ازدواج معلولان در ایران به ندرت اتفاق میافتد چرا که نگاه عامه مردم نسبت به این عمل نگاهی سنتی و واپسگراست. در این بستر فرهنگی، ازدواج معلولان را چیزی جز عملی اشتباه و غیرقابل توجیه درنظر نمیگیرند.
تعریف روشنی از ازدواج با معلول وجود ندارد اما به صورت کلی میتوان آن را ازدواج بین دو نفر دانست که حداقل یکی از آنها دارای معلولیت جسمی یا ذهنی باشد. همان گونه که گفته شد این اصطلاح تعریف قانونی یا رسمی خاصی ندارد، اما اغلب برای اشاره به روابطی بکار میرود که در آن یک یا هر دو طرف دارای ناتوانیای هستند که بر زندگی روزمره یا توانایی آنها برای عملکرد مستقل تاثیر میگذارد. چنین ازدواجی ممکن است چالشهای منحصر به فردی ایجاد کند و نیاز به حمایت و تسهیلات بیشتری برای تضمین رفاه و خوشبختی هر دو شریک زندگی داشته باشد.
تصویرهایی از زندگی یک زوج معلول
نیما نجفزاده عکاس خبرگزاری تسنیم، در مجموعهای از عکسهایش به روایت زندگی زوجی معلول پرداخته که با وجود تمام سختیهای زندگی مشترکشان، بچهدار شدهاند.
شاید بررسی این تصویرها و مشابههای آنها بتواند سبب تغییر تفکر عامه مردم در مورد ازدواج معلولان شود. هرچند تا زمانی که نهادهای مربوطه وظیفه خود را انجام ندهند و شرایط را برای زندگی مشترک دو فرد معلول تسهیل نکنند، مثلا با مناسبسازی خانه، و از این طریق وابستگی معلولان را به افراد حقیقی کاهش ندهند، عامه هم از کوتهفکری خود دست نخواهد کشید.
تصویر اول عکسیست دونفره از این زوج. معلولیت زن و شوهر کاملا مشهود است.
تصویر دوم روایتگر شغل مرد خانواده است.
چنان که در تصویر پیداست او فروشندهایست خرد. زمانی که در جامعه امکانات شغلی برای معلولان فراهم نباشد و آنها نتوانند بر اساس تواناییهایشان بمانند انسانهای سالم شغلی مناسب بیابند ناچار میشوند به مشاغلی روی آورند که درآمد چندانی ندارد اما با وضعیت بدنیشان سازگار است.
برخلاف تصویر قبل، اینبار تبسمی بر چهره شوهر نقش بسته است که شاید احساس رضایتی باشد از کاری که میتواند انجام دهد.
تصویر سوم زن خانواده را نشان میدهد. او در این تصویر مادریست که در تلاش است به کودکش شیر دهد. عکاس زاویهای بالاتر از سوژه را درنظر گرفته تا از این طریق بتواند سختی کار مادر را نشان دهد. گهوارهای که کودک در آن خوابانده شده به نحوی نیست که مادر بتواند با ویلچرش به اندازه کافی به کودک نزدیک شود و این امر سبب شده که شیر دادن به کودک مبدل به کاری دشوار شود.
در تصویر چهارم شرایط سخت زندگی این زوج بصورت ضمنی نشان داده شده. در پیشزمینه این تصویر شوهر خانواده درحال باز کردن در خانه است. در پسزمینه پلههای ساختمان قرار دارند. ترکیب ویلچر و پلهها نشان از دشواری راه میدهد، اطلاق این مفهوم به زندگی مشترکشان نشان سختی زندگی آنهاست.
تصویر پنجم پدر خانواده را در کنار کودکش ثبت کرده. پدر از ویلچرش پایین آمده و کودک را بر روی زمین خواباندهاند. هم سطح بودن پدر و کودک سبب دسترسی راحتتر به کودک و مراقبت بهتر از او میشود. در پس زمینه عکس ویلچر پدر قرار دارد که نماد معلولیت اوست. اگر ویلچر از پسزمینه حذف میشد شاید ما هرگز متوجه معلولیت پدر در این تصویر نمیشدیم.
در ششمین تصویر پدر، مادر و فرزند حضور دارند. این عکس از دو لایه تشکیل شده. در پسزمینه پدر بدون ویلچر بر روی زمین نشسته، در پیشزمینه مادر بر روی ویلچر نشسته و کودک شیرخواره خود را در آغوش گرفته است.
هم نشینی این لایهها در کنار یکدیگر گویی نشاندهنده آرزوی پدر و مادر است. پدر در پایینترین ارتفاع نسبت به مادر و فرزند قرار دارد، در ارتفاع بالاتر مادر روی ویلچر نشسته است و نهایتا کودک در آغوش مادر رها از ویلچر است. آرزوی پدر و مادر داشتن فرزندی غیرمعلول است که شاید زمانی یاریرسان آنها شود.
تصویر هفتم پدر را در حال غذا دادن به فرزندش نشان میدهد.
در این عکس، برخلاف تصویر سوم که مادر به علت استفاده از ویلچر با دشواری به کودک شیر میداد، پدر و کودک بر روی زمین نشستهاند و نبود گهواره سبب شده که شیر دادن به کودک با سهولت بیشتری انجام شود. این وظیفه سازمان بهزیستی است تا وسایلی بهینهسازی شده در اختیار خانوادههای معلول قرار دهد و در جهت رفاه زندگیشان کوشا باشد، اما همانگونه که این تصاویر پیداست سازمان بهزیستی خانوادههای معلول را به حال خود رها کرده است.
