در ضیافت افطاری از خانوادههای دادخواه جمعه خونین زاهدان و خاش به میزبانی مسجد مکی زاهدان در تاریخ ۷ فروردین ۱۴۰۳، نشر تصاویر مادران دادخواه بالاخص سنوبر، مادر خدانور لجهای، بار دیگر این سوال را مطرح کرد که آیا مادران بلوچ، به عنوان سوژههای سیاسی قرارگرفتهشده در یک حوزه غیرسیاسیشده، نظام بازنمایی مسلط را به چالش میکشند یا خیر؟
تاریخنگاری پسااستعماری به عنوان ابزاری قدرتمند برای ساختارشکنی و تجسم مجدد روایتهایی عمل میکند که به طور تاریخی جوامع استعماری را به حاشیه راندهاند. به جای اینکه صرفاً رویدادهای تاریخی را بازگو کند، چارچوبی تحلیلی و انتقادی برای کشف داستانهای ناگفته و بهچالشکشیدن هژمونی گفتمان استعماری ارائه میدهد. این گفتمان که ریشه در پارادایم استعماری دارد، مدتهاست روایتی را تداوم بخشیده است که در آن استعمارگر نقشی محوری بر عهده میگیرد و شرق (با محوریت قراردادن استعمار غربی) و مستعمرات آن را به وضعیتی فرودست تنزل میدهد. صداهای مستعمرهشده اغلب نادیده گرفته میشوند یا دستکاری میشوند تا با روایت استعمارگر مطابقت داشته باشند و آنها را به عنوان اشیایی که باید کنترل و قالببندی شوند قرار میدهند. گفتمان پسااستعماری با تقویت صدای عاملیت و بازپسگیریشده بر سر روایتهای خود به دنبال برهم زدن این گفتگوی یک طرفه است.
گایاتری چاکراورتی اسپیواک، نظریهپرداز برجسته پسااستعماری اهمیت روایت را در مقاومت در برابر گفتمانهای مسلط برجسته میکند. او استدلال میکند که روایتها این قدرت را دارند که ساختارهای قدرت ریشهدار را مختل کنند و صداهای به حاشیهرانده شده را قدرتمند کنند. به عنوان مثال مادران بلوچ با به اشتراک گذاشتن تجارب از دست دادن عزیزان خود و غم و اندوه خود در پی کشتار مرگبار جمعه خونین زاهدان و خاش، وضعیت به حاشیهراندهشده خود را به چالش کشیدهاند. آنها با اعلام دادخواهی خود و به اشتراک گذاشتن عکس فرزندانشان، خود را به عنوان دادخواه در شکل دادن به گفتمان عدالت و به چالش کشیدن ساختارهای قدرت مسلط مطرح میکنند. آنها از طریق روایت خود، عاملیت را به دست میآورند و حضور خود را به عنوان عوامل قدرتمند تغییر در جوامع خود و فراتر از آن ابراز میکنند.
اسپیواک همچنین بازنمایی گفتمان استعماری از موضوع جهان به اصطلاح سوم را نقد میکند که اغلب آنها را نامرئی یا بیصدا میکند. نمایندگی حامی، گروههای فعال حقوق زنان، اکتیویستهای مرکزگرا، با ناتوانی درعدم تمایز بین نمایندگی (represnt) و بازنمایی (re-present) عاملیت و استقلال افراد و زنان جوامع تحتستم را کاهش میدهند و آنها را صرفاً به ابژههای نگاه فرادستانه تقلیل میدهند. به طور مشابه، ژان پل سارتر از غرب بر نیاز جوامع استعماری برای صحبت از جانب خود تأکید میکند و این تصور پدرانه را که غرب میتواند از جانب آنها صحبت کند رد میکند. زنان و مادران بلوچ که زمانی به نقشهای فرعی تنزل یافته و در بازنماییها فرودست شدهاند، از سایهها بیرون آمدهاند تا صدای خود را تثبیت کنند و عاملیت بر روایتهای خود را بازپس گیرند.
برای درک وضعیت کنونی زنان بلوچ، بسیار مهم است که به گذشتهای که در تاریخ استعمار بازنمایی میشود برگردیم زیرا تداوم تجربیات، آنها را روشن میکند. زنان بلوچ در تاریخنگاری رسمی به جایگاه ابژه تنزل یافتهاند که نشاندهنده نگاه فرادستانه[تاریخنگار] به پیرامون است. هدف نظریه پردازان پسااستعماری مانند اسپیواک برهم زدن این رابطه فرادستانه سوژه-ابژه و برقراری رابطه سوژه-سوژه است که در آن صداهای بهحاشیهراندهشده از جمله صدای زنان، اقلیتها و دیگر گروههای تحت ستم، متمرکز و شنیده میشوند. با اینحال مسیر حرکت زنان بلوچ، به ویژه زنانی که به مادران دادخواه تبدیل میشوند، در بازنمایی نیروهای فرادست نادیده گرفته شده یا نادرست معرفی شده است.
