موفقیت دستیابی به یک هدف، دستاورد یا هدفی است که برای یک فرد معنادار است. میتوان آن را از روشهای مختلفی اندازهگیری کرد، مانند به دست آوردن ثروت، علم، شادی، رشد شخصی یا کلاً دستیابی به یک نتیجه دلخواه. موفقیت امری ذهنی است و برای افراد مختلف میتواند معانی مختلفی داشته باشد. در نهایت، رسیدن به وضعیت رضایت در زندگی است.
محمدصادق نیکگستر، عکاس خبرگزاری فارس، روایت تصویری از زندگی فاطمه نیکگستر عرضه کرده است (منبع). او در شرح حال فاطمه، متولد ۱۳۷۶، ساکن کرج، چنین نوشته شده:
او از بدو تولد با نقص عضو در ناحیه دست و پا به دنیا آمد. قدرت و توانایی او در برخورد با مشکلات پیشرو از همان کودکی باعث شد در مدرسه عادی در کنار دیگر دانش آموزان تحصیل کند و اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد رشته روانشناسی است.
فاطمه در تصویر
در اولین تصویر فاطمه مشغول نمازخواندن است.
عکس به ما نشان میدهند که او دختریست مذهبی. عناصر عکس، از اتاق رنگارنگ تا اسباببازیها و وسایل اتاقش، گویای آنند که فاطمه فرزند قشر نسبتا مرفه جامعه است. اما شاهد آن هستیم که در این عکس و چندین عکس بعدی با تاکید بر ارادهی فردی فرد معلول، پیشزمینهی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی او به حاشیه رانده میشود تا وضعیت پایدار و مستقل او ناشی از توانایی خود او نشان داده شده و جام موفقیت نصیب او شود.
همچنین عناصر فضای عکس و نیز تفاوت فضای عکس با مجموعه عکسهایی که پیشتر آنها را بررسی کردیم حاکی از آن است که معلولیت مفهومی واحد نیست: معلول متعلق به گروههای بالادست جامعه و معتقد به نظام حاکم و معلول متعلق به گروههای پاییندست جامعه بدون باورهای مذهبی یا سیاسی معین به یک معنا معلول نیستند. برای گروه اول، از جمله سوژهی این عکس، جامعه امن است و بسیاری از موانع قابل رفع اما برای گروه دوم امنیت اجتماعی و اقتصادی پایین است و موانع پایدارند.
دومین تصویر فاطمه را درحال استفاده از موبایل نشان میدهد. در این عکس فقدان وسایل کمک-حرکتی مشهود است، اما هدف عکاس چیزی غیر از این است، او خواسته به ما نشان دهد که فاطمه با وجود معلولیتش دوستانی دارد و با جامعه در ارتباط است. او به واسطه معلولیتش دختری منزوی و خجالتی نیست بلکه حضوری فعال دارد.
در سومین تصویر او درحال نقاشی کشیدن است. این عکسیست مملو از رنگهای شاد، اما آنچه اهمیت دارد نه رنگهای شاد بلکه نمایش دشواری نقاشی کشیدن برای فاطمه است. او با وجود تمامی رنجهای تنانهاش، روحیهای لطیف و احساسی زیبا شناسانه دارد که در نقاشی درخت پرشکوفهاش نمایان است.
این تصویریست عاری از عناصر شاخص معلولیت؛ فاطمه را درحال خواندن کتاب میبینیم. او دستانش را روی میز گذاشته و انعکاس فیگورش در آیینه نمایان است. حالت قرار گرفتن بدن سوژه به گونهایست که انگار دختری غیرمعلول درحال مطالعه است. وجود دو عنصر حجاب و کتاب قرآن بازگو کنندهی مذهبی بودن فاطمه است و تمامی رنگهای شاد از روحیهی او خبر میدهند.
فاطمه درحال شیرینی درست کردن. در این تصویر نیز تلاش عکاس بر مستقل نشان دادن فاطمه است اما واقعیت این است که او به تنهایی نمیتواند تمامی این فعالیتها را، روشن کردن گاز، نشستن روی صندلی، آماده کردن وسایل و مواد پخت شیرینی و…، انجام داده باشد. گویی عکاس در تلاش است که به هر شکل ممکن سوژه را فردی مستقل و دارای توانایی در انجام کارهایش نشان دهد و به این طریق هم از سازمانهای مسئول در قبال معلولین سلب مسئولیت کند و هم یاری رسانی اعضای خانواده را نفی کند. همانگونه که حاکمیت ایران سعی در توانمند نشان دادن تمامیت ایران دارد، عکاس نیز سعی دارد، به شکل فراواقعی فاطمه را توانمند در تمامی فعالیتهایش نشان دهد.
در این تصویر فاطمه درحال خوردن غذاست. از کمبود وسایل کمک-حرکتی، که تامین آن “قاعدتاً” بر عهده سازمانهای مسئول مانند بهزیستی است. بگذریم اینبار نیز خبری از اعضای خانواده نیست. عکاس باز هم خواسته میزان استقلال سوژه را در زندگی شخصیاش نشان دهد و این امر حالتی انتزاعی و دور از واقعیت به عکس داده.