هشتمین تصویر مادر را در محیط کارش نشان میدهد.
همان طور که در عکس مشهود است هیچ وسیلهی بهینهسازی شده یا کمک-حرکتی برای مادر وجود ندارد، این محیط برای کودک نیز مناسب نیست.
زمانی که پدر و مادر هردو معلول و ناچار به کار در خارج از خانه هستند باید از طرف سازمانهای مربوطه فردی به شکل تمام وقت یا پارهوقت در اختیارشان قرار داده شود تا در نبودشان از کودک مراقبت کند. در هر حال، بر اساس تصویر، مادر ناچار است هر روز کودک خود را به سر کار ببرد و در شرایطی که نه برای خودش و نه برای کودکش مناسب است مشغول به کار شود.
در تصویر نهم پدر را درحال مناجات مشاهده میکنیم. آنچه در این تصویر جلب توجه میکند حضور ویلچر در پسزمینه است. عکاس توانسته از طریق این ترکیببندی به ویلچر تقدس بخشد، گویی ویلچر جزئی مقدس و جدانشدنی از زندگی پدر است که باید در تمامی مکانها حضور داشته باشد.
دهمین تصویر نمایی است از بالا. پدر مشغول شستن ظروف است و زاویهی بالای سوژه به خوبی گویای وضعیت اوست. همانگونه که در عکس به وضوح پیداست، پدر نمیتواند با ویلچرش وارد آشپزخانه شود پس ناچار است، با وجود معلولیت، روی زانوهایش باایستد تا بتواند ظرفها را بشورد. همچنان در این تصویر نیز عدم بهینهسازی خانه، نبود وسایل کمک-حرکتی و شرایط سخت زندگی زن و شوهر معلول، مشهود است.
پس از این تصویر، تصویری دیگر از نمای آشپزخانه قرار دارد.
عکاس تلاش کرده با بازنمایی مادر نشسته روی ویلچر در آیینه اجاق گاز به ما یادآور شود که امکان ورود با ویلچر به آشپزخانه وجود ندارد و تنها پدر است که میتواند از آشپزخانه استفاده کند. در این شرایط اگر پدر در خانه حضور نداشته باشد عملا مادر امکان دسترسی به وسایل آشپزخانه را نخواهد داشت. تمامی این شرایط سبب دشواری زندگی این زوج معلول شده است.
تصویر دوازدهم سه عضو خانواده را کنار یکدیگر نشان میدهد. مادر از روی ویلچر خم شده تا بتواند کودک را در آغوش بگیرد. فیگور پدر و مادر حالتی مراقبتی دارد، گویی کودک تمام امیدشان است و باید هرچه میتوانند از او مراقبت کنند. کودک، امید آنها به آینده و دلیل تحمل شرایط سخت زندگیشان است.
دو عکس بعدی بازنماییست از فضای رمانتیک خانواده. در یکی، مادر کنار گهواره کودکش مشغول خنداندن اوست. لبخند کودک فضایی شاد به عکس داده. باز هم کمبود وسایل بهینهسازی شده و عدم دسترسی راحت مادر به کودک مشهود است اما تمام این کمبودها نتوانستهاند تاثیری بر عاطفه میان مادر و کودک بگذارند.
در دیگری، کودک خندان را نشسته بر پای مادر میبینیم. خندهی کودک به این تصویر نیز فضایی شاد بخشیده و مانند تصویر پیشین، جو سخت و دشوار زندگی آنها را تلطیف کرده است.
تصویر پانزدهم ما را با واقعیت زندگی این زوج معلول مواجه میکند.
چهره مادر در آینهای که پدر مقابل او گرفته بازنمایی شده. دیگر خبری از لبخند در چهره مادر نیست و چهره پدر نیز حالتی گرفته و تیره دارد. آینه نقاب شاد چهرهی مادر را برداشته و حالت واقعی چهره او را بر ما آشکار ساخته. هم مادر و هم پدر نگران آینده زندگیشان هستند. حالت خیرهی نگاه مادر حاکی از ابهام و ترسیست که او نسبت به آینده دارد و تیرگی چهرهی پدر بر احساس هراس در عکس افزوده است.
آخرین تصویر این مجموعه، پدر را با ویلچر درمیان ماشینهای خیابان نشان میدهد. گویی شرایط سخت معلولان تمامی ندارد. نه در خانه میتوانند وسایلی جهت سهولت کارهایشان داشته باشند و نه خارج از خانه میتوانند از این امکان برخوردار باشند. در خیابان هیچ مسیری مناسب حرکت ویلچر درنظر گرفته نشده، با وجود تمامی خطرها پدر ناچار است میان ماشینها حرکت کند.
روایت نیما نجفزاده از زندگی این زوج معلول، روایت سختیها و دشواریهای زندگی آنان، کوتاهی مسئولین و سازمانهای مربوطه و امید آنان به داشتن آیندهای بهتر است، آیندهای که شاید در گرو بزرگ شدن کودک غیرمعلولشان باشد، کودکی که محتملاً تنها یاریرسان آنها خواهد بود.