کنی چون یا در موردت بد فکر می‌کنند یا به جای ازدواج به فکر سوءاستفاده می‌افتند یا بعدها این قضیه را به رویت می‌آوردند.

پوپک می‌گوید:

من در محل کار عموماً به کسی نمی‌گویم که مستقل زندگی می‌کنم، ولی چند وقت پیش یکی از همکارانم به من ابراز علاقه کرد، می‌خواستیم با هم قرار بگذاریم و حتی حرف ازدواج هم پیش آمده بود، اما وقتی به او گفتم چند سال است که تنها زندگی می‌کنم پشیمان شد و از من فاصله گرفت و شش ماه بعد با کس دیگری ازدواج کرد.

سونیا می‌گوید:

بیشتر دوستانم خبر دارند که من مستقل از خانواده زندگی می‌کنم و هیچ‌کدام مشکلی با این قضیه ندارند و همه از من حمایت می‌کنند. منتها چند وقت پیش یکی از دوستان دوران دانشجویی‌ام که تازه به تهران آمده بود به خانه‌ام آمد و به من گفت به نامزدش گفته من متأهل هستم. چون نامزدش خوشش نمی‌آید او با دختران مجردی که جدا از خانواده زندگی می‌کنند رفت‌وآمد کند و فکر می‌کند اینجور دخترها می‌توانند روی او تأثیر بدی بگذارند!

مشکلات در محیط کار

نگاه جنسیتی و تبعیض‌آمیز جامعه به درآمدزایی زنان مجرد در مورد دخترانی که مستقل زندگی می‌کنند آزاردهنده‌تر و مشکل‌سازتر هم می‌شود. سمیرا که کارمند یک نهاد دولتی است و هفت سال است مستقل زندگی می‌کند می‌گوید:

وقتی ارزاق یا تسهیلاتی داده شود عموماً فکر می‌کنند یک زن مجرد مستقل نیازی به آن ندارد یا تصور می‌کنند ما نیازی به اضافه‌کاری نداریم و مبلغ اضافه‌کاریمان را هم کمتر از مبلغ اضافه‌کاری یک مرد متأهل پرداخت می‌کنند، حتی اگر از افراد متأهل بیشتر کار کنیم. درحالی‌که اضافه‌کاری را باید بر مبنای کار طرف پرداخت کنند و نه بر منبای تعداد اشخاصی که با او زندگی می‌کنند.

سمیرا ادامه می‌دهد:

وقتی یک زن مجرد مستقل هستی بعضی از مسئولیت‌های اضافه را بر دوش تو می‌گذارند وقتی هم که اعتراض می‌کنی می‌گویند فلانی متأهل است، بچه دارد و وقت سر خاراندان ندارد، اما تو مجردی و وقت اضافی داری. همکارهای متأهل من به بهانه اینکه همسر و بچه دارند به‌راحتی می‌توانند مرخصی بگیرند و من مجبورم وظایف آن‌ها را نیز انجام دهم. برای اغلب مجردان وضعیت همین است. در ادارات دولتی یک خانم باردار به‌حق چهار ماه قبل از زایمان و ۹ ماه بعد از زایمان مرخصی دارد و مجموعا ۱۳ ماه به مرخصی می‌رود. ولی متأسفانه در این مدت به جای به کار گرفتن نیروی جایگزین، وظایف او را بین ما تقسیم می‌کنند، به این بهانه که شما خودتان تنها زندگی می‌کنید و مشغله خاصی ندارید. مسئلۀ دیگر هم این است که معمولاً خانم‌هایی که خودسرپرست خوانده می‌شوند می‌توانند یک ساعت زودتر از اتمام تایم اداری به خانه بروند. البته تعریف خودسرپرست از نظر مقام‌های اداری فقط کسی است که طلاق گرفته باشد یا بیوه شده باشد و زن مجرد مستقلی که تمامی مسئولیت‌های زندگی را خود به دوش می‌کشد شامل این قاعده نمی‌شود.

میترا که معلم است در مورد حق عائله‌مندی می‌گوید:

عائله‌مندی مبلغی است که به زنان و مردان سرپرست خانواده تعلق می‌گیرد، حتی اگر بچه هم نداشته باشند. یک بار قانونی آمده بود که براساس آن به دختران مجردی که خودسرپرست بودند مبلغی به عنوان عائله‌مندی می‌دادند که آن هم بعد از دو سال قطع شد. سؤال اینجاست که چرا این مبلغ باید از خانمی که خودسرپرست است دریغ شود.

خودسرپرست و بی‌سرپرست از جمله صفت‌های جنسیت‌زده و تبعیض‌آمیزند که در نظام‌های مردسالار همانند ایران به زنان نسبت داده می‌شوند؛ به این معنی که در قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری مرد به‌صورت پیش‌فرض سرپرست زن تعریف می‌شود و تنها در غیاب مرد، زن می‌تواند خودش سرپرستی خودش را برعهده بگیرد یا بی‌سرپرست خوانده می‌شود. در شرایط مشابه، این اطلاق هرگز در اشاره به مردان استفاده نمی‌شود.