بازنمایی نمادین زنان بلوچ، که چهرههایی مانند سنوبر نمونه آن را نشان میدهد، در گفتمان مسلط از اهمیت قابلتوجهای برخوردار است. سنوبر و خدانور به نمادی از ظلم و تبعیض سیستماتیکی تبدیل میشود که ملت بلوچ تحت سیاستهای انقیاد استعماری با آن روبرو هستند. با وجود اهمیت نمادین او، شکاف عمیقی بین این بازنمایی و واقعیتهای زیسته زنان بلوچ وجود دارد. در حالیکه سنوبر ممکن است نمادی از درد جانکاه باشد، در بازنمایی او به عنوان مادر دادخواه، تنها بخشی از هویتهای پیچیده و استراتژیهای مقاومتی را که زنان بلوچ به کار میبرند، نشان داده میشود.
زن بودن، بلوچ بودن و فقیر بودن سه لایه متقاطع از فرودستیاند که تجربیات زنان بلوچ مانند سنوبر را شکل میدهند. نقد اسپیواک که برگرفته از مفهوم فروید از «کودک کتکخورده» است، پویایی پدرسالارانه استعمار را برجسته میکند که در آن مردان سفیدپوست به عنوان ناجیان زنان رنگین پوست از مردان رنگینپوست، به تصویر کشیده میشوند. این گزاره بر نیاز به بررسی انتقادی از تقاطع جنسیت، نژاد و طبقه، بهویژه در زمینه ساختارهای قدرت استعماری و پسااستعماری تأکید میکند.
سنوبر که عمدتاً به عنوان یک مادر داغدار به تصویر کشیده میشود، از طریق دادخواهی خود از این تصویر تقلیلگرایانه فراتر میرود. با پذیرفتن نقش خود بهعنوان مادری که به دنبال عدالت برای فرزند کشتهشدهاش است، سیستم بازنمایی غالبی را که میخواهد صدای او را خاموش کند، به چالش میکشد. او به عنوان نمادی از انعطافپذیری و عاملیت ظاهر میشود و روایتهای فرودستانه قربانی بودن را تضعیف میکند. به همین ترتیب، سایر مادران بلوچ، مانند بزرگ، مادر متین قنبرزهی، روح مقاومت نهفته در مبارزات بلوچ برای آزادی و عدالت را تجسم میدهند. روایات آنها، عاملیت را بازپس می گیرد و حق خود را برای صحبت مطرح میکند.
عمل به اشتراک گذاشتن داستانها و تجارب از دست دادن، شکلی از مقاومت سیاسی است که پاککردن صداهای بهحاشیهرانده شده از گفتمان جریان اصلی را به چالش میکشد. مادران بلوچ با بازپسگیری نمایندگی خود و ادعای خود به عنوان دادخواه فرزندانشان، روایتهای غالب قربانیشدن را مختل میکنند و حضور خود را به عنوان مشارکتکنندگان فعال در شکل دادن به سرنوشت خود ابراز میکنند. آنها از طریق اقدامات جمعی خود، هژمونی گفتمانی و معرفتی ساختارهای قدرت استعماری را به چالش میکشند و راه را برای جامعهای فراگیرتر و عادلانه تر هموار میکنند. با انجام این کار، آنها نه تنها هویت خود را بازتعریف میکنند، بلکه پویایی قدرت ریشه دار را که مدتهاست جوامع آنها را به حاشیه رانده است، به چالش می کشند.
در پایان، بازنمایی زنان بلوچ بهویژه مادرانی مانند سنوبر، در گفتمان مسلط بر نیاز به درک دقیقتر از تجربیات و عاملیت آنها تأکید میکند. در حالی که بازنماییهای نمادین ممکن است جنبههای خاصی از مبارزات آنها را به تصویر بکشند، اما اغلب نمیتوانند ماهیت چندوجهی هویت و مقاومت بلوچ را دربرگیرند. تاریخنگاری پسااستعماری با تقویت صدای زنان بلوچ و تصدیق عاملیت آنها در به چالش کشیدن بیعدالتیهای سیستمی، راهی را به سوی بازنمایی فراگیرتر و عادلانهتر از جوامع بهحاشیهراندهشده ارائه میدهد.
*عنوان این مقاله از کتاب «آیا فرودست میتواند صحبت کند؟» (Can the Subaltern Speak?) نوشته گایاتری چاکرورتی اسپیواک الهام گرفته است.