در تصویر بعد فاطمه از یخچال کوچکی که در اتاقش قرار دارد بطری آب برداشته و مینوشد. یخچال کوچک تقریبا توانسته است دسترسی او را به مایحتاج روزانهاش آسان سازد. در آینه سمت راست بازنمایی دستهای مصنوعی دختر را که بر روی تخت قرار دارند میبینیم. همچنین عکس شهید حججی در گوشهی میز او حاکی از تعلق او به گروههای معتقد به نظام دارد.
در این تصویر فاطمه دست مصنوعیاش را میان دو دست معلولش گرفته. هدف عکاس نشان دادن پارادوکس میان دستهاست.
همانطور که در عکس هم مشهود است دست مصنوعی فاقد توانایی انجام کار و صرفا جنبه تزئینی دارد. در کشورهای پیشرفته دستهای مکانیکی مصنوعی ساخته شدهاند که تواناییهایی مشابه دستهای سالم دارند اما متاسفانه در ایران این مسائل جدی گرفته نمیشوند و معلولین ناچارند تنها به داشتن دستهای مصنوعی تزئینی اکتفا کنند.
این اولین تصویریست که شخصی از اعضای خانواده را درحال کمک به فاطمه نشان میدهد. مادرش دارد روی پای مصنوعیاش جوراب میپوشاند. چهره فاطمه خندان است. عکاس با حذف سوژه فاعل، تنها دو دست او در عکس مشخص است، خواسته بیاهمیت بودن این یاری رسانی و از طرفی دیگر استقلال سوژه مفعول را به ما نشان دهد. در این عکس تناقضی پرسشگونه وجود دارد که آن را تبدیل به عکسی فراواقع میکند. اگر فاعل از اهمیت خارج است پس مفعول چگونه توانسته پاهای مصنوعیش را بپوشد؟
در این تصویر نیز دستان مادر را درحال تنظیم کردن پاهای مصنوعی فاطمه میبینیم. عکاس با قرار دادن دوربین بالای سوژه توانسته است تضاد میان دستان مصنوعی فاطمه و دستان واقعی مادرش را به ما نشان دهد. تکنولوژیای که شرکتهای ایرانی برای تولید دست و پای مصنوعی مورد نیاز معلولین استفاده میکنند بسیار قدیمی است. این شرکتها هنوز نمیتوانند دست و پایی طراحی کنند که بتواند کمک حال معلولین باشد، آنها صرفن میتوانند وسایلی تزئینی تولید کنند و نامش را وسایل کمک حرکتی بگذارند. این نامگذاری در دنیای امروز اشتباه است چرا که این وسایل کوچکترین کمکی به حرکت معلولین نمیکنند. باوجود ناکارآمد بودن این وسایل، تامینشان برای تمامی معلولین امکانپذیر نیست و تنها اشخاصی توان تهیهی این وسایل را دارند که یا از خانوادههای متمول باشند و یا به بدنه حاکمیت نزدیک باشند.
سه تصویر بعدی فاطمه را سوار بر ویلچر در شهر نشان میدهند. اولین تصویر او را درحال خرید کردن نشان میدهد. بر اساس تصویر مشخص است که ویلچر توانایی رفتن به داخل مغازه را ندارد چراکه جلوی مغازه پله وجود دارد و جهت عبور و مرور معلولین بهینه سازی نشده. موضوعی دیگر که در عکس واضح است آن است که فاطمه به تنهایی توانایی حمل خریدهایش را ندارد و شخصی باید آنها را پشت ویلچرش آویزان کند. این دومین و آخرین تصویری است که شخصی را درحال کمک کردن به دختر معلول نشان میدهد.
دومین تصویر فاطمه را درحال عبور از خیابان نشان میدهد. عکاس با استفاده سرعت پایین شاتر توانسته حالتی از شتاب به ماشینها دهد و احساسی را که سوژه هنگام رد شدن از خیابان دارد به مشاهدهگرانش انتقال دهد؛ احساس خطر و احتمال تصادف.
سومین تصویر که آخرین تصویر این مجموعه روایت است فاطمه را شبهنگام در کوچهای تاریک نشسته بر ویلچر نشان میدهد. این تصویر احساسی از امنیت را به بینندگانش انتقال میدهد. گویی فضای شهرهای ایران چنان امن است که شخص معلول همراه با ویلچرش در هر ساعت شبانه روز میتواند به تنهایی و بیهیچ خطری رفت و آمد کند. این مفهوم نیز دور از واقع و در تضاد واقعیت جامعهی ناامن ایران است. حتی انسانهای غیرمعلول از تردد شبانه میترسند چه رسد به معلولان.
در ادامهی شرح حال فاطمه چنین آمده:
فاطمه اعتمادبهنفس بالایش را مدیون پدر و مادرش میداند چرا که شرایط خاص او باعث نشد از حضور در اجتماع خجالت زده و یا ابایی داشته باشد. او میگوید خوشحالم که مردم با دیدن من به یاد خدا میافتند شکرگزار سلامتی خود هستند.
اعتماد به نفس بالای او بیش از شخص پدر و مادر مدیون جایگاه اعتقادی و اقتصادی آنها یعنی نظام سیاسی حاکم است که از عناصر شاخص مذهبی و سیاسی حاضر در فضای عکسها مشخص است. در این جهانبینی معلول به خودی خود به عنوان یک انسان فاقد اهمیت است، او مهم است چون نشانهای است از خدا بر روی زمین و وسیلهای است برای آزمودن خانواده.